نام پژوهشگر: احسان لشکری

برنامه ریزی چندمرحله ای توسعه شبکه های انتقال با در نظرگرفتن منابع توان راکتیو
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه شهید باهنر کرمان - دانشکده فنی 1391
  احسان لشکری   مسعود رشیدی نژاد

برنامه ریزی توسعه شبکه انتقال (tep) و برنامه ریزی منابع راکتیو (rpp) مسائل مهمی در سیستم های قدرت می باشند. رشد تقاضای بار الکتریکی در سال های اخیر، لزوم ایجاد خطوط انتقال جدید برای انتقال توان الکتریکی از منابع تولید به مراکز بار را موجب شده است. از طرف دیگر منابع توان راکتیو جهت افزایش ظرفیت انتقال، تصحیح ضریب توان، کاهش تلفات و بهبود پروفیل ولتاژ مورد استفاده قرار می گیرند. از طرفی، پدیده های افت ولتاژ و مسائل مربوط به ناپایداری سیستم که معمولا به عنوان قیود برنامه ریزی توسعه شبکه انتقال مطرح اند به ناتوانی سیستم در تامین توان راکتیو مربوط می شوند. این ها نشان دهنده وابستگی زیاد tep و rpp به یکدیگر می باشند؛ که به دلیل پیچیدگی فرمول بندی ریاضی و حل دشوار آن، به طور مجزا حل می گردند. هدف از حل همزمان برنامه ریزی توسعه شبکه انتقال و منابع توان راکتیو، تعیین "مکان"، "تعداد" و "زمان" نصب تجهیزات جدید شامل خطوط انتقال و منابع توان راکتیو به شبکه است، به نحوی که ضمن رعایت قیود فنی سیستم، طرحی با حداقل هزینه توسعه برای افق طراحی سیستم باشد. در این پایان نامه، یک فرمول بندی ریاضی برای مدل سازی مسئله برنامه ریزی چند مرحله ای(دینامیکی) توسعه همزمان شبکه انتقال و منابع راکتیو بر مبنای مدل ac ارائه شده، که علاوه بر مشخص کردن "تعداد" و "مکان" نصب خطوط و منابع راکتیو (برنامه ریزی استاتیکی)، "زمان" مناسب برای سرمایه گذاری را مشخص می کند. الگوریتم ژنتیک حقیقی به عنوان روش بهینه سازی ارائه شده که در آن نسل اولیه توسط الگوریتم سازنده ابتکاری ایجاد می گردد. الگوریتم پیشنهادی بر روی سه شبکه 24 باسه ieee ، شبکه 46 باسه جنوب برزیل و شبکه 93 باسه کلمبیا اجرا شده است و نتایج حاصله نشان دهنده کارایی الگوریتم فوق می باشد.

تحلیلی بر نابرابری های منطقه ای در ایران(1390-1380)
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه یزد - دانشکده علوم انسانی 1393
  محمد رضا رنجبر اسلاملو   صفر قائد رحمتی

توسعه یکپارچه منطقه ای از موضوعات اساسی در برنامه ریزی منطقه ای است که به عنوان یکی از پیش نیاز های مهم توسعه پایدار انسانی محسوب می گردد و بر توازن شرایط زندگی و جنبه های گوناگون توسعه برای تمامی مردم در سطح کشور تاکید می نماید. همچنین نابرابری و ابعاد مختلف آن نشانه های توسعه نیافتگی شمرده می شود و زمینه های دستیابی به وحدت و یکپارچگی ملی را دشوار می کند. در ایران نابرابری و فقدان تعادل در توزیع بهینه امکانات در اثر سیاست های غیر اصولی گذشته در مکان یابی صنعتی،خدماتی و قطب های رشد شکل گرفته است. مکانیسم های حاکم بر ساختار اقتصادی، اجتماعی و سیاسی باعث تمرکز گرایی در شهرهای مسلط ناحیه ای و عدم تعادل فضایی بین سطوح ملی، منطقه ای، ناحیه ای و محلی شده است. بنابراین برنامه ریزی جهت رسیدن به یک توسعه یکپارچه و متوازن و داشتن یک برنامه ریزی مناسب و هدفمند، شناخت میزان توسعه مناطق ، نابرابری های موجود و روند تاثیرگذاری تصمیمات اتخاذ شده بر میزان توسعه یافتگی و کاهش نابرابری های فضایی بسیار ضروری می نماید. در این پژوهش از 50 شاخص اجتماعی-فرهنگی، اقتصادی، زیربنایی، کشاورزی، آموزشی و بهداشتی-درمانی جهت سنجش میزان نابرابری های منطقه ای بین استان های کشور در سال های 1380 و 1390 استفاده شده است. این تحقیق از لحاظ هدف کاربردی و از نظر روش بررسی توصیفی – تحلیلی است برای جمع آوری داده ها از روش اسنادی و برای تحلیل و سطح بندی میزان توسعه یافتگی استان ها از روش تاکسونومی عددی استفاده شده است. همچنین برای مشخص شدن میزان نابرابری بین استان ها از تکنیک ضریب اختلاف(cv) استفاده شده است و برای بررسی میزان تأثیر گذاری هر کدام از شاخص ها در میزان توسعه یافتگی از تحلیل آماری رگرسیون چند متغیره استفاده شده است. نتایج بدست آمده نشان دهنده کاهش میزان نابرابری بین استان های کشور می باشد بصورتی که میزان نابرابری از10.96 درصد در سال 1380 به 8.56 درصد در سال 1390 کاهش یافته است. بیشترین نابرابری در شاخص زیربنایی(22.5 درصد) و کم ترین آن مربوط به شاخص اقتصادی(6.3 درصد) می باشد و بر میزان نابرابری در شاخص های کشاورزی و زیربنایی طی دوره مورد مطالعه افزوده شده است. بشترین میزان کاهش نابرابری نیز مربوط به شاخص اقتصادی(حدود 4 درصد) می باشد. همچنین بر تعداد استان های کم تر توسعه یافته(محروم) در سال 1390 نسبت به 1380 افزوده شده است. دو شاخص بهداشتی-درمانی و اجتماعی- فرهنگی بیشترین و شاخص اقتصادی دارای کمترین تأثیر در نتایج میزان توسعه یافتگی استان های کشور می باشد.

ارزیابی عملکرد مدیریت شهری در تحقق عدالت فضایی در مناطق شهری (نمونه موردی شهر یزد)
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه یزد - دانشکده علوم انسانی 1393
  سرچین یوسفی   محمد حسین سرایی

رشد شتابان شهرنشینی و توسعه فیزیکی شهرها در دهه¬های اخیر، موجب از هم گسیختگی نظام کالبدی و فضایی شهرها و درنتیجه، نظام توزیع مراکز خدماتی شده است. از این رو ، مهمترین رسالت برنامه ریزان و مدیران شهری کم کردن نابرابری¬ و از بین بردن تضاد در دسترسی به منابع و خدمات عمومی شهری میان مناطق می¬باشد. هدف پژوهش حاضر، ارزیابی عملکرد مدیریت شهری، بعنوان مهمترین نهاد اداره کننده شهر، در خلق عدالت فضایی میان مناطق شهری و شناسایی نابرابری¬های موجود میان مناطق شهر یزد می باشد. عدالت فضایی بعنوان رویکرد اصلی و دیدگاه¬های برابری مبنا(حداقل دستیابی افراد به فرصت¬ها) درتوزیع خدمات عمومی شهری، نیاز مبنا(دستیابی بر اساس نیاز افراد) در توزیع منابع عمومی شهر، مورد بررسی قرار گرفته است. روش تحقیق به کار گرفته شده در این پژوهش روش توصیفی تحلیلی بوده و نوع آن کاربردی است. سطح برخورداری از خدمات با استفاده از مدل فازی و نحوه¬ی هزینه کردن و صرف منابع با روش تحلیل پوششی داده¬ها، تحلیل شده است. نتایج حاصل از یافته¬های پژوهش بیانگر نابرابری در میزان دستیابی ساکنین مناطق به خدمات می¬باشد. به طوری که مرکز شهر دارای بالاترین سطح دستیابی به خدمات می¬باشد، درحالی که حاشیه شهر سطح برخورداری کمتری از منابع و خدمات دارد. در زمان حاضر با توجه به توسعه کمی وکیفی شهرها هر روز نقش شهرداری¬ها در اداره و مدیریت شهر پررنگتر می¬شود، بنابراین برای برنامه-ریزی و عملکرد بهتر شهرداری¬ها اندازه گیری کارایی آنها لازم به نظر می¬رسد. در این پژوهش کارایی شهرداری¬های مناطق سه گانه شهر در زمینه تحقق عدالت فضایی با استفاده از روش تحلیل پوششی داده¬ها در حالت بازده ثابت به مقیاس و با رویکردی خروجی- محور(ccr-0) برای دوره زمانی 89-92 با در نظر گرفتن هزینه¬های کل شهرداری به عنوان نهاده و درآمد مناطق و هزینه¬های عمران شهری به عنوان ستاده محاسبه گردید. نتایج نشان می¬دهد که سه منطقه شهرداری در این مدت زمان دارای کارایی صد درصد بوده¬اند و نیاز به تغییری در میزان ستاده-های خود ندارند، بیشترین کارایی مربوط به سال 92 می¬باشد و بیشتر از 70 درصد از شهرداری¬ها نیز ناکارا بوده¬اند.