نام پژوهشگر: امینه نجفی
امینه نجفی محمدتقی قزلسفلی
اگرچه، «ازخودبیگانگی»، مقوله ای متقدم بر دوران مدرن است؛ اما با آغاز این دوران و برتری اندیشه ی انسان بر فاعلانِ فرامادی و زمینیِ پیشامدرن، تاریخِ فرایند توأمان بیگانگی و بیگانگی زدایی نیز آغاز گشت. به عبارتی، علی رغم سوژگی و تسلط انسان بر سرنوشت خود و جهان پیرامونش؛ تنهایی و گسست از انسجام پیشامدرن را نیز تجربه کرد؛ آنچه که در قالب «ازخودبیگانگی» ، محوریت دستگاه فلسفی کانت و هگل (ایده آلیسم آلمانی) را از آنِ خود کرد و جریان عظیم فکری- فلسفی اندیشمندان فلسفه ی قاره ای را به خود مشغول ساخت. پس از آن ها نیز، این مفهوم توسط اندیشمندان متعددی مورد بررسی قرار گرفت. از جمله، برجسته ترین آن ها کارل مارکس می باشد که با ابداع اصطلاح «بت وارگی کالایی» به بیان نظریاتش درباب ازخودبیگانگی انسان مدرن پرداخت. وسعت نظری مباحث مارکس به اندازه ای بود که پس از او، برداشت های متعددی از مارکسیسم، در قالب مارکسیسمِ ارتدکس، انقلابی، فلسفی، انتقادی، اگزیستانسیل و ساختارگرا بوجود آمد، که مهم ترین آن ها، بازخوانی فلسفی و هگل گرای مارکسیسم بود. برداشتی که گئورگ لوکاچِ مجار، یکی از نظریه پردازان اصلی اش بوده و با ارائه ی مفهوم «شی شدگی» مفصلاً به طرح مباحثی درباب ازخودبیگانگی و بیگانگی زدایی پرداخته است. اما پس از او، با آغاز دوران پسامدرن، برخلافِ باور بسیاری، اندیشمندان جدیدی از منظری متفاوت، به تحلیل وضعیت انسان پرداختند. ژان بودریارِ فرانسوی، از جامعه شناسان پسامدرنی است که متأثر از شکست ایدئولوژی های قرن 19، از درجه ی صفر سیاست سخن گفته و با رویکردی ساختارگرا/پساساختارگرا و نهیلیستی، به ارائه ی تحلیل هایی درباب نقد فرهنگ توده ای، مصرف، شبیه سازی و قدرت رسانه پرداخته است. او با بیان ازهم پاشیدگی سوژه، تفسیر جدیدی از مفهوم ازخودبیگانگی را ارائه داده و تمرکزش بر این مقوله، حاکی از وجود دغدغه ی ازخودبیگانگی و سایه گستری اش بر تفکر و زندگی انسان پسامدرن می باشد. آنچه در قالب این پژوهش، از چشمان اندیشه ی مخاطبان خواهد گذشت، مقایسه و بیان وجوه اشتراک و افتراق در آراء لوکاچ و بودریار - به منزله ی نمایندگان تفکر مدرن و پسامدرن- درباب ازخودبیگانگی انسان می باشد، که هر یک بر مبنای معرفتی جداگانه ای به این مقوله نگریسته اند.