نام پژوهشگر: مهدی مقیم نژاد
مریم سپهری رضا نبوی
در این رساله با تعریف علم انسان شناسی و سرمشق های آن، به شکل گیری تصویر اتنوگرافیک پرداخته می شود. با تاکید بر اهمیتِ تصویر در علم انسان شناسی، فراز و نشیب های تاریخی رابطه ی این علم با تصویر، در دنیا مورد توجه قرار می گیرد. نتیجه ی حاصل، بیانگر مرز حساس استناد به واقعیت یا تقلیل واقعیت، در این گونه از تصاویر است. تنها اتکا به پژوهش آکادمیک، داشتن نظریه و رعایت اصول علم انسان شناسی معاصر، می تواند منبع مناسب و قابل استنادی از این عکس ها بسازد. با مرور تاریخچه یِ انسان شناسی در ایران، به لزوم توجه به اقوام تاکید می شود. سپس با رویکرد تطبیقی و از منظر انسان شناسی، آثار عکاسان منتخب این پایان نامه، حسن غفاری، نصرالله کسرائیان، مرتضی پورصمدی وفرهاد ورهرام تحلیل می شود.
الهه عبداله آبادی مهران مهاجر
در انتقال معنای عکس عنوان گذاری شده، عنوان می تواند چون عنصری مشخص کننده یا عاملِ سازنده و گاه تغییر دهنده ی معنا نقش ایفا کند و پیامِ آن در سطوح مختلفِ دستیابی به معنای نهایی اثر دریافت شود. از این رو نادیده گرفتن نقش آن در خوانش محتوای اثر هم چون حذف قسمتی از عکس است. این مطالعه، برای اولین بار در ایران و با هدف کلی بررسی نقش عنوان در کارکردهای بیانی عکس و با فرضیه ای میتنی بر برابر بودن نقش این دو در این کارکرد، انجام شده است. پژوهش حاضر در کشف روابط و جایگاه متقابل عکس و عنوان از روش توصیفی و آن جا که به بررسی تاثیرات متقابل عنوان و عکس در میدان مورد مطالعه ی خود _ عکس های هنری ارائه شده در گالری ها_ می پردازد، از روش تحلیلی استفاده می کند. یافته های این پژوهش به تبع فرضیه و سوالات آن به دو قسمت تقسیم می شود. اول و مهم تر آن که به معرفی عنوان به مثابه جزئی تفسیری و ارتباطی در کارکرد بیانی عکس می پردازد و دیگر آن که بسیاری از نظریات در این زمینه را قابل بسط به عناوینِ عکس های هنری ایران دانسته و با دسته بندی عناوین آن ها به دو گروهِ بیان گر و دلالت گر به این نتیجه می رسد که عنوان گذاری عکس های هنری ایران به گونه ایست که نقشی موثر در انتقال معنای آن ها دارد.
سیدرضا نیازی مهدی مقیم نژاد
چکیده با ظهور و پیدایش فناوری های دیجیتالی در دهه های گذشته و ورود این فناوری های جدید با دامنه ی وسیع و گسترده ای از امکانات بی شمار خود به درون حوزه ی رسانه ی عکاسی، شاهد روند تحولی و انقلابیِ چشمگیر و قابل ملاحظه ای در این حوزه ی تصویری بوده ایم. سرعت پیشروی پرشتاب این تحولات، تحلیل شرایط جدید تکوین یافته و دستیابی به چشم اندازی فراگیر در این عرصه را ضروری ساخته است. در پژوهش پیش رو، علاوه بر ارائه ی اجمالی سیر تحول رسانه های تصویری دیجیتالی، رویکردها و جهت گیری های موجود پیرامون این رسانه های تصویری و نیز نمودهای دیجیتالی شدن عکاسی به شکل دو زیرمجموعه ی «عکاسی دیجیتال» و «تصویرپردازی دیجیتال» و تاثیر امکانات گسترده ی این فرآیند بر مباحث انتقادی و زیبایی شناسی تصویر عکاسانه مطرح و بررسی شده است. در بخش پایانی، آثار گروهی از عکاسان معاصر که با استفاده از امکانات فناوری های دیجیتالی به تولید تصاویر عکاسانه پرداخته اند، تحلیل و ارزیابی شده است. برآیند تحلیل شرایطِ جدید نشان می دهد بخشی از پیشینه ی عکاسی - به شکل تکامل یافته تری- به عرصه ی رسانه های تصویری نوین انتقال یافته است، بخشی از پیشینه ی عکاسی سنتی در گذر از شرایط پیشین به شرایط جدید دچار تحول، دگردیسی و یا فروپاشی شده است و نیز بخش نوظهوری از مباحث انتقادی، زیبایی شناسی و استراتژی های جدید به واسطه ی ظهور رسانه های دیجیتالی در عکاسی تکوین یافته است که در شکل عکاسی سنتی قابل حصول و دستیابی نبود.
هوفر حقیقی مهدی مقیم نژاد
عکاسی هرگز نمی تواند رابطه اش را با آن چه از آن تغذیه می کند قطع کند. تا زمانی که بین ذهن انسان، دستگاه بازنمایاننده ی واقعیت و جهان بیرون از ذهن ما، نتوان خط مستقیمی رسم کرد، هیچ عکسی نیز بوقوع نخواهد پیوست. با توجه به رخنه کردن روز افزون عکس ها در کلیه ی امور زندگی ما و با در نظر گرفتن نقش اساسی آن ها در ایجاد نگرشی نو به واقعیت همیشه در دسترس بیرونی، آن چه اهمیت پیدا می کند توجه به هستی شناسی (آن چه ما به عنوان واقعیت بصری پذیرفته ایم و در آن با یکدیگر اشتراکاتی داریم) و ماهیت رسانه ی عکاسی (که حداقل ادعای ارتباط تن به تن با واقعیت را دارد)، است. پدیدارشناسی با ارائه ی ابزار و نوع نگرش جدیدی که نسبت به جهان از ما طلب می کند، و با انعطاف، پتانسیل و تعمیم پذیری بی مانندی که در میان تمام نحله های فلسفی از آن برخوردار است، به کمک ما در شناخت ماهیت و جوهره ی رسانه ی پر حرف و حدیث عکاسی، می آید همانطور که پدیدارشناسی جهان مارا مفصل بندی می کند، عکاسی نیز با ارائه ی فهرستی تصویری و بی انتها از جهان ما را به ژرف اندیشی نه در خود هستی که در چگونگی هست بودنمان در آن، فرا می خواند. این رساله شامل 3 فصل اصلی می باشد که در آن ها ابتدا به ارائه ی توضیحاتی عام از مقولاتی اساسی مانند شهود، ذهن، ادراک، ماهیت، امر واقع و ... پرداخته شده و پس از ارائه و تشریح اصول و ابزاری که پدیدارشناسی برای ژرف اندیشی در جهان، برایمان فراهم کرده، به بررسی میزان انطباق پذیری مبانی آن با رسانه ی عکاسی پرداخته می شود.
فاطمه شریعتی محمد خدادادی مترجم زاده
آنتوان سوریوگین برجسته ترین و پرکارترین عکاس حرفه ای در ایران در پایان قرن نوزدهم است. او به مستند نگاری مردم در دوره قاجار و ثبت وجوه مختلف ایران پرداخت. آنتوان خان علاوه بر عکاسی از مناظر و آثار باستانی، کتاب فن عکاسی لیبر را نیز از فرانسوی به فارسی برگرداننده است. تصاویر او از مردم قاجار علاوه بر مستند نگاری ارزش عکاسانه و زیبایی شناسانه دارد. آگوست زاندر عکاس مستندنگار اجتماعی آلمان، که کمی بعدتر از سوریوگین می زیسته، از عکاسان گروه عینیت نوین است که به تیپ نگاری از مردم دوره خود در آلمان با دید دقیق و صریح پرداخته است. زاندر با دید جامعه شناسانه و هدف دار به ثبت مردم پرداخت و طبقات و حرفه های مختلف مردم را به تصویر کشید. کار او از این حیث ارزشی جامعه شناختی دارد. هدف از این پژوهش، ضمن معرفی، مطالعه تطبیقی به روی آثار تیپ نگارانه دو عکاس است. از تشابهات آثار تیپ نگارانه این دو هنرمند که بیشتر از لحاظ ساختاری می باشد استفاده از کادر مستطیل، ترکیبات عمودی و مثلثی، زاویه دید و عمق میدان و... را می توان نام برد. اما ذهنیت و رویکرد عکاسی و هدف از خلق آثار این دو عکاس با هم متفاوت بوده است. زاندر در پی ثبت شناسنامه ی مردم زمان خود بود و سوریوگین در پی ثبت تمام وجوه ایران. تفاوت دید و هدف این دو هنرمند، تفاوت هایی را در شیوه ی بیان عکس ها ایجاد کرده است. از جمله؛ در صحنه پردازی، نورپردازی، ژست و حالت مدل ها. سوریوگین با دخل و تصرف در حالت و ژست مدل هایش و صحنه پردازی اطراف آن ها، ارزشی زیباشناسانه و عکاسانه به آثارش بخشیده و زاندر مدل هایش را بدون هیچ دخل و تصرفی به صورتی دقیق و صریح ثبت کرده است.
الهه شاملو مهدی مقیم نژاد
چکیده عکاسی که از مدت ها پیش از ظهور خود تمنا و پیش بینی شده بود، در قامت پدیده ای اجتماعی به سرعت بر روابط انسانی و نگاه افراد به خویشتن و محیط پیرامون در بستری تاریخی تأثیر گذاشت. این رسانه ی نوین که فراتر از آنچه تصور می شد با روح زمانه ی تکنولوژیک قرن نوزدهم هماهنگ بود، در هیأت پدیده ای فرهنگی رفته رفته خود را در ابعادی چنان معرفی کرد که در سیر تحول رسانه ها و انواع بیان های هنری نیز نقشی چشمگیر داشت. در این میان، آنچه مراد من است تغییراتی است که مدتی پس از ظهور عکاسی در ادبیات داستانی به عنوان فراگیرترین و نافذترین بیان هنری تا به آن زمان رخ داد. بررسی این تغییرات از حیث مبدأ تاریخی و رویکرد یکسان آنها، این گمان را تقویت می کند که ادبیات و عکاسی از ابتدا همواره همراه هم بوده اند. پیدایش ادبیات داستانی مدرن تقریبا همزمان با ظهور عکاسی بود. همان گونه که در ادامه خواهد آمد، رابطه ی آن ها چیزی بیش از یک همزمانی صرف است. پی گیری ردپای عکاسی در ظهور و رشد جریان های رئالیسم و ناتورالیسم در ادبیات داستانی که بدون شک از مهم ترین و پربارترین جریان های بیان ادبی است، گام بلندی است که از رهگذر آن می توان نشان داد دید عکاسانه چگونه تصاویر ادبی خلق شده توسط نویسندگان را به سمت و سویی نو هدایت کرد.علاوه بر این ها عکاسی با ثبت تصاویر از سرزمین های دور از زادگاه نویسندگان امکان های جدیدی برای آن ها فراهم می کرد تا از جایی بنویسد که آن را ندیده اند. این پژوهش ابتدا به بررسی رابطه ی ادبیات و عکاسی به طور کلی و تاثیرات و تاثرات آن ها بر یکدیگر می پردازد. فصل بعدی به نمونه پژوهی اختصاص دارد که در آن سه اثر مادام بوواری اثر گوستاو فلوبر، ژرمینال اثر امیل زولا و آمریکا اثر فرانتس کافکا، هر کدام از جنبه ای متفاوت در نسبت با عکاسی بررسی می شوند. فصل آخر مربوط به نتیجه گیری کلی از تاثیرات رسانه ی عکاسی بر ادبیات داستانی مدرن می شود. واژگان کلیدی: ادبیات داستانی مدرن، رئالیسم، ناتورالیسم، دید عکاسانه.
مهدی میراشرافی مهدی مقیم نژاد
هویت مفهومی است گسترده و مفاهیمی چون فرد، خود ِ پیوسته با ذهنیت و عینیت، و نقش را در-بردارد. تبلیغ و تبلیغات از ابتدایی ترین نوع آن همواره انسان و هویت او را بنا بر اهداف از پیش تعیین شده مورد اشاره قرار داده است. پرتره به عنوان نشانه ای از هویت، با پیدایش ِ عکاسی در بستر جامعه در قالب عکس با استقبال روبرو شد و به تدریج در تبلیغات به عنوان کار ماده ای اساسی پذیرفته شد. پرتره و تبلیغات در یک مسیر قرار می گیرند و هویت انسان در این مسیر با ارجاع به نقش، سبک زند گی، فرهنگ، جنس و جنسیت، قومیت و نژاد بازنمایی می شود. در این نوشتار پیوند پرتره با عکاسی و کارکرد تبلیغاتی آن، نقش پرتره به عنوان عاملی تأثیر گذار در ساخت آثار تبلیغاتی و هنری و پیوند این دو، وجوه قالب بازنمایی هویت؛ چهره و اندام و بازنمایی اقلیت های قومی-نژادی مورد بررسی قرار می گیرد. این بررسی نشان می دهد بازنمایی هویت در آثار تبلیغاتی با زبان پیوند ناگسستنی دارد و مفاهیم آشکار و مبهم را برای جلب نظر مخاطب ایجاد می کند. در تبلیغات از زمینه ی تاریخی و فرهنگی استفاده می شود تا گروه های گوناگون جذب پیام ها شوند. این فرآیند با پایبندی به عکاسی صریح و با استفاده از روشهای گوناگون تصویر پردازی برای ساخت و ارائه و سازماندهی واقعیت صورت می پذیرد.
هوشنگ ذکاوتی قونسولکندی مهدی مقیم نژاد
در قرن معاصر ایران، تبریز از جمله شهرهای مهم ایران بود که دوربین عکاسی نقش اساسی در به تصویر کشیدن اتفاقات سیاسی ـ اجتماعی آن جا داشت. از جمله مهم ترین این اتفاقات وقایع انقلاب سال 1357 بود. در این دوره عکاسان شهر تبریز هم پای انقلابیون در کوچه خیابان های شهر راه می افتادند تا این مستندات تصویری را به بهترین شکل روی فریم های خود به ثبت برسانند. عکس و عکاسی از شخصیت های مذهبی و روحانی، عکاسی از نظامیان و تظاهرات کنندگان، عکاسی از زنان و کودکان و همچنین عکس های شادی انقلابیون از جمله عکس های سیاسی- اجتماعی آن دوران بودند که عکاسان آماتور در کنار عکاسان حرفه ای و بعضاً عکاسانی که از جاهای دیگر آمده بودند، توانستند در سال های 1356، 1357 و سال بعد از انقلاب را به تصویر بکشند؛ و از عکاسی دوران گذشته که بیش تر عکس ها حالت تصنعی و چیدمانی داشت خارج شده و به عکاسی مستندـ اجتماعی و خبری برسند و به عنوان رسانه در پیش برد انقلاب موثر باشند
نیلوفر مهرگان محمد مترجم زاده
این نوشتار با عنوان «بررسی مفهوم اقتباس در عکاسی» مطالعه¬ای در زمینه¬ی اقتباس به عنوان یکی از راه¬برد¬های اصلی هنر و عکاسی معاصر است. در این مطالعه ابتدا به تعریفی کلی از اقتباس و جداسازیِ معناییِ برخی اشکال رایج¬¬تر آن پرداخته شده است، سپس روند تاریخی اقتباس در هنر¬های تجسمی و مشخصه¬های آن در مراحل اولیه¬ی شکل¬گیری¬اش شرح داده شده است. شرح روند تاریخی در فصل دوم با عنوان «جایگاه تاریخی اقتباس» همراه با تحلیل¬هایی مختصر، تا آغاز دوران پست¬مدرنیسم پیش می¬رود. سپس نوشتار با نگاهی تفسیری و با عنوان «اقتباس و پست¬مدرنیسم»، به بررسی ویژگی¬های پست¬مدرنیسم به عنوان بسترِ اصلیِ شکل¬گیری و رشد اقتباس تا مرز فراگیر شدن¬اش پرداخته است. همچنین در این فصل اشاره¬ای مختصر به ریشه¬های نظری اقتباس و نظریه¬های معاصر مرتبط با آن شده است. جدایی عکاسی از تعاریف سنتی و ماهیت جدیدش در بستر پست¬مدرنیسم، نقش عکاسی در تغییرات اساسی هنر معاصر، بیان مشخصه¬های عکاسی اقتباسی و معرفی پیشگامان آن از دهه¬ی 1970 و تفکرات مختص به این دوران درباره¬ی عکاسیِ اقتباسی نیز در این فصل بررسی شده است. تحولات چشم¬گیر عکاسی در دهه¬ی هفتاد منجر به رویکردی نوین¬تر در اقتباس شد، رویکردی که در مواردی، در شکل امروزی¬اش عکس را در جایگاه «تصویر» قرار داده است، تصویری که ساختاری نارسانه¬ای دارد و عکاسان مرتبط با این رویکرد، آثارشان تحت عنوان «تصاویر» قرار می¬گیرد. انتخاب سه هنرمند و تحلیل آثارشان در فصل سوم، تلاشی است برای بیان انگیزه¬ها و تفاوت¬های عمل اقتباس در دوران جدیدتر. اقتباس در آثار این سه هنرمند با نام¬های شری لواین، جف وال و توماس دیمند در سه شکل متفاوت از یکدیگر انجام گرفته است. شرح و تحلیل اقتباس در آثار هر یک به شناخت کامل¬تر ما با اشکال امروزین اقتباس منجر می¬شود.
مهدی صادقی مهدی مقیم نژاد
ورود و گسترش عکاسی درامپراطوری عثمانی به نظر همزمان و هم پایه با ایران صورت گرفته است. با توجه به اینکه کشور ایران و امپراطوری عثمانی، مسلمان ، همسایه و به لحاظ فرهنگی دارای وجوه اشترک زیادی بودند، بررسی رخدادهای عکاسی اعم از ورود، شکل گیری، توسعه و پیشرفت درامپراطوری عثمانی دارای اهمیت دوچندان می باشد. انجام این پژوهش از آنجا مهم می نماید که عکاسی کشور عثمانی(ترکیه) با حمایت عبدالحمید دوم شبیه به عکاسی در دوران ناصرالدین شاه قاجار است. پژوهش حاضر به بررسی تاریخ عکاسی بین سالهای 1923- 1850 در عثمانی می پردازد و با بررسی موضوعاتی چون: چگونگی ورود عکاسی به کشور عثمانی، نقش سلطان عبدالحمید دوم عثمانی در پیشبرد عکاسی، نخستین عکاسان عثمانی، و نیز به وجوه مختلف عکاسی اعم از ورود، گسترش و پیشرفت این هنر می پردازد و به این نتیجه می رسد که سلطان عبدالحمید نقشی اساسی در ترویج عکاسی و استفاده از آن به عنوان یک ابزار در خدمت امپراطوری و شخص سلطان داشته است. این پژوهش، توصیفی و عمدتا کمی است، متغیرهای مورد نظر برای کار پژوهش، دیدگاه سلطان عبدالحمید دوم، بررسی ویژگی های فرهنگی آن دوره و موضوع های مورد عکس برداری در بازه زمانی مشخص می باشد.
نعمت الله مومنی بیدختی مهدی مقیم نژاد
در این پژوهش تصاویر عکس بنیاد کتاب علوم پایه ششم ابتدایی ایران وآمریکا ابتدا مورد مطالعه وبررسی وسپس تحلیل،توصیف ومقایسه قرار گرفته اند. صرف نظر از فواید کاربردی مطالعات تطبیقی در حوزه ی آموزش،تحلیل کمی ،کیفی ومحتوایی عکسها در دو کتاب مذکور حاوی رهیافت های تامل برانگیز وارزشمندی برای سیاست گذاران ومولفان کتب درسی است. در تحلیل محتوایی، عکس ها، بر مبنای اهداف آموزشی، هم از نظر کمّی و کیفی و هم از دیدگاه عکاسیِ صرف مورد مقایسه و تطبیق قرار می گیرند.تحلیل آماری وقیاس انجام گرفته نشان دهنده ی ضعف ها ونقص های مشهود در انتخاب وکاربرد عکسها وتصاویر عکس بنیاد برای کتاب علوم ششم ابتدایی ایران وحاکمیت نگاه غیر کارشناسی وغیر حرفهای در فرایند چاپ، تدوین وتالیف کتب درسی کشور است . و برخلاف ایران، گزینش تصاویر عکس بنیاد در کتاب علوم آمریکا، همراه با نگاهی تخصصی و هنری است و سنجیده تر صورت گرفته از این رو دارای ارزش های بصری بالاتری است، این تصاویر همچنین از منظر زیبایی شناسی ودیدگاه های صرف عکاسی قابلیت نقد بیشتری دارند.
نغمه جهانی مهدی مقیم نژاد
این نوشتار با عنوان «ماهیت شناسی و بررسی جایگاه فتوموشن (عکس متحرک) در میان رسانه های هنری (با مورد پژوهی: کریس مارکر، اندی وارهول و سیگ هاروی) مطالعه ای درباره ی سه رسانه ی مرتبط با یکدیگر، عکاسی، سینما و درپی آن ها فتوموشن است. در این مطالعه ابتدا به بررسی تحولات تاریخی فتوموشن (عکس متحرک) و تلاقی عکاسی و سینما و در ادامه به ماهیت و مفهوم زمان و بررسی زمان عکاسانه، زمان در سینما و زمان در فتوموشن پرداخته خواهد شد. درنهایت مقایسه ای بین این رسانه ها و تفاوت کارکرد زمان در میانشان صورت خواهد گرفت. انتخاب کریس مارکر، اندی وارهول و سیگ هاروی، هنرمندان معاصری که هر کدام به شیوه ای کاملا متفاوت از یکدیگر با استفاده از تکنیک فتوموشن آثار خود را پدید آورده اند که با بررسی آثارشان، سعی در برقراری ارتباط میان مباحث مطرح شده و تحلیل آثار ایشان با تمرکز بر چیستی رسانه ی فتوموشن و جایگاهش در میان دیگر رسانه های هنری است. کلید واژه ها: فتوموشن- عکاسی- سینما- زمان
طیبه رحمانی مهدی مقیم نژاد
عکاسی با نوید ثبت دقیق ترین جزییات دنیای پیرامون متولد شد و همین تعهد به نمایش واقعیت ، آن را از دیگر هنرها متمایز ساخت. سبک عکاسی مستند پیشگام این شعار بود که دوربین دروغ نمی گوید. این سبک به علت گستردگی زیر شاخه ها و کارکردهایش پابه پای تاریخ عکاسی رشد کرد. در برخی شاخه ها مانند عکاسی جنگ و عکاسی خبری همزمان با بهبود مسایل فنی دوربین و چاپ در روزنامه ها، عکس های پویاتری تهیه شد.گستردگی سبک عکاسی مستند و ارتباط آن با واقعیت و مردم، سبب محبوبیت آن بین عکاسان بود. اما پس از گذر از دوره مدرن به پست مدرن و ظهور رسانه های اطلاع رسانی دیگر از جمله رادیو و تلویزیون ، بستر نمایش عکس های مستند که روزنامه ها و مجلات مصور بودند، محدود شدند. همزمان با این اتفاق ، عکاسی مفهومی از دهه هفتاد میلادی با زیر شاخه هایی چون عکاسی کارگردانی شده و عکاسی صحنه پردازی شده به وجود آمد. در این سبک ، عکاس بیشتر تلاش می کند تا عکاسی را وسیله ای برای نمایش ایده های ذهنی خود قرار دهد و از طریق پیوند با دیگر هنرها چون نقاشی و چیدمان و سینما متعهد به نمایش ذهنیت عکاس شد. در حال حاضر برخی عکاسان مستند به نمایش ذهنیت در آثار به ظاهر مستند می پردازند و از این طریق به سبک عکاسی مفهومی نزدیک شده اند و از سویی دیگر عکاسان مفهومی به واقعیت توجه نشان داده اند و سعی دارند به نحوی در آثارشان با آن ارتباط برقرار نمایند.این تعاملات منجر به همپوشانی ژانرها شده است که در چند دهه اخیر بسیار فراگیر بوده است. در این پایان نامه سعی شده است علل این گرایشات و تعاملات بین دو سبک ذکر شده با ذکر عکاسانی از هر دو شاخه از دهه هفتاد میلادی تا کنون بررسی شود.
حمیده پاک مهدی مقیم نژاد
امروزه اگر بخواهیم تعداد عکس هایی که توسط هنرمندان و عکاسان گرفته می شود را با کل عکس هایی که سالانه در سرتا سر دنیا گرفته می شود مقایسه کنیم، عدد بسیار ناچیزی به دست می آوریم. هر ساله میلیاردها عکس دیجیتال در سرتا سر دنیا توسط مردم عادی و غیر حرفه ای گرفته می شود. این افراد نه دانش فنی گسترده ای در زمینه عکاسی داشته و نه اطلاعی از قواعد رایج در دنیای هنر دارند. این اکثریت نا آگاه بدون دانستن قواعد زیبایی شناسی از آن به صورت ناآگاهانه استفاده کرده و عکس می گیرند و گاه اقدام به دستکاری عکس می کنند.امروزه، رویکرد عوام در باره عکاسی به طور چشمگیری تغییر یافته است.این گونه به نظر می رسد که همچنان که متخصصان دنیای عکس در حال نظریه پردازی هستند، مردم عادی نیز در یک سوی دیگر این ماجرا بدون اطلاع از اصول پیگیرانه عکس می گیرند . در این پژوهش سعی بر آن است که به تحلیل وبررسی آرای 4 نفر از متفکرین حوزه عکاسی دیجیتال همچون1.ویلیام میشل ،2.جفری باچن،3. مارتا راسلر. ،4. سارا کمبرکه به مسئله صدق و دستکاری عکس در دوران عکاسی دیجیتال پرداخته اند، مورد تحلیل و بررسی قرار گیرند. آن جا که مردم ایران نیز هم پای دیگر مردم جهان به انواع وسایل ثبت تصویر و همچنین وسایل ارتباط جمعی دسترسی داشته و در این زمینه فعالیت های زیادی را انجام داده اند، به همین علت 200 مورد پژوهشی در محدوده جغرافیایی کشور ایران انتخاب شده واز آنجا که انتشار تمامی عکسها توسط افراد در صفحات مجازی موجود در شبکه های اجتماعی صورت می گیرد. این موارد پژوهشی از فضای مجازی فیسبوک و درسالهای 1390 تا 1392 انتخاب شده اند تا بر اساس آرا مذکور تحلیل و بررسی گردند. کلمات کلیدی:عکس دستکاری شده ،صدق،واقعیت ، تصویر سازی دیجیتال ،واقعیت مجازی