نام پژوهشگر: احسان شریعتی
میثم اسماعیل زاده احسان شریعتی
چکیده: یکی از مهمترین مساله هایی که روشنفکران و روشنفکران دینی در صدد پاسخگویی به آن هستند، مساله ما وغرب است که پیشینه آن به زمان مواجهه و برخورد ایران با تمدن غرب ومدرنیته بازمیگردد.در این پژوهش سعی شده است که ما و غرب و به عبارتی دقیقتر مبحث سنت و مدرنیته به عنوان یکی از دغدغه هایی فکری جامعه روشنفکری از دیدگاه دکتر علی شریعتی به عنوان یک روشنفکر دینی بررسی شود.شریعتی ضمن نقد غرب،تاریخچه روشنفکری در ایران را بررسی کرده و کارویژه روشنفکران را مشخص میکند و در نهایت راهکار خود را در برابر غرب که بازگشت به خویشتن میباشد را ارائه میدهد.از دیدگاه وی رسالت اولیه و اساسی یک روشنفکر فقط آگاهی دادن است.وی معتقد است اگر روشنفکر به متن جامعه خود آگاهی بدهد،از متن جامعه قهرمانانی به وجود خواهند آمد که لیاقت رهبری کردن خود روشنفکر را هم خواهد داشت.همچنین گرچه شریعتی به نفی غرب پرداخت و آن را مورد نقد قرار داد،اما این به معنای نفی کامل غرب نبود،او هرگز ادعا نکرده است که ما نیازی به دستاوردهای دنیای مدرن نداریم و استفاده از علم و تکنولوژی غرب را ممکن میداند و در عین حال برای مقابله با فرهنگ غرب تئوری بازگشت به خویشتن را ارائه میدهد.وی همچنین به مبحث دموکراسی متعهد میپردازد واشاره میکند تا زمانی که مردم یک جامعه به مرز آگاهی کامل نرسیده و تفرقه و بحران های اجتماعی(بحران سیاسی،هویت و...)در یک جامعه حاکم است، دموکراسی متعهد تا رسیدن جامعه به مرز آگاهی و طی کردن دوره گذار به عنوان مناسب ترین سیستم سیاسی مطرح میگردد. کلید واژه: سنت، مدرنیته، دموکراسی متعهد، ایدئولوژی
فرید خاتمی عباس منوچهری
این پژوهش در زمینه اندیشه اجتماعی-سیاسی ایران معاصر و با رویکردی مبتنی بر مطالعات فرهنگی صورت گرفته است. تاکید بر اولویت عوامل فرهنگی، به ویژه اندیشه پردازی اجتماعی-سیاسی در چنین مطالعاتی به معنی نادیده گرفتن نقش عوامل ساختاری و عینی در حوزه های "سیاست- قدرت" و "اقتصاد- کار" نیست، بلکه از طرفی به دلیل محدودیت های پژوهشی و همچنین آثار ارزشمندی است که در این زمینه ها وجود دارد و از طرف دیگر علاوه بر تاکید بر نقش میانجی حوزه "فرهنگ– زبان" برای حوزه های دیگر، خلاقیت فکری اندیشه پردازان معاصر را در مسیر مدرنیته ایرانی به عنوان یکی از مهم ترین عوامل ساختاری تغییر و تحول وجود اجتماعی برجسته ساخته است. موضوع اصلی این رساله «تبیین مفهوم "پراکسیس" در نظریه بازگشت به خویشتن علی شریعتی» است؛ مسئله مندی یا پروبلماتیک جریان فکری بازگشت به خویشتن در نزد صاحب نظران و ضرورت مطالعه آن به واسطه رویکردی انتقادی و مبتنی بر پراکسیس، که در اینجا به عنوان محور اصلی مطالعه اندیشه اجتماعی-سیاسی در نظر گرفته شده است، پیش از هر چیز اقتضا می کرد که بستر اندیشه پردازی معاصر ایران به واسطه رهیافت رئالیسم انتقادی مورد توجه قرار گرفته و دوره های مختلف آن به صورت فرآیند تاریخی مبتنی بر تداوم و گسست همزمان در نظر گرفته شود. پس از انجام چنین ضرورتی ترسیم جایگاه محوری نظریه بازگشت به خویشتن در سیر کلی اندیشه پردازی شریعتی مورد توجه قرار گرفته است. این موضوع به واسطه تلفیقی که از نوع شناسی اندیشه او با اولویت های نظری و عملی فعالیت هایش به دست آمده، انجام شده و نهایتاً به مقومات سه دستگاه فکری "ایدئالیسم ذهنی" (48-1343)، "ایدئالیسم عینی" (50-1348) و "پراگماتیسم ارزشی" (56-1350) در اندیشه او اشاره شده است. علی رغم تشابه موضوعات و محوریت نظریه بازگشت به خویشتن در دوره های مختلف اندیشه پردازی او آنچه این دستگاه های فکری را از یکدیگر متمایز ساخته، علاوه بر تغییر ترکیب مقومات و چارچوب های فکری اش در زمینه های "هستی شناسی-انسان شناسی" و "معرفت شناسی-روش شناسی"، استفاده از الگوهای مختلف دیالکتیکی در اندیشه پردازی او است. این الگوهای مختلف به ترتیب بر اولویت پراکسیس نظری بر مبنای فهم و شناخت، تجدید حیات یا رنسانس اسلامی با هدف ایجاد مکتبی آگاهی- رهایی بخش و نهایتاً بر اولویت پراکسیس عملی به منظور ایجاد ایدئولوژیی نجات بخش (رهایی+ رستگاری) تاثیر گذاشته است. متون اصلی ای که شریعتی در آنها مستقیماً نظریه بازگشت به خویشتن خود را مطرح ساخته است نیز در انطباق با سیر کلی اندیشه پردازی اوست؛ بنابراین علی رغم توجه وگرایش اولیه اندیشه او به مبانی تئوریک رابطه دیالکتیکی "من" و "دیگری" که بر اساس مفاهیمی چون خویشاوندی، امانت، دوستی، ارادت، تعارف، بازشناسی و ... که بر اساس قرائتی وجودگرایانه از مذهب و عرفان می توانست مبنایی برای طرح نظریه شهروندی به عنوان پراکسیس هستی شناسانه و راه حلی بیناسوژه ای(intersubjectivity) باشد؛ وی از طرفی با محدود ساختن این رابطه به حوزه مذهب و عرفان و از طرف دیگر با محوریت بخشیدن به مفاهیمی چون"استعمار"، "ایدئولوژی" و "روشنفکر" از گسترش این رابطه به سطحی فروملی اجتناب ورزیده و با رویکردی تقلیل گرایانه به سیاست نهایتاً پراکسیس را در نظریه بازگشت به خویشتن خود به سطح حادثی (actual) عمل فرو کاسته است.
احسان شریعتی سعید کرباسی
کامپوزیت ها از نظر ساختار اجزاء تشکیل دهنده، دارای انواع مختلفی مانند لایه ای و تقویت شده با الیاف می باشند که به دلیل تأثیر گذاری بیشتر در خواص، نوع تقویت شده با الیاف آن کاربرد بیشتری دارد. از آن جایی که فرآیند شکل دهی این مواد بسیار زمان بر بوده و مستلزم صرف هزینه های قابل توجه می باشد، مدل سازی گرمایی و مکانیکی این گونه مواد، می تواند جهت دستیابی به چیدمان بهینه و حصول ویژگی های گرمایی و مکانیکی مناسب، کمکی شایان توجه نماید. از این رو در پژوهش حاضر، به مدل سازی و بهینه سازی ویژگی های مکانیکی و گرمایی کامپوزیت سیلیکون کاربید - کربن پرداخته شده است، که در آن الیاف پیوسته کربن، فاز تقویت کننده و سیلیکون کاربید نقش زمینه را ایفا می نماید. مدل سازی گرمایی و مکانیکی کامپوزیت های تقویت شده با الیاف، به دلیل تفاوت مقیاس اجزاء تشکیل دهنده کامپوزیت با کامپوزیت شکل گرفته، بسیار پیچیده بوده و نیازمند به کار گیری ابرکامپیوترها می باشد. در پژوهش حاضر، برای مدل سازی گرمایی و مکانیکی کامپوزیت سیلیکون کاربید - کربن ، از روش دو مقیاسی بهره گرفته شده است. در این روش، الیاف و زمینه اطراف آن، ابتدا در مقیاس میکرو مورد مدل سازی قرار گرفت و پس از حصول نتایج و تعمیم آنها به یک لایه کامپوزیت تک جهته، زاویه چرخش لایه ها نسبت به یکدیگر در مقیاس ماکرو مدل سازی گردید و نقش این مشخصه ها و شرایط بهینه رفتار حرارتی و مکانیکی کامپوزیت مورد تحلیل و بررسی قرار گرفت. در نهایت نحوه چیدمان بهینه پیشنهاد شد. در این چیدمان، نحوه آرایش لایه ها به این شکل است که هر لایه نسبت به لایه قبلی به مقدار 10 درجه ساعتگرد تغییر زاویه خواهد داشت. این چیدمان منتج به دستیابی به ضریب هدایت گرمایی ("w" /m".k" ) 732/1 و مدول الاستیک (gpa) 58 در راستای صفحه کامپوزیتی ده لایه گردید. این چیدمان نسبت به سایر چیدمان ها، با زاویه چرخش های 30،15 و 45 درجه، بهترین شکل قرارگرفتن مواد در کنار یکدیگر را، جهت بالا بردن ضریب هدایت گرمایی در یک جهت و همچنین حداکثر مدول الاستیک در جهت دیگر ارائه کرد.در پایان به منظور راستی آزمایی نتایج حاصل از مدل سازی، از مراجع، مشخصه مدول الاستیک برای یک نمونه تجربی انتخاب گردید و توسط مدل سازی مورد تحلیل قرار گرفت. با توجه به اینکه راستی آزمایی بر اساس اطلاعات بدست آمده از مقیاس میکرو بوده و تنها ساختار کامپوزیت از نمونه تجربی برگرفته شده است، میتواند صحه گذاری مناسبی برای اطلاعات حاصل از مدل سازی برای هر دو مقیاس میکرو و ماکرو تلقی گردد.میزان تطابق نتیجه حاصل از مقایسه مدل سازی و نمونه تجربی ارائه شده در مرجع برای مشخصه مدول الاستیک بیش از 94 درصد بود، که این تطابق بیانگر دقت مناسب مدل ایجاد شده می باشد.