نام پژوهشگر: محمود مهرمحمدی
محمدرضا نیلی احمدآبادی احمدرضا نصر
پژوهش حاضر با هدف تبیین برنامه درسی پاسخگو در آموزش عالی و پیامدها و الزام های آن در حیطه ی رسالت های چهارگانه آموزش عالی یعنی آموزش، پژوهش، خدمات و کارآفرینی انجام شده است. به این ترتیب اصلی ترین سئوال های پژوهش این بوده که در حیطهِ ی هر کدام از رسالت های چهارگانه ، از آموزش دانشگاهی چه پیامدهایی موردانتظار است (پیامدها) و برای تحقق این پیامدها، رعایت چه مواردی ضروری است (الزام ها). این پژوهش، از نوع ترکیبی (کمی و کیفی) بوده و برای اجرای آن، از روش تحلیلی- توصیفی استفاده شده است. جامعه آماری پژوهش، مشتمل بر سه دسته استادان و دانشجویان دوره های تحصیلات تکمیلی دانشگاه های اصفهان، صنعتی اصفهان و علوم پزشکی اصفهان و هم چنین کارفرمایان و مدیران سازمان ها و صنایع بزرگ اصفهان بوده است. در بخش کیفی، 32 تن از استادان، دانشجویان و کارفرمایان که دارای اطلاعات غنی در زمینه موضوع پژوهش بوده اند، ، به روش نمونه گیری هدفمند انتخاب شده و با آنها مصاحبه نیمه ساختار یافته صورت گرفته است. نمونه گیری پژوهش در بخش کمی، به روش نمونه گیری متناسب با حجم، از نوع تخصیص بهینه انجام شده و حجم نمونه از طریق دو روش 384 نفر تعیین و در نهایت برای اطمینان از کفایت حجم نمونه، آزمون توان آماری به عمل آمد و نتیجه (0/816) آن را تایید نمود. اسناد و مدارک، مصاحبه و پرسشنامه محقق ساخته، ابزارهای این پژوهش بوده اند. روایی سئوالات مصاحبه و پرسشنامه، از سوی متخصصان و کارشناسان مورد تایید قرار گرفت و برای برآورد پایایی پرسشنامه، از روش آلفای کرونباخ استفاده گردید که نتیجه حاصله (0/837) پایایی آن را تایید کرد. به منظور تجزیه و تحلیل نتایج حاصل از مصاحبه ها، از روش مقوله بندی مکرر و برای تجزیه و تحلیل نتایج پرسشنامه ها، از آزمون های آماری توصیفی و هم چنین استنباطی مانند آزمون های t تک متغیره، تحلیل واریانس تک نمونه ای و تحلیل واریانس چند متغیره استفاده گردید. نتایج حاصل از آزمون های tتک متغیره نشان داد مجموعه پیامدهای برنامه درسی پاسخگو و الزام های آن، در حیطه ی هر چهار رسالت دانشگاه، مورد توافق نمونه پژوهش قرار گرفت (0/001 ≥ p). دانش آموختگانی برخوردار از دانش نظری و عملی و مهارت های عام، دارای شخصیت توسعه یافته و منش علمی و نیز برخوردار از انگیزه یادگیری مادام العمر؛ آگاه نسبت به روش های پژوهش های بنیادی و کاربردی و برخوردار از مهارت های انجام آنها؛ آشنا و متعهد به اصول اخلاقی تحقیق؛ دانش آموختگانی بهره مند از مهارت های فنی، انسانی و ادراکی مورد نیاز برای خدمت رسانی به جامعه؛ برخوردار از اخلاق حرفه ای؛ روحیه مسئولیت پذیری و پاسخگویی و هم چنین توانمند در برقراری ارتباطات بین فردی و استفاده از فن آوری اطلاعات و ارتباطات در محیط های شغلی؛ دانش آموختگانی کارآفرین و برخوردار از ویژگی های کارآفرینان مانند خلاق و خطرپذیر بودن، دارای روحیه ایجاد تغییر و برخوردار از خودپنداره مثبت از پیامدهای مورد انتظار نمونه پژوهش بوده است که به نظر آنها با ایجاد فرصت های یادگیری متنوع و متعدد برای آموختن دانش و مهارت های روزآمد در برنامه های درسی و با بهره مندی از مشارکت ذی نفعان مانند استادان، دانشجویان و کارفرمایان؛آموزش نظری و عملی فرایند انجام تحقیق از طریق برنامه های درسی پژوهش محور؛آموزش مهارت ها و شایستگی های اساسی؛ تدوین برنامه های درسی بر مبنای مأموریت گرایی و بر اساس چشم اندازی از فرصت های شغلی و هم چنین برنامه های درسی مبتنی بر عمل محقق خواهد شد.
علیرضا صادقی محمود مهرمحمدی
چکیده پژوهش حاضر به منظور« طراحی الگوی برنامه درسی چندفرهنگی تربیت معلم ابتدایی جمهوری اسلامی ایران» انجام یافته است. برای این منظور ابتدا پیشینه نظری و پژوهشی آموزش چندفرهنگی مطالعه و بر اساس آن چهار سوال پژوهشی زیر طرح گردید: 1. اصول تعلیم و تربیت چندفرهنگی جمهوری اسلامی ایران کدامند؟ 2. در چارچوب اصول حاکم بر تعلیم و تربیت چندفرهنگی جمهوری اسلامی ایران، برنامه درسی چندفرهنگی دارای چه ویژگی هائی خواهد بود ؟ معلم چه نقش ها و تکالیفی را باید عهده دار گردد؟ 3. راهبردهای برنامه درسی چندفرهنگی مطلوب تربیت معلم ابتدایی ایران چیست و بر اساس عناصر برنامه درسی چه تبیینی می شود ارائه کرد؟ 4. تفاوتها و مشابهت های برنامه درسی جدید و برنامه درسی فعلی تربیت معلم از منظرچندفرهنگی کدام است؟ روش مورد استفاده در این تحقیق غالبا" روش کیفی و با استفاده از تحلیل اسناد و روش مصاحبه بوده است. پژوهش حاضر دارای چهار نوع جامعه(سند) می باشد که عبارتند از: الف: مبانی دینی اسلام ب: اسناد بالادستی نظام ج: اسناد مربوط به ایران باستان د: اسناد وتجارب کشورهای منتخب در زمینه چندفرهنگی همچنین روش نمونه گیری استفاده شده برای هر چهار جامعه آماری این پژوهش، روش نمونه گیری هدفمند بوده است. حجم نمونه این تحقیق نیز به تفکیک چهار جامعه عبارت بودند از: - منابع دینی: تفسیر المیزان علامه طباطبایی، کلیه کتب آیت اله مطهری و آیت اله مصباح یزدی - اسناد بالادستی نظام شامل: قانون اساسی، سند چشم انداز توسعه، مصوبات شورای عالی انقلاب فرهنگی و فلسفه تربیت رسمی و عمومی جمهوری اسلامی ایران - اسناد مربوط به تاریخ ایران باستان شامل: کتاب های تاریخ تمدن و فرهنگ ایران، آموزش و پرورش در ایران باستان،آموزش از عهد باستان تا امروز، سرگذشت و سوانح دانشگاه در ایران، زمینه تاریخ آموزش و پرورش ایران و اسلام،تاریخ اجتماعی ایران، سی دی مربوط به سخنان عبدالمجید ارفعی: تهیه شده در بنیاد پژوهشی پارسه – پاسارگارد - اسناد برنامه های درسی مربوط به چهار کشور منتخب شامل: استرالیا، کانادا، مالزی و هند. این منابع به تفکیک کشورها عبارتند از: • استرالیا • national framework for values education in australian schools, 2005) • multicultural education curriculum support paper ، australia multiculturism • http://www.aussieeducator.org.au/curriculum/curriculum.html • http://www.aei.gov.au/aei/cep/australia/educationsystem/teacher/overview/default.htm • کانادا • realizing the promise of diversity: ontario’s equity and inclusive education strategy • characterizing initial teacher education in canada: themes and issues • encounters with otherness: curriculum and pedagogical challenges of responding to diversity in canadian teacher education • مالزی • curriculum development centre ministry of education malaysia • educational reform and policy dynamics: a case of the malaysian “vision school” for racial integration • multiculturalism in art education: a malaysian perspective • سند مربوط به سیستم آموزشی مالزی: دفتر همکاری های بین المللی وزارت آموزش و پرورش • هندوستان • national curriculum framework 2005: perspective & curricular areas • integration of culture education in the school curriculum • national curriculum framework for teacher education 2009 • سند مربوط به نظام آموزشی هندوستان: دفتر " اطلاع رسانی و سنجش افکار " شورای عالی انقلاب فرهنگی با توجه به فقدان اصول آموزش چندفرهنگی در ایران برای طراحی برنامه های درسی، ابتدا اصول تعلیم و تربیت چندفرهنگی از طریق بررسی منابع مختلف داخلی و خارجی طراحی گردید. سپس بر اساس اصول حاکم بر تعلیم و تربیت چندفرهنگی، ویژگی های برنامه درسی چندفرهنگی استخراج گردید. در ادامه برای طراحی برنامه درسی چندفرهنگی تربیت معلم ضرورت داشت ویژگی های معلم چندفرهنگی احصاء گردد، بدین منظور نقش و تکالیف معلمان برای ایفای نقش و ماموریت چندفرهنگی تبیین گردید. در مرحله بعد راهبردهای برنامه درسی چندفرهنگی مطلوب تربیت معلم ابتدایی ایران طراحی گردید. این راهبردها بر اساس عناصر برنامه درسی آیزنر تدوین گشت. در نهایت تفاوت و مشابهت برنامه های درسی جدید و فعلی تربیت معلم از منظر چندفرهنگی مقایسه گردید.
نیک نام زهرا محمود مهرمحمدی
دیدگاه های حاصل از پررنگ شدن و اهمیت یافتن نقش زبان در علوم انسانی و اجتماعی تأثیر پذیرفته است. در این تحقیق به تبیین انسان شناختی آموزش علوم تجربی پرداخته شده است. بر اساس رویکرد انسان شناختی، می توان گفت یادگیری علوم تجربی مدرسه ای نیازمند سه دسته گذار از مرزهای فرهنگی است: عبور از مرز فرهنگ زندگی روزمره به فرهنگ علم؛ عبور از مرز فرهنگ زندگی روزمره به فرهنگ حاصل از مناسبات و تعاملات اجتماعی افراد و عوامل درون مدرسه؛ و عبور از مرز فرهنگ زندگی روزمره به فرهنگ نظام آموزش رسمی. در این پژوهش با اتخاذ الگوی جهان بینی کرنی، و بر اساس روش مردم نگاری معناکاوانه پیشفرض های اصلی شکل دهنده به جهان بینی علمی دانش آموزان در چهار مقوله ارتباط، طبقه بندی، علیت و زمان بررسی شد. در مقوله ارتباط با طبیعت در اطلاع رسان های این پژوهش پنج گونه نگاه زیبایی شناختی، نگاه عرفانی- دینی، نگاه طبیعت گرایانه، نگاه محیط زیست گرا، نگاه اسرار-آمیز به طبیعت قابل شناسایی بود. در مولفه طبقه بندی، دو مقوله پیوسته و گسسته؛ در مولفه علیت، سه مقوله غایی، طبیعت گرایانه و ترکیبی و در مولفه زمان چهار مقوله حال گرا، آینده گرا، متوازن و مردد از یکدیگر متمایز شدند. در بحث دیدگاه دانش آموزان نسبت به علم نیز چهار یافته ی ارائه شده معرف تلقی کلی آنها از علم بود. یافته های این بخش حاکی از غلبه دیدگاه سنتی به علم (در مقابل دیدگاه غیرسنتی) بود. بحث چگونگی تأثیر پیشفرض ها بر یادگیری نیز بر اساس نتایج پژوهش های کوبرن، ایکنهد، کاستا، ججد و فلن و همکاران توضیح داده شد و در نهایت چهار دسته دلالت برای برنامه درسی حساس به فرهنگ ارائه گردید.
علی نوری محمود مهرمحمدی
مطالعه حاضر با هدف تدوین چارچوب نظری برنامه درسی سازگار با مغز به منظور بهرهگیری از دانش و پژوهش مغز در بهبود نظریه و عمل برنامه درسی انجام شد. روش پژوهش در این مطالعه، روش پژوهش نظریه برخاسته از داده ها می باشد و جامعه مورد مطالعه پژوهش کلیه منابع منتشر شده مرتبط با رویکرد عصبی- تربیتی به یادگیری و تربیت می باشد که در فاصله سال های 2010-1995 میلادی در قالب مقاله، گزارش پژوهشی و کتاب انتشار یافته اند. با بکارگیری روش نمونه گیری نظری، داده های مورد نیاز همزمان گردآوری و مورد تحلیل قرار گرفتند و فرایند نمونه گیری تا زمانی ادامه یافت که معیار اشباع نظری مقوله ها برآورده شود. در مجموع، یافته های مطالعه حاضر بیانگر جنبه های مورد توافق و اشتراکات در حوزه هایی است که در تعداد 93 مقاله، 12 فصل کتاب، 3 گزارش پژوهشی، و 19 کتاب مندرج شده است. تحلیل نهایی داده ها در نتیجه فرایند رفت و برگشتی سه مرحله ای مفهوم پردازی، مقوله پردازی و نظریه پردازی به استنتاج مجموعه ای به هم مرتبط از مفاهیم، مقوله ها، و زیرمقوله ها منجر شد که ارکان نظریه تدوین شده را تشکیل می دهند. نظریه تدوین شده، «نظریه برنامه درسی ساخت و سازگرایی عصبی» نام گرفت که از سه مقوله عمده «سازه های زیربنا»، «اصول یادگیری» و «راهبردهای برنامه درسی» تشکیل شده است. مقوله سازه های زیربنا که به عنوان مقوله محوری انتخاب گردید دارای دو زیر مقوله «سازه منطقی» و «سازه نظری» می باشد. سازه منطقی ضرورت و امکان بهره گیری از پژوهش مغز در برنامه درسی را تبیین می نماید، و سازه نظری به تبیین استنتاج راهبردها و رهنمودهای تربیتی با اتکا به اصول یادگیری استخراج یافته از پژوهش مغز می پردازد. مقوله اصول یادگیری از سه زیر مقوله تشکیل شده است که جنبه های یادگیری نام گرفته اند. نخستین زیرمقوله «جنبه های رشد» را توصیف می کند که مفاهیم تشکیل دهنده آن عبارتند: رشد به عنوان یک فرایند سازنده گرایانه و پویا، انعطاف پذیری مغز، منحصر به فرد بودن مغز هر یادگیرنده، مغز به عنوان یک جستجوگر ذاتی معنا و نقش الگوسازی در ساخت معنا. «جنبه های هجانی-فیزیولوژیک» زیر مقوله دوم مقوله اصول یادگیری است و مفاهیم تشکیل دهنده آن عبارتند از: نقش حیاتی هیجانات در یادگیری، تعامل ذهن و بدن، نقش محرک چالش در مقابل نقش بازدارنده تهدید و مغز به عنوان یک اندام اجتماعی. زیرمقوله سوم معرف «جنبه های شناختی-فراشناختی» یادگیری است که مفاهیم تشکیل دهنده آن عبارتند از: توجه متمرکز و ادراک پیرامونی، سطوح چندگانه هوشیاری، مغز به مثابه یک پردازشگر موازی، سیستم های چندگانه حافظه، پردازش همزمان اجزاء و کل و اهمیت تمرین و تکرار در تسهیل یادگیری و یادآوری. مقوله راهبردهای برنامه درسی نیز از سه زیر مقوله تشکیل شده است که هر راهبرد برنامه درسی پنج رهنمود آموزشی عمده را شامل می شود و هر کدام دست کم با یک اصل یادگیری حمایت می شود. نخستین راهبرد به ایجاد یک «حالت ذهنی هوشیاری آرمیده» اشاره دارد و پنج رهنمود آموزشی تشکیل دهنده آن عبارتند از: برانگیختن هیجانات، ایجاد یک جو عاری از تهدید بیش از حد و در عین حال همراه با چالش متعادل، منطبق ساختن برنامه درسی و آموزش با ویژگی های رشدی دانش آموزان، فعال سازی دانش قبلی، و احترام به تفاوت های فردی دانش آموزان. راهبرد دوم به «درگیری فعال» اشاره دارد که رهنمودهای آموزشی تشکیل دهنده آن عبارتند از: درگیر ساختن کل فیزیولوژی، طراحی و سازماندهی تلفیقی، بهره گیری از روش های چندگانه ارائه و بازنمایی و فراهم ساختن فرصت های یادگیری چندحسی. و سرانجام، راهبرد سوم «پردازش تاملی» نام دارد که پنج رهنمود آموزشی آن عبارتند از: درگیر ساختن توجه متمرکز و در عین حال ادراک از بافت پیرامون، مبتنی ساختن برنامه درسی بر محور نیازهای زندگی واقعی دانش آموزان، بهره گیری از نیروی موثر تمرین و تکرار، ایحاد فرصت های یادگیری مداوم و فراهم ساختن زمینه پرورش تفکر تاملی و فراشناختی. در مجموع، آنچه که اکنون در نتیجه این مطالعه تحت عنوان «نظریه برنامه درسی ساخت و سازگرایی عصبی» معرفی می شود، مجموعه ای منسجم و نظام یافته از گزاره ها، مفاهیم، مضامین و مقوله هایی است که پدیده های برنامه درسی را از نظرگاه عصبی - تربیتی توصیف و تبیین نموده و نقشه ای برای هدایت رخدادهای برنامه درسی و آموزش در عرصه عمل قلمداد می شود. این نظریه چارچوبی به طراحی و تدوین برنامه درسی ارائه می دهد که با مفروضه های بنیادی فلسفه ساخت و سازگرایی همخوانی و همسویی دارد. به هرحال، این رهیافت نوین به برنامه درسی در حال حاضر با دو دسته چالش ها و دشواری های عمده مواجه است. یکی از مهمترین این چالش ها پیدایش و انتشار ادعاهای نامعتبری است که برخاسته از سوء تفسیر یافته ها و یا فراتعمیم داده های عصب شناختی حاکم گشته اند. دومین دشواری عمده در کاربست یافته های پژوهش مغز در تربیت، به مسائل اخلاقی برخاسته از پیوند بین پژوهش علوم اعصاب و تربیت ارتباط دارد. در این مطالعه پیشنهاد شده است که برای رویارویی موثر با این چالش ها، پدیده های برنامه درسی از یک منظر فرادیسیپلینی و با بهره گیری از تلفیق مبانی عصب شناختی در کنار سایر مبانی برنامه درسی مورد مطالعه قرار گیرند. این امر هم مستلزم تربیت دسته جدیدی از متخصصین آشنا به مبانی عصبی-شناختی یادگیری و تربیت است که به بهترین وجه از طریق تاسیس رشته عصب شناسی تربیتی و تلفیق این دانش در برنامه های درسی رشته های علوم تربیتی و تربیت معلم ممکن می شود.
صدیقه (سیمین) بازرگان بهمن زندی
چکیده: راهبردی اندیشیدن، از جمله اولویتهای توصیه شد? متخصصان و تصمیم گیرندگان در شرایط پیچیده و دشوار بوده است. امروزه نیز، در عصر اقتصاد دانایی محور، پیچیدگیهای ناشی از پدید? تغییر و سرعت بالای تحولات در عرص? یادگیری، تفکر راهبردی برای آینده نگری و آینده سازی توأم با چندجانبه نگری از طریق مشارکت در فضاهای نوین یاددهی ـ یادگیری را ضروری ساخته است. جلوه های ناشی از پیشرفت علم و فناوری در این عرصه، معنایابی نسبیت یادگیری، یادگیری فرازمان و فرامکان، و امکان تحقق راهبرد کسب توانایی فراشناخت در یادگیری برای مشارکت در چرخ? تولید و مدیریت دانایی است. هدف این پژوهش، تبیین مفهومی نو، در پاسخ گویی به پیچیدگیهای ناشی از تحولات از طریق مطالعات برنام? درسی و معنایابی ویژگی ماهوی آن در هر دو حوز? عمل و نظر است. بنابراین، ابتدا پدید? تغییر در موقعیت تنها پدید? غیرقابل تغییر در سیر تحولی مطالعات برنام? درسی آموزش عالی، به مثابه تأثیرگذارترین و تأثیرپذیرترین دور? تحصیلی رویاروی با این پدیده، بررسی و تشریح شده و سپس مبانی نظری برنام? درسی راهبردی آموزش عالی ایران در موقعیت جامعه ای پیرامونی، مورد مطالعه و پژوهش قرار گرفته است. برای تبیین علمی و هر چه دقیق تر این پژوهش، از منطق سه سوسازی بهره گرفته شده در فرایند کاربست این منطق، گردآوری داده ها با تکنیک های گوناگون از سه منظر متفاوت، به تبیین مبانی فلسفی، روان شناختی، جامعه شناختی و فناوری، کاربست آنها در طراحی الگویی فرافضا، چند بعدنگر و تلفیقی از ابعادی همچون روشهای یاددهی ـ یادگیری، شایستگیهای قابل کسب و تعمیق در دانشگاه، محتوایی چند رسانه ای و در نهایت اعتبارسنجی از دیدگاه ذی نفعان، منجر شده است. بر اساس یافته های این پژوهش می توان برنامه درسی راهبردی آموزش عالی را به عنوان مفهومی نو در سطح ملی و جهانی، چشم اندازی مدون، جامع، فراکنشی و منعطف برای تفکر، پژوهش و برنامه ریزی پذیرفت و آن را به کار کلید واژه ها: برنام? درسی راهبردی آموزش عالی، فراشناخت، مدیریت دانایی، نسبیت یادگیری، محتوای چندرسانه ای، روش های یاددهی ـ یادگیری، شایستگی، یادگیری ترکیبی.
فیروز محمودی محمود مهرمحمدی
برنامه های درسی یکی از مهمترین عناصر و عوامل تاثیرگذار در تعیین میزان موفقیت و شکست نظام های آموزش عالی هستند. با توجه به تغییر و تحول سریع جهان و مطرح شدن مسایل و نیازهای جدید برای جوامع، برنامه های درسی آموزش عالی باید ارزشیابی و بازنگری شوند تا براساس اقتضائات زمانی و مکانی طراحی و تدوین شوند. یکی از رویکردهای برنامه درسی که در نیم قرن اخیر تداوم داشته و بطور روزافزون در سرتاسر جهان رو به گسترش است، برنامه درسی مبتنی بر مساله است. برنامه درسی مبتنی بر مساله در اواخر دهه 1960 در آموزش پزشکی دانشگاه مک مستر کانادا اجرا گردید و سپس بتدریج در سایر رشته ها از جمله علوم انسانی و اجتماعی اجرا گردید. مطرح شدن دیدگاه ساخت و سازگرایی و آموزه های دانشگاه مشتری محور، دانش سبک 2، کاربردی کردن برنامه های درسی و غیره موجب گسترش این رویکرد گردید. هدف این پژوهش تبیین جایگاه و ابعاد رویکرد برنامه درسی مبتنی بر مساله در آموزش عالی و طراحی الگوی برنامه درسی مبتنی بر مساله برای دانشجویان دوره کارشناسی مدیریت آموزشی و امکان سنجی آن در آموزش عالی ایران است. در این پژوهش نقاط قوت و ضعف برنامه های درسی مبتنی بر مساله از منظر پژوهشی به شیوه سنتز پژوهی بررسی شده و با استفاده از رویکرد تحقیق طراحی، الگویی طراحی شود که ضمن تاکید بر نقاط قوت برنامه درسی مبتنی بر مساله، نقاط ضعف و کاستی های آن را برطرف نماید. الگوی مطلوب تحت عنوان الگوی برنامه درسی مبتنی بر مساله با گرایش وارونگی است که در سطح کلان از چهار بخش (دروس اصلی، تجربه میدانی، سمینار و پایان نامه) تشکیل شده است. در سطح خرد عناصر برنامه درسی به تفکیک نیمسال های تحصیلی تبیین شده است. در نهایت چالش های اجرای برنامه درسی مبتنی بر مساله و الگوی مطلوب در قالب چهار عامل فلسفی، سازمانی، استادان و دانشجویان بررسی شده است.
محمد ظاهر فهیمی هاشم فردانش
هدف از پژوهش حاضر، بررسی وضعیت موجود برنامه درسی دوره ابتدایی کشور افغانستان و ارائه الگوی طراحی برای آن بوده است. نتایج این تحقیق از یک جهت، وضعیت موجود برنامه درسی دوره ابتدایی این کشور را به تصویر می کشد و اهم مسایل و مشکلات و نارسائیهای برنامه درسی دوره ابتدایی این کشور را مشخص می کند و از جهت دیگر برای طراحان برنامه های درسی آن الگویی ارائه می نماید. توصیه های ارائه شده می تواند، زمینه های لازم برای دست اندرکاران آموزش و پرورش افغانستان از جمله برنامه ریزان درسی، مولفان، معلمان و به خصوص طراحان برنامه های درسی آن، فراهم و ایشان را در جهت شناخت وضع موجود و برنامه ریزی جهت رفع نارسائیها و نقایص موجود کمک کند. جهت دستیابی به این هدف، روند تحقیق از بررسی و تحلیل مبانی نظری برنامه های درسی دوره ابتدایی افغانستان در پنج حوزه: مطالعات برنامه درسی، فلسفه تعلیم و تربیت و نظریه های برنامه درسی، مسایل روان شناختی دوره آموزش ابتدایی، مطالعات جامعه شناختی مرتبط با جامعه افغانستان و مطالعات جامعه شناختی مرتبط با جامعه جهانی، آغاز و جمعبندیهای مبتنی بر مطالعه در این حوزه ها به عنوان داده های تحقیق تعریف گردید. سپس این داده ها، به عنوان بنیادهای نظری الگوی مطلوب طراحی مورد استفاده قرار گرفت و بر اساس آنها اصول و معیارهای شرایط مطلوب استخراج شد. توضیح وضعیت مطلوب و شرایط مطلوب، دستمایه بررسی و مطالعه وضعیت موجود قرار گرفت و با محور قرار گرفتن اصول و معیارهای مذبور که در مجموع تشکیل دهنده اصول و ارکان الگوی طراحی پشنهادی این تحقیق می باشند، ضمن مقایسه وضع مطلوب و وضع موجود، وضعیت موجود به بررسی و تحلیل گرفته شد. البته، قبل از مقایسه الگوی طراحی مطلوب، با نظر خواهی از دست اندکاران و کارشناسان برنامه درسی افغانستان در معرض سنجش اعتبار و در نهایت مورد تأیید قرار گرفت. بدین ترتیب، در نتیجه مطالعه پنج حوزه مطالعاتی که ذکر شد، ناظر بر طراحی برنامه های درسی دوره ابتدایی در کشور افغانستان، هم اصول و معیارهای الگوی طراحی پیشنهادی مشخص گردید و هم ارزیابی وضعیت موجود به عنوان بخش دیگر تحقیق، انجام شد. در این پژوهش، با تفکیک سوالات پژوهشی از روشهای مختلف استفاده گردید. برای پاسخ به به بررسی و تحلیل تحقیقات انجام « پژوهش تلفیقی: سنتز پژوهی » سوالات ابتدا با استفاده از روش گرفته در زمینه الگوهای طراحی و مبانی برنامه درسی پرداخته شد. سپس برای طراحی الگوی طراحی استفاده گردید. برای توصیف و ارزیابی وضع موجود نیز از روش « پژوهش نظریه یی » مطلوب از روش توصیفی- تحلیلی بهره گرفته شد. نتایج بررسی و تحلیل وضعیت موجود بیانگر آن است که الگوی حاکم بر طرحهای موجود برنامه درسی رسمی دوره ابتدایی افغانستان، الگوی موضوعی/ دیسیپلین محوری است و ساختار، اجزاء و عناصر آن با الگوی مزبور هماهنگ می باشد. این در حالی است که در وضعیت مطلوب، الگوی طراحی برنامه بر پایه دیدگاه اسلامی، و محوریت آداب، اخلاق و خصوصیات شهروندی منطبق با معیارهای اسلامی است و در طراحی های برنامه درسی بر مسایل اجتماعی و زیست جمعی مدنی مردم افغانستان تاکید شده است. در الگوی طراحی پیشنهادی بر چهار عنصر هدف، محتوا، روشهای یاددهی -یادگیری و ارزشیابی تاکید گردیده برای هر یک، ویژگیهایی برشمرده شده است.
انسی کرامتی بهروز مهرام
برنامه درسی پنهان مشتمل بر آموزش ارزش ها و نگرش های نانوشته ای است که در برنامه درسی صریح (رسمی) مورد اشاره قرار نگرفته اند. جهت بررسی این برنامه درسی می توان از دو رویکرد انتقادی و غیرانتقادی استفاده نمود. در پژوهش حاضر نخست از رویکرد انتقادی و سپس از رویکرد غیرانتقادی استفاده شده است تا ارزش ها و نگرش های پنهان و نانوشته موثر در طراحی و اجرای برنامه های درسی آموزش عالی کشور شناسایی شود. برای دستیابی به این هدف از روش "نظریه زمینه ای" استفاده شد. نخست به روش نمونه گیری گلوله برفی، تجربه های بیست و هفت تن از صاحبنظران مختلف آموزش عالی در سه گروه شامل: "متخصصان انجمن مطالعات برنامه درسی"، "پژوهشگران موسسه پژوهش و برنامه ریزی در آموزش عالی" و نیز "اعضای هیات علمی و کارشناسان برنامه ریزی درسی در وزارت علوم، تحقیقات و فناوری" مورد کاوش قرار گرفت. در گردآوری داده ها از مصاحبه ساختارنایافته و در تحلیل آنها ازروش نظامدار استراووس و کوربن (2005، ترجمه محمدی، 1387) استفاده شده است. یافته ها نشان داد که پدیده محوری در نظریه زمینه ای برنامه درسی پنهان آموزش عالی، پدیده ای با عنوان" بازی دانایی" است که عوامل مختلفی منجر به شکل گیری آن شده اند. سپس بر اساس رویکرد غیرانتقادی با سی و یک تن از دانشجویان کارشناسی سال آخر دانشگاه فردوسی مشهد به شیوه ساخت یافته مصاحبه هایی انجام شد. این دانشجویان به شیوه هدفمند انتخاب شدند. تحلیل مصاحبه های انجام شده با دانشجویان موید نتایج حاصل از یافته ها می باشد.
محبوبه فناخسرو محمود مهرمحمدی
روند رو به رشد تکنولوژی در دوران معاصر و تأثیر روز افزون آن بر کلیهُ ابعاد زندگی بشر امروزی بطور کلی، و نظام تعلیم و تربیت بطور خاص، محقق را بر آن داشت که پدیدهُ مهم و اجتناب ناپذیر یادگیری الکترونیکی را از منظر زیبایی شناسی و ابعاد مختلف نظری و عناصر بصری نظیر تصویر، رنگ، پویا نمایی و عناصر غیر بصری نظیر متن، صدا و ... بررسی نماید. در این پژوهش توصیفی، وب سایت های آموزشی ایرانی بر اساس ساختار، محتوا و لینک های مرتبط با استفاده از چک لیست زیبایی شناسی تهیه شده توسط محقق، تحلیل و ارزیابی گردید.هدف این مطالعه، بررسی ویژگی های اساسی محیط یادگیری تعاملی از منظر طراحی آموزشی است تا بر اساس آن، پروتکل های زیبایی شناسی در یادگیری الکترونیکی احصاء شوند. سپس نمونه هایی از وب سایت های آموزشی ایرانی مورد ارزشیابی قرار گرفته است تا با مقایسهُ پروتکل های زیبایی شناسی ایرانی و غربی، نقاط تشابه و تمایز آنها بررسی شوند و در نهایت ترجیحات زیبایی شناسی دانشجویان ایرانی شناسایی شوند. جامعهُ این پژوهش شامل همهُ وب سایت های آموزشی در کل کشور ایران بود. تعداد نمونهُ پژوهش، 2 وب سایت بود و برای جمع آوری داده ها از چک لیست استفاده شد. روایی با نظر متخصصین تأیید شد و برای تحلیل داده ها از نرم افزار spss استفاده گردید. یافته های این پژوهش نشان داد که میانگین نمره ها در وب سایت های غربی سطوح نسبتا" بالایی را در 20 جنبهُ زیبایی شناسی در مقایسه با وب سایت های ایرانی گزارش کرده و تنها در درجهُ سردی رنگ، میانگین سایت غربی ( 16.16m= و2.53= sd) و سایت ایرانی(16.16m= و3.56 sd= ) برابرند. بطور کلی، وب سایت های آموزشی ایرانی از نظر زیبایی شناسی در سطح ضعیف بودند و نیاز به اصلاح، تکمیل و گسترش دارند.
فرشته آل حسینی علیرضا صادق زاده قمصری
چکیده هدف این پژوهش، تبیین رویکرد عملی به فلسفه تربیت اسلامی در پرتو دیدگاههای عملی با تأکید بر دیدگاه ویلفرد کار است. مواجهه فلسفه تربیت اسلامی با دیدگاههای عملی به دلیل تأثیرات نامطلوب شکاف میان نظریه و عمل تربیتی، و به منظور آشکار کردن محدودیتهای فلسفه تربیت جمهوری اسلامی ایران در غلبه بر مسئله ربط ضرورت یافته است. از یک سو، فلسفه تربیت اسلامی به دلیل حاکمیت معیارهای فلسفه مدرن، همچون «مدون بودن»، «کلی بودن»، «فارغ از مکان بودن» و «فارغ از زمان بودن» بر اعمال ما، ممکن است به آسانی در معرض بی توازنی و بی ربطی با عمل تربیتی قرار بگیرد. از سوی دیگر، به دلیل غلبه مفاهیم مسئله دار مدرن از عامل، نظریه و عمل، همچون «عامل به عنوان مجری»، «نظریه به عنوان نظریه نظریه پرداز» و «عمل به عنوان کاربرد نظریه» بر فهم ما، ممکن است با مانع جدی برای تحقق عامل تربیت اسلامی مواجه باشد. این پژوهش، با تحلیل و نقد بی ربطی شکل کنونی فلسفه تربیت اسلامی با اعمال تربیتی، از فقدان مبنای مناسب برای رسیدن به مطلوبش آگاهی می دهد و برای رسیدن به این مطلوب، لزوم مبنایی جدید و رویکردی دیگر را توصیه می کند. در کل، در دفاع از رویکرد عملی برای تحقق تربیت اسلامی به استدلال می پردازد. در حال حاضر، مأموریت فلسفه تربیت اسلامی به عنوان یک رشته دانشگاهی به تولید فلسفه های مدونِ کلیِ فارغ از زمان و مکانِ در انتظار کاربردی شدن و بازتولید فیلسوف تربیت فروکاسته شده است. با رویکرد عملی به فلسفه تربیت اسلامی، مأموریتهای جدید و ایجاد روابط اجتماعی تحول یافته با عاملان می تواند به دستور کار فلسفه تربیت اسلامی افزوده شود. مهمترین مأموریت فلسفه تربیت اسلامی با رویکرد عملی، کمک به احیای عمل تربیت اسلامی و تحقق عامل تربیت اسلامی است.
میترا دانشور بهمن زندی
بهره گیری از تجارب سایر کشورها در آموزش و پشتیبانی مدرّسان آموزش از دور؛ شناسایی نیاز های آموزشی مدرّسان آموزش از دور ایران؛ طرّاحی الگوی برنامة آموزش پیش از خدمت مدرّسان در بدو ورود آن ها به این نوع آموزش؛ تعیین چگونگی آموزش و پشتیبانی حین خدمت مدرّسان؛ اعتبارسنجی الگوی طرّاحی شده. پژوهش از نوع کاربردی و توسعه ای بوده، با راهبرد کمی و کیفی و روش توصیفی طی چهار مرحله از سال 1389 الی 1392در ایران انجام یافته است. در مرحلة اوّل پژوهش ابتدا تجربیات سایر کشور ها در آموزش مدرّسان مورد بررسی قرار گرفت. براساس مطالعات نظری 57 عنوان دانش و صلاحیت مورد نیاز مدرّسان فهرست و براساس مدل tpck در چهار حوزة دانش پداگوژیکی، دانش تکنولوژیکی، دانش محتوایی و صلاحیت های تلفیق انواع دانش طبقه بندی و در دو وضعیت موجود و مطلوب در سه پرسشنامه سازماندهی و در مورد نمونهای در دسترس از دانشجویان اجرا شد. همزمان با نظرسنجی از دانشجویان، مصاحبه با 20 نفر از صاحبنظران در مورد مؤلّفههای الگو با نمونة هدفمند انجام شد. در مرحلة سوم براساس یافتههای مراحل قبل، الگو طرّاحی شد. در آخرین مرحله، الگوی پیشنهادی با استفاده از پرسشنامهای با 34 سؤال با مقیاس 4 درجهای لیکرت و دو سؤال بازپاسخ، در نمونهای هدفمند شامل20 نفر از صاحبنظران اعتباربخشی و اصلاح شد. روایی محتوای ابزار براساس نظر صاحب نظران تعیین و اعتبار پرسشنامه ها با استفاده از ضریب آلفای کرانباخ محاسبه شد. در مرحلة نیازسنجی از آمارة ویلکاکسون، آزمون کروسکال والیس و مجذور کای و در مرحلة اعتبارسنجی از فراوانی، درصد و میانگین استفاده شده است. از نظر دانشجویان بین وضع موجود و مطلوب 57 صلاحیت مورد نیاز مدرّسان آموزش از دور تفاوت معنادار وجود دارد و وضع موجود پایین تر از حد انتظار دانشجویان است. صاحبنظران نیز ضمن تائید این صلاحیتها برای وضع مطلوب مواردی را به آنها و سایر مؤلّفهها افزودند. براساس یافتههای پژوهش الگوی برنامه با مؤلّفههای مفروضات، اصول طرّاحی، اهداف، راهبردهای آموزش، راهبردهای ارزشیابی، اصول اجرا و پشتیبانی، طرّاحی و اعتبارسنجی شد. کسب حداقل میانگین 3.2 و حداکثر 3.9 از 4 و میانگین کل 3.66 نشاندهندة این است که در مجموع الگو مورد قبول صاحبنظران میباشد.
رحمت اله خسروی محمود مهرمحمدی
هدف پژوهش حاضر از یک طرف طراحی و اعتبار سنجی الگوی آزادسازی تصمیم گیری برای برنامه درسی بر اساس نظریه شوآب و ویژگی های نظام آموزشی ایران و از طرف دیگر امکان سنجی چگونگی کاربرد این الگو برای حوزه یادگیری ریاضیات دوره دوم متوسطه در استان زنجان است. برای نیل به این هدف از روش های مختلفی استفاده شده است. در گام نخست برای تبیین و نقد آزادسازی برنامه درسی بر اساس نظریه شوآب از روش کیفی«جستار نظر¬ورزانه»، برای ارزیابی و تحلیل ویژگی های نظام برنامه¬ریزی درسی ایران از نظر ساختار تصمیم گیری از روش کیفی «پژوهش ارزشیابی: سنجش موقعیتی»، و برای تدوین اشکال اولیه آزادسازی برنامه درسی از روش «پژوهش تلفیقی:¬ سنتز پژوهی» استفاده شده است. در گام بعد، برای ارزیابی کیفیت الگوی اولیه از منظر کنشگران برنامه درسی و تدوین الگوی نهایی از رویکرد پژوهشی کیفی و روش مصاحبه استفاده شده است. سرانجام برای تعیین نتایج حاصل از کاربست الگوی طراحی شده برای حوزه یادگیری ریاضیات دوره دوم متوسطه در استان زنجان از رویکرد پژوهشی کیفی و روش «پژوهش معطوف به عمل فکورانه» استفاده شده است. جامعه و نمونه پژوهش حاضر نیز همانند روش ها متنوع است. بدین صورت که جامعه نخست، یک جامعه متنی است که در آن با استفاده از روش نمونه گیری هدفمند از نوع نمونه گیری موارد مطلوب، آثار علمی شوآب و همچنین اسناد و مطالعات مربوط به ویژگی های نظام برنامه¬ریزی درسی ایران مورد مطالعه قرارگرفته است. جامعه دوم شامل کلیه کنشگران برنامه درسی است که همزمان عضو گروه ویژه مطالعاتی «شوآب و عمل فکورانه در برنامه درسی» هستند. روش نمونه گیری در این جامعه، به صورت هدفمند از نوع موارد ویژه است. درنهایت، جامعه سوم شامل تمام متخصصانی است که در دانشگاه ها و همچنین مناطق مختلف سازمان آموزش وپرورش استان زنجان در حوزه یادگیری ریاضیات دوره دوم متوسطه و همچنین در حوزه¬های جامعه شناسی، روان شناسی تربیتی، و برنامه ریزی درسی مشغول به فعالیت هستند. روش نمونه گیری در جامعه سوم، نمونه گیری هدفمند از نوع نمونه گیری زنجیره ای است. ابزارهای جمع آوری اطلاعات شامل بررسی اسناد و متون علمی، مصاحبه گروه کانونی و گزارش های مراجع تخصصی هستند. تجزیه وتحلیل داده ها با استفاده از روش تجزیه وتحلیل تأملی و روش تحلیل محتوای مضمونی انجام شده است. مهم ترین یافته های پژوهش عبارت اند از: 1- بر اساس نظریه شوآب، هر چه خاستگاه تصمیم گیری درباره برنامه درسی به صحنه یا عرصه ای که با این تصمیم ها سر و کار عملی دارند (برای مثال مدرسه یا منطقه) نزدیک باشد، تصمیمات معتبرتر و موثرتر خواهند بود؛ 2- در نظام برنامه ریزی درسی ایران، در عمل، تولید و اعتباربخشی برنامه های درسی عمدتاً در تشکیلات مرکزی صورت می گیرد؛ 3- آزادسازی تصمیم گیری درباره عناصر برنامه درسی در نظام برنامه ریزی درسی ایران شامل هفت شکل است:تک¬وضعیتی(یک گونه)، چند¬وضعیتی(چهار¬گونه)، بی¬وضعیتی(ده¬گونه)، ترکیبی از تک¬وضعیتی- چند¬وضعیتی(چهار¬گونه)، ترکیبی از تک¬وضعیتی- بی¬وضعیتی (ده¬گونه)، ترکیبی از چند وضعیتی- بی وضعیتی(چهل¬گونه)، و ترکیبی از تک¬وضعیتی- چند¬وضعیتی- بی-وضعیتی(چهل¬گونه)؛ و 4- استان زنجان از لحاظ وضعیت دانشگاه ها و متخصصان دانشگاهی، وضعیت معلمان ازنظر تجارب علمی و عملی، و وضعیت دانش آموزان و خانواده های آن ها این ظرفیت را دارد که برای برنامه درسی ریاضیات دوره دوم متوسطه تصمیم گیری کند.
مرضیه موحدی محصل طوسی محمود مهرمحمدی
هدف پژوهش حاضر تبیین رویکرد اسلامی به ارزشیابی از تربیت دینی و استنباط دلالت های آن برای ارزشیابی در نظام تربیت رسمی کشور بود. برای رسیدن به این هدف، دو سوال پژوهشی بیان شد: 1- رویکرد اسلامی به ارزشیابی از تربیت دینی چگونه است؟ خود این سوال به چهار سوال فرعی تجزیه شد: 1/1- ویژگی های اساسی عنصر "هدف و ضرورت" در ارزشیابی تربیت دینی از منظر اسلامی چیست؟ 2/1 - ویژگی های اساسی عنصر "ارزشیابی کننده" در ارزشیابی تربیت دینی از منظر اسلامی چیست؟ 3/1- ویژگی های اساسی عنصر "محور، معیار و هنجارهای ارزشیابی" در تربیت دینی از منظر اسلامی چیست؟ و 4/1- ویژگی های اساسی عنصر "روش های ارزشیابی" در تربیت دینی از منظر اسلامی چیست؟ و 2- دلالت های رویکرد اسلامی در ارزشیابی از تربیت دینی برای مولفه های اصلی ارزشیابی (موردنظر در سوال اول پژوهش) برای نظام تربیت رسمی چیست؟ روش شناسی پژوهش مبتنی بر رویکرد اسلامی و روش انجام پژوهش از نوع تحلیل محتوای کیفی آیات قرآن بود. در پاسخ به سوال 1/1 پژوهش، پس از گردآوری، تحلیل و تفسیر آیات مرتبط در خصوص هدف ارزشیابی، حدود بیست هدف در پنج دسته تحقق آرمان ها، تصمیم گیری صحیح، ضایع نکردن عمل، تمییز و تشخیص و عبرت گیری، اقناع سازی و اتمام حجت، و کنترل و بازدارندگی عرضه شد. در پاسخ به سوال 2/1 پژوهش، خداوند، فرشتگان، پیامبران، مومنین (نسبت به یکدیگر)، فرد متربی، مربیان و متربیان (به طور متقابل) و در نهایت، عموم انسان ها (در نقش خودارزیاب)، در نقش ذی صلاحان اجرای ارزشیابی شناسایی شدند و هیجده ویژگی برای ارزشیاب پیشنهاد گشت. در پاسخ سوال 3/1 پژوهش، پنج روش امتحان و آزمایش، پرسش، ملاک مدار، ارزشیابی گروهی و فردی، و خودارزیابی ارائه و ویژگی های آنها در دو دسته ساختاری و محتوایی بررسی شد. در پاسخ به سوال 4/1 دو دسته هنجارهای کلان و فنی یا عملیاتی مطرح شد. حدود سی و پنج هنجار عملیاتی به دو دسته ایجابی و اجتنابی تقسیم شد. از جمله یافته های جانبی این پژوهش، عنصر زمان و بازخورد و ویژگی های آنها بوده است. نتایج بررسی سوال 2 پژوهش نشان داد غالب مولفه ها و ویژگی های استخراج شده از قرآن ناظر بر عناصر ارزشیابی نظیر هدف، ملاک و معیار، روش، عامل ارزشیابی، بازخورد و زمان، در نظام تربیت رسمی کاربردپذیر است و البته برخی نیز با توجه به ماهیت تربیت دینی، ماهیت نظام تربیت رسمی و یا محدودیت های موجود در نظام های ارزشیابی انسانی قابلیت کاربرد در نظام تربیت رسمی را ندارد. پس در مقام نظر، نظام تربیت رسمی ظرفیت به کارگیری نظریه ها و ایده های جدید مبتنی بر آموزه های اسلامی را داراست و آنچه تاکنون مطرح بوده است، محدود و در موارد متعددی با ارزش های دینی-اسلامی ناسازوار بوده است.
محمد دادرس محمود مهرمحمدی
چکیده ندارد.
مهرداد احمدی فر علیرضا صادق زاده
چکیده ندارد.
رضاعلی نوروزی محمود مهرمحمدی
چکیده ندارد.
محمدرضا مقدسی نیا محمود مهرمحمدی
چکیده تحقیق یکی از کارکردهای اساسی در برنامه ریزی درسی، تعیین وتشخیص نیازهای آموزشی می باشد. در واقع، اگر برنامه های درسی مبتنی بر نیازسنجی واقعی ودقیق نباشند، جامعه دارای یک نظام آموزشی کارآمدواثربخش نبوده ودر عین حال این مسئله منجر به اتلاف منابع انسانی ومادی می گردد. از این منظر، هدف اصلی این تحقیق ، شناخت نیازهای آموزشی مدیران دوره ی متوسطه شهرستان کاشان درسال تحصیلی88/1387می باشد. روش تحقیق حاضر روشی تکثر جویانه می باشد و بر اساس آن پرسشنامه ای با 26 سوال طراحی شد و به منظور تعیین روایی پرسشنامه، از دیدگاه های متخصصان آموزشی ومبانی نظری موجود در حوزه ی نیازسنجی استفاده گردید. برای تعیین ضریب پایایی نیز از روش آلفای کرونباخ استفاده شده است. از این 26سوال 13سوال آن میزان آشنایی مدیران را با منطق و ضرورت وظایف و13 سوال بعدی میزان آشنایی مدیران را با راهکارهای اجرایی وظایف خود مشخص می کند . جامعه ی آماری و نمونه نیز، تمامی مدیران دبیرستان های شهرستان کاشان (63 نفر) می باشند. برای تجزیه و تحلیل نتایج ،از آمار توصیفی و استنباطی ، با مشخصه هایی مانند فراوانی، درصد، میانگین ،انحراف معیار و آزمون خی دو تک متغیره استفاده شده است. پس از جمع آوری پرسشنامه ها و تجزیه و تحلیل آن ها به این نتیجه رسیدیم که، مدیرا ن دبیرستان های کاشان از لحاظ نیاز های آموزشی به 9 تیپ مختلف تقسیم می شوندکه مهم ترین نیازهای آموزشی هر تیپ، به تفکیک مشخص شده است. واژه های کلیدی: نیاز، نیازسنجی، نیازسنجی آموزشی، مدیران آموزشی، دوره ی متوسطه
مینو آیت اللهی محمود مهرمحمدی
اهداف پژوهش حاضر عبارتند از: 1 - بررسی نظرات دانش آموزان نسبت به برنامه درسی بینش دینی سال اول متوسطه. 2 - بررسی نظرات معلمان نسبت به برنامه درسی بینش دینی سال اول متوسطه. 3 - ارائه راه حلهای مناسب جهت استفاده و کاربرد برنامه ریزان و مولفین کتاب دینی سال اول.
حسن شعبانی محمود مهرمحمدی
به رغم این که بسیاری از فلاسفه و متخصصان تعلیم و تربیت همچون رابرت انیس ، ماتیولیپمن، و ریچارد پاول بر این باورند که هدف اساسی تعلیم و تربیت باید تربیت انسان متفکر و فرهیخته باشد، نتایج تحقیقات نشان می دهند که اکثر دانش آموزان مهارت های فنی خواندن نوشتن، و حساب کردن را به خوبی می آموزند، اما فاقد مهارت های تفکر سطح بالا می باشند. به منظور دستیابی به هدف فوق با بکارگیری رویکردهای جدید تربیتی، پژوهشگر، تحقیقی، شبه تجربی تحت عنوان "تاثیر روش حل مساله به صورت کار گروهی بر تفکر انتقادی و پیشرفت تحصیلی دانش آموزان چهارم ابتدائی شهر تهران "با گروه آزمایش و کنترل، انجام داده است . جامعه آماری این تحقیق را کلیه دانش آموزان پسر و دختر چهارم ابتدائی مدارس دولتی مناطق نوزده گانه شهر تهران تشکیل می دهند، که از میان آنها 436 نفر (217 پسر و 219 دختر) به عنوان نمونه مورد بررسی، با روش نمونه گیری خوشه ای چند مرحله ای و نمونه گیری تصادفی انتخاب شده اند. گروه آزمایش در درس علوم به صورت آرایش گروههای شش نفری به مدت سه ماه با روش حل مساله به صورت فعالیت گروهی آموزش می بینند، اما گروه کنترل هیچ نوع تغییر با روش جدیدی را دریافت نمی کنند، و با روش سنتی (انتقال مستقیم) به فعالیت خود ادامه می دهند. تجزیه و تحلیل نتایج نهایی اطلاعات نشان می دهد که: -1 بین دو گروه آزمایش و کنترل در عامل نمره کل متغیر ملاک (تفکر انتقادی) تفاوت معنی داری وجود دارد. به عبارت دیگر دانش آموزانی که با روش حل مساله به صورت کار گروهی آموزش دیده بودند، نسبت به گروه کنترل نمره بیشتری در مهارت های تفکر انتقادی دریافت کرده بودند. -1/1 بین دو گروه آزمایش و کنترل در عامل نمره مقایسه اختلاف معناداری وجود دارد. -1/2 بین دو گروه آزمایش و کنترل در عامل نمره تشخیص اختلاف معناداری وجود دارد. -1/3 بین دو گروه آزمایش و کنترل در عامل نمره کل پیشرفت تحصیلی در درس علوم تجربی تفاوت معنی داری وجود دارد. -3 بین سطوح مختلف تحصیلات پدر، تحصیلات مادر، و موقعیت اقتصادی خانواده، و تفکر انتقادی دانش آموزان در فرایند اجرای روش حل مساله رابطه معناداری مشاهده نشد.
سمیه دهداری محمود مهرمحمدی
در عصر جدید گوناگونی انسانها، تنوع مشاغل، سرعت غیر قابل تصور تکنولوژی، رشد لحظه به لحظه علوم، برتری فکر بر عمل، نیازمندی بیشتر شهروندان به یادگیری، رقابتهای بین المللی و نیازهای بومی و بسیاری عوامل دیگر، ضرورت دوباره نگری در برنامه های درسی ریاضی را بیش از گذشته ایجاب می کند. از این رو در این پژوهش سعی شده است تا با ارزیابی محتوای کتاب ریاضی دوم راهنمایی از دیدگاه دبیران شهرستان زاهدان که با اتکا به نتایج سومین مطالعه بین المللی ریاضی و علوم انجام شده است ، به شناسایی بخشی از عوامل آموزشگاهی موثر بر عملکرد ضعیف دانش آموزان پایه دوم راهنمایی در درس ریاضی که به کتاب درسی و کیفیت آن مربوط می شد، پرداخته شود. روش انجام تحقیق روش توصیفی و شامل دو مرحله مقدماتی و اصلی می باشد. در مرحله مقدماتی به شناسایی مباحث یا محتوایی که دانش آموزان ایرانی پایه دوم راهنمایی با توجه به نتایج مطالعه تیمز حداقل 20 درصد با میانگین کشورهای شرکت کننده در این مطالعه فاصله داشته و ضعف عملکرد بیشتری از خود نشان داده اند، پرداخته شده است . نتیجه انجام این مرحله از تحقیق منتهی به شناسایی 6 بخش از کتاب ریاضی این پایه شامل بخش های اعداد صحیح، هندسه 1، کاربرد حروف ، هندسه 2، مختصات و هندسه 3 شد. در مرحله اصلی تحقیق با توجه به محتوای انتخاب شده پرسشنامه ای محقق ساخته و تهیه و پس از انجام کارهای مربوط به روایی آن اقدام به ارزیابی محتوای بخش های شش گانه گردید. جامعه آماری این پژوهش 100 نفر از دبیران ریاضی شهرستان زاهدان بوده اند. نتایج نشان داد که از نظر دبیران ریاضی شهرستان زاهدان: 1) محتوای بخش های اعداد صحیح، هندسه 1، کاربرد حروف و مختصات از شرح و تفصیل مناسب برخوردار می باشد و محتوای بخش های هندسه 2 و هندسه 3 از شرح و تفصیل مناسب برخوردار نمی باشد. 2) تمرین ها و مسائل مربوط به بخش های مورد نظر از کمیت و کیفت مناسب برخودار می باشد. 3) مفاهیم و مباحث بخش های اعداد صحیح و کاربرد حروف با سطح رشد شناختی دانش آموزان تناسب دارد و مفاهیم و مباحث بخش های هندسه 1، هندسه 2، و هندسه 3 و همچنین با سطح رشد شناختی دانش آموزان تناسبی ندارد. 4) محتوای بخش های اعداد صحیح، هندسه 1، هندسه 2، و هندسه 3 با پیشینه دانش و اطلاعات دانش آموزان اطلاعات دانش آموزان در ریاضی ندارد. 5) برای آموزش محتوای هیچ کدام از بخش های مورد نظر زمان مناسب اختصاص داده نمی شود. 6) دبیران ریاضی بر محتوای بخش های مورد نظر تسلط کافی دارند.
صدیقه وفایی بوربور محمود مهرمحمدی
استرس شغلی معلمان به منزله یک مشکل جهانی مطالعات بسیاری را در کشورهای مختلف بخود اختصاص داده است . الگوهای نظری فعلی بر ماهیت تعاملی استرس شغلی معلمان تاکید می کنند و در این الگوها به نقش مهم متغییرهای میانجی و تعدیل کننده هم اشاره می شود. این متغییرها شامل خصوصیات فردی، منابع و روشهای مقابله، تیپ شخصیتی الف و منبع کنترل می باشد. از آنجا که دین یا نگرشهای دینی پیش بینی کننده برخی از این ویژگی های فردی از جمله احساس کنترل و امیدواری، آرامش و آسایش و خصوصا جهت گیری دینی درونی پیش بینی کننده عزت نفس ، سلامت روانی، عاطفه مثبت ، خوش بینی و سبک زندگی سالم می باشد، لذا منطقی بنظر می رسد که نقش دین و بخصوص جهت گیری دینی درونی به عنوان یک متغیر میانجی در استرس شغلی بررسی شود. لذا در این پژوهش سعی بر این بوده است تا به بررسی رابطه جهت گیری دینی (درونی و بیرونی) و مقابله های مذهبی با استرس شغلی پرداخته شود. در این پژوهش چهار فرضیه تدوین گردید که عبارتند از: -1 معلمان دارای جهت گیری دینی درونی استرس شغلی کمتری از معلمان دارای جهت گیری دینی بیرونی دارند. -2 بین میزان استرس شغلی معلمان و میزان استفاده از مقابله های مذهبی آنها رابطه معنی دار وجود دارد. -1-2 بین میزان استرس شغلی و میزان استفاده از مقابله های مذهبی معلمان دارای جهت گیری دینی درونی رابطه معنی دار وجود دارد. -2-2 بین میزان استرس شغلی و میزان استفاده از مقابله های مذهبی معلمان دارای جهت گیری دینی بیرونی رابطه معنی دار وجود دارد. -3 نوع مقابله های مذهبی مورد استفاده معلمان دارای جهت گیری دینی درونی و بیرونی در مواجهه با استرس با یکدیگر متفاوت است . -4 منابع استرس شغلی معلمان دارای جهت گیری دینی درونی و بیرونی با یکدیگر متفاوت است . نتایج پژوهش موید آنست که معلمان دارای جهت گیری دینی درونی استرس شغلی کمتری از معلمان دارای جهت گیری دینی بیرونی دارند. بین میزان استرس شغلی معلمان بطور کلی و میزان استفاده از مقابله های مذهبی آنها رابطه معنی دار وجود دارد. بین میزان استرس شغلی و میزان استفاده از مقابله های مذهبی معلمان دارای جهت گیری دینی درونی رابطه معنی دار وجود دراد. بین میزان استرس شغلی و میزان استفاده از مقابله های مذهبی معلمان دارای جهت گیری دینی بیرونی رابطه معنی دار وجود ندارد. نوع مقابله های مذهبی مورد استفاده معلمان دارای جهت گیری دینی درونی و بیرونی در مواجهه با استرس با یکدیگر متفاوت است ، که معلمان دارای جهت گیری دینی درونی بترتیب بیشتر از منابع ذکر، توبه و استغفار و خواندن نماز شب استفاده می کنند و معلمان دارای جهت گیری دینی بیرونی بترتیب بیشتر از خواندن نماز واجب ، نذر کردن و تلاوت قرآن استفاده می کنند. برخی از منابع استرس شغلی معلمان دارای جهت گیری دینی و بیرونی با یکدیگر متفاوت است . بطور خلاصه می توان گفت دین در ادراک استرس شغلی نقش مهمی دارد، همچنین معلمانی که دارای استرس شغلی بالایی بودند در مقایسه با معلمانی که استرس شغلی کمتری داشتند، رفتارهای مقابله مذهبی بیشتری از جمله خواندن نماز و قرآن، دعا و نیایش ، توبه و نذرکردن و ... داشتند. این نتیجه با الگوی پاسخ به استرس و استدلالها و یافته های کیفی در ادبیات مقابله های مذهبی مطابقت دارد.
محمدمهدی یل محمود مهرمحمدی
نظارت و راهنمایی آموزشی از وظایف مهمی است که برای اداره یک نظام آموزشی کارآمدضرورت دارد. هدف اصلی از نظارت و راهنمایی آموزشی اصلاح و بهبود کیفیت آموزش است . وجود برنامه های نظارت و راهنمایی و کیفیت اجرای آن در تحقیق هدفهای آموزشی نقش تعیین کننده ای دارد. وظیفه اصلی معلمان راهنما، که به امر نظارت و راهنمایی آموزشی می پردازند، ارتقای کیفیت عملکرد معلمان و رفع مسایل و مشکلات آموزشی آنان و اصلاح فرایند یاددهی-یادگیری از طریق بازدید از کلاسهای درس و همکاری حرفه ای با معلمان است . معلمان راهنما برای انجام وظایف خود باید از دانشها، تجارب و صلاحیتهای لازم برای تاثیر و نفوذگذاری بر معلمان برخوردار باشند. این پژوهش به منظور تشخیص میزان انطباق عملکرد معلمان راهنما با وظایف تخصصی و شناسایی علل و عوامل موثر در عدم انطباق عملکرد معلمان راهنما با وظایف تخصصی ایشان، انجام گرفته است . سوالهای اصلی این پژوهش عبارتند از: -1 آیا عملکرد معلمان راهنما با وظایف تخصصی آنها انطباق دارد؟ -2 آیا عدم انطباق عملکرد معلمان راهنما با بعضی از وظایف تخصصی تحت تاثیر عوامل آموزشی است ؟ -3 آیا عدم انطباق عملکرد معلمان راهنما با بعضی از وظایف تخصصی تحت تاثیر عوامل اداری-اجرایی است ؟ -4 آیا عدم انطباق عملکرد معلمان راهنما با بعضی از وظایف تخصصی تحت تاثیر عوامل فرهنگی است ؟ -5 سهم کدام دسته از عوامل در عدم انطباق عملکرد معلمان راهنما با وظایف تخصصی ایشان بیشتر است ؟ این پژوهش در دو مرحله انجام گرفته است : در مرحله اول برای پاسخ به سوال اول از یک پرسشنامه بسته چهار گزینه ای با 19 سوال از عملکرد معلمان راهنما در انجام وظایف تخصصی و یک نمونه 100 نفری شامل 50 مدیر و 50 آموزگار دبستانهای مناطق نوزده گانه آموزش و پرورش شهر تهران استفاده شده است . ملاک انطباق عملکرد معلمان راهنما در انجام کلیه وظایف ، ارزیابی توام با موفقیت 50 درصد از افراد نمونه است . در این مرحله 10 وظیفه ای که معلمان راهنما در انجام آنها موفق نبوده اند مبنای مرحله دوم پژوهش قرار گرفته است . در مرحله دوم پژوهش به منظور پاسخگویی به سوالات دیگر پژوهش ، از یک پرسشنامه دو بعدی شامل 10 وظیفه ای که معلمان راهنما در انجام آنها موفق نبوده اند و 19 عامل موثر در عدم موفقیت معلمان راهنما استفاده شده است . پاسخ دهندگان اسن پرسشنامه 50 نفر از معلمان راهنمای مناطق نوزده گانه آموزش و پرورش شهر تهران بودند که به صورت نمونه گیری تصادفی چند مرحله ای انتخاب شدند. نتایج این پژوهش که با استفاده از جدول، درصد و آزمون مجذور کا به دست آمده است نشان می دهد که: -1 عملکرد معلمان راهنما با وظایف تخصصی ایشان انطباق ندارد. -2 عدم انطباق عملکرد معلمان راهنما با بعضی از وظایف تخصصی تحت تاثیر عوامل آموزشی است . -3 عدم انطباق عملکرد معلمان راهنما با بعضی از وظایف تخصصی تحت تاثیر عوامل اداری-اجرایی است . 4- تاثیر عوامل بر عدم موفقیت معلمان راهنما در انجام وظایف تخصصی از نظر آماری معنی دار نیست . -5 سهم عوامل آموزشی از سایر عوامل موثر در عدم انطباق عملکرد معلمان راهنما با وظایف تخصصی بیشتر است .
پروین احمدی محمود مهرمحمدی
تلفیق برنامه درسی ، ارتباط دادن و درهم آمیختن محتوای برنامه های درسی ، به منظور تحقق هدف انسجام تجربیات یادگیری دانش آموزان است . هدف این پژوهش ، ارائه الگویی برای تلفیق برنامه درسی و مقایسه آن با برنامه های درسی موجود دوره ابتدایی در نظام آموزشی ایران است . رساله حاضر ، یک الگوی جامع برای تلفیق برنامه درسی را معرفی میکند تا به عنوان یک چارچوب مفهومی ، راهنمای برنامه ریزان درسی واقع شود. سوالات عمده پژوهشی بدین قرار است : 1 ) اهم معیارهایی که در تصمیم گیری در باره الگوی مطلوب تلفیق برنامه درسی باید به کار گرفته شوند کدامند؟ 2 ) آیا ساختار موجود برنامه درسی دوره ابتدایی با الگوی مطلوب تلفیق برنامه درسی مطابقت دارد؟ به منظور پاسخگویی به سوالات تحقیق ، منابع علمی وپژوهشی در زمینه تلفیق برنامه درسی در سطح گسترده بررسی و تحلیل شده ، محورهای اساسی مباحث مربوط به این استخراج گردیده ، سپس ، اصول حاکم بر الگوی پیشنهادی در ارتباط با هریک از محورها ارائه گردیده است .
پروین صمدی محمود مهرمحمدی
توسعه فرهنگ دینی جامعه و قوام آن بعنوان زیربنا، مستلزم توجه به کیفیت آموزش دینی در نظام رسمی تعلیم و تربیت است. اگرچه تعلیم و تربیت آدمی یکسره و تماما وابسته به آموزش و پرورش رسی نیست، اما باید اذعان نمود که رجیان تعلیم و تربیت از طریق نهادهای رسمی، یکی از مهمترین منظم ترین و شاید هدفمندترین بخش تعلیم و تربیت آدمی است که تاثیر آن را به گونه ای همه جانبه می توان در تمام ابعاد فیزیکی، عقلانی، عاطفی، مذهبی و اخلاقی فرد برای دست یابی به انسان کامل مورد بحث و توجه قرار داد.پژوهش های متعددی ناکارآمدی برنامه درسی بینش اسلامی در نظام آموزش و پرورش جمهوری اسلامی ایران را آشکار ساخته اند. یافته های این پژوهش ها نشان می دهند که به دلیل حاکمیت رویکرد سنتی موضوع محور و عدم استفاده از روشهای فعال و پویا در ارائه درس از یک سو و عدم همخوانی تعلیم و تربیت خصوصا تربیت دینی با نیازهای فردی و فطری مخاطبان از سوی دیگر، موجب گردید تا درس دینی از خسته کننده ترین درسها برای داش آموزان باشد بر همین اساس، شواهد پژوهشی دیگر حاکی از آن است که فراگیری درس بینش اسلامی نه تنها موجب پیدایش نگرشثیبت نسبت به این درس نشده بلکه در دانش آموزان نگرش منفی نسبت به درس ایجاد کرده است. ضمن آنکه این امر موجب ایجاد و تقویت تلقی عدم ارتباط آموخته های دینی با زندگی واقعی از منظر آنان شده است. بدین ترتیب برنامه های تربیت دینی موجود در تحقق اهداف تعیین شده در زمینه تربیت نسل جدید از کارآیی لازم و کافی برخوردار نیست.با عنایت به وضعیت فوق رساله حاضر در جهت بهبود کیفیت، کارآیی و اثربخشی برنامه درسی رسمی دینی، به تبیین یک الگوی برنامه درسی مطلوب دینی برای دوره متوسط پرداخته است تا به عنوان یک چارچوب نظری، راهنمای برنامه ریزان درس دینی واقع شود. این الگو بر پایه مبانی نظری شامل مباحث برنامه درسی (توجه به الگوی مختلف برنامه درسی، نیازسنجی، تلفیق و برنامه درسی پوچ در جریان یادگیری پایدار)، مباحث تاریخی (توجه به آرا مربیان تربیتی، سیر قطور برنامه درسی دینی و دو تمدن دینی اسلام و مسیحیت قرون وسطی)، مباحث روانشناختی (شناسایی ویژگیهای عمومی و نوعی انسان در مقاطع مختلف رشد)، مباحث معرفت دینی (عرصه های مختلف دین در قلمروهای چهارگانه خود، خدا، جهان و همنوع) و مباحث تطبیقی (توجه به الگوهای آموزش دینی در کشورهای مختلف) شکل یافته است. بر اساس آن اصول حاکم بر برنامه درسی، اهداف غایی و ارکان (شامل رکن تلفیقی، رکن تجویزی و رکن غیرتجویزی) برنامه درسی در الگوی مطلوب تشریع وتبیین شده است. پس از طراحی الگو و اعتبار بخشی آن از طریق مصاحبه با استادان و صاحب نظران برنامه درسی دینی، این الگو با سه رویکرد متداول آموزش دینی در جهان مورد مقایسه و برررسی قرار گرفته است. در پایان الگوی پیشنهادی با برنامه درسی رسمی دینی (موجود) مقایسه گردید. نتایج حاصل بیانگر آن است که برنامه ریزی منسجم و منظیم در زیمنه برناه درسی دینی وجود ندارد. لذا مجموعه ای از پیشنهادهای اصلاحی برای بهبود نظام برنامه درسی دینی در کشور ارائه گردیده است. همچنین این الگوی با برنامه درسی جدید دینی که در مرحله آزمایشی برای سال اول متوسطه می باشد، مورد بررسی و مقایسه قرار گرفته است. شواهد مبیین آن است که علی رغم وجود هماهنگی های نسبی در بعضی زمینه ها، برنامه درسی جدید دینی اصلاح و بازنگری نظامندی را می طلبد.
محمد امینی محمود مهرمحمدی
نظام آموزشی، در جامعه دارای کارکردهای مختلفی است. یکی از این کارکردها که بیانگر پرورش قابلیتهای زیبائی شناختی دانش آموزان می باشد، تربیت هنری است.اهمیت این کارکرد ، از آن روست که آموزش و تربیت هنری ، اساسا در ابعاد مختلفی نظیر بروز خلاقیت ، رشد عاطفی و اخلاقی، ایجاد مهارتهای حرکتی و دستوری مواد و وسایل ، پرورش قابلیتهای گروهی و ارتباطی دانش آموزان دارای تاثیرات قابل ملاحظه ای است. اما، علی رغم این نقش و تاثیر تربیت هنری در برخی از نظامهای آموزشی از جمله نظام آموزش و پرورش ایران دارای جایگاه فرعی و حاشیه ای در برنامه های درسی مراکز آموزشی می باشد. این تحقیق با توجه به اهمیت تربیت هنری و نیز با عنایت به کمبودها و مشکلات آن در صدد بازشناسی ، تبیین و اعاده جایگاه شایسته آن در برنامه های درسی دوره ابتدایی می باشد. این مهم از طریق طراحی الگوی مطلوب برنامه درسی هنر و نیز مقایسه آن با برنامه درسی رسمی انجام گرفته است. قابل ذکر است در این پژوهش بعد از بیان دوازده اصل بنیادین تربیت هنری دوره ابتدایی الگوی مورد نظر ارائه شده است. این الگو شامل سه رکن اساسی به ترتیب زیر است:1-رکن تجویزی که ناظر بر تدوین اهداف، انتخاب محتوا، تعیین روشهای یاددهی و یادگیری و شیوه های ارزشیابی تربیت هنری می باشد.2-رکن غیرتجویزی که شامل انعطاف و عدم تمرکز در برنامه درسی هنر می باشد.3-رکن تلفیقی در برنامه درسی هنر.