نام پژوهشگر: ابراهیم فیاض
محترم وکیلی سحر علی محمد ولوی
چکیده واقعه کربلا به سبب جایگاه ویژه آن در طول تاریخ اسلام، همواره مورد عنایت بسیاری از مورخان بوده است، اما با گذشت زمان و گسترش مراسم عزاداری و سوگواری تحت تأثیر اوضاع اجتماعی و سیاسی، برداشت های متفاوتی از این واقعه شده و یا بر برخی از برداشت ها تأکید گردیده است. یکی از مهمترین و مشهورترین ابعاد واقعه عاشورا بعد سوگوارانه این حادثه با تکیه بر حضور و نقش کودکان و نوجوانان کربلاست. اهمیت این بعد از واقعه به حدی است، که بازخوانیِ این حادثه بدون توجه به بعد سوگوارانه آن، روایت تاریخ عاشورا را روایتی بی روح ، جامد و فاقد هرگونه عنصر محرک عواطف و احساسات می سازد، اما هرچه در بستر زمان از این واقعه فاصله گرفته شده، به سبب عوامل متعدد، این بعد به عمده ترین و شایع ترین قرائت حاکم در محافل عزاداری شیعی تبدیل شده است. بر این اساس، در این پژوهش، با استفاده از رویکرد تاریخی، ضمن تحلیل متون تعزیه و بکارگیری رویکردی تطبیقی، تصویر کودکان و نوجوانان کربلا در منابع تاریخی با تعزیه های عصر حاضر مطابقت داده شد. بر مبنای این روش مشخص گردید که در مقایسه با منابع تاریخی، تعزیه ها به دلیل تأثیرپذیری از اساطیر و آداب و رسوم ایرانی و همچنین برخورد عاطفی صرف با مقوله عزاداری تصویری متفاوت با منابع تاریخی از کودکان و نوجوانان کربلا ارائه داده اند. واژگان کلیدی: امام حسین (ع)، عاشورا، کودکان و نوجوانان کربلا، تعزیه
نسیم کاهیرده مهری بهار
چکیده : هیچ جامعه بشری وجود ندارد که نیاز به نگاه داری و تثبیت کردن دوباره احساسات و اندیشه های جمعی یی را که سازنده وحدت و شخصیت وی هستند در مراحل منظمی از زمان در خود احساس نکند. . پیداست که این گونه بازسازی اخلاقی جز به مددگردهمایی ها،بر پایی مجامع عمومی و کنگره هایی که افراد در آنها ،با نزدیک شدن هر چه بیشتر به یکدیگر ، احساسات مشترک خویش را به صورت مشترک دوباره تأیید و تثبیت میکنند میسر نیست . مناسک عزاداری عاشوراازجمله این گردهمایی هاست که ازدیر باز در تمامی جوامع شیعی برپا می شده است. در واقع اجرای مناسک عزاداری عاشورا ،به منظور حفظ و نگهداری یک سری از مفاهیم و ارزشهای دینی واخلاقی و انتقال آن به نسل های آینده ، به صورت منظم در طی قرون متمادی ،صورت گرفته است. البته برای اجرای این مناسک هیچ الگوی واحدی وجود ندارد و بیشترین ارجاعات این عزاداریها مربوط به امامان شیعه است که سفارش به اقامه عزا برای امام حسین (ع) نموده اند و دستور و احادیث خاصی در باب صورت و شکل و عناصر مادی عزادارای وجود ندارد، لذا هریک از جوامع شیعی بر حسب سنتهای فرهنگی خویش و ابزارهای موجود، الگوهای عزاداری را شکل داده اند .از اینروبه واسطه نبودن الگویی واحد ، همواره زمینه اعمال سلیقه در چگونگی بر پایی این مناسک فراهم بوده است و همچنین تشخیص الگوی مطلوب عزاداری و معیارهای آن به عنوان یک چالش ،همیشه در جامعه شیعی مطرح بوده است و از اینرو موضوع مهمی برای پژوهش . آنچه که در ادامه می آید پژوهشی جامعه شناختی در ارتباط با این موضوع است تحت عنوان:" بررسی پیرامون تحول نقش واعظ ومداح در اجرای مناسک عاشورا" که پژوهشی کیفی است ودر آن با استفاده ازمطالعه موردی ،به بررسی نقش وعاظ ومداحان در اجرای مناسک عزاداری عاشورا در دزفول پرداخته شده است ، در این راستا ودر آغاز کار مطالعه کلی در مورد تمامی هیئت های عزاداری فعال در میدان تحقیق صورت پذیرفت ،که در نتیجه آن وبا استفاده از دو شاخص 1- زمان برگزاری مراسم و2-تنوع کارکرد وبا توجه به شرایط اجتماعی وفرهنگی شهرستان دزفول وپایداری ساختهای سنتی خاص آن و باالتبع پذیرفتن تغییرو تحولات متفاوت از شهرهای بزرگ مثل تهران دو نوع هیئت عزاداری ؛ سنتی(90 تا) و فرهنگی(10 تا) تشخیص داده شد وبرای انتخاب حجم نمونه از هر تیپ ، سه هیئت به عنوان نمونه انتخاب شد وبا استفاده از تکنیکهایی مانند؛ مصاحبه عمیق و مشاهده مشارکتی وهمچنین بررسی تصاویر و عکسهای آرشیوی این گونه هیئت ها ،ویژگیهای مختلف آنهابا توجه به نقش واعظ و مداح مورد تدقیق قرار گرفت . داده های به دست آمده ازمیدان تحقیق همگی حاکی از غلبه احساس و شور مذهبی بر این مجالس بود که غالبا" فاقد پشتوانه عمیق فکری و ایدئولوژیک می باشدونکته بسیار مهم اینکه ؛ این مجالس نسبت به گذشته فاصله زیادی از نهاد دین گرفته اند و تقریبا" مستقل از آن عمل می کنند . در واقع با مشاهده همه گیر بودن این نوع از عزاداری احساسی، در میدان، می توان از ایجاد صورتبندی جدید دینی، با تجلیات خاص عرفانی و فاصله گیری ازمباحث فکری و تحلیلی دینی در این مجالس صحبت کرد که به نوعی ،بیانگر تفوق دینداری احساسی و عاطفی بر این مجالس می باشد ؛ که در آن مناسک به عنوان وجه غالب دین و باورها و اعتقادات در کنار آن مطرح اند واز اینروست که در این مجالس مداحان -به عنوان نماد دینداری عاطفی- محور ووعاظ -به عنوان مرجع دینی -در حاشیه آن قرار گرفته اند.از اینرو با توجه به شرایط اجتماعی موجود، مناسک عزاداری عاشورا به عنوان نمادی ازمعرفت دینی و دینداری مردم جامعه ما ،دچار تغییر و تحولاتی شده است ازجمله اینکه : 1-اجرای نوع جدیدی ازمناسک مذهبی عاشورا، با اهمیت یافتن مداح که جلوه هایی ازدینداری عاطفی، سیال و غیر روشنفکری را مینمایاند در جامعه با اقبال بیشتری مواجه است . 2-حضور برجسته و غالب مداح درعزاداریهای محرم موجب تغییر در سبک عزاداری سنتی و جانشینی شور مذهبی به جای طرح مباحث فکری و تحلیلی شده است. 3- متکی بودن محتوا و مشخصا سبک عزاداری عاشورا به الزامات حیات اجتماعی و فرهنگی و سیاسی و اقتصادی عزاداران، در اجرای سبک جدید آن موثر است. ودر پایان، آنچه که در نتیجه این تحقیق و با بررسی یافته ها ی حاصل از میدان به عنوان مهمترین عوامل تأثیر گذار در ایجاد تحول در اجرای مناسک عاشورا ، تشخیص داده شده است به این ترتیب می باشد: 1- فاصله گرفتن علمای بزرگ از مجالس عزاداری عمومی 2 –-کم بودن وعاظ توانا نسبت به تعداد مجالس (با توجه به رشد جمعیت وتغییر و تحولات فرهنگی و اجتماعی ) 3- سپرده شدن منبر ها به دست افراد کم سواد و روحانیون سطح پایین (از لحاظ علمی) 4- بی اعتمادی مردم به وعاظ مذهبی به واسطه عملکرد بد برخی ازآنها در صحنه های سیاسی و اجتماعی 5- کمرنگ شدن نقش منبربه عنوان رسانه سنتی شیعه 6-ایجاد الگوهای جدید دینداری بواسطه تغییر و تحولات فرهنگی - اجتماعی 6- پیشرفت مداحی به عنوان یک مقوله تخصصی وقدرت آن در جذب جوانان 7- غلبه وجه عاطفی و احساسی بر مناسک عاشورا و انقطاع از پیوندهای تاریخی این مناسک 8- تضعیف موقعیت وعاظ مذهبی،به واسطه پر رنگ شدن حضور سخنرانان غیر معمم در مجالس عزاداری کلید واژه ها : مناسک ، واعظ ، مداح ، هیئت ، عزاداری عاشورا
محسن بدره ابراهیم فیاض
نظریه های علوم انسانی و اجتماعی به لحاظ چگونگی نگاه به هستی، انسان، معرفت بشری، و غایت نظریه پردازی بی طرف نیستند. هر نظریه پیش فرض های انسان شناختی، معرفت شناختی، هستی شناختی و نیز پیش فرض های دیگری مانند پیش فرض های اَکسیولوژیک (ارزش شناختی) و پراکسیولوژیک (رویه شناختی) دارد. این پیش فرض های فرانظری در نظام کلی فرانظریه هایی قرار دارند که خود منبعث از سنت های فلسفی غرب هستند. بر همین اساس، برای نظریه پردازی اسلامی در علوم اجتماعی و انسانی به طور کلی، و در ارتباطات انسانی به طور خاص، باید به مولفه های چندگانه فرانظری پرداخت و آن ها را از منابع معرفت دینی – ناظر به تولید نظریه در ارتباطات انسانی- استخراج کرد. در همین راستا، این پایان نامه تلاشی است برای مطالعه مقایسه ای مولفه های انسان شناختی فرانظریه های ارتباطات انسانی در آراء متفکرین غربی قرون 19 و 20 میلادی و مفسرین معاصر شیعی. این مقایسه با نشان دادن تفاوت های بنیادین در اندیشه های بنیادین انسان شناختی مرتبط با نظریه پردازی ارتباطات انسانی، ضرورت توجه به مبانی انسان شناختی اسلامی در نظریه پردازی ارتباطات را نشان می دهد. این پژوهش که به لحاظ ماهیّت فلسفی و نظری آن، از روش تحقیق کتابخانه ای- تحلیلی استفاده می کند، هدف مذکور را از رهگذر پاسخ به این سوال اصلی پی می گیرد: تفاوت ها و شباهت های میان آراء انسان شناختی مفسران معاصر شیعی و متفکران غربی قرون 19 و 20 میلادی در زمینه مولفه های انسان شناسی فرانظریه های ارتباطات انسانی، سبب چه تفاوت هایی در شناخت و نظریه پردازی ارتباطات انسانی می شوند؟
مهدی یوسفی ابراهیم فیاض
با گذشت قریب به نیم قرن از شروع مطالعات ارتباطی نوین، این دانش کماکان با چالش ها و مسائل هویتی رو به رو است. چالش هایی که به دلیل سیالیت بسیار زیاد رشته در دوره های تاریخی مختلف در چارچوب ها و ادبیات متفاوتی بازتولید شده است. مطالعه نظام مند این چالش ها و فراهم آوردن چارچوب های نظری لازم برای پاسخ به آن ها اهمیتی حیاتی برای رشته ارتباطات دارد. این در حالی است که چنین چارچوب هایی هنوز شکل نگرفته و این سوالات کمتر مورد توجه بوده است. پایان نامه حاضر – با در نظر گرفتن دیدگاه های ارتباط پژوهان و نیز سوالات عمومی تر ناظر به یک رشته دانشگاهی- به احصای مهم ترین سوالات و چالش های هویتی رشته ارتباطات و پاسخ به آن ها می پردازد. این چالش ها در قالب سه سوال صورت بندی می شود: 1- جریان های اصلی در تاریخ نگاری ارتباطات کدامند؟؛ 2- آیا ارتباطات یک حوزه است و یا یک رشته و یا دانشی فراتر از این دوگانه؟؛ 3- دانش ارتباطات چه نوع مطالعات میان رشته ای را شامل می شود؟ این پایان نامه پیشنهاد می کند یک زیر حوزه ی مطالعاتی در رشته ارتباطات تحت عنوان «فلسفه ارتباطات» تأسیس گردد. فلسفه ارتباطات، حوزه ای از دانش گسترده ی ارتباطات است که به مطالعه ی عقلانی ارتباطات بما هو ارتباطات می پردازد. همچنین، فلسفه ارتباطات را می توان دانش عقلانی مطالعه هر آن چه که درباره ارتباطات پیش فرض گرفته شده است دانست. این حوزه متکفل احصای سوالات هویتی و بنیادین مربوط به رشته، پرداختن نظام مند به این مسائل و ترویج و جا انداختن این بنیان ها و چارچوب ها برای مجموعه ارتباط پژوهان می باشد. اگر ارتباطات می خواهد به سمت رشته شدن حرکت کند و بر آشفتگی نظری درون خود غلبه کند، بی شک «فلسفه ارتباطات» است که سکان حرکت را در دست خواهد گرفت. همچنین در تولید دانش اسلامی و بومی ارتباطات نیز نقش اصلی را ایفا می کند. در ادامه، دو چارچوب «فلسفه مضاف ارتباطات» و «فلسفه ارتباطات به عنوان فرانظریه ورزی» برای این زیر حوزه ی مطالعاتی پیشنهاد شده و بسط می یابد. نهایتاً، یک چارچوب اسلامی برای بحث از فلسفه ارتباطات پیشنهاد می شود.
محمد حسین میرحسینی محمد جواد جاوید
چکیده پس از تکامل جوامع و پیدایش قدرت برتر مرکزی در جامعه که افراد ملزم به پیروی از آن شدند تا به حال که این قدرت فائقه در قالب دولت خود را نشان می دهد، تحولات بسیاری روی داده است. اما سوال مشترک در تمامی این زمان ها چرایی الزام مردم جامعه به پیروی و اطاعت از این قدرت برتر یعنی حکومت است. این بحث در علوم سیاسی با عنوان مشروعیت دولت و در حقوق اساسی با عنوان منشا حاکمیت مطرح می شود. در این باب نظریات فراوان و متفاوتی از اندیشمندان یونان و ایران باستان گرفته تا اندیشمندان معاصر وجود دارد. از آنجایی که اسلام مدعی است تمامی نیاز های فردی و جمعی بشر را در نظر گرفته است ، این تحقیق جواب اسلام به این چرایی اطاعت از حکومت را در دو رویکرد شیعی و سنی بررسی کرده است. برای این کار شهید مطهری به عنوان نماینده رویکرد شیعی و ابن خلدون به عنوان نماینده رویکرد سنی انتخاب شده اند. از نظر شهید مطهری نقطه مشترک انسان، جامعه و حکومت، خداوند است. طبق این دیدگاه مشروعیت دولت، یک مشروعیت الهی است که نقش مردم در اجرایی کردن این مشروعیت الهی می باشد. در مقابل به نظر ابن خلدون انسان برای تامین غذا و دفع خطرات به زندگی اجتماعی روی آورد و از آن جایی که ظلم و خیانت در سرشت انسان است، باید حکومتی باشد تا از ظلم افراد جامعه به یکدیگر جلوگیری کند. بنابراین ابن خلدون قائل به مشروعیت الهی- مردمی دولت است. البته نظر شهید مطهری با نظر قانون اساسی جمهوری اسلامی در مورد مشروعیت الهی حکومت در ایران بیشتر همسویی دارد. واژگان کلیدی: شهید مطهری، ابن خلدون، انسان، جامعه، حکومت، مشروعیت، مقبولیت، حقوق اساسی، قانون.
محمد حسین کاظمی اندریان غلامرضا لطیفی
هدف پژوهش حاضر بررسی نقش و جایگاه سفرهای استانی هیأت دولت در نظام برنامه ریزی کشور است. این تحقیق، از نوع کاربردی بوده و به روش تحلیلی-توصیفی انجام شده است. به منظور گردآوری داده های مورد نیاز از منابع کتابخانه ای، انجام مصاحبه با صاحب نظران و مشاهدات مستقیم بهره گرفته شده است. با هدف بررسی بستر شکل گیری سفرهای استانی، ابتدا رویدادهای نظام برنامه ریزی کشور از زمان شکل گیری تا ابتدای دولت نهم مورد کنکاش قرار گرفته و سپس به منظور تبیین «چرایی» سفرهای استانی، چالش های ساختاری این نظام در 8 عنوان: تمرکز گرایی و برنامه ریزی از بالا به پایین، شناخت سطحی از جامعه ایران، تداخل اختیارات و وظایف میان دستگاههای اجرایی و نهادهای برنامه ریزی، حاکمیت دیدگاه بودجه محور بر نظام برنامه ریزی، ضعف مشارکت بخش خصوصی، دیوان سالاری ناکارآمد، بخشی نگری و جزئی نگری، تاثیرات سیاسی بر نظام برنامه ریزی، شناسایی شده و به تفصیل مورد بحث قرار گرفت. در گام بعدی، با بررسی رویدادهای نظام برنامه ریزی از ابتدای دولت نهم تاکنون و دیدگاههای دولت جدید در حوزه برنامه ریزی، همچنین بررسی فرایند انجام سفرهای استانی، به «چگونگی» سفرهای استانی پرداخته شد. در نهایت نیز به منظور تبیین جایگاه این پدیده نوظهور در نظام برنامه ریزی، دو نظریه برنامه ریزی استراتژیک و دمکراسی مشارکتی به صورت ترکیبی مورد استفاده قرار گرفت. تحلیل های انجام شده نشان داد که چارچوب کلی سفرهای استانی هیأت دولت از الگوی «شاتل استراتژی» پیروی می کند. بدین صورت که فرایند این سفرها از سطح استراتژیک نظام برنامه ریزی(نهاد ریاست جمهوری) آغاز گردیده و پس از گذر سطوح عملیاتی(وزارتخانه ها و دستگاههای اجرایی) و تاکتیکی(استانداری ها)، تا عمق سطح تکنیکی(مدیران خرد، گروههای منتخب محلی، اقشار مختلف مردم) این نظام نفوذ کرده و پس از دریافت بازخوردهای آن به سطح استراتژیک بازمی گردد. در شاتل استراتژی سفرهای استانی؛ «پیشرفت همه جانبه و یکپارچه کشور بر پایه توزیع عادلانه منابع و امکانات» به عنوان استراتژی استراتژیکی، «تمرکز زدایی و کوتاه سازی روند اداری تصمیم گیری و تسهیل و تسریع انجام امور در وزارتخانه ها و سازمان های ملی» به عنوان استراتژی عملیاتی، «ارتقای توانمندی ها و تقویت استان ها در امور برنامه ریزی، مدیریت و نظارت» به عنوان استراتژی تاکتیکی، «بهره گیری از نظرات و مشارکت مدیران تخصصی، نخبگان و اقشار مختلف محلی در راستای غنی سازی تصمیم در تدوین و اجرای مصوبات» به عنوان استراتژی تکنیکی سفرهای استانی، اتخاذ شده است.
محمد پورکیانی محمدجواد جاوید
اولین گروه ارزش ها، ارزش های بنیادین و نخستین بشر هستند که مطابق طبیعت و خلقت او بوده و لذا همیشگی و جاودانه اند. ارزش های نوع دوم ارزش های وضع شده توسط حکومت هستند که شان آنها موقتی و برای رسیدن به ارزش های بنیادین می باشد. نوع سوم ارزش ها ناشی از جهت گیری ناقص یک ملت است که ریشه ای در طبیعت او ندارند.در میان ارزش های بنیادین از نگاه حقوق عمومی اسلام، فرهنگ و ارزش توحید به عنوان اصیل ترین و اساسی ترین ارزش ها مورد توجه واقع شده است. پس از آن عدالت، آزادی و امنیت قرار دارند. بر خلاف نظریه ای که حکومت را عامل اجرای خواست مردم می داند، وظیفه حکومت در اسلام ترویج مکتب حق مبتنی بر ارزش های بنیادین می باشد.از این رو حقوق عمومی مبتنی بر ارزش های اصیل به تحکیم آنها در جامعه کمک می کند. این یاری رسانی باید دارای ضمانت های خاص باشد که دولت متقبل آن می گردد. در قانون اساسی جمهوری اسلامی مبتنی بر اصل سوم دولت موظف شده است تا زمینه تحکیم و ترویج این ارزش ها را فراهم نماید وبه تبع آن قوانین عادی زمینه رشد و ارتقای آنها در جامعه را فراهم سازند.
حمید رضا آقاکثیری شریف مطوف
توسعه، پیشرفت و ترقی جزو دسته الفاظی هستند که از یک طرف برای همگان واضح و از سوی دیگر مبهم شمرده می شوند و کسی قادر به تعریف ساده و بی ابهام از آنها نیست! به راستی آیا باید به سوی توسعه و پیشرفت گام برداشت؟ اگر آری؛ آن چیست و چگونه باید به سمت آن حرکت کرد؟ چه مواردی را باید در این سیر لحاظ کرد؟ و چندین و چند سوال دیگر! در این رساله بحث شده است که توسعه و پیشرفت؛ ملاک و مولفه ی عمل است و نمی توان و نباید آن را از روی ظواهر و لوازم مدرن شناخت. برای این منظور نیز؛ ابتدا باید نسبت توسعهیافتگی با فرد بررسی شود و سپس آن را مرآتی برای تبیین مفهوم توسعه در یک نظام اجتماعی قرار دهیم. در این صورت یک عمل زمانی پیشرفته است که برای خود مبنای علمی ، ارزشی ، فنی و مدیریتی داشته باشد و این 4 ضابطه؛ تئوری ذاتی توسعه را تشکیل می دهند. تبیین مفهوم توسعه از این زاویه و توجه به بنیان های هویتی جامعه ایران؛ ما را در مسیر دست یابی به ملاک ها و مولفه های الگوی توسعه و پیشرفت بومیِ ایران قرار خواهد داد. اصولی که از عقلانیتِ پایه (عقلانیت مرجع) ایران و بر پایه جامعه شناسیِ هویتِ ایرانی قابل استخراج هستند. و آنچه که از بررسی فوق برمی آید، سه اصل عقلانیت، عدالت اجتماعی و معنویت می باشد. اصولی که باید به عنوان معیار در مدل پیشرفت ایرانی مورد نظر قرار گیرند و هر گونه برنامه ریزی نه تنها در بستر آن ها؛ بلکه برای تحقق آن ها صورت گیرد. امّا از آنجا که شهر و اصولاً مدنیّت در مسیر جامعه سازی و پیشرفت نقش اساسی دارد و از جهت دیگر مدیریت شهر و مسائل مربوط به آن؛ در بستر برنامه ریزی شهری اتفاق می افتد، نقش برنامه ریزی شهری در مسیر جامعه سازی بسیار مهم و لزوم خروج آن از جایگاه حداقلی تسهیل عبور و مرور! احساس می شود. در به دست آوردن نتایج فوق از روش سقراطی و استراتژی پژوهشیِ نظریه پردازی داده بنیاد بهره گرفته شده. کلید واژه ها: توسعه، پیشرفت، عقلانیت پایه، معنویت، عدالت، عقلانیت، برنامه ریزی.
حسین بستان سید محمدصادق مهدوی
در این رساله، بر پایه این پیش فرض که گزاره های توصیفی و تجویزی متون اصلی اسلام از این ظرفیت برخوردارند که الهام بخش مدل ها و نظریه هایی تبیینی یا هنجاری در موضوعات مختلف اجتماعی باشند، کوشش شده است با تکیه بر آموزه های دینی و با رویکردی جامعه شناختی، مدلی نظری راجع به خانواده ساخته و پرداخته شود، مدلی که چارچوب تبیینی قابل قبولی از عوامل بی ثباتی در خانواده ایرانی در دوران معاصر ارائه می دهد و بر این اساس، امکان پیش بینی و سیاست گذاری در این باره را نیز فراهم می کند و به علاوه، به دلیل ریشه داشتن در مبانی ارزشی دینی، از ویژگی های هنجاری و انتقادی بودن نیز برخوردار است. پرسش های این تحقیق از این قرارند: 1) مهم ترین نظریه های جامعه شناسی خانواده کدام اند و این نظریه ها به طور کلی چه رویکردهای نظری را به مسئله بی ثباتی خانواده به نمایش گذاشته اند؟ 2) در سطح تحلیل متاتئوریک، چه نقاط اشتراک و افتراقی میان مدل نظری اسلامی خانواده و نظریه های رائج جامعه شناسی خانواده وجود دارد؟ 3) متون دینی اسلام در ارتباط با موضوع ثبات یا بی ثباتی خانواده، حاوی چه گزاره هایی هستند؟ 4) چگونه می توان از گزاره های متون دینی، مدلی نظری در باره خانواده استخراج کرد که از قابلیت تبیین علّی ثبات و استحکام این نهاد اجتماعی برخوردار باشد؟ 5) از منظر آموزه های اسلامی، چگونه می توان بی ثباتی نهاد خانواده در ایران معاصر را تبیین کرد؟ می توان دستاوردهای اصلی این رساله را دو امر دانست: 1) دستاورد عام روش شناختی که عبارت است از ارائه تصویری نسبتاً روشن از مبانی متاتئوریک و روش مدل سازی و نظریه سازی در علوم اجتماعی بر پایه متون دینی که می تواند به عنوان الگویی برای نظریه سازی و مدل سازی در شاخه های مختلف علوم اجتماعی پیشنهاد شود؛ 2) دستاورد خاص در حوزه جامعه شناسی خانواده و آن ساختن مدلی نظری است برگرفته از گزاره های متون دینی در باره ثبات خانواده که از ظرفیت تبیین بی ثباتی و اختلال خانواده در دوران معاصر و به طور خاص در جامعه ایران برخوردار بوده و به عنوان یک الگو و چارچوب نظری رقیب در برابر نظریه های جامعه شناسی خانواده قابل ارائه است. بر حسب این مدل که آن را مدل نظری خانواده باثبات نامیده ام، اختلال در تأمین نیازهای فطری همسران، شامل نیازهای معیشتی، جنسی، عاطفی و معنوی، به ضمیمه کاهش وابستگی همسران به خانواده در تأمین نیازها، علت اصلی بی ثباتی خانواده است. مدل نظری مزبور، راهبردی تلفیقی را هم از حیث محتوای عوامل موثر در بی ثباتی خانواده و هم از حیث روش های تحلیل در یک چارچوب منظم و منسجم به کار گرفته است.
مجید کافی غلامرضا جمشیدیها
تحقیق ارائه شد بر این پیش فرض مبتنی است که راه برون رفت از مسائل و مشکلات علوم سکولار، نظریه پردازی و تولید علم کارآمد بر اساس نظریه های ساخته و پرداخته شده از متون دینی و هماهنگ با جهان بینی و فرهنگ جامعه است. بر اساس این پیش فرض این سوال مطرح می شود که چه نظریه ای را می توان بر اساس مبنا یا مبانی شناخت جامعه در قرآن، ساخته و پرداخته کرد که اساس تبیینهای اجتماعی باشد؟ این تحقیق در صدد است در بخش نخست مولفه های پارادایمی علم دینی (اسلامی) را تبیین کند، و در بخش دوم مبانی شناخت جامعه را از آیات قرآن استنباط و استخراج کند و سرانجام بر اساس مولفه های پارادایمی تبیین شده برای علم دینی، و همچنین مبانی استخراج شده برای شناخت جامعه از قرآن، گامی به سوی تولید نظریه ای اجتماعی از قرآن برای فهم و تبیین واقعیتهای اجتماعی بر دارد. در راستای پاسخ دادن به سوال تحقیق از روش ابداعی که از سه بخش تفسیر موضوعی، تحلیل محتوا و روش مبنایی تشکیل می شود، استفاده شد: 1. بخش تفسیر موضوعی شامل شناسایی آیات و روایات، و فهم معنای آیات و روایات است که به تولید داده های تحقیق منجر می شود. 2. تحلیل محتوا، سه مرحله مفهوم پردازی، مقوله بندی و تعیین نقش مقوله ها را شامل می شود که طی آن مفاهیم اجتماعی قرآن استخراج و پس از تفسیر و فهم معنای آنها، مبناهای اساسی شناخت جامعه از بین آنها استنباط می شود. 3. سرانجام بخش فهم مقوله اصلی و ارتباط منطقی و علّی بین مبانی به دست آمده (مقوله ها) است. در این مرحله دنبال فهم سلسله روابطی هستیم که مقولات را به مقوله اصلی مرتبط می کنند. روابط بین مقوله ها بر اساس علل و عوامل، پدیده، زمینه ، شرایط میانجی، استراتژیهای کنش و کنش متقابل و نتایج و پیامدها مشخص می شوند. نتایج به دست آمده عبارتند از: ارتباط انسانها نتیجه تلاش برای رفع نیازهایشان است؛ ارتباط انسان نتیجه رفع نیاز و محرکهای محیطی است؛ ارتباط نتیجه عوامل شناختی انسان است و براساس شناخت به برقراری ارتباط رو می آورد؛ در سطح خرد مسائل احساسی عامل شکل گیری ارتباط می شود؛ در سطح کلان به طور قطع رفع نیاز و عوامل شناختی در شکل گیری ارتباط موثرند و در سطح متوسط شرایط محیطی. به طور کلی نظریه اجتماعی ارتباط به این شکل در پایان تحقیق ظاهر شد که چون مردم به تنهایی ناتوان از انجام کارها و برآوردن نیازهای خود هستند (شرایط علّی)، با دیگران ارتباط (پدیده) برقرار می کنند (استراتژی). از این رو می توانند اراده کنند تا (شرط کافی) کارهایی را که به تنهایی نمی توانستند انجام دهند، با همکاری دیگران انجام دهند (پیامد)
امیر عباس عبدالهی مهدی خلف خانی
مفهوم سرمایه اجتماعی در حوزه های گوناگون علوم اجتماعی ،اقتصادو اخیرا در علوم سیاسی مطرح شده است . می توان گفت : سرمایه اجتماعی از ارتباطات و شبکه های اجتماعی که می توانند حس همکاری و اطمینان را در میان افراد یک جامعه پدید آورند . وامروزه نگاهی که به سرمایه اجتماعی می شود یک نگاه کلان می باشد و جامعه ای فاقد این سرمایه باشددیگر سرمایه ها را نیز تلف می شود . از این رو موضوع سرمایه اجتماعی به عنوان یک اصل اساسی برای نیل به توسعه پایدار محسوب شده و حکومت ها ودولتمردانی موفق می باشند که بتوانند با اتخاذ سیاست لازم و ارائه راهکار ها ی مناسب در ارتباط با جامعه به تولید و توسعه سرمایه اجتماعی بیشتر نائل شوند. و از طرفی نظریه ولایت فقیه که نظام سیاسی اسلام در عصر غیبت را مشخص می نماید به تمام امور معصوم گسترش پیدا می کند . که این نظریه نیز کلان و منحصر به فرد می باشد .که زیر بنای جمهوری اسلامی می باشد و از نظر جامعه شناسان سیاسی هر جامعه ای ممکن است در روند توسعه و رشد خود با بحران هایی مواجه می شود که نظام مبتنی بر ولایت فقیه باعث ایجاد ثبات و تعادل اجتماعی و سیاسی در جامعه است . هدف این پژوهش ارتباط بین این دومفهوم کلان می باشد.و در این تحقیق سعی بر آن است نقش ولایت فقیه بر سرمایه اجتماعی و رابطه بین آنها را مورد بررسی قرار می دهد وولایت فقیه را بعنوان عنصر انسجام بخش جامعه مورد بررسی می نماید که این خود خلق سرمایه اجتماعی جدید می باشد . روش مطرح شده در این تحقیق بصورت کتاب خانه ای واسنادی است . چون در این موضوع تحقیق و پژوهشی انجام نگرفته و متاسفانه ادبیات مشترکی در این مورد وجود ندارد و برای بدست آوردن ادبیات مشترک مجبور به استفاده از روش اسنادی و توصیفی شدم . و از منظر تاریخی ارتباطاتی که بین این دو حوزه پیدا نمودم که می تواند منشا تحقیقات میدانی باشد و بیش از 86مورد هم پوشانی بین دو مفهوم کلان سر مایه اجتماعی و بحث ولایت فقیه (که منحصر به موضوع قدرت ، مقبولیت و مشروعیت ) را دنبال می کند و می توان در تحقیقات میدانی از آن بهره برد.
حسن یوسف زاده ابراهیم فیاض
با بررسی مفهومی ارتباط میان فرهنگی در یک شبکه مفهومی به این نکته تاکید شد که ارتباط میان فرهنگی به ارتباط میان افرادی اطلاق می شود که به دو فرهنگ تعلق دارند. قرارگرفتن در دو جغرافیای فرهنگی سبب می شود دو طرفِ ارتباط در فهم همدیگر با دشواری مواجه گردند. بنابراین چیزی که بیش از همه در ارتباط میان فرهنگی با اهمیت می شود، تمایز فرهنگی است. تمایز فرهنگی ممکن است از زبان، قومیت، نژاد یا جغرافیای سیاسی ناشی گردد؛ اما بررسی ها نشان داد که می توان دین را مهم ترین عامل تمایز فرهنگی تلقی کرد. این نگاه در رویکرد اسلامی به ارتباطات میان فرهنگی پررنگ تر می شود. در این صورت چنانچه یک طرفِ ارتباط «مسلمان» باشد، ارتباط میان فرهنگی به ارتباط مسلمان با غیرمسلمان اطلاق می گردد و عواملی همچون زبان، قومیت و نژاد و جغرافیا کمرنگ می گردند. به خصوص این که دین به طور عامدانه تلاش دارد مرزهای عقیدتی را برجسته و دیگر مرزها را نادیده بگیرد. الگوی ارتباط میان فرهنگی در اسلام رویکردی هنجاری و ارزشی به ارتباطات میان فرهنگی است. تتبع ادبیات موجود درباره الگو نشان داد که دست کم شش تلقی از الگو وجود دارد لکن هیچ کدام از آنها به تنهایی در این پژوهش مطمح نظر نیستند. الگوی ارتباط میان فرهنگی ترسیم چارچوب کنش میان فرهنگی از نگاه اسلامی است. چارچوب کنش میان فرهنگی بر پایه شش اصل مستخرج از آموزه های اسلامی استوار است. در پاسخ به این پرسش اصلی که «دین اسلام چه الگویی برای ارتباطات میان فرهنگی ارائه می دهد» و از آنجا که در پژوهش پیش رو تلاش شده به مسائل موجود در این عرصه نیز توجه شود، «روش مقایسه ای نامتوازن پیوسته» به عنوان رویکرد کلی در پیش گرفته شد. در حاشیه این رویکرد، از ظرفیت روش های تحلیل محتوای کیفی(از جمله: حوزه معنایی، تحلیل مضمون، تفسیری و اجتهادی) برای فهم مطلوبیت ها و نیز استخراج اصول حاکم بر ارتباط میان فرهنگی استفاده شد. حاصل بحث آن است که الگوی ارتباط میان فرهنگی، الگویی هنجاری است و کنشی که با الهام از این الگو صورت گیرد، کنش دعوتی نام می گیرد. کنش دعوتی گفتگوی مبتنی بر حکمت با هدف دعوت به راه خداست که در قالب مشترکات ادیان، فطرت بشری و نیز دین اسلام تجلی می یابد. کلیدواژه: ارتباط میان فرهنگی، الگوی ارتباط میان فرهنگی، کنش میان فرهنگی، کنش دعوتی، نظام ارتباطی
احمد زرنگار ابراهیم فیاض
بیش از چهارده قرن است که مفسران، اندیشمندان و محققان مسلمان و غیر مسلمان با تخصص و آگاهی های گوناگون در رشته های مختلف علمی سعی کرده اند قرآن کریم را تفسیر و تبیین کنند، در این میان گرایش اجتماعی در تفسیر آیات از دیرباز کم و بیش میان مسلمانان رواج داشته است، اما در قرن چهاردهم این شیوه بر بخش های گسترده ای از تلاش های تفسیری سایه افکنده و رشد نموده است. ماهیت این گرایش پرداختن به آیات از نگاه امور اجتماعی و تلاش در جهت فهم بهتر آنها با بهره گیری از یافته های جدید علمی است. جامعه، بعد اجتماعی انسان و پدیده های اجتماعی به صورت مستقل و صریح برای نخستین بار از سوی پیامبران الهی و در قالب دین مورد توجه قرار گرفته است، قرآن کریم با صراحت کامل از این امر سخن گفته و شواهد تاریخی نیز آنرا تصدیق می کند، توجه همه جانبه، عمیق و واقع بینانه اسلام به جامعه و امور و مسائل اجتماعی، اگر نگوئیم امری بی نظیر است، بدون شک در تاریخ بشریت، موضوعی کم نظیر به شمار می رود. دعوت به مطالعه جوامع، بیان سنتهای الهی – اجتماعی، پرداختن به تاریخ جوامع، اهمیت دادن به زندگی در جامعه، دعوت به وحدت و یکپارچگی، وضع قوانین اجتماعی و مسائلی از این قبیل که در قرآن و روایات با کمال صراحت و به تفصیل مطرح گردیده است، نشانه های گویایی بر این امر تواند بود. بدون شک اسلام تنها دینی است که اجتماع و زندگی اجتماعی را اساس تعلیمات خویش قرار داده و روح جامعه را تا آخرین حد ممکن در احکام و معارف خویش نفوذ می دهد و خلاصه اسلام به قدری به اجتماع اهمیت می دهد که نظیری برای آن یافت نشده و نخواهد شد، و لذا این نوشتار تلاش می کند الگوی قرآن کریم را در ارتباطات اجتماعی و پیوندها و مصاحبت ها ارائه نماید و ضمن واژه شناسی الفاظ اجتماعی قرآن در فصل اول به آیات اجتماعی که دلالت تطابقی بر ارتباطات اجتماعی دارند اشاره نماید (الهیات اجتماعی) وارتباط انسان با محیطهای مختلف طولی (خانوادگی – رفاقتی – تحصیلی و آموزشی – شغلی و کاری) و محیط عرضی (جمع و جامعه) و ذکر ایمنیها و آسیبهای آن را در فصل دوم و طریقیت ارتباطات اجتماعی (میان فردی و جمعی و درون فردی) که (الفت و عزلت) در دو بعد زمان و مکان است را در فصل سوم و بالاخره در فصل چهارم؛ روش ها و شیوه های بنیادی انبیاء و اولیاء (ع) در ارتباطات اجتماعی را مورد مطالعه و تحلیل قرار دهد و موارد زیر را بعنوان نتایج این تحقیق برشمارد: 1- قرآن کریم و کلام معصومان (ع) سرشار از دستورالعمل های ارزنده عینی و همیشگی رفتارهای اجتماعی است که وابسته به گذشته نبوده، فراتر از زمان و مکان است و قواعد عمومی اعتقادی و اخلاقی را در جنبه های مختلف رفتارهای انسانی در خود دارد. 2- قرآن کریم به دلیل جامعیت، اصالت و ریشه در وحی داشتن برای ایجاد ساختاری نظام مند در ارتباطات اجتماعی؛ (با نمونه هایی از آیات که در این نوشتار طرح نموده ایم) بسیار راه گشاست. 3- قرآن کریم و حضرات معصومان (ع) بصورت کاربردی ایمنیها و آسیبهای ارتباطات اجتماعی را به ما گوشزد می نمایند و در محیطهای مختلف زندگی (خانوادگی – رفاقتی و دوستی – آموزشی و تحصیلی – شغلی و کاری و جمع و جامعه) روش های ارتباطات و مصاحبت و معاشرت را به ابناء بشر می آموزند. 4- تبیین نظری الگوهای رابطه اجتماعی براساس آموزه های قرآن کریم و استفاده از این نتائج توسط دست اندرکاران دستگاههای اجتماعی و آموزشی، از جمله رسانه های ارتباط جمعی (صدا و سیما، جراید و نشریات) آموزش و پرورش و دانشگاه، می تواند محمل مناسبی برای دستیابی به الگوی انسان کامل باشد.
ابراهیم فیاض جلال الدین رفیع فر
چکیده ندارد.