نام پژوهشگر: حبیب الله خالدیان
حبیب الله خالدیان صالح ادیبی
آشنایی زدایی سرشت اصلی هنر شمس لنگرودی است که ابعاد آن را در حریم شعر خود نشان داده است. نهایتاً تمام این ها بر دانش او از ادبیات چه کلاسیک و چه معاصر استوار است. زبان اشعار شمس در عین سادگی و رسایی، از بلاغت قابل تأمّلی برخوردار است و این در گرو انتخاب واژگانی است که شمس به کار برده است. شمس به یاری احساس شاعرانه اش، و نیز با واژه ها و ترکیب های تازه ای که به کار برده است، ازعادت های ما آشنایی زدایی می کند. اسم ها، صفت ها، قیدها، حروف و فعل ها نیروهای محرّکه شعر شمس هستند. هر کدام از این واژه ها در آرایش نحوی سطرها تأثیری نهایی به جا می گذارند. بسامد هر کدام از این عناصر، از حروف ربط تا پیشوند و فعل های پیشوندی، در القای حسّی تازه و شگفتی و خارق العادگی کلام شمس موثّر است. می توان گفت، راز عادت ستیزی کلام او در انتخاب این واژگان و استفاده ی شاعرانه از آنها است. ارزش موسیقاییِ شعر شمس لنگرودی، یکی دیگر از وجوه آشنایی زدا در شعر اوست. او با به کار بردن روشی نو و کم سابقه برای موسیقایی کردن کلام، در عرصه ی موسیقی شعر نیز به آشنایی زدایی پرداخته است و این دالّ بر نگاه نو و امروزی او به پدیده ی شعر است. در شعر کلاسیک اغلب بار موسیقایی کلام بر عهده ی وزن و قافیه بود امّا شمس بی آن که از نظام عروضی تبعیت کند، موسیقی خاص خود را دارد. شمس شاعر شعر منثور است. او به راز کلمه ها و نظام چینش آنها آگاهی دارد و با عدم استعمال وزن عروضی، به این نکته واقف است که عناصری باید جایگزین شود تا موسیقی شعر مخدوش نگردد. او با پرهیز از این صناعات دستْ فرسود، بنا به صمیمیتی که در کلامش هست، با رعایت تناسب های کلامی و تکرار در سطوح مختلف(واج، هجا، واژه، جمله و عبارت) کلامش عادت گریز و آشنازدا می شود. سادگی مشخصه ی شعر شمس لنگرودی است. در این سادگی نوعی ادبیّت نهفته است. در هنجارگریزی های نحویِ شعر شمس لنگرودی، پیچش کلام در حدّ بی معنایی نیست بلکه با استفاده از امکانات زبانی معنا را بدون خدشه، از وادی صناعات ادبی گذر می دهد. حذف فعل، جابه جایی عناصر زبانی، آرایش نحوی جمله ها، صفات و قیدها، متراکم و پی درپی تغییرات عاطفی خاصی در خواننده ایجاد می کند و ضربه های حسی قوی دارند. شمس لنگرودی شاعر امروز است و نگاهش از اعتیاد سنتی که اغلب دیدن از دریچه ی چشم دیگران بود، به دور است؛ دیگرگون می بیند و دیگرگون می گوید، و راز آشنایی زدایی اش در حیطه ی معنایی در این دیگرگونه بودن است. او آرایه های معنایی را نیز با کاربردی تقریباً متفاوت از گذشتگان و ادبیات سنتی به کار می برد و تکیه ی او در میان این صناعات معنایی بیشتر متوجه تشبیه و استعاره و مخصوصاً تشخیص است. اگر چه در آوردن آرایه های دیگر ادبی نیز تواناست.