نام پژوهشگر: فرهاد مشایخی
فهیمه ساریخانی خرمی فرزام عجمیان
نوروتروفین ها بقاء، تمایز، رشد و آپوپتوزیز نورون ها را به وسیله اتصال به رسپتورهای سطحی رسپتور تیروزین کینازی trk میانجی گری می کنند. یکی از این رسپتور ها، رسپتور تیروزین کیناز b (trkb) است. trkb (tyrosine kinase b) رسپتوری برای neurotrophin 4/5 و bdnf (brain derived neurotrophic factor) است. در موش ژنtrkb بر روی کروموزوم 13 قرار دارد و چهار ایزوفورم پروتئینی بزرگ trkb+، trkb-t1، trkb-t2 وtrkb-t-shc تولید می کند. نوروتروفین bdnf به رسپتور trkb متصل می شود نتیجه ی آن، القاء دایمریزاسیون و اتوفسفریلاسیون اسیدآمینه تیروزین دومین کینازی سیتوپلاسمی ای رسپتور است. هدف از چنین القائی، فعالیت سه مسیر signaling اصلی plc?،p13k و erk است که در نهایت منجر به فعالیت فاکتور رونویسی crebمی شود. این فاکتور رونویسی از ژن-های لازم برای بقاء و تمایز نورون ها را میانجی گری می کند. در این تحقیق با استفاده از واکنش زنجیره ای پلیمرازی رونویسی معکوس reverse transcription-pcr)) و به دنبال آن واکنش زنجیره ای پلیمرازی کمی(real-time quantitative-pcr)، تغییرات بیان ژن trkb+ در نقاط زمانی مهم تکوین مغز موش آزمایشگاهی در دوران جنینی در بافت کورتکس، و همچنین در طی تکوین بعد از تولد در هر دو بافت کورتکس و هیپوکامپ مغز در شرایط آزمایشگاهی اندازه گیری شد. نتایج آزمایشات روند تقریباً افزایشی از بیان ژن trkb را در طی تکوین جنینی کورتکس و هم چنین تکامل بعد از تولد کورتکس و روند کاهشی را در هیپوکامپ نشان داد. این روند یکنواخت بیان ممکن است موید اهمیت بیان این مولکول در طی تکوین بافت کورتکس، هم در دوران جنینی و هم در دوران بعد از تولد باشد.
اورانوس عباسی فرهاد مشایخی
سرطان کولون یکی از شایع ترین انواع سرطان ها در انسان می باشد. رشد عروق خونی جدید، پیش نیاز گسترش تومورها می باشد. فاکتور رشد اندوتلیال عروقی (vegf)، یک فاکتور مهم در آنژیوژنز، رشد و متاستاز تومورهای انسانی می باشد. تعداد زیادی از پروتئین های سرتاسری غشا به صورت پروتئولیتیکی، طی فرایند ریزش اکتودمین از سطح غشا جدا می شوند. در بین انواع بسیاری از گیرنده ها، ریزش اکتودمین در گیرنده vegf گزارش شده است. هدف از این مطالعه، بررسی غلظت تمام پروتئین ها و تعیین بیان گیرنده فاکتور رشد اندوتلیال عروقی محلول(svegfr1) ، درسرم بیماران مبتلا به سرطان کولون بود. نمونه های سرمی از افراد سالم (کنترل) و بیماران مبتلا به سرطان کولون تهیه شد و میزان غلظت تمام پروتئین ها به کمک روش بیوره و میزان svegfr1 به کمک روش الایزا اندازه گیری شد. تفاوت قابل ملاحظه ای در غلظت تمام پروتئین ها در افراد بیمار در مقایسه با افراد کنترل مشاهده نشد و همچنین میزان غلظت svegfr1 درسرم بیماران مبتلا به سرطان کولون به نسبت افراد سالم افزایش قابل ملاحظه ای داشت (p=0.006) که به ترتیب برابر با 143 و 100pg/ml بدست آمد. این نتایج پیشنهاد می کنند که ریزش vegfr1 می تواند به عنوان یک شاخص عملکردی و قابل اعتماد جهت پتانسیل بدخیمی یک تومور، گسترش آن و به طور کلی حضور تومور باشد. همچنین می توان نتیجه گرفت که سیگنال دهی vegfr می تواند در پاتوفیزیولوژی سرطان کولون نقش داشته باشد.
ساناز جولایی ویجویه ملیحه نوبخت
چکیده: سلول های بنیادی، جمعیت سلولی خاصی می باشند که قابلیت خود زایی و توانایی متمایز شدن را دارند. این ویژگی باعث می شود این سلول ها، در درمان های احیایی بافت آسیب دیده و یا در عمل های زیبایی جراحی پلاستیک، گزینه قابل توجه ای باشند. همچنانکه تحقیقات در زمینه جدا سازی، کشت و رفتار سلول های بنیادی پیشرفت کرده است، سلول های بنیادی، به ویژه سلول های بنیادی بالغین، نتایج امیدوار کننده در زمینه پیوند و کاربرد های بالینی نشان داده اند. ناحیه bulge فولیکول مو، دارای سلول های بنیادی چند ظرفیتی است که پس از آسیب، قادر به تبدیل به اجزا اپیتلیال پوست و ضمائم آن می باشند. در این پروژه برای اولین بار، پتانسیل تمایزی سلول های بنیادی bulge با استفاده از متابولیت ویتامین d به نام 1.25(oh)2d3 به سمت کراتینوسیت بررسی گردید. هدف استفاده از کراتینوسیت حاصل در درمان آسیب های پوستی به جای پیوند پوست می باشد. سلول های بنیادی bulge فولیکول مو، از سبیل موش صحرایی جدا گردید و درمحیط dmem کشت داده شد. ماهیت بیولوژیکی سلول های بنیادی ناحیه bulge، در روز های 10-7 پس از کشت، به وسیله مارکرهای nestin, cd34, k15 مورد ارزیابی قرار گرفت. نتایج ایمونوسیتوشیمی نشان داد که سلول های بنیادی کشت داده شده ناحیه bulge، به آنتی بادی های nestin و cd34 پاسخ مثبت نشان می دهند، در حالیکه این سلول ها به آنتی بادی k15 واکنش نشان نمی دهند. نتایج فلوسایتومتری هم نشان داد میزان بیان nestin 65% و cd34 92% و در مورد k15 92% منفی می باشد. سلول های بنیادی bulge، پتانسیل تمایز به سلول های کراتیتوسیتی و غیر کراتینوسیتی را دارند. به منظور هدایت و سرعت بخشیدن به تماز کراتینوسیت، دوز 12-10 از فاکتور 1.25(oh)2d3 به مدت 1 هفته، استفاده گردید. نتایج به دست آمده نشان دهنده 68.94% بیان k15 در سلول های تمایز یافته می باشد. نتیجه می گیریم که فاکتور 1.25(oh)2d3 در دوز 12-10، توانایی القاء تمایز سلول های بنیادی bulge فولیکول مو به کراتینوسیت را دارا می باشد.