نام پژوهشگر: فهیمه انصاریان
سهیلا طالعی شهرزاد شاوردی
در سال های اخیر، بازگشت قابل توجهی به این طرز تفکر که فلسفه یک فعالیت به شمار می آید، صورت گرفته است. از همین رو در تحقیق حاضر که به روش توصیفی و از نوع مطالعه ی کتابخانه ای و به روش فیش برداری انجام شده است، با نظر به اهمیت تفکر منطقی و نقش مهارت هایی اعم از تفکر خلاق و نقاد، در بهبود فضای فکری جامعه ی اسلامی و با هدف بررسی تأثیر آموزش فلسفه به کودک بر رشد مهارت های استدلالی، بررسی تأثیر آموزش فلسفه به کودک بر رشد مهارت های پژوهشی، و نیز بررسی تأثیر آموزش فلسفه به کودک بر رشد مهارت های تفکر نقاد و تفکر خلاق، همچنین ارتباط آموزش فلسفیدن با ارتقاء تفکر و قضاوت در کودکان، به نگارش درآمده است. برای رسیدن به این اهداف، امکان آموزش فلسفه به کودکان از دو منظر بررسی شده است: با توجه به نقش فلسفه در زندگی، همچنین با تأکید به روش منتخب در رویکرد فلسفه برای کودکان. با توجه به بررسی های به عمل آمده، می توان به نتایج ذیل نائل شد: 1) آموزش فلسفه به کودک، بر رشد مهارت های استدلالی و منطقی اثرگذار است. 2) آموزش فلسفه به کودک، بر رشد مهارت های پژوهشی اثربخش است. 3) آموزش فلسفه به کودک باعث ترقی مهارت های تفکر انتقادی در کودکان می گردد. 4) آموزش فلسفه به کودک، بر رشد مهارت های تفکر خلاق نقش مستقیم دارد. واژگان کلیدی: فلسفهی کاربردی، فلسفه برای کودکان، کودک، مهارت های بنیادی، تفکر چندبعدی، تفکر خلاق، تفکر انتقادی، تفکر منطقی، کندوکاو مشترک.
مهدی حاجی شمسایی مهدی شریعتمداری
پژوهش حاضر با هدف بررسی راهکارهای مقابله با بی تفاوتی کارکنان و مدیریت بر آن، در اداره کل آموزش و پرورش شهرستانهای استان تهران در سال تحصیلی 94-93 می باشد .این پژوهش با توجه به موضوع ، اهداف و فرضیات تحقیق از نوع کاربردی می باشد. جامعه آماری شامل 340 نفر از مدیران، روسا و کارکنان اداره کل آموزش و پرورش شهرستانهای استان تهران بوده است . نمونه آماری به صورت روش نمونه گیری تصادفی ساده با استفاده از جدول مورگان 181 نفر تعیین شد . همچنین برای گردآوری اطلاعات از پرسشنامه 35 سوالی محقق ساخت استفاده شده است که اعتبار این پرسشنامه با استفاده از آلفای کرونباخ برای پرسشنامه 94 % محاسبه گردید. این داده ها توسط نرم افزارspss و آزمون کلموگروف اسمیرنف تک نمونه ای، جهت بررسی نرمال بودن داده ها و در ادامه از آزمون tتک نمونه ای برای پاسخ به فرضیات پژوهش و در نهایت از آزمون آماری فریدمن برای رتبه بندی عناصر موثر در جلوگیری از بی تفاوتی کارکنان استفاده شد و مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت که نتایج به دست آمده نشان داد بین هفت راهکار ارائه شده با جلوگیری از بی تفاوتی رابطه معناداری به صورت مستقیم وجود دارد. یعنی هر قدر نظام شایسته سالاری در انتصابات، وجود چشم انداز روشن سازمانی، ارضاء نیازهای سازمانی کارکنان، مشارکت کارکنان در تصمیم گیری، ارائه بازخورد به کارکنان از نتایج عملکرد شان، میزان حقوق و مزایا و کیفیت زندگیِ کاری کارکنان در سازمان بیشتر باشند، باعث خواهد شد کارکنان نسبت به کار خود،کمتر بی تفاوت شده و عملکرد کارکنان مطلوب تر می گردد.