نام پژوهشگر: اعظم لطفی صمیمی
اعظم لطفی صمیمی رامین محرمی
در قرن هشتم و سیزدهم، با مجموعه تناقض ها و نقیضین روبه رو هستیم که پیامدش سوق زبان از جدیّت به سوی طنز است، این پایان نامه مرز مشترک و متفاوت زبان و مضامین طنز حافظ،عبید زاکانی ،نسیم شمال و دهخدا را تحلیل و شناسایی کرده است با این توضیح که عناصر طنز اجتماعی، دینی و مذهبی و سیاسی مضامین مشترک طنز هر چهار طنزپرداز به شمار می رود، طنز اجتماعی و سیاسی قرن هشتم محدودتر از قرن سیزدهم است،چرا که اندیشه اشعری و جبرگرا بر اجتماع حاکم است و طنز پرداز این دوره بر خلاف قرن سیزدهم محتاطانه وکم رنگ در پی نشان دادن راه حل ها است .حافظ شاعر مصلح غزل سراست و غزل برای مطرح کردن دردهای اجتماعی و سیاسی مناسب نیست لذا به صورت هنری و باریک اشاره کرده است اما عبید در مقایسه با او زبانش صریح است و با نیشخند هزل، ظلم و اجحاف حکما،بی بند و باری های آنان،گسترش فقر و فحشا،بی اعتبار شدن علم و دانش و ...را به سخره می گیرد. طنز اجتماعی و سیاسی نسیم شمال و دهخدا به علت مردمی بودن مخاطب شان گسترده تر و شفاف تر بیان شده و در آن به انواع موضوعات رایج، چون گرانی و نامرغوبی اجناس،خرافه پرستی و بی سوادی مردم،اعتیاد اشخاص به تریاک، بی کفایتی حاکمان و ... اشاره شده است. در قرن هشتم ریاکاران مسند دین خود حاکمان وقت شمرده می شوند؛ لذا طنز مذهبی از پر رنگ ترین عنصر طنز پردازی به شمار می رود حافظ و عبید از شریعت و طریقت آلوده شده به ریا با انتقادهای فراوان یاد می کنند. در قرن سیزدهم ، طنز سیاسی به علت سرخوردگی و ناکامی مشروطه نسبت به دیگر مضامین پر رنگ است، طنز سیاسی قرن هشتم بر خلاف طنز سیاسی قرن سیزدهم از یک تعادل عاطفی برخوردار است و عمدتاً با نوع سر و کار دارد و یک چهره فرا مکانی و فرا زمانی پیدا کرده است، در قرن هشتم از یک طرف فضای خفقان و رعب آور حاکم است و از طرف دیگر زبان در خدمت دربار و آراسته به فنون و بلاغت ادبی است لذا زبان طنز این دوران در ساختارپیچیده، غیر مستقیم و پرده ی کنایات و ایهام ظهور می یابد اما زبان طنز قرن سیزدهم به علت آزادی نسبی و مردمی بودن مخاطبش شکلی غیر ادبی، صریح ، گویا و سرشار از اصطلاحات عامیانه دارد. زبان طنز حافظ،نسیم شمال و دهخدا بر خلاف زبان عبید زاکانی عفیف و به دور از هجو و هزل است.