نام پژوهشگر: محمدکاظم علمی سولا
زهرا محمدی محمدیه محمدکاظم علمی سولا
رساله حاضر بر آن است تا به مقایسه ی سه مسأله ی خیر، علم و زیبایی در اندیشه ی افلاطون و ملاصدرا بپردازد. در این راستا حقیقت هر یک از این سه مسأله و ویژگی های آن ها و ارتباطشان با یکدیگر از دیدگاه این دو فیلسوف بررسی می گردد و اشتراکات و افتراقات دیدگاه های این دو فیلسوف در این زمینه مشخص می گردد. با توجه به اینکه اندیشه ی فلسفی این دو اندیشمند با رویکردی خدا محور قرین است، ارتباط تنگاتنگی میان خدا، خیر، علم و زیبایی در نظریات آن ها وجود دارد. افلاطون حقیقتِ هریک از این سه را یک چیز و عین خدای صانع و خالق در نظر می گیرد و ملاصدرا خیر، علم و زیبایی را از حیث مصداق عین وجود می داند که در بالاترین مرتبه ی وجودی، عین ذات واجب الوجود (خدا)، می باشد.
فاطمه بی غم محمدکاظم علمی سولا
اینگونه به نظر می رسد که تفاوت های بنیادین فلاسفه در تصویری که از فلسفه دارند، موجب بروز افتراق های عمیق در نظریه های و اندیشه های فلسفی آن هاست. این پژوهش درصدد تبیین و توصیف چارچوب فلسفی ابن سینا (به عنوان یک فیلسوف سنتی) و ویتگنشتاین (به عنوان یک فیلسوف نقاد فلسفه) می باشد. قصد این تحقیق آنست که در خلال توصیف و تبیین موضوع، مسائل، غایت و روش فلسفی در اندیشه¬ی این دو فیلسوف؛ نسبت ایجاد چرخش موضوعی در فلسفه توسط ویتگنشتاین به فلسفه های سنتی و به صورت نمونه فلسفه¬ی ابن سینا بررسی گردد. در نهایت این تحقیق این موضوع بیش از پیش واضح می گردد که فلسفه¬ی تنومند اسلامی بایست هر چه زودتر خود را در معرض پرسش های فلسفه ویتگنشتاین در دو دوره ی تفکرش، قرار دهد.
طیبه شاه وردیان محمدکاظم علمی سولا
این پژوهش با موضوع ارادهی انسان از منظر علامه طباطبایی و کرکگور، در نظر دارد در سه فصل اصلی به تبیین و مقایسه و در مواردی تحلیل و نقد آراء علامه طباطبایی و کرکگور در باب نسبت میان ارادهی انسان و هستی و شناخت او و نیز نقش ارادهی الهی در ارادهی انسان بپردازد و نشان خواهد داد که علیرغم وجود تمایز میان دیدگاههای این دو شخصیت در این باب، میتوان وجوه اشتراک متعددی میان آنان یافت.
زهرا شکری علی حقی
واژه¬ی مُثُل، جمع «مثال» و برگرفته از کلمه¬ی ایده (idea) است. ایده به معنای اندیشه، تصور، عقیده و گمان است. این لغت از مصدر ideinبه معنی دیدن و فهمیدن مشتق است. خود لغت یونانی idea را افلاطون با مفهوم خاص نمونه¬ی آرمانی یا نمونه¬ی اول چیزی به کار برد که این مفهوم در صفت مشتق ideal باقی¬است. در رساله¬ی جمهوری، افلاطون فرض کرد که هرگاه شماری از افراد نام مشترکی داشته باشند، دارای مثال یا صورتی مطابق نیز خواهند بود. کلی، طبیعتی مشترک یا کیفیتی است که در مفهوم کلی مثلاً زیبایی، دریافت می¬شود. افلاطون درباره¬ی این کلیات، اصطلاح «مُثُل» را به کار برد. افلاطون اعتقاد داشت که مُثُل یا صور هستنده¬های اصیل و دگرگون¬¬ناشدنی هستند که بیرون از این جهان محسوس می¬باشند. موجودات جهان ¬محسوس انعکاس¬ها و تصویرهایی از آن هستنده¬های واقعی هستند؛ که آن¬ها را تنها از راه عقل می¬توان شناخت. وی برای بیان نسبت میان عالم مُثُل و عالم محسوس واژه¬های بهره¬مندی و تقلید یا شباهت را به کار برد. بهره¬مندی از مثال¬ها چهار¬گونه است؛ الف) شیء گاهی از مثالی بهره¬¬¬مند است و گاهی نه: اعراض جدایی¬پذیر. ب) شیء همیشه از مثالی معین بهره¬مندی است بدون¬ آنکه این بهره¬مندی ارتباطی با ماهیت آن داشته باشد: اعراض جدایی¬ناپذیر. پ) شیء همیشه از مثالی معین بهره¬مند است امّا این بهره¬مندی جزء ماهیت شیء نیست بلکه از ماهیت آن ناشی می¬شود. ت) شیء همیشه از مثالی معین بهره¬مند است و این بهره¬مندی جزء ماهیت آن است. در رساله¬ی پارمنیدس، افلاطون، مفصل¬تر از رساله¬های دیگر بحث مربوط به نسبت میان مُثُل و محسوسات را بیان نمود و انتقادات خود را در زبان شخصی به نام پارمنیدس قرار داد. این انتقادات به این صورت بیان شد که آیا اشیاء جزیی از تمام مثال یا فقط از قسمتی از مثال بهره¬مند هستند؟ اگر شق اول اختیار شود، آنگاه صورت مثال، که واحد است، تماماً در هر¬یک از افراد کثیر موجود خواهد ¬بود. اگر شق ¬دوم اختیار شود، آنگاه مثال در عین حال واحد و قابل کثیر است. در هر صورت تناقض پیش می¬آید. به علاوه، اگر اشیاء مساوی به سبب وجود مقدار تساوی مساوی¬اند، پس به واسطه¬ی چیزی که کمتر از تساوی است مساوی¬اند. همچنین اگر چیزی به سبب بهره¬مندی از بزرگی، بزرگ است به واسطه¬ی داشتن چیزی که کوچک¬تر از بزرگتی است که به نظر می¬رسد تناقض باشد. سقراط نظریه¬ی تقلید را که اشیاء جزیی روگرفت¬های مُثُل، که خود الگوها یا نمونه¬هایی هستند، پیشنهاد کرد؛ شباهت اشیاء جزیی به مثال، بهره¬مندی آن¬ها را از¬آن نشان می¬دهد. در مخالفت با این نظریه پارمنیدس استدلال کرد که اگر اشیاء سفیدی شبیه سفید هستند، سفیدی نیز شبیه اشیاء سفید است. از این¬¬رو، اگر شباهت میان اشیاء سفید باید به¬وسیله¬ی وضع یک مثال سفیدی تبیین شود، شباهت میان سفیدی و اشیاء سفید نیز باید به¬وسیله¬ی وضع یک صورت علیا تبیین شود، و همین¬طور تا بی¬نهایت. بنابراین، افلاطون از تبیین چگونگی نسبت میان عالم مُثُل و عالم طبیعت بر¬نیامد.
علیرضا محسنی محمدکاظم علمی سولا
هرچند فلسفه حیطه افکار محض است و معماری غایاتی عملی دارد، اما افکار ما بر ساختههای ما و مصنوعات ما بر افکارمان تاثیر میگذارند تا آن حد که از یکدیگر تفکیک ناپذیر میشوند. هدف از این پژوهش جستجوی انحای مختلف تاثیر فلسفه بر معماری و بررسی ضرورت چنین تاثیر و تاثرهایی برای معماری است. این هدف از طریق تحلیل تعاریف معماری و کشف معانی آن، همچنین بازشناسی اغراض زبانی متفاوت ما در بهکار بردن کلمه معماری انجام یافته است. از این طریق، پژوهش برای معماری تاثیر متقابل مهمی بر فلسفه نیز یافته است.
روح الله هاشمی نژاد اشرفی جهانگیر مسعودی
این نوشتار تحقیقی است در مورد رابطه اخلاق و دین از دیدگاه سه متفکر بزرگ یعنی طباطبایی، مطهری و کی یرکگور. طباطبایی معتقد است حسن و قبح امری اعتباری است؛ حال آنکه بین اعتبار صحیح وناصحیح تمایز قائل می شود. از نظر او دین در تشخیص اعتبار صحیح نقش دارد. مطهری، اما، اخلاق را نوعی پرستش ناخودآگاه پروردگار می داند. بر این اساس اخلاقیات توسط فطرت انسان کامل و به صورت مستقل از دین بازشناحته می شود. دین در بالا بردن توان فطرت برای تشخیص اخلاقیات به او کمک می کند. و نیز از طریق ترمیم ناتوانی های او، به یاریش می شتابد. کی یرکگور امر اخلاقی را در حیطه عقلانیات می داند و دین را فراتر از این مرتبه می نشاند. او معتقد است هر که بخواهد زندگیِ دینی و مومنانه داشته باشد، لازم است به امکان وقوعِ هر پارادوکس و تناقضِ عقلی و اخلاقی از سوی پروردگار ایمان داشته باشد. بدین ترتیب در این دیدگاه دین و اخلاق در دو حیطه بدون اشتراک و کاملا متمایز قرار می گیرند.