نام پژوهشگر: طاهره جاویدی کلاته جعفر آبادی
علی خالق خواه طاهره جاویدی کلاته جعفر آبادی
چکیده: پژوهش حاضر به مقایسه دیدگاه های غزالی و کرکگور درباره رابطه عقل و دین و اشارات آن در تربیتِ دینی پرداخته است. در این باره بر اساس پیشینه نظری موضوع، ابتدا نظریه های راجع به رابطه عقل و دین و تربیتِ دینی مورد بحث قرار گرفته است. سپس دیدگاههای کرکگور و غزالی در خصوص رابطه این دو و تربیتِ دینی متناسب با آن به تفصیل مورد بحث قرار گرفت. از دیدگاه کرکگور نظر به قالب فکری وی مولفه هستی مندی (شناخت، آزادی، فردیت و احساس دلشوره) و ایمان و رابطه آن با عقل (انفسیت، شورمندی، جهش، برهانهای کرکگور بر ضد استدلال آفاقی و مراحل حیات) مورد توجه قرار گرفت. از دیدگاه غزالی نیز با توجه به قالب های فکری او اشعریت، مخالفت با فلسفه، تصوف، ایمان و عقل مورد بحث قرار گرفت. مبتنی بر مبانی پیش گفته به مفهوم تربیتِ دینی از منظر کرکگور و غزالی پرداخته شده و اهداف، اصول و روش هایی که با این مفهوم تناسب دارند، بیان گردیده است. از دیدگاه کرکگور برای تربیتِ دینی دو مرحله استخراج گردید. از آنجایی که فرد برای رسیدن به مرحله حیات دینی باید ویژگی هایی داشته باشد، در مرحله اول ابتدا ویژگی هایی که باید کسب شود (آزاد بودن، شناخت خود و فردیت داشتن)، مورد نظر قرار گرفت. و در مرحله دوم انفسیت، شورمندی و جهش مورد توجه قرار گرفت. از دیدگاه غزالی نیز نظر به تقسیم او از انسانها، تربیتِ دینی نیز برای سه گروه مختلف ارائه شد. اولین گروه، عوام هستند که برای این گروه عادت و عمل محوری و برای گروه خواص اهل برهان، خردورزی و در نهایت برای خواص اهل تصوف، تقدم الهام بر تعلیم، التزام و ارتباط شریعت با طریقت، توام نمودن تفکر با تطهیر قلب مورد توجه قرار گرفت. در ادامه به روشهای مورد نظر برای رسیدن به مولفه های فوق مورد بررسی قرار گرفت. در پایان به مقایسه نظرات این دو اندیشمند در دو بعد میزان استفاده از عقل در جهت توجیه باورهای دینی و میزان توجه به ایمان از دیدگاه کرکگور و غزالی پرداخته شد و نقدهایی که بر این نظرات مطرح شده ذکر گردید. نتیجه نهایی اینکه ایمان گرایی را می توان با توجه به نظرات این دو اندیشمند در تربیتِ دینی مورد توجه جدی قرار داد، اگر چه در این راه می توان از عقل نیز به عنوان مقدمه ای در جهت رسیدن به حیات دینی بهره برد. کلمات کلیدی: عقل، دین، تربیتِ دینی، ایمان گرایی، کرکگور، غزالی.
مریم باغانی طاهره جاویدی کلاته جعفر آبادی
پژوهش حاضر به بررسی "جایگاه دانش مردم سالاری دینی بر اساس تحلیل محتوای کتاب علوم اجتماعی و شناسایی سلسه مراتب سطوح شناختی آن در ارزشیابی پیشرفت تحصیلی دانش آموزان" پرداخته است. روش تحقیق توصیفی و از نوع تحلیل محتوا است. جامعه آماری کتابهای علوم اجتماعی دوره متوسطه در سال تحصیلی 1390 می باشد. در بررسی دانش مردم سالاری دینی در محتوای ارائه شده کتب درسی علوم اجتماعی دوره متوسطه بر اساس 14 مولفه منتخب از کتاب فلسفه تربیتی دموکراتیک جاویدی کلاته جعفرآبادی (1388)، که از اهداف و اصول تربیت دموکراتیک در جمهوری اسلامی ایران استخراج شده، استفاده گردیده است. همچنین در شناسایی سطوح شناختی ارزشیابی پیشرفت تحصیلی به بررسی و تحلیل محتوای آزمونهای پیشرفت تحصیلی پایان ترم دروس علوم اجتماعی دوره متوسطه کلیه دبیرستان های شهرستان سبزوار پرداخته شد و پس از تحلیل محتوا سطح شناختی هر یک از سوالات مشخص گردید. نتیجه گیری: نتایج نشان میدهد، به طور کلی بیشترین توجه به ترتیب نسبت به مولفه های "ایجاد روحیه تعاون و همکاری در دانش آموزان" 7/32 درصد، "بالا بردن بینش سیاسی افراد و افزایش سطح آگاهی های سیاسی و عمومی افراد جامعه" 1/14 درصد و همچنین مولفه" تقویت جنبه معنوی انسان و دین مداری" 8/10 درصد لحاظ شده است، اما کمترین توجه در محتوای کتابها به ترتیب نسبت به مولفه های "توجه به حسن خلق، عفو و گذشت و برادری"، 24/1 درصد، "پرورش روحیه آزادمنشی و آزادیخواهی"، 28/1 درصد، "توجه به صلح و نوعدوستی و همدلی با انسانهای دیگر" 57/1 درصد، " تحقق فعالیتهای آموزشی در قالب فعالیتهای گروهی"، 40/2 درصد" پرورش روحیه عدالت خواهی" 42/2 درصد و "توجه به احقاق حقوق حاکمیت نسبت به مردم و حقوق مردم نسبت حاکمیت" 95/2 درصد لحاظ شده است. در مجموع به نظر می رسد دانش به کار رفته دارای یکنواختی لازم نبود و برخی از مولفه های اساسی مورد نظر قرار نگرفته است. همچنین پس از تحلیل محتوای آزمونهای ارزشیابی پیشرفت تحصیلی دانش آموزان بر اساس 14 مولفه مورد نظر سوالات از جهت سطوح شناختی مورد بررسی قرار گرفتند،که در مجموع مشخص گردیده که بیشترین توجه معلمین در ارزشیابی پیشرفت تحصیلی از دانش آموزان در سطح غیر فعال سطوح شناختی می باشد.
مرضیه عالی بختیار شعبانی ورکی
چکیده: کودکان در طول تاریخ آموزش و پرورش همواره از طریق روش ها، راهبردها و دیدگاه های مختلف کنترل شده و به نظم در آمده اند. این شیوه ها که امروزه به عنوان شیوه های نوین انضباطی در مدرسه به کار گرفته می شوند، از نظر میشل فوکو و پیروانش یعنی فندلر (2001)، پاپکویتس (2003)، رادفورد (2005)، رز (2000)، مارشال (2003) و میلی (2007) به عنوان روش های انقیاد کودکان در نظام های آموزشی مورد انتقاد قرار گرفته اند. این پژوهش به تاسی از این دیدگاه تبارشناسانه فوکو به بررسی این مهم در سیر تاریخ آموزش و پرورش پرداخته و با نگاهی تبارشناسانه پیوند میان قدرت - دانش در گفتمان های آموزش و پرورش پیرامون انضباط را مورد بررسی قرار داد. از این رو در این پژوهش در پی بررسی نقاط گسست گزاره های انضباطی در تربیت صورت بندی های گفتمانی انضباط مدرن را در سه رژیم عمل انضباطی مداخله ای، تعاملی و عدم مداخله ای شناسایی نموده و پس از رد یابی گزاره های شکل دهنده به هر صورت بندی در رژیم های حقیقت انضباطی به بررسی عوامل اثر گذار بر این دگردیسی ها پرداخت. در مرحله بعد جهت بررسی تبار تعذیبی انضباط مدرن به تحلیل این گسست ها از طریق تحلیل روابط قدرت، تصادف و تبار انضباط مدرن پرداخته و نحوه ورود لیبرالیسم و اشکال مختلف آن به گزاره های تربیتی را مورد بررسی قرار داد. حاصل پژوهش بیانگر آن بود که در طول زمان در نظام های تربیتی نیز همچون سایر بخش های جامعه سبک های خشن مجازات و تنبیه به مرور زمان جای خود را به اشکال بسیار نرم سازمان یافته نظارت و کنترل داده اند که نه به عنوان ظهور مجدد انسانیت و آزادی بلکه به عنوان تکامل شیوه های انضباط در اشکال جدید، موثر و فراگیرتر نمایان شده اند اما همچنان دارای تبار تعذیبی هستند اما آنچه تا کنون مانع از شناخت این تبار شده است ریشه در ورود لیبرالیسم به عنوان عقلانیت سیاسی حاکم بر علوم انسانی به شیوه های انضباطی دارد که در نهایت منجر به آن شده است که کودکان به انسان هایی منقاد و مطیع تبدیل شوند و آموزش به صورت یک کالای تجاری شونده در بازار، عرضه شود و این گونه کودکان از طریق نظام های آموزشی به انقیاد در آیند. بنابراین می توان گفت فوکو در نظام های تربیتی به دنبال از بین بردن مرزهای عمیق انضباطی است، جائی که صداهای متفاوت خفه می شود، کودکان از اجتماع، مدرسه و زندگی طرد می شوند و از طریق به کارگیری مفاهیمی همچون نابهنجار، شرور و گناهکار، قدرت در زندگی کودکان به اوج می رسد؛ و کودکان نابهنجار و بیمار در دانش تربیتی به گونه ای از زندگی طرد می شوند که دیگر صدایی از آنها به گوش نمی رسد.
ملیحه لطفی طاهره جاویدی کلاته جعفر آبادی
هدف این پژوهش بررسی تجربه زیسته دانشجویان دکتری علوم انسانی دانشگاه فردوسی مشهد در سه دانشکده علوم تربیتی و روانشناسی، ادبیات و علوم انسانی و علوم اداری و اقتصاد می باشد. روش پژوهش پدیدارشناسی توصیفی است و از مصاحبه ساخت نایافته برای جمع آوری اطلاعات استفاده شده است و یافته های پژوهش نشان دهنده تاثیر سه عامل دانشگاه به عنوان سازمان پژوهشی، استاد و دانشجو در تجربه اخلاق پژوهش است.
فروزان هاشمی طاهره جاویدی کلاته جعفر آبادی
پژوهش حاضر با هدف تحلیل و بررسی پژوهش های علوم تربیتی از منظر رویکرد میان رشته ای صورت پذیرفته است. برای انجام این پژوهش از روش تحلیل منطق فازی استفاده شده است. جامعه آماری شامل 1126 پایان نامه و رساله دانشگاه های اصفهان، تربیت مدرس، خوارزمی تهران، شهید بهشتی و فردوسی مشهد، است که در سال های تحصیلی 1388-1392 خاتمه یافته اند. با توجه به زمان اجرای پژوهش و به منظور رعایت دقت و صحت؛ با استفاده از فرمول نمونه گیری کوکران، 300 پایان نامه و رساله به عنوان نمونه آماری انتخاب شد و مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. روش نمونه گیری پژوهش حاضر، تصادفی ساده است. پایان نامه و رسالههای مورد نظر بر اساس هفت ساحت مستخرج از منظر متخصصان (موضوع پژوهش، پیشینه پژوهش، سوال ها، هدف ها و فرضیهها، روش پژوهش، میزان تعامل و کنش مندی پژوهش، نتیجه گیری پژوهش و دامنه ی بهره مندان نتایج) مورد بررسی قرار گرفته اند. در این بررسی سیاهه محقق ساختهای با توجّه به پیشینه نظری رویکرد میان رشته ای و بر اساس نظر متخصصان تهیه و اعتباریابی (ضریب توافق محاسبه شده سیاهه مورد نظر 83/. بدست آمده است) شد. یافتههای پژوهش نشان دادهاند از مجموع 300 پایان نامه و رساله، 19 مورد به میزان زیادی با رویکرد میان رشته ای انجام شده اند. در بخشهای مختلف این 19 پایان نامه و رساله شواهدی دال بر رعایت اصول اولیه رویکرد میان رشتهای قابل بازیابی است. با وجود این، میتوان خاطر نشان کرد که ترتیب رعایت این اصول در بخشهای مختلف این پایاننامهها و رسالهها متفاوت است به نحوی که بیشترین وجه میان رشته ای در بخش هدفها و فرضیه ها و سپس در بخش پیشینه پژوهش و در پایان در قسمت روش پژوهش قابل ردیابی است. بعلاوه، بر اساس یافته تصریح میشود بین وضعیت پایان نامهها و رسالههای دانشگاههای مورد بررسی بر حسب میان رشته ای بودن آنها تفاوت معنی داری مشاهده نشده است.
محمد شریف طاهرپور طاهره جاویدی کلاته جعفر آبادی
هدف پژوهش حاضر بررسی مفهوم، مبانی، اصول و روش های تربیت شهروند جهانی از دیدگاه قرآن کریم است. با توجه به این هدف سوال های زیر طرح شدند: مبانی هستی شناسی، اصول و روش های تربیت شهروند جهانی با نظر به مشکلات زیست محیطی از دیدگاه قرآن کریم چیست؟ مبانی انسان-شناسی، اصول و روش های تربیت شهروند جهانی با نظر به چگونگی تعامل با غیر و دیگری از دیدگاه قرآن کریم چیست؟ مبانی ارزش شناسی، اصول و روش های تربیت شهروند جهانی با نظر به ارزش های انسانی از دیدگاه قرآن کریم چیست؟ برای پاسخگویی به این سوالات از روش قیاس عملی استفاده شده است. به این ترتیب، در این پژوهش سه دسته مبانی هستی شناسی، انسان شناسی و ارزش شناسی استخراج شده است.