نام پژوهشگر: خلیل حکیمی فر
صدیقه نصیری فر محبعلی آبسالان
مباحث مربوط به علم و دین از عمده ترین موضوعاتی هستند که امروزه مورد کنکاش و بررسی جدی محققان و اندیشمندان این حوزه قرار دارند. از جمله افرادی که مباحث دینی و علمی آنها در این زمینه همواره مورد توجه قرار گرفته، دو شخصیت بزرگ تاریخ فلسفه اسلام یعنی غزالی و ابن رشد است. غزالی با توجه به سلوک فکری گوناگونی که داشته، به نوعی به تعارض میان علم و دین عقیده دارد و اقدام به تقسیم و رتبه بندی آنها می کند. ابن رشد گاهأ در جهت اندیشه های غزالی پیش می رود و با او هم صدا می گردد و در پاره ای از مسائل به صورت جدی به رد و انکار اندیشه های غزالی در باب علم و دین می پردازد.غزالی با نگرش عرفانی و فلسفی خود تلاش می کند به نحوی ارتباطی بین علم و دین برقرار نماید و به همین جهت به استدلالهای شرعی و دینی می پردازد. ابن رشد نیز که طریق فلسفه محض را روش کار خود قرار می دهد با توسل به قرآن و شریعت دینی به گونه ای دیگر ارتباط علم و دین را مطرح می کند. هر چند هر دوی آنها بر این عقیده اند که دین مجموع? معارف وحیانی است که مشتمل بر اعتقادات و احکام عملی بوده و برای هدایت انسانها و تکامل روحی آنان، از طرف خداوند بر انبیای پیشین و پیامبر اسلام نازل شده و در کتاب و سنت اظهار گردیده است. بطور کلی می توان گفت که این دو فیلسوف بزرگ همچون بسیاری از فلاسفه اسلامی برای یافتن راهی برای تعالی بشر به دین متوسل شده اند؛ و تصدیق می کنند که کمال نفس در علم است و آشنایی با علومی که مربوط به صنع خداست باعث شناخت خداوند می شود. ما در این پایان نامه کوشیده ایم با استفاده از محوریت مباحث مطرح شده در باب علم ودین در اندیشه ابوحامدغزالی و نیز ابن رشد به تشریح و تبیین افکار و عقاید آنها پرداخته و با طرح این سوال که چه تشابهات و تفاوتهایی میان آراء فلسفی این دو فیلسوف بزرگ اسلام در این رابطه وجود دارد و اینکه این تشابهات و بویژه تفاوتها از کجا ناشی می شوند، به نتایج در خوری دست پیدا کنیم و توضیح دهیم که بیشترین شباهتها و اختلافات در سه محور نحوه اثبات وجود خدا، علم خدا و یکی یا عدم یکی بودن ذات و صفات خدا است
معصومه علیدوست معززی محبعلی آبسالان
شیخ الرئیس بو علی سینا و سنت توماس آکوئیناس دو حکیم و فیلسوف بزرگ مشائی بودند. آنها با پیروی از مبانی فلسفی ارسطو که آن را تا حدودی با اندیشه ها و باورهای کلامی خود موافق می یافتند، در صدد تبیین حقیقت آدمی برآمدند . با بررسی برخی شباهتها در آرای فلسفی این دو فیلسوف و میزان تأثیری که آندو در فلسفه اسلام و غرب داشته اند، مسائلی مطرح می گردد از جمله اینکه آیاآکوئیناس در رابطه با موضوع مورد بحث یعنی،انسان و ابعاد وجودیش، تحت تاثیر اندیشه های ابن سینا بوده است ؟ و بطور کلی این تفاوتها و شباهتها در نحو? پرداختن این دو فیلسوف شرق و غرب به مسئله انسان چگونه قابل تبیین است؟ نگارنده در این نوشتار بر آن بوده است که با توجه به مسائل یاد شده به مطالعه تطبیقی آرای بو علی و آکوئیناس در مورد انسان بپردازد . به نظر می رسد با توجه به اینکه هم ابن سینا و هم آکوئیناس هر دو نه عقل گرای صرف هستند و نه ایمان گرای صرف، رابطه انسان و خدا را در قالب عشق ، عبادت ، سعادت و فیض الهی بیان کرده اند. در ضمن آکوئیناس بر رستاخیز بدن و نیز بر خلود نفس صحه گذاشته و ابن سینا هم معاد روحانی را با برهان پذیرفته و در مورد معاد جسمانی اگرچه از نظر استدلالی قادر به اثباتش نشده اما بر اساس فرمود? پیامبر اکرم (ص) آنرا پذیرفته است . در نهایت نگارنده به این نتیجه می رسد که آکوئیناس هم از تأثیرات شگرفی که ابن سینا بر مباحث فلسفی و کلامی غربیان گذاشته است ، مستثنا نبوده و رگه های فکری مشترکی بین این دو فیلسوف در زمینه حقیقت انسان مشاهده می شود، هر چند که در مواردی هم اختلاف نظر بین آنها وجود دارد که به آنها نیز اشاره شده است .
آسیه میراولیائی محبعلی آبسالان
یکی از عناصر اصلی حکمت اشراق اتکا به شهود و اشراق است که در نظریات شیخ اشراق به صورت چشم گیری یافت می شود نظریاتی که رسیدن به نورالانوار را هدف خود قرار داده اند ونیل به سوی این هدف را سیر میکند .و در برطرف کردن عواملی که او را از این هدف باز میدارد ، می کوشد و معتفد است هرچه نفس تجردش بیشتر باشد و در ظلمت کمتر گرفتار شود می تواند خودرا متصل به خداوند کند واز فیض انوار او غنی گردد. دانشمند فیلسوف دیگری که در این نظریه با شیخ اشراق همراه است و در اکثر نظرات او با وی اشترک نظر دارد آگوستین قدیس فیلسوف گرانقدر یونانی است که پس از گذشتن از فراز ونشیبهای طولانی در طول زندگی خود بالاخره باتابیدن نور حق به نفسش، راه خود را پیدا میکند وبه سمت خداوند می رود او فلسفه خودرا فلسفه ای اشراقی می داند زیرا تنها عامل سعادت و خوشبختی موجودات عالم را همان اتصال به منشاء هستی که سهروردی نیز در فلسفه خود از آن به نورالانوار یاد میکند می داند. آگوستین ایمان اشراقی خودرا مدیون خداوند است و معتقد است تا ایمان نباشد عقل نمی تواند تصمیمی بگیرد . و نیز حصول ایمان را هم در گرو رسیدن به حق تعالی می داند. در این پایان نامه به بررسی نظرات این دو فیلسوف بزرگ در باب اشراق می پردازیم وبعد از بررسی نظریات، بر آنیم ، دریابیم که این دو فیلسوف گرانقدر از آراء یکدیگر تاثیر پذیر بوده اند یا نه ؟