نام پژوهشگر: هادی کهندل
هادی کهندل سیدمهدی سجادی
رویکرد بدیع «پدیدارشناسی فهم»، به مثابه نظریه ای که هم صبغه معرفت شناختی دارد و هم کالبد ظاهری حیطه هستی شناسی را لمس می کند، و در عین حال خود را بر فراز هر دو می نشاند؛در والاترین رسالت خود، خواستار درک چیستی فهم بواسطه دو فروکاست به نام تحویل ذاتی و تحویل وجودی که متعاقب یکدیگر برای فهم پدیده مورد نظر( فهم ) اعمال می شوند و نیز چگونگی وقوع و رخداد فهم و هم چنین چگونگی ارتقای فهم (از پدیده ها و وجود) می باشد؛ضرورت طرح ایده نوین این است که هرگونه فهمی، حتی فهم خود وجود مبتنی بر درک چیستی خود فهم می باشد. لذا قبل از هرگونه شناختی در باب هستی ( اعم از وجودات خاص یا وجود بماهو ) بایسته است که بدوا به پدیدارشناسی خود فهم بپردازیم .چنان که ذکر آن رفت ما از دو سنخ فهم برخورداریم : فهم حضوری ( وجودی ) که مبتنی بر مستغرق شدن هستی ما درهستی مطلق می باشد : در این گونه معرفتی متعلق معرفت ما وجود می باشد که این فهم از هستی متناسب با میزان آگاهی فرد از نفس و هستی خویش ارتقا می یابد؛ سنخ دوم معرفت ما را فهم حصولی ( مقولی ) تکون می بخشد که در این گونه معرفتی متعلق معرفت ما ماهیات ( ونه وجود ) است که مشتمل بر مفاهیم و صورت های ذهنی می باشد.این سنخ از شناخت از مضمونی تاملی و مفهوم پردازانه برخوردار است؛ بر خلاف فهم وجودی که پیشاتاملی و عاری از مفهوم پردازی می باشد . علم حضوری ما از وجود بماهو بواسطه استغراق وجودی ما در هستی مطلق فراچنگ می آید و علم حصولی ما از جهان و پدیده های مندرج در آن به واسطه خاصیت طرح افکنانه فهم ما رقم می خورد. چگونگی ارتباط میان فهم مقولی و فهم وجودی بر مبنای رابطه خادم ومخدومی بناشده است.می توان فهم مقولی را عقل جزئی ( خرد استدلالی ) و فهم وجودی را عقل کلی ( معرفت قلبی ) دانست که تنها آن گاه عقل جزئی کارایی حقیقی خود را در مسیر کشف معرفت به منصه ظهور خواهد گذاشت که مرتبط با عقل کلی باشد.چشم انداز دیگر طرح، یعنی چگونگی ارتقای فهم از پدیده، نیز از مجرای رویکرد «پدیدارشناسی دیالکتیکال صیرورت زا» یعنی اعمال روش پدیده شناسی، جهت چنگ یازی به درک عمیق تری از ذات پدیده، قابل حصول است. مبنایی ترین احتجاج در نوشتار فراروی، تاکید بر جریان بی وقفه صیرورت فهم می باشد. به عبارت اخری، فهم ( مقولی و نه وجودی ) به مثابه ذره ای قلمداد می گردد که ذاتش عجین صیرورت است و همواره خود را در حال طرح افکنی و گسترش می یابد. این صیرورت هر چند شرط لازم صیرورت وجودی است، لیکن شرط کافی برای آن محسوب نمی شود و تنها عمل همراه با ایمان و اراده است، که در کنار فهم می تواند ترفیع مرتبه وجودی را موجب گردد. فهم هر پدیده ای نه صرفا به واسطه چیستی ( تحویل ذاتی ) بلکه عجین با پرسش از چرایی آن ( تحویل وجودی ) فراچنگ خواهد آمد. دیدگاه پدیدارشناسی فهم در والاترین افق خود شامل دو انشعاب متمایز، پدیدارشناسی فهم وجودی و پدیدارشناسی فهم مقولی می باشد.دلالت های ایده بدیل در عرصه تعلیم و تربیت را نیز ، می توان هم در ساحت آموزش و ابداع فنون تدریس و هم در قلمروی تربیت احصاء نموده و به کار بست. کلید واژگان : پدیدارشناسی ، فهم ( مقولی و وجودی ) ، صیرورت ، دیالکتیک ، تعلیم و تربیت