نام پژوهشگر: حمید سپهر
سعیده راستجو حمید سپهر
چکیده مطالعه حاضر به بررسی رابطه میان رویکردهای یادگیری، گرایش به تفکر انتقادی و عملکرد تحصیلی در دانشجویان کارشناسی ارشد دانشکده های علوم انسانی، زبان و ادبیات و فنی- مهندسی دانشگاه یزد پرداخته است. نمونه پژوهش شامل 280 نفر از دانشجویان دختر و پسر از سه دانشکده بودند که به روش نمونه گیری تصادفی طبقه ای انتخاب شدند. برای جمع آوری داده ها از پرسشنامه-رویکردها و مهارت های مطالعه و پرسشنامه گرایش به تفکر انتقادی استفاده شد.داده ها با استفاده از تحلیل واریانسیکراهه و دوراهه، ضریب همبستگی پیرسون و تحلیل رگرسیون مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند.نتایج پژوهش در خصوص میزان استفاده دانشجویان کارشناسی ارشد از رویکردهای مختلف یادگیری نشان داد که هر چند رویکردهای سطحی و راهبردی تا درجه قابل توجهی در میان دانشجویان مورد مطالعه مشاهده می شود، اما دانشجویان رویکرد عمیق را بر رویکردهای دیگر یادگیری ترجیح می دهند. این یافته با شواهد و دیگر تحقیقات انجام شده در خصوص رواج شیوه-های سنتی تدریس و ارزشیابی همخوانی ندارد. همچنین نتایج نشان داد که تفاوت معنی داری میان دانشجویان دانشکده های مختلف مورد پژوهش در رویکرد عمیق و سطحی وجود ندارد، اما میانگین رویکرد راهبردی دانشجویان دانشکده علوم انسانیبه طور معناداری از دانشجویان دانشکده فنی- مهندسی بیشتر است. در زمینه گرایش به تفکر انتقادی، نتایج نشان داد که اکثریت دانشجویان گرایش متوسط به تفکر انتقادی داشته و میزان تمایل دانشجویان دانشکده علوم انسانی به طور معناداری بیشتر از دانشجویان دانشکده فنی- مهندسی است. میان دانشجویان دختر و پسر در استفاده از رویکردهای یادگیری و گرایش به تفکر انتقادی تفاوت معنی داری مشاهده نشد. نتایج مرتبط با بررسی همبستگی بین رویکردهای یادگیری و عملکرد تحصیلی، حاکی از همبستگی مثبت و معنادار اما ضعیف بین رویکرد عمیق و راهبردی با عملکرد تحصیلی و همبستگی منفی و معنادار رویکرد سطحی با عملکرد تحصیلی بود. همچنین بین گرایش به تفکر انتقادی و عملکرد تحصیلی همبستگی مثبت و معنادار اما ضعیف وجود داشت.در رابطه بین رویکردهای یادگیری و گرایش به تفکر انتقادی، همبستگی مثبت و معنادار بین رویکردهای عمیق و راهبردی با گرایش به تفکر انتقادی و همبستگی منفی و معنادار بین رویکرد سطحی و گرایش به تفکر انتقادی مشاهده شد. همچنین نتایج تحلیل رگرسیون نشان داد که از میان رویکردهای یادگیری (عمیق، سطحی و راهبردی) و گرایش به تفکر انتقادی، تنها رویکردهای سطحی و راهبردی، عملکرد تحصیلی دانشجویان را به طور معناداری پیش بینی نمودند. نتایج پژوهش حاضر، لزوم انجام تحقیق در شیوه-های تدریس و ارزشیابی در سطح کارشناسی ارشد و تأثیر آن بر رویکردهای یادگیری و گرایش به تفکر انتقادی را نشان می دهد. همچنین پیشنهاد می گردد با توجه بیشتر به رویکردهای نوین تدریس و ارزشیابی زمینه تقویت گرایش به تفکر انتقادی و رویکرد عمیق یادگیری به منظور ارتقاء کیفیت آموزشی فراهم آید. کلید واژه ها:رویکردهای یادگیری، رویکرد عمیق، رویکرد سطحی، رویکرد راهبردی، گرایش به تفکر انتقادی، عملکرد تحصیلی.
فاطمه فرود مورجانی حمید سپهر
پژوهش حاضر با هدف بررسی رویکردهای حاکم بر آموزش خواندن در پایه اول ابتدایی مدارس دخترانه شهرستان یزد به انجام رسیده است. رویکرد «کل زبان» (whole language) در برابر رویکرد «تحلیلی» (analytic) مبنای بررسی و قضاوت را تشکیل می دادند. با توجه به ماهیت جستجوگر و قضاوتی تحقیق، از مثلث سازی سه روش استفاده گردید. باورهای نظری معلمان، عملکرد آنها در کلاس درس و بررسی تحلیلی محتوای آموزشی سه بعد مثلث سازی را تشکیل دادند. پرسشنامه و چک لیست ساخته شده توسط پژوهشگر مبنای بررسی باورها و عملکرد کلاسی معلمان قرار گرفت و اطلاعات کمی به دست آمده با استفاده از آزمون خی دو، جدول توافقی و ضریب همبستگی فی مورد تحلیل قرار گرفتند. مواد آموزشی با استفاده از تحلیل کیفی محتوی بررسی شدند. یافته ها در هر سه بعد مورد مطالعه، حکایت از حاکمیت رویکرد تحلیلی داشته اند. همبستگی قوی (72/0، 01/0 > p) میان باورهای معلمین و عملکرد کلاسی آنها و همسویی این یافته ها با تحلیل کیفی محتوی مشاهده می شود. بررسی مجموعه نتایج به روشنی حاکمیت رویکرد تحلیلی را نشان می دهد. هر چند تکرار پژوهش در دیگر جمعیتهای آموزشی کشور ضروری است لیکن، شفافیت و کیفیت یافته ها حکایت از آن دارد که به ظن قوی رویکرد تحلیلی رویکرد حاکم در سطح کشور را تشکیل می دهد. در صورت تایید یافته ها توسط دیگر پژوهشها در کشور وضعیت موجود حاکم بودن رویکرد تحلیلی در آموزش خواندن را می توان از عوامل موثر بر مشکلات گسترده موجود در زمینه انگیزه پایین و کیفیت ضعیف خواندن در سطح کشور دانست. نتیجه عمومی پژوهش با ادعای برنامه ریزان در خصوص حاکم دانستن رویکرد کل گرا همخوانی ندارد. این موضوع و ناچیز بودن حجم پژوهشهای انجام شده در این زمینه در سطح کشور می تواند حکایت از درک نسبتا ناروشن از مفهوم رویکرد کل گرا و محدود دیدن آن در برداشتی نسبتا سطحی از رویکرد «کل کلمه» داشته باشد. با توجه به اهمیت شفاف سازی مبانی نظری برای هرگونه بهبود و ایجاد تحول در آموزش خواندن، تحقیقات گسترده تر، با استفاده از ابزارهای متنوع و در سطح دیگر استانهای کشور پیشنهاد می گردد. همچنین مطالعه عمیقتر و ترویج بررسی ها در خصوص رویکرد کل گرا به عنوان رویکرد مبتنی بر نظریه رشد زبان و نظریات ساختن گرایانه در یادگیری ضروری به نظر می رسد. کلمات کلیدی: رویکردهای آموزش خواندن، رویکرد کل گرا، رویکرد تحلیلی، نظام آموزش و پرورش، دوره ابتدایی
فریبا توحیدفر ملوک خادمی
هدف از پژوهش حاضر بررسی رابطه میان ادراک از محیط یادگیری، رویکرد یادگیری و عملکرد تحصیلی دانشجویان کارشناسی ارشد دانشکدههای علوم انسانی، علوم پایه و ادبیات در دانشگاه یزد در سال تحصیلی 91-90 بود. جامعه آماری این پژوهش شامل کلیه دانشجویان کارشناسی ارشد ترم سوم ورودی 1390 بود، که به صورت نمونهگیری تصادفی- طبقهای متناسب، حدود 170 نفر مورد بررسی قرار گرفتند. از پرسشنامه رویکردهای مطالعه و یادگیری (assist) جهت ارزیابی رویکردهای یادگیری دانشجویان و پرسشنامه ادراک از محیط یادگیری ساختنگرای اجتماعی (uscles)برای ارزیابی ادراک از محیط یادگیری و معدل دانشجویان به عنوان عملکرد تحصیلی استفاده گردید. جهت تجزیه و تحلیل دادهها و آزمون فرضیات از ضریب همبستگی پیرسون، تحلیل واریانس یکراهه، رگرسیون چندگانه استفاده شد. نتایج نشان داد که بیشترین رویکردهای یادگیری مورد استفاده در بین دانشجویان دانشگاه یزد به ترتیب رویکرد راهبردی، عمیق و سطحی است و بین دانشجویان دختر و پسر تفاوتی وجود نداشت. علاوه بر این مشخص شد که بین دانشجویان دانشکده های علوم پایه و علوم انسانی در مقیاس های مختلف ادراک محیط یادگیری، بعد ارتباط فردی و در دانشکده ادبیات بعد مذاکره کلاسی دارای بالاترین میانگین است و در سه دانشکده حمایت دارای پایینترین میانگین است. در بررسی آماری رابطه بین این متغیرها مشخص شد که ادراک محیط یادگیری همبستگی مثبت و معناداری با رویکرد عمیق (01/0,p<254/0r=) و همبستگی مثبت و معناداری با رویکرد راهبردی (001/0,p<198/0r=) داشت. در حالیکه میان رویکرد سطحی با ادراک محیط یادگیری همبستگی منفی و معناداری وجود داشت (001/0 p<,170/0- r=). همچنین مشخص شد که، عملکرد تحصیلی تنها با رویکرد عمیق همبستگی داشت و رابطه بین آنها معنادار شد (01/0,p<167/0r=).
عاطفه رفیعی حمید سپهر
پژوهش حاضر با هدف بررسی اثربخشی آموزش مهارتهای یادگیری با رویکرد پرورش خود سازمان دهی بر انگیزش پیشرفت و عملکرد تحصیلی دانش آموزان شهر یزد انجام شد. روش پژوهش، نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون، پس آزمون و با استفاده از گروه آزمایش و گروه کنترل بوده است. جامعه آماری در این پژوهش، شامل کلیه دانش آموزان دختر پایه دوم دبیرستان شهرستان یزد می باشد، که در سال تحصیلی 92-91 مشغول به تحصیل بودند. نمونه این پژوهش، برابر با 32 نفر بود (16نفرآزمایش، 16نفرکنترل) که با استفاده از روش نمونه گیری در دسترس و از یکی از مدارس غیر انتفاعی شهر یزد انتخاب گردید. در متغیر انگیزه پیشرفت از گروه آزمایش و کنترل پیش آزمون به عمل آمد و نمرات نیمسال دوم سال اول دبیرستان به عنوان پیش آزمون در متغیر عملکرد تحصیلی در نظر گرفته شد. گروه آزمایش در 4 جلسه مشاوره انفرادی حداکثر 90 دقیقه ای (به طور غیرمستقیم و در قالب محاوره با دانش آموز) تحت آموزش مهارت های یادگیری فراشناختی قرار گرفتند. پس از اعمال مداخله آزمایشی بار دیگر میزان عملکرد تحصیلی و انگیزش پیشرفت گروه ها سنجیده شد. جهت سنجش متغیرهای اصلی از پرسشنامه انگیزش پیشرفت هرمنس و میانگین نمرات 4 دوره امتحان (2 نمره مستمر و 2 نمره پایانی) به عنوان ابزار بررسی عملکرد تحصیلی استفاده شد. 2 چک لیست خودارزیابی از عملکرد تحصیلی و ارزیابی از عملکرد تحصیلی توسط مادران برای سنجش ابعاد دیگری از عملکرد تحصیلی به عنوان ابزارهای جانبی مورد استفاده قرار گرفت. جهت بررسی نتایج از آزمون تحلیل کواریانس و tتفاضلی برای دو گروه مستقل استفاده شد. نتایج نشان دادند که در چهارچوب محدودیتهای تحقیق آزمایشی آموزش مهارتهای یادگیری با رویکرد پرورش خودسازمان دهی بر انگیزه پیشرفت و عملکرد تحصیلی تاثیر مثبت و معنی دار داشته است. یافته های مربوط به خود ارزیابی و بررسی یافته های کیفی موید تفاوت معنی دار در یادگیری دو گروه و نشان دهنده کیفیت فرایند خودسازمان دهی بوده اند. علیرغم نتایج نسبتاً شفاف این طرح پیشنهاد می شود تا تاثیر روش مداخله در گروه های بیشتری از دانش آموزان مقاطع مختلف مورد بررسی قرار گیرد. همچنین پیشنهاد می شود تا کیفیت فرایند تحول رفتاری و شناختی با دقت بیشتری مطالعه شده و به بررسی کیفی و مطالعات موردی در کنار متغیر های کمی توجه شود. کلمات کلیدی: مهارت های یادگیری، رویکرد پرورش خود سازمان دهی، عملکرد تحصیلی، انگیزش پیشرفت و دانش آموزان.
افسانه برهانی حمید سپهر
چکیده هدف از پژوهش حاضر بررسی رابطه میان، رویکردهای تدریس اساتید با رویکردهای یادگیری و عملکرد تحصیلی در دانشجویان کارشناسی ارشد دانشکده های ادبیات، علوم انسانی و فنی مهندسی دانشگاه یزد در سال تحصیلی 91-1390 می باشد. جامعه آماری این پژوهش شامل کلیه دانشجویان کارشناسی ارشد ترم دوم ورودی 1390می باشند که به صورت تمام شماری حدود 438 نفر (231نفر پسر و 207 نفر دختر) مورد بررسی قرار گرفتند. همچنین حدود 137 نفر از اساتید سه دانشکده ادبیات، علوم انسانی و فنی مهندسی که با دانشجویان کارشناسی ارشد ترم دوم ورودی 1390 تدریس داشتند، نیز مورد بررسی قرار گرفتند. از پرسشنامه رویکردهای مطالعه و یادگیری فرم کوتاه (assist) جهت ارزیابی رویکردهای یادگیری دانشجویان و پرسشنامه رویکردهای تدریس اساتید (ati) برای ارزیابی رویکردهای تدریس اساتید و معدل دانشجویان به عنوان عملکرد تحصیلی استفاده گردید. جهت تجزیه و تحلیل داده ها و آزمون فرضیات از ضریب همبستگی پیرسون، تحلیل واریانس یکراهه، رگرسیون چندگانه، آزمون t برای دو نمونه مستقل و t زوجی استفاده شد. نتایج نشان داد که اساتید محترم دانشگاه یزد بیشتر از رویکرد تدریس استادمحور استفاده می نمایند و تفاوتی بین رویکردهای تدریس اساتید در دانشکده های مورد بررسی وجود ندارد. در همین راستا نیز مشخص شد که، بین رویکرد تدریس استادمحور و رویکرد راهبردی به یادگیری همبستگی منفی و معنی داری (19/0- =r ، 05/0>p) و بین رویکرد تدریس استاد محور و رویکرد عمیق به یادگیری نیز همبستگی منفی و معنی داری (176/0- = r، 05/0>p) وجود دارد. نتایج آزمون همبستگی نشان داد که، بین عملکرد تحصیلی (معدل) دانشجویان با رویکرد دانشجومحور اساتید همبستگی مثبت و معنی دار (238/0=r و 01/0>p) وجود دارد. علاوه بر این مشخص شد، بیشترین رویکرد یادگیری در میان دانشجویان کارشناسی ارشد دانشگاه یزد به ترتیب رویکرد راهبردی، عمیق و سطحی است. در ضمن بین دانشجویان دختر و پسر تفاوتی در استفاده از رویکردهای یادگیری وجود ندارد. همچنین، نتایج نشان داد که بین عملکرد تحصیلی و رویکرد عمیق یادگیری همبستگی مثبت (17/0=r، 01/0>p) و با رویکرد راهبردی به یادگیری نیز همبستگی مثبت (11/0=r، 05/0>p) ولی بین رویکرد سطحی به یادگیری و عملکرد تحصیلی همبستگی منفی و معناداری (19/0- =r، 01/0>p) وجود داشته است. همچنین متغیرهای رویکرد دانشجومحور اساتید و رویکردهای یادگیری عمیق و سطحی در پیش بینی متغیر ملاک (عملکرد تحصیلی) نیز موثر هستند. بنابراین پیشنهاد می شود که زمینه های لازم جهت استفاده اساتید از رویکرد دانشجومحور همچون آگاه سازی، کارگاه های آموزشی و ... فراهم گردد.
عصمت صادقیان حمید سپهر
مطالعه حاضر به مقایسه مولفه های فراشناخت و رابطه آن با عزت نفس در دانش آموزان با و بدون اختلال یادگیری پایه اول دوره راهنمایی شهرستان یزد در سال تحصیلی 91-1390 پرداخته است. نمونه پژوهش شامل 140 نفر از دانش آموزان دختر و پسر با و بدون اختلال یادگیری بود که به روش تصادفی و سرشماری انتخاب شدند. برای جمع آوری داده ها از پرسشنامه فراشناخت، که روایی آن توسط اساتید مترجم و پایایی آن به روش آلفای کرونباخ تایید شد و پرسشنامه عزت نفس کوپر اسمیت که روایی و پایایی آن بارها توسط متخصصان تایید شده استفاده شد. داده ها با استفاده از t مستقل، tوابسته، تحلیل واریانس دو راهه و همبستگی پیرسون مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند. نتایج نشان داد که متغیر فراشناخت، در گروه فاقد اختلال یادگیری بیشتر از گروه دارای اختلال یادگیری می باشد. همچنین نشان داده شد که دانش آموزان دختر در استفاده از دانش فراشناختی موفق تر از پسران عمل می کنند. در هر دو مولفه ی دانش و مهارت فراشناختی، دانش آموزان فاقد اختلال یادگیری به طور معنا داری در سطح بالاتری از دانش آموزان دارای اختلال یادگیری قرار داشته و مولفه دانش، در بین دو گروه از تفاوت بیشتری برخوردار است. بر اساس یافته های حاضر می توان چنین نتیجه گرفت که در فرایند درمان اختلال یادگیری، آموزش های مربوط به دانش فراشناختی در مقایسه با مهارت های فراشناختی می بایست مورد توجه بیشتری قرار گیرد بدین معنی که روش ها و تکنیک های مربوط به افزایش آگاهی و مهارت دانش آموز از فرایندهای یادگیری خود باید بیشتر از مهارت-آموزی های مبتنی بر تکرار و تمرین مورد تاکید باشند. در مولفه دانش فراشناختی، متغیرهای آگاهی از موفقیت های شخصی، چگونگی استفاده از راهبردهای یادگیری، آگاهی از راهبردهای یادگیری و باورهای مثبت درباره پیشرفت در مطالعه به ترتیب بیشترین تا کمترین تفاوت را در دو گروه نشان می دهند و در مولفه مهارت فراشناختی، متغیرهای روش های تنظیم رفتار، خود تنظیمی در حل مسائل، خودتنظیمی شخصی، خود کنترلی و حل مشکلات برای رسیدن به جواب درست بیشترین تا کمترین تفاوت را در دو گروه نشان می دهند. همچنین در مقایسه دو گروه، نشان داده شد که عزت نفس دانش آموزان دارای اختلال یادگیری به طور معنا داری از دانش آموران بدون اختلال یادگیری پایین تر است. لیکن در هم خوانی با تحقیقات قبلی، تفاوتی بین دانش آموزان دختر و پسر دارای اختلال یادگیری در متغیر عزت نفس مشاهده نگردید. ارتباط معنادار میان متغیر عزت نفس با متغیر فراشناخت و دو مولفه اصلی آن (دانش و مهارت) مورد تأئید قرار گرفت. این یافته می تواند اشاره به این امر داشته باشد که در فرایند درمان و آموزش دانش و مهارت فراشناختی توجه به متغیر عزت نفس دارای اهمیت می باشد.
مهدیه استبرقی حمید سپهر
هدف از پژوهش حاضر بررسی رابطه سبک فرزندپروری ادراک شده و راهبردهای مقابله با استرس در دو گروه از جوانان معتاد و غیرمعتاد شهرستان شهربابک بود. شرکت?کنندگان در پژوهش شامل 100 نفر جوان در دو گروه معتاد و غیرمعتاد همتا بودند که دامنه سنی بین 18 تا 30 سال داشتند و به روش در دسترس انتخاب شدند. جهت گردآوری اطلاعات، از پرسشنامه سبک فرزندپروری ادراک شده شیفر (1965) (psq) و پرسشنامه راهبردهای مقابله با شرایط پراسترس اندلر و پارکر (1990) (ciss) استفاده شد. داده ها با استفاده از آمار توصیفی، ضریب همبستگی پیرسون، رگرسیون گام به گام، آزمون t برای دو نمونه وابسته و آزمون خی دو تجزیه و تحلیل شدند. نتایج نشان داد که فراوانی سبک فرزندپروری مقتدرانه در گروه غیرمعتاد به طور معناداری بالاتر از گروه معتاد (001/0>p) و فراوانی سبک فرزندپروری بی?اعتنا و مستبدانه در گروه معتاد به طور معناداری بالاتر از گروه غیرمعتاد (05/0>p) بود. اما در سبک سهل?گیرانه تفاوت معناداری بین دو گروه مشاهده نگردید. همچنین یافته?ها نشان داد که فراوانی راهبرد مسئله?مدار در گروه غیرمعتاد به طور معناداری بالاتر از گروه معتاد (001/0>p) و راهبرد هیجان?مدار در گروه معتاد به طور معناداری بالاتر از گروه غیرمعتاد (001/0>p) بود، اما بین دو گروه از لحاظ راهبرد اجتنابی تفاوت معناداری مشاهده نشد. نتایج آزمون همبستگی نشان داد که در کل نمونه مورد مطالعه (100= n) بین سبک فرزندپروری مقتدرانه با راهبرد مسئله?مدار (001/0>p) و بین سبک فرزندپروری بی?اعتنا با راهبرد هیجان?مدار (001/0>p) رابطه مثبت و معنادار وجود دارد. نتایج آزمون کای اسکوئر نشان دادند که جوانان گروه غیرمعتاد و والدین آنان نسبت به گروه همتا به طور معنادار دارای تحصیلات بالاتری بودند. نتایج تحقیق حاضر می?تواند به طراحی علمی?تر برنامه?های اجتماعی در سه سطح پیشگیرانه (اول، دوم و سوم) کمک نماید. در این راستا طراحی راهکارهایی جهت بهبود سبک مهارت?های فرزندپروری در والدین و توجه به پرورش شیوه?های مناسب مقابله با استرس در جوانان معتاد و غیرمعتاد به عنوان راهبردهای پیشگیری پیشنهاد شده?اند.
منیره پارسانیا حمید سپهر
پژوهش حاضر با هدف بررسی رابطه میان رویکرد آموزش خواندن، نگرش دانش آموزان به خواندن و پیشرفت خواندن در پایه اول مدارس ابتدایی ناحیه دو شهر یزد به انجام رسید. روش پژوهش توصیفی از نوع همبستگی و جامعه آماری شامل تمامی دانش آموزان و معلمان پایه اول بودند که از میان آن ها 396 دانش آموز و 66 معلم به روش نمونه گیری تصادفی خوشه ای انتخاب شدند. ابزارهای سنجش شامل پرسشنامه نگرش به خواندن مککنا و کر (1990)، چک لیست رویکرد عملی معلم در آموزش خواندن فرود مورجانی (1390) و فرم پیشرفت خواندن بود. داده ها با استفاده از ضریب همبستگی پیرسون، آزمون تی برای گروه های مستقل و آزمون خی دو مورد تحلیل و تجزیه قرار گرفت. یافته ها حکایت از حاکمیت رویکرد تحلیلی داشته اند. یافته ها نشان می دهند که میان رویکرد آموزشی معلم با نگرش به خواندن دانش آموزان رابطه مثبت و معناداری (05/0>p) وجود دارد. یافته ها همچنین رابطه مثبت و معنا داری (05/0>p) میان نگرش به خواندن و پیشرفت خواندن نشان می دهند. همچنین نگرش به خواندن در دانش آموزان دختران به طور معنا داری (05/0>p) مثبت تر از پسران بود. در صورت تأیید یافته ها توسط دیگر پژوهش ها در کشور، وضعیت موجود حاکم بودن رویکرد تحلیلی در آموزش خواندن را می توان از عوامل مهم مشکلات گسترده موجود در زمینه نگرش و کیفیت ضعیف خواندن در سطح کشور دانست. بنابراین مطالعه عمیق تر و ترویج یافته های پژوهشی در خصوص رویکرد کل گرا به عنوان رویکرد مبتنی بر نظریه رشد زبان و نظریات ساختن - گرایانه در یادگیری، در راستای بهبود و ایجاد تحول در آموزش خواندن، ضروری به نظر می رسد.
مریم خباززاده حمید سپهر
هدف از این پژوهش بررسی وضعیت و رابطه میان سه متغیر رویکرد یادگیری، انگیزه پیشرفت و خودکارآمدی در دانشجویان دو نظام آموزشی حضوری و از راه دور بوده است. جامعه ی آماری شامل کلیه ی دانشجویان دختر رشته های روانشناسی و علوم تربیتی ورودی سال91 -1390، در دانشگاه های یزد و پیام نور واحد یزد و در مجموع 135 نفر می باشد که با توجه به محدود بودن جامعه آماری و برای اجتناب از خطاهای نمونه گیری، کل جمعیت به عنوان نمونه در نظر گرفته شد. جهت گردآوری اطلاعات از پرسشنامه رویکردهای یادگیری (assist) انتویسل و تیت (1997)، پرسشنامه انگیزه پیشرفت هرمنس (1970 ) و پرسشنامه خودکارآمدی شرر و آدامز (1982) استفاده شد. داده ها با استفاده از آمار توصیفی، ضریب همبستگی پیرسون، رگرسیون گام به گام، آزمون t مستقل تجزیه و تحلیل شدند. نتایج نشان داد دانشجویان دانشگاه یزد و پیام نور از نظر رویکردهای یادگیری با یکدیگر تفاوت معناداری ندارند و گرایش اصلی به ترتیب به رویکردهای راهبردی، عمیق و سطحی بوده است. همچنین از نظر میزان انگیزه پیشرفت نیز تفاوت معناداری بین دانشجویان مذکور مشاهده نشد اما یافته ها نشان داد که دانشجویان دانشگاه یزد از نظر میزان خودکارآمدی بالاتر از دانشجویان دانشگاه پیام نور هستند (p<0/01). از دیگر نتایج پژوهش، این بود که انگیزه پیشرفت و خودکارآمدی به طور مثبت رویکرد عمیق و راهبردی (p<0/001) و به طور منفی رویکرد سطحی را پیش بینی می کنند(p<0/01). همچنین بین انگیزه پیشرفت و خودکارآمدی رابطه مثبت و معنادار وجود دارد (p<0/01). به منظور دست یابی به نتایج قطعی تر، تکرار بررسی وضعیت و روابط میان متغیرهای یاد شده در نمونه گسترده تری از دانشجویان دو نظام آموزشی دانشگاه و همچنین توجه بیشتر به اقدامات لازم جهت تقویت رویکرد عمیق به یادگیری در دانشجویان هر دو نظام آموزشی پیشنهاد می شود.
سمیرا رضایی فرد علیشاهی حمید سپهر
هدف از پژوهش حاضر بررسی رابطه سبک های فرزندپروری ادراک شده، سرزندگی و تاب آوری در دانش آموزان دختر نوجوان بود.شرکت کنندگان در پژوهش شامل 355 نفر از دانش آموزان دختر پایه اول دوره دوم متوسطه بودند که به روش نمونه گیری خوشه ای چندمرحله ای انتخاب شدند. نتایج آزمون تحلیل واریانس یک راهه نشان داد که بین سبک های فرزندپروری از نظر سرزندگی و تاب آوری تفاوت وجود دارد.همچنین نتایج آزمون تی مستقل نشان داد که بین دو طبقه محروم و مرفه از لحاظ سرزندگی تفاوت معناداری وجود ندارد اما از لحاظ تاب آوری در سطح 0/05 تفاوت معنادار وجود دارد.
مجید برزگر بفرویی حمید سپهر
چکیده ندارد.
مسعوده مسعود مهدخت بروجردی علوی
چکیده ندارد.
حسین صیفوریان حمید سپهر
این تحقیق در پی آن بود که وضعیت روان شناختی بانوان معلول (جسمی-حرکتی) و بانوان غیر معلول مقیم مراکز شبانه روزی را در مورد متغیرهای منبع کنترل، عزت نفس، افسردگی و اضطراب تحت بررسی قرار دهد. برای بررسی آزمون فرضیه ها، نمونه های به شکل داوطلبانه از کل مراکز شبانه روزی منطقه شمیرانات به تعداد 37 نفر امکان از منظر متغیر سن، تحصیلات و شرایط زندگی در مرکز همتاسازی شدند. فرضیه های تحقیق در دو زمینه مطرح بودند: الف) بانوان معلول مورد مطالعه در مقایسه با بانوان غیر معلول به ترتیب از منبع کنترل بیرونی تر، عزت نفس پائین تر، افسردگی بالاتر و اضطراب بالاتری برخوردار هستند. ب)- در گروه مورد مطالعه تفاوت معنی داری بین منبع کنترل، عزت نفس، افسردگی و اضطراب بانوان معلول با معلولیت شدید، متوسط و اندک وجود دارد. برای جمع آوری داده ها از ابزارهای منبع کنترل راتر، عزت نفس کوپ اسمیت، افسردگی بک و اضطراب کتل و پرسشنامه معلولیت ویلیامز استفاده به عمل آمد و نیز برای تجزیه و تحلیل داده ها از آزمون t برای مقایسه دو گروه f برای شدت معلولیت در بانوان معلول بکار گرفته شد. به طور کلی یافته های بدست آمده فرضیات الف را تایید نکرد و در مورد فرضیات ب تنها در مورد متغیر افسردگی با شدت معلولیت تفاوت معنی داری دیده شدو یعنی هر چه معلولیت بیشتر می شود افسردگی روز به فزونی گرایش پیدا می کند. علاوه بر یافته های فوق، یافته های جنبی دیگر در این تحقیق در مورد همبستگی در داخل هر گروه نشان داد که در گروه بانوان معلول، همبستگی وجود ندارد. اما، بر عکس در گروه بانوان غیر معلول بین منبع کنترل با متغیرهای دیگر همبستگی وجود داشت. مطابق یافته های تحقیق شاید بتوان گفت، منبع کنترل در گروههای عادی کارآئی و رابطه با بهداشت روانی دارد و در گروههای ویژه (بانوان معلول) چنین نقشی را نمی تواند ایفا کند. ضمنا، یافته های این مطالعه مشکلات موجود در بهداشت روانی بانوان مقیم مراکز شبانه روزی (در هر دو گروه) را قابل توجه دانسته و عنایت جدی تر به ارتقا بهداشت روانی در گروههای مورد مطالعه را خاطر نشان می سازد.
محمد عتیقه چی حمید سپهر
در این تحقیق هفت کودک اوتیستیک چهار الی دوازده ساله با هدف تعیین نوع و میزان استفاده از هر یک از شیوه های ارتباطی، بررسی کیفیت رفتارهای ارتباطی و مقایسه ایشان با هم در گروه کودکان مورد مطالعه، تحت بررسی موردی قرار گرفتند. در این تحقیق از روش مشاهده مستقیم و غیرفعال در موقعیت طبیعی زندگی و به کمک فیلم برداری استفاده گردید. سپس رفتارهای شاخص ارتباطی در هر یک از کودکان مورد مطالعه مشخص گردید و پس از بررسی و تحلیل یافته ها و تعیین سطح ارتباط هر یک از کودکان نتیجه گرفته شد که در شش مورد از هفت مورد تحقیق کلیه رفتارهای مشاهده شده جنبه عملکردی داشتند و این کودکان بزرگترین بهره را از (گفتار تک کلمه ای) برای برقراری ارتباط برده اند. همچنین آداب تکراری در شش مورد از هفت مورد تحقیق مشاهده گردید.
محمدابراهیم ساریچلو حمید سپهر
به منظور بررسی میزان تاثیر و کارآئی روش حساسیت زدائی از طریق حرکات چشمی و پردازش مجدد (emdr) در درمان اختلال استرس پس از ضربه ناشی از جنگ (war-related ptsd) بعنوان جدیدترین روش درمانی مبتنی بر مواجهه در رویکرد رفتاری-شناختی که در سال 1989 توسط شاپیرو و بعنوان درمان انتخابی ptsd معرفی شده است، تعداد 24 نفر از جانبازان مبتلا به ptsd ناشی از جنگ از میان 55 نفر که دارای پرونده بالینی در کلینیک ویژه جانبازان شهرستان قزوین بودند، بطور تصادفی انتخاب، و پس از همتاسازی آنها در دو گروه مساوی (n2=12,n1=12) بر حسب متغیرهای سن، میزان تحصیلات و نوع داروی مصرفی، یکی ازگروهها بطور تصادفی بعنوان گروه آزمایش و گروه دیگر بعنوان گروه کنترل انتخاب شدند. هر دو گروه قبل و بعد از اجرای سه جلسه درمانی با روش emdr بر روی گروه آزمایش با مقیاس های تشخیص و درجه بندی ptsd، واحدهای اضطراب ذهنی (sud)، صحت و اعتبار شناخت ها (voc) مورد ارزیابی قرار گرفتند. ضمن آنکه از مقیاس های همیلتون برای ارزیابی افسردگی و اضطراب نیز در پس آزمون هر دو گروه استفاده شد. یافته های حاصل از پژوهش مبین آن بود که گروه آزمایش در پس آزمون خود نسبت به پیش آزمون، و در پس ازمون، در مقایسه با گروه کنترل کاهش معنی دار در شدت علائم ptsd، اضطراب ذهنی و شناخت منفی نشان داد. همچنین کاهش میزان اضطراب و افسردگی گروه آزمایش در مقایسه با گروه کنترل در پس آزمون معنی دار بود. بطور کلی فرضیه های این پژوهش در رابطه با کاهش علائم مربوط به ملاکهای ((ب))، ((ج))، ((د)) و علائم همراه ptsd، و اضطراب ذهنی و شناخت منفی، علائم اضطراب و افسردگی تحت تاثیر روش emdr در سطحی معنی دار مورد تائید قرار گرفت (در همه موارد p<0/01).علاوه بر این، یافته های دیگر این پژوهش موید وجود همبستگی مثبت و معنی دار در بین اضطراب ذهنی با شناخت های منفی، اضطراب ذهنی با علائم اضطرابی و افسردگی با شناخت های منفی بود. یافته هی پژوهش بطور کلی موید تاثیر سریع روش emdr در کاهش علائم ptsd بوده، و نتایج حاصل همسو با یافته های مربوط به پژوهش های دیگران در این زمینه می باشد. محدودیت های پژوهش بیان و پیشنهادهایی برای انجام پژوهش های دقیق تر ارائه شده است. در پایان به دلیل کوچک بودن حجم نمونه، سه نفر از بیماران که بطور موفقیت آمیز با روش emdr درمان شده اند، بصورت موردی گزارش گردیده اند.