نام پژوهشگر: سید مسعود سیف

شهود در فلسفه دکارت
thesis دانشگاه بین المللی امام خمینی (ره) - قزوین - دانشکده علوم انسانی 1391
  محمود رسولنژاد   سید مسعود سیف

چکیده دکارت به عنوان « پدر فلسفه جدید» از بزرگترین فلاسفه دوران جدید به شمار می رود. فلسفه او چه در زمان خودش و چه پس از او همواره مورد توجه بوده و مفسران بسیاری کوشیده اند تفسیری نو از نظام فکری او ارائه دهند. دکارت در زمانه ای ظهور میکند که از سویی، شکاکیت فراگیری دامن گیر فلسفه و مابعدالطبیعه است و از دیگر سو، پیشرفت چشمگیری در حوزه ی علوم طبیعی به ویژه نجوم در حال شکل گیری است، از این روست که مهم ترین دغدغه خاطر فیلسوفان سده هفده، روش رسیدن به یقین و شناخت یقینی است؛ نظر غالب فلاسفه جدید در این دوره بر آن بود که نخست باید فاهمه را شناخت و سپس روش درستی را برای استفاده هر چه بهتر از امکانات معرفتی و پرهیز از خطا پیدا کرد. دکارت نیز در اکثر آثارش بحث از روش را در پیوند با بحث هایی در خصوص شناخت و معرفت مطرح کرده است. مقصود دکارت از روش، رعایت قواعد و اصول مشخص و ساده ای است که اگر کسی آنها را دقیقاً رعایت نماید هرگز امر خطا را حقیقی فرض نخواهد کرد. دکارت در کتاب قواعد به تفصیل در مورد مفاهیم شهود و استنتاج - به عنوان کارکردهای ذهنی- بحث می کند و بیان می دارد که کل قواعد و اصول روش هم چیزی جز کاربرد صحیح کارکردهای ذهنی شهود واستنتاج نیست. به نظر می رسد در اینجا منظور دکارت از معرفت یقینی، معرفت است که مبتنی بر شهود و استنتاج باشد. ابتدا در این رساله زمینه های تاریخی و فکری موثر بر تفکر دکارت از جمله پیشرفت های علمی قرون شانزدهم و هفدهم، تفکر شکاکان قبل از دکارت و نحوه پاسخگویی دکارت به آنها مورد بررسی قرار گرفته و سپس تصویر کاملی از ماهیت روش دکارت آن چنان که هست به خواننده ارائه می گردد. با توجه به آنچه گفته شد این پرسش مطرح است که شهود در فلسفه دکارت به چه معناست؟ نگارنده در این رساله می کوشد تا به این پرسش پاسخ گفته و تصویر کاملی از آن را به خواننده ارائه نماید.

در-جهان-بودن از دیدگاه هایدگر
thesis دانشگاه بین المللی امام خمینی (ره) - قزوین - دانشکده علوم انسانی 1391
  حسن غیبی پور   محمدحسن حیدری

در این جستار، در-جهان-بودن را در سه بخش مجزا مورد بررسی قرار می دهیم .در بخش اول دو تلقی از در-بودن مورد بررسی قرار می گیرد: 1- مقولی 2- وجودی. تلقی نخست دلالت بر رابطه ی مکانی دارد. مانند قلم در قلمدان. تلقی دوم در-بودن جزو اگزیستانسیال دازاین و مربوط به ساختار اساسی دازاین است. همچنین در این بخش مساله ی شناخت مورد بررسی قرار می گیرد که هدف از آن گذر از دوگانه انگاری سوژه و ابژه ی دکارت است و سرانجام هایدگر شناخت را بعنوان یکی از اطوار هستیِ دازاین، در مقام در-جهان-بودن می داند. در بخش دوم جهانیتِ جهان و جهان پیرامونی مورد بررسی قرار می گیرد و در آن جهان شناختی دکارتی مورد نقد واقع می شود. در مقابل، هایدگر، رابطه ی انسان با جهان را رابطه ی متقابلی می داند که هر یک از آن دو مقوم یکدیگرند. جهان، وجودی جدای از انسان ندارد. حتی طبیعت هم برای انسان بر بنیاد این جهان و طرح های انسان معنا می یابد. در بخش پایانی در باب ابعاد وجودی انسان بحث می شود. ابعادی که مقوم اگزیستانسیال دازاین است،که عبارتند از: موجودیت، فهمیدن، تفسیر، گفتار و زبان. ابعادی که مخصوص هستی هرروزه و درافتاده ی دازاین است، عبارتند از: هرزه درایی، کنجکاوی و آرامش ظاهری. هایدگر تمامی این ابعاد را به هستی باز می گرداند. در نهایت انسان را همان زمانمندی می نامد و سه لحظه ی گذشته، حال و آینده ی زندگی را با مرگ آگاهی همچون یک کل باز سازی می کند.