نام پژوهشگر: مریم گنجی
مریم گنجی محمد رضا پورمحمدی
امروزه فضاهای عمومی شهری ، جایگاه با اهمیتی در برنامه های توسعه شهری یافته اند. این امرحاکی از تأثیر این فضاها در تقویت وجهه فرهنگی- اجتماعی شهر و در نتیجه تولید سرمایه های اجتماعی است. فضای شهری به ترکیبی اطلاق میشودکه از فعالیتها، بناهای مختلف فرهنگی، اجتماعی، اداری، تجاری ومانندآن وعناصر اجزای شهری به صورتی آراسته، هماهنگ و واجد نظم و زیبایی و بالطبع با ارزشهای بصری تشکیل میگردد و از نظر فیزیکی دارای بدنه ای محصورکننده میباشد. به عبارتی، فضای شهری جزئی از یک شهر است که به عنوان عرصه عمومی، تجلیگاه فعالیتهای شهری است. از آنجا که ساکنان شهرها در استفاده از این فضاها حقوق برابر دارند، لذا ایجاد فضاهایی مناسب و بهینه برای تمامی گروه های سنی و جنسی و به ویژه گروه های آسیب پذیر نظیر کودکان، زنان، سالخوردگان و ناتوانان جسمی، بخشی از وظایف برنامه های توسعه شهری قلمدادوازاهمیت بالای برخوردار می باشد. مطالعات گسترده جهانی نشان می دهد ایجاد چنین فضاهایی در شهر جدای از ایجاد کنش اجتماعی، از حاشیه نشین شدن گروه های خاص در استفاده از فضاهای عمومی شهر کاسته و زمینه را جهت تعامل اجتماعی و بازتولید فرهنگ اجتماعی شهر فراهم خواهد کرد. در این پایان نامه با تأکید بر ضرورت حضور موثر گروه های اجتماعی خاص، تلاش شد با ارزیابی فضا های عمومی شهری (شهر ابهر) ساختار وکارکرد بهینه بودن فضاهای عمومی شهری از دیدگاه شهروندان گروه های خاص اجتماعی جهت حضور زنان مورد بررسی قرار گیرد. روش بررسی بر طراحی پرسشنامه، مصاحبه عمیق برای تدوین پرسشنامه ها و در نهایت تحلیل آماری داده ها استوار بود. سنجش تأثیرگذاری فضاهای عمومی شهری بر میزان اجتماعی شدن و تقویت مشارکت اجتماعی زنان از جمله موارد مورد بررسی در این پایان نامه است که پس از انجام تحلیل های آماری مناسب (ضریب هم بستگی اسپیرمن پیرسون ومقایسه میانگین ها(t-test) و((f-test ورگرسیون گام به گام)به بررسی رابطه بین متغیرهای مستقل ووابسته پرداخته شد.نتایج نشان داد که بین شاخص های تعریف شده ومیزان بهینه بودن رابطه مثبت وخطی وجود دارد.
مریم گنجی حاتم قادری
رهایی زنان از انقیاد تاریخی و نظام سلطه جنسی که در آن محصور شده اند، به عنوان یک دغدغه فمنیستی کانون توجه و مطالعه متفکران و نحله های متفاوتی قرار گرفته است. بسترهای گوناگون فکری و زمینه های اجتماعی، فرهنگی و تاریخی در تبیین ظرفیت و امکانات رهایی، سویه های چندگانه ای اتخاذ نموده اند. این پژوهش با بررسی زمینه ها و متن های دو رویکرد متباین فمنیست مارکسیست ها و فمنیست های فرانسوی، زوایای چندگانه رهایی را بررسی می نماید. فمنیست مارکسیست ها و اولین رید به عنوان نماینده شاخص این مکتب با بذل توجه به ساحت کلان سلطه جنسی، ساختار سیاسی اقتصادی، اجتماعی جامعه را سبب ساز انقیاد زنان و فروپاشی آن را راه رهایی زنان می داند. این در حالی است که ژولیا کریستوا و فمنیست های فرانسوی در سطح سیاست خرد و سوژه فردی در ساحت زبان و ادبیات به امکان سنجی های رهایی زنان می پردازند. این پژوهش درستی فرضیه ای را به اثبات می رساند که بر اساس آن، ایده کریستوا بر درهم ریختن سامان نمادین پدر سالار از طریق شالوده شکنی متن زبان و فرهنگ به واسطه عنصر خلاقیت زنانه امکان رهایی بخشی افزون تری برای ذهن زنانه دارد.