نام پژوهشگر: زهرا فرخی نژاد
زهرا فرخی نژاد سعید شاهپوری
چکیده این پژوهش با رویکرد تطبیقی، مقایسه ای و مطالعات بینامتنی بین دو متن بزرگ ادبی – مذهبی می باشد.داستان نویسی امروزه به عنوان هنری بزرگ مطرح است و تأثیر اجتماعی شگرف دارد. در دنیای نا آرام و پر غوغای ما نه تنها بازار قصه پردازی از رونق نیفتاده بلکه از این جهت که بشر به آرامش روحی بیشتر نیاز دارد رشد این هنر شتاب بیشتری به خود گرفته است. از این رو می توان به منظور ارشاد و هدایت جامعه و یا تحول و رشد اندیشه از داستان و ابزارهای آن بهره گرفت. همگی به این مهم اذعان داریم که بشر مطابق با الگو و قصه اولیه ای که خداوند آن را پرداخته است به ساخت و پرداخت قصه و افسانه می پردازد. قصه ها حد و مرزی نمی شناسند و به راحتی می توانند تمامی مرزهای سیاسی و اجتماعی و جغرافیایی را در هم شکنند و یک فضای مشترک جهانی بسازند. با تورق در مثنوی به این نکته پی می بریم که بر تار تار وجود مولانا آیات الهی نقش بسته است در بیش متن، مولانا در بعضی از قصه ها اشاره به داستان، آیه و ... کرده است.که به آن صنعت تلمیح و اشاره می گوییم و در قصه های دیگر نیز به تراگونگی (سبک دگرگونی) روی آورده است. هر جا لازم دیده عنصری از عناصر سازنده قصه را افزوده یا حذف کرده که این بهره گرفتن نیز در جهت پررنگ کردن اهداف الهی و رسیدن به کعبه مقصود ومعبود است. مولانا در قصه هایی که از پیش متن قرآن بهره گرفته، جایی برای هزل، لطیفه و طنز ندارد و در حقیقت مضمون و محتوی قصه هایش رنگ و بوی الهی دارد و در جهت ارشاد، پند و هدایت می باشد. و در نهایت ما را به این اندیشه وا می دارد که رمز ماندگاری و جاودانه ماندن مثنوی را به نوعی بهره گرفتن از قصه های قرآن، آیات الهی و در حقیقت این سخن او که مثنوی را قرآن ناطق می دانست، بدانیم.واژه های کلیدی:قصه، قرآن، مثنوی، بینامتنیت