نام پژوهشگر: محمد جعفر چمنکار
ایوب جمالزاده محمد جعفر چمنکار
با تشکیل دولت پهلوی ، تلاش ایران برای افزایش نقش آفرینی در حوزه ی خلیج فارس تشدید گشت. که تقابل میان ایران و بریتانیا در حوزه مزبور را در بر داشت.در ابتدا دولت ایران در یک سری لشکرکشی به ایالات جنوب ، عناصر دست نشاندهی انگلستان را پاکسازی کرد.در مرحله ی بعد، دولت ایران تلاش گسترده ای را برای اعاده ی حاکمیت بر جزایر و بنادر ایران در خلیج فارس انجام داد. در همین جریان در نبرد باسعیدو ایران پرچم انگلستان را از جزایر سه گانه پایین کشید. دولت برای تحقق اهداف خود در منطقهی مزبور، نیروی دریایی تأسیس کرد و به نقش انحصاری انگلستان در قدرت نمایی در آبراهه ی خلیج فارس خاتمه داد. هم چنین برای اخراج انگلیسی ها از مجمع الجزایر بحرین، سیاست فعالی در پیش گرفت و این موضوع را به جامعه ملل ارجاع داد. دولت ایرانمرزهایی دریایی خود را تعیین کرد، در همین راستا به همهی دول و مخصوصا انگلستان اعلام نمود که بدون گرفتن مجوز از مسئولان دولتی ایران، حق ورود به آبهای سرزمینی این کشور را ندارند. وزیر امور خارجه ، هدف از این سیاست را جلوگیری از پدیده قاچاق و اعادهی مالکیت کامل بر سرزمین های ایران اعلام نمود. علاوه بر این، اصلاحات اساسی در تعرفه های گمرکی ایجاد نمود و دول دیگر را مجبور به رعایت این تعرفه ها کرد. در نتیجه ی همین اصلاح تعرفه ها، پدیدهی شوم کاپیتولاسیون از تجارت ایران حذف گشتو با قاچاق کالا به طور جدی برخورد گشت. استعمار انگلستان به علت اینکه در منطقه ی مزبورحضور طولانی مدتی داشت، حاکمیت بلامنازع سیاسی، اقتصادی و نظامی بر تمامی پهنه این آبراهه، بخصوص مناطق جنوبی تنگه هرمز راحق مشروح خود می دانست.به همین خاطر، تلاش ممتد و فراگیری را به منظور استمرار استیلای خود بر منطقه انجام داد. چون انگلستان نقش آفرینی ایران در منطقه رابه منزله ی تضعیف پایه های قدرت لندن در خلیج فارس به حساب می آورد، به همین خاطر پارهای از اقدامات را در جهت انزوا و محدود نمودن نقش آفرینی ایران انجام داد. که میتوان به اشکال تراشی در دستیابی ایران به تکنولوژی نظامی نیروی دریایی، انعقاد قراردادهای حمایتی با شیوخ عرب در جنوب خلیج فارس اشاره کرد.انگلستان به منظور دورنمودن هرچه بیشتر اعراب از روابط با ایران تلاش فراوانی انجام داد. ایجاد بحران هایی در مناطق جنوب ایران به منظور تضعیف تمرکز سیاسی و اداری از دیگر اقدامات بریتانیا بود.
زهره نوبهار محمد جعفر چمنکار
چکیده: مسلمانان تا اوایل قرن دوم هجری سرگرم جهاد و فتح مناطق مختلف و اشاعه دین اسلام بودند، و به همین علت فرصتی برای تدوین و بهره گیری ازعلم و دانش را نداشتند.اما بعد از تسلط مسلمانان بر سرزمینهای وسیع و ایجاد آرامش و امنیت و ثروتهای سرشاری که از فتح این مناطق به دست آورده بودند، زمینه برای پیشرفت دانش و فراگیری علوم گوناگون با توجه به آموزه های قرآنی و احادیث و روایات پیامبر و ائمه فراهم شد. جنبش ترجمه از قرن دوم تا قرن چهارم هجری قمری در دوره خلافت عباسی با تلاش وزیران ایرانی مانند برمکیان و با تشویق خلفایی چون هارون و مامون به اوج رشد و شکوفایی رسید. در این تحقیق به بررسی و نقش خاندان های ایرانی، مراکز علمی موجود در آن دوره،آثار و کتب نوشته شده درتمدن های گذشته، و کسانی که در شکل گیری جنبش ترجمه حضور موثری داشتند پرداخته شده است. نتیجه تحقیق حاضر با تکیه بر یافته های کتابخانه ای نشان می دهد که در دوره اموی به علت شرایط حاکم بر جامعه، علوم شرعی مانند کلام و فقه و اصول و حدیث مورد توجه بوده و علوم تجربی مانند طب و کیمیا در حد رفع نیاز مورد توجه بود ولی با این همه، پایه های اولیه جنبش ترجمه در دوره اموی و تلاش کسانی چون خالد بن یزید و عمر بن عبدالعزیز نهاده شد. در آن زمان نوشتن و کتابت در میان مسلمانان به صورت عمومی چندان رایج نبود اما افردای بودند که کتابت می کردند.اما به علت حافظه قوی که داشتند بیشتر مطالب را حفظ می کردند و به یادگیری قرآن بیشتر اهمیت می دادند. اما در دوره عباسی به علت نیاز جامعه به دانستن و آگاهی نسبت به مسائل اطراف و آشنایی با فرهنگ ها و دستاوردهای علمی کشور های فتح شده و توجه خلفا و وزرا، رشد هر چه بیشتر علوم و دانش های گوناگون و شگل گیری جنبش ترجمه در این دوره را فراهم شد. در این جنبش خاندان هایی چون برمکیان،بخت یشوع،بنی شاکر و.... و مراکزی چون بیت الحکمه و جندی شاپور نقش داشتند. واژگان کلیدی: جنبش ترجمه؛ دوره عباسی؛ مترجمان مسلمان.
نسرین صادقی محمد جعفر چمنکار
تاریخ پرفرازونشیب سرزمین ماهمواره صحنه حضورقدرت های بزرگ زمان بود که به دنبال منافع خودملت ماراازپیشرفت محروم می کردند.تاریخ معاصرماهم ازاین قاعده مستثنی نبود ومیدانی شد برای تاخت وتاز ابرقدرت های زمان یعنی روسیه ازشمال وانگلستان ازجنوب ودرواقع ایران دیوارحائلی بود میان منافع این دول استعمارگر.تاپیش ازکشف نفت اولویت نخست دربرنامه های روس وانگلیس ودنیای سرمایه داری غرب هندوستان بود ولی بافوران نخستین چاه نفت درمسجدسلیمان درسال 1908م./1287ه.ش. این نفت بود که نه تنهاکانون تحولات بزرگ درایران بلکه درتمامی دنیاشد.قریب پنجاه سال نفت ایران منبع تأمین انرژی انگلستان بود واین دولت برای حفظ امنیت این منبع ارزشمند دست به هرترفندسیاسی,نظامی واقتصادی میزد,ودراین میان باهرگونه حرکتی که ازسوی ایرانیان برای احقاق حقوق ازدست رفته صورت می گرفت وبامنافع کوتاه مدت وبلندمدت امپراطوری اش درتعارض بود به شدت برخورد می کرد.اوضاع سیاسی واجتماعی درایران ازدوره واگذاری امتیازتاروی کارآمدن رضاشاه چنان آشفته بود که هرگونه عطف توجه به مسئله نفت راتحت تأثیرقرار می داد ودولت انگلیس هم باخریدسهام شرکت نفت دراین بازارآشفته وبااستفاده ازسطح علمی پایین جامعه و وابستگی سران دولت عملأ اهرم اقتصادوسیاست ایران راباهم دردست گرفت.دراین میان روی کارآمدن رضاشاه به عنوان دست نشانده انگلیس به این روند استعمار وغارتگری سرعت بخشید.دررساله حاضرسعی شده جزئیات این رویدادها,ازکشف نفت گرفته تابرکناری رضاشاه وتنش های به وجودآمده دراین مقطع زمانی موردبحث قرارگیرد.
فریبا آهنگری محمد جعفر چمنکار
سابقه حضور استعماری آمریکا در خاورمیانه و خلیج فارس به اوایل قرن بیستم باز می¬گردد. اگرچه در دوران قبلی نیز آمریکا با انعقاد قراردادهای نفتی در ایران حضور استعماری خود را به تدریج افزایش می داد، اما بعد از جنگ جهانی دوم و شروع جنگ سرد و نیاز دول غربی به نفت ارزان قیمت و سهل الوصول ایران، موجب توجه بیشتر امریکا به ایران و منطقه خلیج فارس گردید تا بتواند منافع استعماری خود را حفظ و گسترش دهد. از سوی دیگر خروج نیروهای بریتانیایی از منطقه شرق سوئز و مسئله خلاء قدرت در منطقه موجب ترس آمریکا از جایگزینی قدرت برتر دیگر (شوروی) در خلیج فارس گردید. هم چنینبحران کره و ویتنام و تجربه آمریکا از این دو شکست که در نتیجه این نبردها خسارات زیادی را متحمل شده بود، این دولترا از درگیری مستقیم در مستعمرات باز می¬داشت. بر این اساس،نظریه پردازان آمریکایی در دوران ریچارد نیکسون تصمیم گرفتند از میان کشورهای جهان سوم آن کشورهایی که قدرت دفاع از خود را دارند،باقرار دادن امکاناتنظامی و فنی در اختیارشان توان دفاعی آنان را در برابر قدرت های رقیب خود افزایش دهند و کشور ایران به دلیل سود کلان اقتصادی خود از بحران نفتی و درگیری اعراب و اسرائیل،امتیاز ویژه ای نسبت به سایر کشورهای منطقه خاورمیانه داشت و ازسوی دیگرمنافع مشترکی با آمریکا در برابر خطر نفوذ کمونیسم داشت.بنابراینمحمدرضاشاه در گزینش ایرانبه عنوان ژاندارم منطقه علاقمندی خود را نشان داد و با این ملاحظات ایران جزء کشورهای جهان سومی گردید که به عنوان یکی از ژاندارم های منطقه خاورمیانهانتخاب گردید.
محسن ولی نژاد ماکویی محمد جعفر چمنکار
روابط خارجی ایران با کشورهای حوزه ی جنوبی خلیج فارس در دوره ی پهلوی دوم تحت تأثیر مجموعه تحولات منطقه ای و بین المللی دارای فراز و نشیب های زیادی بود. تا قبل از اعلام سیاست شرق سوئز انگلیس مبنی بر خروج نیروهای انگلستان از مناطق شرق سوئز و از جمله منطقه خلیج فارس؛ روابط ایران با کشورهای حوزه جنوبی خلیج فارس از جمله عربستان و کویت به رفت آمدهای اتباع این کشورها به ایران و اعزام حجاج ایرانی به عربستان و تأمین امنیت حجاج و اتباع ایرانی در این کشورها محدود بود و دیگر سرزمین ها و شیخ نشین های این منطقه تحت الحمایه انگلستان محسوب می شدند ،ولی با اعلام سیاست شرق سوئز انگلستان و همچنین مطرح شدن سیاست دوپایه آمریکا، ایران و عربستان به عنوان دو قدرت برتر منطقه هر کدام یک پایه این سیاست را بر عهده گرفته و همکاری های گسترده ای را در جهت اهداف غرب و آمریکا در منطقه انجام دادند. همچنین با اعلام سیاست شرق سوئز انگلستان و نگرانی شیخ نشین های خلیج فارس از این سیاست ، باعث استقلال این شیخ نشین ها از انگلستان شد. با استقلال این شیخ نشین ها، ایران که همواره در جهت گسترش روابط با همسایگان خود بود؛ به ایجاد ارتباط با این کشورها از جمله قطر بحرین امارات عربی متحده و عمان مبادرت ورزید و با هر یک از این کشورها روابط گسترده سیاسی فرهنگی و اقتصادی برقرار کرد. در ارتباط با کشور عمان ؛ روابط ایران با این کشور بیشتر نظامی و تحت تأثیر نبرد با چریک ها ی ظفار بود که روابط سیاسی و اقتصادی و فرهنگی دو کشور را تحت تأثیر خود قرار داده بود. در قضیه بحرین نیز که ایران همیشه آن را جزء جدایی ناپذیر خاک خود می دانست ولی با چشم پوشی شاه از آن باعث اعلام استقلال این سرزمین شد و بعد از استقلال آن روابط بین دو کشور رو به گسترش نهاد و دوکشور سعی در برقراری روابط مستحکم سیاسی برآمدند.روابط ایران با امارات عربی متحده و قطر نیز بعد ازاستقلال این کشورها به علت قدرت برتر ایران در منطقه بدون مشکل خاصی در این دوره شکل گرفت وادامه یافت. بنابراین نویسنده دراین پژوهش می کوشد از زوایای مختلف به روابط ایران با این کشورها ی حوزه ی جنوبی خلیج فارس بپردازد و مناسبات ایران با این کشور ها را در زمینه های مختلف مورد تحلیل و واکاوی قرار بدهد تا تحلیل روشنی از این روابط ارائه بدهد .
نهاد محمودپوری چریک آباد محمد جعفر چمنکار
ساختار نظامی ایران از سالهای 1320 تا 1357ش دستخوش دگرگونی هایی شده است. این ساختار که در جریان جنگ جهانی دوم به هم ریخته بود، بعد از شهریور 1320 به صورت کند و عادی بازسازی شد. اما با وقوع کودتای 28 مرداد 1332 روند بازسازی ساختار نظامی که شامل بخش های مختلف ارتش و واحدهای اطلاعاتی و امنیتی می باشد، توسط محمدرضا پهلوی تسریع بخشید. نیروهای زمینی، هوایی و دریایی ارتش بعد از کودتا تحت تأثیر فضای ایجاد شده، بازسازی و توسعه یافتند. دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی مهم دوره پهلوی یعنی ساواک،شهربانی،سازمان بازرسی شاهنشاهی،دفتر ویژه اطلاعات و غیره در این دوره یا تأسیس شدند و یا بر قدرت و عملکرد جاسوسی و اطلاعاتی آنها افزوده شد. شاه با اتخاذ سیاست های دوگانه بر ارتش و سایر دستگاهها، کنترل و نظارت گسترده داشت. ساختار نظامی ایران در دوره پهلوی دوم در دهه های واپسین رژیم پهلوی تقویت و توسعه یافت. این ساختار تحت تأثیر سیاست های غربی به رهبری آمریکا در جهت حفظ منافع کشورهای غربی در منطقه خاورمیانه و همچنین عوامل داخلی نظیر موقعیت ژئوپلیتیک خاص ایران در منطقه، وجود ماده ارزشمند نفت که شاه در سایه درآمدهای نفتی،خریدهای تسلیحاتی زیادی را در بخش های مختلف ارتش انجام داد و بسیاری از ویژگی های دیگر که ایران دارا بود، نهایتاً ایران با حاکمیت خودکامه و نظامی رژیم پهلوی از سوی آمریکا به عنوان ژاندارم منطقه انتخاب شد و مسولیت اجرای سیاست های غربی را در خلیج فارس و خاورمیانه بر عهده گرفت. این پژوهش به دنبال آن است که عوامل موثر بر دگرگونی ساختار نظامی پهلوی دوم را مورد واکاوی قرار دهد.