نام پژوهشگر: علی افشاری
گودرز حاجی زاده محمدرضا کاوسی
ابریشم باف ناجور، l.)) lymantria dispar، یکی از مهمترین آفت درختان جنگلی در سراسر دنیا است. این تحقیق با هدف بررسی مقایسه کنترل فرومونی و تلفیقی روی شدت و توزیع مکانی ابریشم باف ناجور در سال 1386 در پارک جنگلی دلند صورت گرفت. برای بررسی اثر روش های کنترل، در مهار جمعیت ابریشم باف ناجور، منطقه مورد مطالعه به دو بخش تقسیم گردید. در بخش غربی پارک، تمام مشخصات مربوط به دستجات تخم ثبت شد و دسته های تخم مستقر روی تنه درختان به روش مکانیکی نابود گردیدند. همزمان در بخش شرقی پارک، مشخصات مربوط به دستجات تخم ثبت شدند و هیچ کنترلی در این بخش از پارک صورت نگرفت. برای اجرای برنامه های پیش آگاهی و کنترل، 8 تله فرومونی سفید رنگ در ارتفاع 5/1 متری از سطح زمین روی تنه درختان نصب گردید. تله ها در فاصله 100 متری از حاشیه داخل جنگل، در جهت باد غالب منطقه و به فاصله 100 تا 150 متری از یکدیگر قرار گرفتند. سپس با شروع تخم ریزی حشره، دستجات تخم به منظور ارزیابی برنامه های کنترل اعمال شده، شمارش گردید. همچنین در این تحقیق تاثیر فاکتورهای گونه درخت میزبان و ارتفاع تخم ریزی روی برخی از پارامترهای زیستی ابریشم باف ناجور بررسی شد. نتایج نشان داد که اثر ارتفاع تخم ریزی روی پارامترهای زیستی مورد مطالعه در سطح احتمال یک درصد معنی دار بود، ولی اثر گونه درخت میزبان روی صفت های اندازه گیری شده و نیز اثرات متقابل دو فاکتور، غیرمعنی دار بود. بیشترین میزان تخم ریزی روی تنه درختان میزبان و در جهت جغرافیایی جنوبی مشاهده شد. فراوانی درختان آلوده، در کلاسه قطری 90-80 سانتی متری بیشتر بود. همچنین، اثر وضعیت جوی، ساعات مختلف شبانه روز و اثرات متقابل دو فاکتور روی تعداد حشرات به دام افتاده در تله های فرومونی، در سطح احتمال یک درصد معنی دار بود. بررسی مقایسه میانگین اثرات متقابل فاکتورها نشان داد، در وضعیت های جوی صاف و ابری، در ساعات مختلف شبانه روز اختلاف معنی داری بین حشرات به دام افتاده در تله های فرومونی وجود داشت. نتایج وضعیت پراکنش درختان آلوده روی طبقات مختلف فاصله از جاده نشان داد، بیشترین میزان آلودگی به ترتیب در فواصل 50-0 و 100-50 متری دیده شد. بیشترین و کمترین میزان آلودگی به ترتیب در تیپ های انجیلی- آزاد- بلوط، و زربین وجود داشت. الگوی مکانی ابریشم باف- ناجور بر اساس شاخص هایt- square و distance index dispersion، از نوع خوشه ای بود. نتایج این تحقیقق نشان داد که تعداد دستجات تخم، بعد از انجام برنامه های کنترل، به طور قابل ملاحظه ای کاهش یافت.
مریم رضایی علی افشاری
سوسکهای خانوادهی carabidae با داشتن بیش از 40 هزار گونهی شناخته شده در دنیا، یکی از مهمترین گروههای شکارگرهای عمومیخوار در بومسامانههای کشاورزی به شمار میروند. به دلیل شکارگر بودن اغلب این سوسک ها و نقش آنها در تنظیم جمعیت آفات و افزایش تنوع زیستی در بومسامانههای کشاورزی، شناسایی گونه های غالب، بررسی روند تغییرات فصلی و برآورد تنوع آنها در بومسامانههای کشاورزی، به استفادهی مطلوبتر از این سوسکها در کاهش جمعیت آفات کمک زیادی خواهد کرد. در طی این بررسی که در دو فصل زراعی 1388 و 1389 در شهرستان آزادشهر انجام گرفت، با استفاده از تلههای گودالی و نوری، فون و روند تغییرات فصلی جامعهی سوسک های carabidae و گونهی غالب آن در مزارع گندم، کلزا، گوجه فرنگی، باقلا و سویا و باغات هلو، زیتون و مخلوط هلو- زیتون مورد بررسی قرار گرفت و با استفاده از سه شاخص مارگالوف، سیمسون و شانون- ویور، تنوع زیستی آنها برآورد گردید. در مجموع، 50 گونه متعلق به 13 زیرخانواده، 20 قبیله و 35 جنس جمعآوری شدند که از میان آنها، دو گونهی paratachys turkestanicus و notiophilus danieli برای اولین بار از ایران گزارش میشوند. سوسکهای این خانواده از غنای گونهای بالایی در منطقه برخوردار بودند و تعداد 31، 24، 22، 19، 18، 18، 12 و 12 گونه به ترتیب از باغات مخلوط هلو- زیتون، مزارع کلزا، مزارع گندم، باغات هلو، مزارع گوجهفرنگی، مزارع باقلا، مزارع سویا و باغات زیتون جمعآوری و شناسایی شدند. گونههای غالب در این بومسامانهها به ترتیب عبارت بودند از: harpalus rufipes، harpalus distinguendus، agonum dorsale، harpalus rufipes، poecilus cupreus، agonum dorsale، harpalus rufipes وcalathus peltatus. در این بومسامانهها، مقدار شاخص سیمسون به ترتیب، 14/3، 93/4، 14/10، 57/2، 21/4، 15/6، 12/6 و 7/3 و مقدار شانون- ویور به ترتیب 58/1، 16/2، 58/2، 52/1، 80/1، 95/1، 2 و 58/1 برآورد شدند. بیش ترین (24/1±524/9) و کم ترین (12/0±450/0) میانگین تعداد سوسکهای به دام افتاده در هر تله به ترتیب به بخشهای مرکزی باغات مخلوط هلو- زیتون و حاشیه های مزارع سویا مربوط بودند. به طور کلی، سوسکهای زمینی از تنوع بالایی در این منطقه برخوردار بودند و مطالعه زیستشناسی و رفتارهای تغذیهای و غذایابی آنها میتواند به حفاظت بهتر آنها در مزارع و باغات کمک نماید.
حدیث خباز صابر محسن یزدانیان
زنبور پارازیتویید habrobracon hebetor (hym., braconidae) یک پارازیتویید خارجی همه جازی است که به عنوان یکی از مهم ترین عوامل کنترل بیولوژیک، علیه بسیاری از بالپولکداران آفت کاربرد دارد. حشرات کامل این پارازیتویید به منابع قندی به عنوان منبع انرژی نیاز دارند. در این تحقیق، اثر غلظت های قندی و دفعات تغذیه بر طول عمر و باروری این زنبور بررسی شد. اثر دو فاکتور ترکیب قندی گلوکز- فروکتوز- ساکارز با نسبت 1:1:1 در غلظت های 0، 10، 30، 50 و 70 درصد و دفعات تغذیه (عدم تغذیه، تغذیه از آب، تغذیه فقط در روز اول، و تغذیه های هر روز یک-بار، هر دو روز یک بار، هر سه روز یک بار و هر چهار روز یک بار) مورد آزمون قرار گرفت. بیش ترین طول عمر حشرات نر و ماده در نبود لاروهای میزبان، به ترتیب با تغذیه از غلظت های 50، 30 و 70 درصد (به ترتیب با میانگین های 76/34، 1/31 و 6/27 روز برای حشرات نر و 23/43، 56/39 و 76/39 روز برای حشرات ماده) به دست آمد. در حضور لاروهای میزبان، در طول عمر حشرات ماده با تغذیه از غلظت های مختلف تفاوتی مشاهده نشد. در آزمون مقایسه ی حضور و عدم حضور میزبان، بیش ترین طول عمر در غلظت های 50، 30 و 70 درصد در نبود میزبان به دست آمد. در آزمایش مربوط به تاثیر دفعات تغذیه بر طول عمر حشرات کامل در نبود میزبان، تغذیه ی هر روزه ی حشرات ماده و تغذیه های هر روزه، هر دو روز یک بار و هر سه روز یک بار حشرات نر از ترکیب قندی 30 درصد، به ترتیب با میانگین های 56/39، 1/31، 24 و 73/20 روز بیش ترین طول عمر را ایجاد کردند. در حضور میزبان هم بین میانگین های طول عمر تفاوت معنی داری مشاهده نشد. در آزمون مقایسه ی حضور و عدم حضور میزبان نیز تغذیه ی هر روزه در نبود میزبان، وتغذیه ی هر روزه و هر چهار روز یک بار در حضور میزبان، بیش ترین طول عمر را ایجاد کردند. در آزمایش های مربوط به تولید نتاج، تغذیه های حشرات ماده به ترتیب از غلظت های 50، 30 و 70 درصد ترکیب قندی بالاترین تولید مثل را به ترتیب با میانگین های 5/105، 65/94 و 85/77 عدد زنبور کامل خارج شده دارا بودند. در آزمایش مربوط به تاثیر دفعات تغذیه نیز تغذیه ی هر روزه ی حشرات ماده از غلظت 30 درصد ترکیب قندی بالاترین تولید نتاج را به همراه داشت.
علی افشاری محمود بالنده
مطالعه ای که پیش روست "رهیافتی از تکرار به فرم در ردیف موسیقی ایرانی" نام دارد و با نگاهی از زاویه ی تکرار به مقوله ی فرم در موسیقی ردیف می پردازد. فصل اول(ردیف و دستگاه) موضوع جبر و آزادی در ردیف و موسیقی دستگاهی را مطرح می کند و به بیان این مساله میگذرد که ملودی هایی که در ردیف منجمد و متعین نمود یافته اند، در دستگاه به صورتی مجرد عرضه می شوند. فصل دوم (فرم) تعریف واحدی از مقوله ی فرم به خوانندگان رساله ارائه می کند و پس از آن به تعریف اجزای تشکیل دهنده ی ملودی که منجر به فرم در موسیقی می شوند، می پردازد. این اجزا عبارتند از: هسته ی مرکزی، فیگور ملودی، جمله، پریود و گروه جملات. در فصل سوم(فرم در موسیقی سازی) انواع روش های بسط ملودی در موسیقی سازی تشریح می شوند و پس از آن با شناسایی قسمت های سه گانه ی گوشه، انواع فرم های رایج در ردیف موسیقی دستگاهی ایران( از دیدگاه دکتر مسعودیه) معرفی میشوند. فصل چهارم (تاثیرات غزل فارس بر سیستم تفکر دستگاهی) تاثیرات و ارتباط راز آمیز ردیف را با فرم غنایی غزل تشریح می کند و به چگونگی تاثیر پذیری ردیف از فرم غزل اشاراتی می کند. فصل پنجم (از تکرار به فرم) پس از معرفی دلایل تکرار در ردیف موسیقی دستگاهی و انواع تکرار از زاویه ی فرم، روشی عملی برای مطالعه ی فرم از زاویه ی تکرار به دست می دهد. در فصل ششم دستگاه شور ردیف میرزا عبدالله به عنوان نمونه مورد مطالعه قرار گرفته است و فرم گوشه های این دستگاه بطور خلاصه و تصویری تحلیل شده اند. هدف از این طرح پرداختن به نقاط تاریک فرم در موسیقی ردیف از نقطه نظر تکرار و نزدیک شدن به پاسخ سوالاتی است که کشف پاسخ آنها هویت فرم در موسیقی ردیف را روشن خواهد ساخت. این سوالات را می توان به این ترتیب مطرح کرد: آیا از ردیف موسیقی دستگاهی می توان فرم استنتاج کرد؟ آیا نگاه به مقوله ی فرم در ردیف از زاویه ی هسته ی مرکزی می تواند نتیجه ی واقعی در پی داشته باشد؟ آنالیز فرم در ردیف از زاویه ی "ملودی مدل" و "تکرار" کدامیک به برداشت صحیح تری از فرم در این موسیقی خواهد انجامید؟ این رساله تلاشی برای پاسخگویی به سوالات فوق و آزمودن یکی از روش های یاد شده ی آنالیز فرم در ردیف است.
وحیده مصطفی لو علی افشاری
یکی از اهداف اصلی کشاورزی پایدار، حفاظت از دشمنان طبیعی ساکن در بوم سامانه های کشاورزی می باشد و استفاده از سموم شیمیایی کم خطر از جمله ابزارهای مهم برای رسیدن به این هدف بزرگ به شمار می رود. به دلیل اهمیت عوامل بیولوژیک در کنترل شپشک های آردآلود، در سال های اخیر کفشدوزک (coleoptera: coccinellidae)cryptolaemus montrouzieri mulsant به عنوان یک شکارگر کارامد جهت پرورش و رهاسازی در باغات مرکبات شمال کشور مورد توجه قرار گرفته است. این تحقیق با هدف بررسی تاثیر دزهای مختلف آفت کش های کلرپایریفوس+ روغن، آبامکتین و کلرپایریفوس+ آبامکتین + روغن روی فراسنجههای مختلف نشوونمایی و تولیدمثلی کفشدوزک c. montrouzieri در شرایط آزمایشگاهی انجام گرفت. هر کدام از آفت کش های ذکر شده در سه دز 25، 50 و 100 درصد دز توصیه شده در باغهای مرکبات مورد استفاده قرار گرفتند. به عبارت دیگر، کلرپایریفوس با دزهای 500، 1000 و 2000 پی.پی.ام و آبامکتین در سه دز 50، 100 و 200 پی.پی.ام تهیه گردیدند. میزان روغن استفاده شده نیز یک درصد بود. دزهای تهیه شدهی آفت کش ها به سه روش تماس موضعی (در مورد تخمها فرو بردن آنها در محلول آفتکش)، تماس با باقیمانده های سموم و تغذیه از طعمههای سم پاشی شده در اختیار تخم ها، لاروهای سن چهارم و کفشدوزکهای ماده قرار گرفتند و فراسنجههایی مانند درصد تفریخ تخم ها، طول دوره های لاروی و شفیرگی، درصد زنده مانی لاروها و حشرات کامل، میانگین تخمگذاری روزانهی کفشدوزکهای ماده و وزن لاروهای سن چهارم و شفیره ها اندازه گیری شدند. نتایج نشان دادند که در اثر فرو بردن تخم ها در درون محلول کلرپایریفوس+ آبامکتین 50 و 100درصد، میانگین درصد تفریخ آنها به شدت کاهش یافت. همچنین، فروبردن تخمها در درون محلول کلرپایریفوس یا کلرپایریفوس+آبامکتین 50 و 100 درصد، درصد زنده مانی لاروهای سن اول را نیز به شکل چشمگیری کاهش داد. در این روش، تیمارهای کلرپایریفوس 100 درصد و کلرپایریفوس+ آبامکتین 100 درصد، بیش ترین میانگین طول دوره ی لاروی را بر جای گذاشتند و تیمار کلرپایریفوس+ آبامکتین 100 درصد کم ترین وزن شفیره را با میانگین 84/9 میلی گرم به خود اختصاص داد که اختلاف آن با تیمارهای کلرپایریفوس+ آبامکتین 25 و 50 درصد غیرمعنی دار بود. در اثر تماس موضعی لاروهای سن چهارم کفشدوزک با کلرپایریفوس 100 درصد و کلرپایریفوس+ آبامکتین 100 درصد یا تغذیهی آنها از طعمههای سمپاشی شده با این دزها، درصد زنده مانی آن ها تا 50 درصد کاهش یافت. همچنین، در اثر تماس موضعی لاروهای سن چهارم با کلرپایریفوس+ آبامکتین 100 درصد، دوره ی شفیرگی آنها تا هفت روز ادامه یافت که اختلاف آن با شاهد در سطح احتمال یک درصد معنی دار بود. در میان تمام تیمارها و روشهای در معرض قرارگیری، بیش ترین میانگین وزن شفیره ها (48/12 میلیگرم) در تیمار شاهد و کم ترین میانگین آن (76/10 میلیگرم) در لاروهای سن چهارم تغذیه شده با طعمههای سمپاشی شده با کلرپایریفوس+ آبامکتین 100 درصد مشاهده شد. در روزهای اول و دوم تماس موضعی کفشدوزکهای ماده با کلرپایریفوس و کلرپایریفوس+ آبامکتین 100 درصد، درصد زنده مانی آنها به طور نسبی کاهش یافت، ولی تماس موضعی کفشدوزکهای ماده با آبامکتین بر درصد زنده مانی آنها تاثیر سویی نداشت. در نهایت، در اثر تغذیه ی کفشدوزکهای ماده از شپشکهای آردآلود سمپاشی شده با کلرپایریفوس 50 و 100 درصد و کلرپایریفوس+ آبامکتین 100 درصد، میانگین تخم گذاری روزانه و درصد تفریخ تخم های آن ها کاهش قابل ملاحظه ای یافت. به طور کلی، کاربرد دزهای توصیه شدهی آفتکش کلرپایریفوس یا مخلوط آن با آبامکتِین بر فراسنجههای زیستی و تولیدمثلی کفشدوزک کریپتولموس اثرات منفی قابل ملاحظهای بر جای گذاشت و بنابراین، توصیه میشود که با انتخاب دز یا زمان کاربرد مناسب، استفاده از این آفتکشها در باغهای مرکبات با فعالیت کفشدوزک کریپتولموس سازگار گردد.
علی افشاری حسین خادمی
فلزات سنگین از مهم ترین عوامل آلوده کننده محیط زیست به ویژه در مناطق با فعالیت های انسانی بالا می باشند. وجود فلزات سنگین در اتمسفر، خاک و آب مشکلاتی برای تمام موجودات زنده ایجاد می نماید. این پژوهش با هدف بررسی تغییرات مکانی غلظت کل عناصر سرب (pb)، روی (zn)، مس (cu)، کادمیم (cd)، کروم (cr)، کبالت (co)، نیکل (ni)، منگنز (mn) و آهن (fe)، تعیین عوامل موثر بر پراکنش آن ها، تأثیر کاربری اراضی بر پذیرفتاری مغناطیسی و انباشت فلزات سنگین و تغییرات عمقی فلزات سنگین در خاک های اطراف شهر زنجان انجام گردید. منطقه ای با مساحتی بالغ بر 2000 کیلومترمربع بخشی از اراضی مرکزی استان زنجان انتخاب گردید. تعداد 241 نمونه مرکب خاک سطحی از عمق 10-0 سانتی متری از منطقه مطالعاتی جمع آوری شد. موقعیت نقاط توسط دستگاه gps تعیین و کاربری و نوع زمین-شناسی محل نیز شناسایی و ثبت گردید. هم چنین برای بررسی تغییرات عمقی عناصر سنگین و تأثیر مواد مادری بر آزادسازی و کنترل مقدار عناصر سنگین در خاک تعداد 15 پروفیل با متوسط عمق 2 متر بر روی مواد مادری غالب منطقه مطالعاتی حفر شد و از سنگ های غالب منطقه (غیرهوازده) برای تعیین مقدار عناصر نمونه های مرکب برداشته شد. پس از آماده سازی نمونه های خاک و سنگ، غلظت کل عناصر سرب، روی، کادمیم، مس، نیکل، کروم، کبالت، منگنز و آهن در نمونه ها توسط اسید نیتریک 5 نرمال عصاره گیری و با استفاده از دستگاه جذب اتمی تعیین شد. نقشه پراکنش مکانی پارامترهای مورد مطالعه با روش کریجینگ ترسیم شد. برخی از ویژگی های خاک شامل ph، قابلیت هدایت الکتریکی، بافت، ماده آلی، آهک و ظرفیت تبادل کاتیونی نیز در نمونه ها تعیین شد. هم چنین پذیرفتاری مغناطیسی نمونه های خاک اندازه گیری شد. پراکنش مکانی فلزات سنگین نشان داد که غلظت سرب، روی، مس و کادمیم در خاک های اطراف شهر زنجان، سلطانیه و کارخانجات صنعتی بالاترین مقدار را دارند و با فاصله از این مراکز از آلودگی این عناصر کاسته شده و در فواصل خیلی دورتر به مقدار تقریباً ثابتی می رسند. پراکنش مکانی بقیه فلزات سنگین، عمدتاً تحت تأثیر ماده مادری است. هم چنین نتایج نشان داد که نوع کاربری بر غلظت عناصر تأثیر می گذارد. عناصر سرب، روی، کادمیم و مس در کاربری شهری بالاترین غلظت را دارند، در حالی که کنترل کننده کروم، کبالت و نیکل در خاک مواد مادری است. عناصر منگنز و آهن تحت تأثیر دو عامل مشترک لیتوژنیکی و آنتروپوژنیکی در منطقه می باشند. نتایج تجزیه عامل ها و آنالیز خوشه ای هم کاملاً مطابق با این امر بود. پذیرفتاری مغناطیسی در فرکانس بالا و پایین ( و ) در کاربری شهری بیشترین مقدار را دارد که نشان دهنده تأثیر فعالیت های آنتروپوژنیک می باشد. پذیرفتاری مغناطیسی وابسته به فرکانس ( ) در کاربری هایی که کمتر تحت تأثیر فعالیت های مستقیم انسانی هستند، مقدار بالایی داشت که نشان می دهد عوامل خاکسازی در این پارامتر تأثیر بیشتری دارند. پذیرفتاری مغناطیسی در فرکانس بالا و پایین همبستگی مثبت و معنی داری با سرب، روی، کادمیم و شن نشان داد، در حالی که با کروم، کبالت، نیکل و مقدار سیلت و رس همبستگی منفی دارد. نتایج تجزیه سنگ ها نشان داد که مواد مادری آذرین (گرانیت، آندزیت، بازالت و پورفیریت) بیشترین مقدار سرب، روی، مس، منگنز و آهن را دارند. شیل-ها دارای غلظت بالای کروم، نیکل، کبالت و آهن می باشند. در پروفیل های با مواد مادری متفاوت، روند تغییرات عناصر سنگین با عمق متفاوت می باشد. در تمامی این پروفیل ها غلظت عناصر در افق سطحی بالاست که می تواند ناشی از بالا بودن فرآیندهای خاکسازی، فرونشست های جوی، فعالیت های کشاورزی و در برخی موارد استخراج عناصر سنگین توسط گیاه از خاک های عمقی و تجمع آن در خاک سطحی باشد.
علی افشاری علی اسماعیل زاده مقری
باتوجه به اینکه یکی از وظایف عمده و مهم شرکت ها تصمیمات تامین مالی است ، شرکت ها درصدد هستند با اتخاذ تصمیمات مناسب و مقتضی در این رابطه به مناسب ترین ترکیب مالی دست یابند، چرا که درحال حاضر دستیابی به ساختار مالی بهینه به جهت اثرات عمده آن بر روی ارزش شرکت و سایر جنبه ها از اهمیت خاصی برخوردار است . هدف از انجام این پژوهش این است که نشان دهیم چگونه از طریق تامین مالی خارج از ترازنامه می توان به مشکلات مربوط به تامین سرمایه و هزینه سرمایه و ریسک های موجود فائق آئیم .این شیوه از تامین مالی زمانی استفاده می شود که شرکت می خواهد ضمن تحصیل دارائی ، آن دارائی و شیوه تامین مالی را که معمولا از طریق بدهی هاست را در ترازنامه نشان ندهد. روش تحقیق از نوع تحقیق علی یا پس از وقوع خواهد بود.در این پژوهش از روش توصیفی –همبستگی استفاده شده است و برای گردآوری اطلاعات از روش کتابخانه ای و میدانی استفاده می شود و بر اساس اطلاعات مشاهده شده و بااستدلال وتکنیک های آماری ارتباط بین تامین مالی خارج از ترازنامه و نسبت های سودآوری و اهرمی در شرکت های پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران دردوره پژوهش ،مورد بررسی و نتایج حاصل از نمونه به کل جامعه تعمیم داده می شود . یافته های تحقیق نشان می دهد که شرکت هایی که از تامین مالی خارج از ترازنامه ای برای تامین مالی خود استفاده می نمایند تغییر چندانی در معیارهای سود آوری و نقدینگی و رشد آن ها رخ نخواهد داد . این گونه تامین مالی هیچگونه تاثیر با اهمیت و به سزایی بر عملکرد مالی این شرکت ها نخواهد داشت.
ثمانه ملک شاهکویی علیرضا نعمتی
کنههای میاناستیگما در مهار زیستی بندپایان خاکزی و افزایش تنوع زیستی بومنظامهای خاکی از اهمیت زیادی برخوردار هستند. به منظور جمعآوری و شناسایی کنههای خاکزیِ خانوادههای ascidae و laelapidae در شهرستان گرگان، طی سالهای 1389 و 1390 از خاک مناطق مختلف این شهرستان نمونهبرداری به عمل آمد و کنههای موجود در نمونهها با استفاده از قیف برلز استخراج گردیدند. در این بررسی، در مجموع 27 گونه از 14 جنس جمعآوری و شناسایی شدند که از میان آنها، سه گونه برای فون ایران، شش گونه برای فون دنیا و بیشتر گونهها برای فون شهرستان گرگان جدید بودند. گونههای جدید برای فون ایران و دنیا به ترتیب با یک و دو ستاره مشخص شدهاند. فهرست گونههای شناسایی شده به شرح زیر میباشد: خانوادهی ascidae arctoseius cetratus (sellnick), a. semiscissus (berlese), a. venustulus (berlese), a. pulvisculus (berlese)*, zerconopsis michaeli evans & hyatt, zerconopsis remiger (kramer)*, antennoseius borrusicus sellnick*, asca aphidioides (linnaeus), gamasellodes bicolor (berlese) خانوادهی laelapidae androlaelaps casalis (berlese), cosmolaelaps luttegiensis shcherbak, c. vacua michael, gaeolaelaps aculeifer (canestrini), g. kargi costa, g. minor (costa), g. postreticulatus xu & liang, g. n. sp.1**, g. n. sp.2**, g. n. sp.3**, gymnolaelaps n. sp.**, hypoaspis larviculus joharchi & halliday, laelaspis missouriensis (ewing), l. n. sp.**, penumolaelaps karawaiewi (berlese), p. lubrica voights & oudmans, ololaelaps mooiensis ryke, pseudoparasitus n.sp. **
سمیرا فوجردی محسن یزدانیان
در این بررسی، اثر حشره کشی سه نوع فرمولاسیون با منشا زیستی به نام های تجاری سیرینول، پالیزین و تنداکسیر با دزهای 3000، 5000، 7000 و 10000 پی پی ام علیه شپشه ی برنج، sitophilus oryzae، روی گندم، جو و برنج مورد ارزیابی قرار گرفت. آزمایش ها در دمای 2 ± 26 درجه ی سانتی گراد، رطوبت نسبی 5 ± 65 درصد و تاریکی انجام شدند. میزان مرگ و میر حشرات کامل پس از 7 و 14 روز شمارش شد. برای ارزیابی تولید نتاج، پس از 14 روز، حشرات مرده و زنده حذف و به مدت 45 روز دیگر در انکوباتور و شرایط آزمایشگاهی فوق قرار داده شدند و پس از آن، تعداد حشرات کامل ظاهر شده شمارش گردید. میزان مرگ و میر حشرات کامل روی هر محصول به نوع سم، دز مصرفی و زمان درمعرض گذاری بستگی داشت. نتایج بررسی ها روی گندم نشان دادند که بیش ترین میانگین مرگ و میر در گندم (48/71 درصد)، در دز 10000 پی پی ام، در تیمار پالیزین و زمان درمعرض گذاری 14 روز و کم ترین میانگین تولید نتاج (5/32 حشره ی کامل)، در غلظت 3000 پی پی ام در فرمولاسیون سیرینول مشاهده شد. نتایج بررسی ها روی برنج نشان دادند که بیش ترین میانگین مرگ و میر در برنج (91/69 درصد) در غلظت 10000 پی پی ام از فرمولاسیون پالیزین و پس از گذشت 14 روز بود. کم ترین میانگین تولید نتاج (25/70 حشره ی کامل) در غلظت 7000 پی پی ام در فرمولاسیون سیرینول مشاهده گردید. نتایج بررسی ها روی جو نشان دادند که بیش ترین میانگین مرگ و میر در جو (75/78 درصد) در غلظت 10000 پی پی ام از فرمولاسیون پالیزین و پس از گذشت 14 روز و کم ترین میانگین تولید نتاج نیز (5/89 حشره ی کامل) در غلظت 3000 پی پی ام از فرمولاسیون سیرینول دیده شد. نتایج بررسی حاضر حاکی از این بودند که با افزایش دز مصرفی و زمان درمعرض گذاری، میزان مرگ و میر شپشه ی برنج افزایش و میزان تولید نتاج آن کاهش یافت. اثر حشره کشی نوع فرمولاسیون و دز بسته به نوع غله متفاوت بود. تولید نتاج نیز روی هر سه غله تقریبا مشابه بود.
زکیه احمدی شورکایی شعبانعلی مافی پاشاکلایی
مگس میوه ی مدیترانه ای، ceratitis capitata (wiedemann) یکی از مخربترین آفات محصولات باغی در سطح جهان به شمار میرود که در سالهای اخیر، طغیان آن در باغهای مرکبات شمال ایران گزارش شده است. به دلیل اهمیت استفاده از رژیمهای غذایی مناسب در پرورش انبوه و مطالعات زیستشناختی و رفتارشناختی این آفت، در این پژوهش، تاثیر سه رژیم غذایی لاروی و چهار رژیم غذایی حشرات کامل بر نشوونما و تولیدمثل آن مورد ارزیابی قرار گرفت. لاروها در شرایط آزمایشگاهی (دمای 2±25 درجهی سلسیوس، رطوبت نسبی 5±60 درصد و دورهی نوری13 ساعت روشنایی و 11 ساعت تاریکی)، روی سه رژیم غذایی مصنوعی شامل: (1) سبوس گندم+ شکر+ مخمر آبجو+ اسید هیدروکلریک+ بنزوات سدیم+ آب مقطر، (2) جوانهی گندم+ سبوس گندم+ شکر+ مخمر آبجو+ کازئین+ اسید آسکوربیک+ اسید سوربیک+ آب مقطر و (3) پروتیئن سویا+ شکر+ بنزوات سدیم+ اسید هیدروکلریک+ آب مقطر پرورش یافتند. سپس، حشرات کامل ظاهر شده با چهار رژیم غذایی مختلف شامل (1) محلول آب عسل 10 درصد، (2) پروتئین هیدرولیزه و شکر به نسبت 1 به 3، (3) مخمر و شکر به نسبت 1 به 3 و (4) مخمر، شکر و میوهی موز به نسبت 1: 3: 6 تغذیه شدند. آزمایشها در قالب طرح کاملاً تصادفی و با 50 تکرار انجام شدند و دادههای به دست آمده با استفاده از نرمافزار sas و آزمون lsd مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند. بر اساس نتایج به دست آمده، کوتاهترین طول دورهی لاروی (07/0±7/6 روز)، بیشترین درصد زندهمانی لاروها (61/2±3/69 درصد)، بیشترین وزن شفیرهها (007/0±67/9 میلیگرم) و بیشترین وزن حشرات ماده (2/0±3/7 میلیگرم)، در رژیم غذایی شمارهی 2 (با پایهی جوانهی گندم) به دست آمدند، هر چند که با مقادیر به دست آمده از رژیم غذایی شمارهی 1 (با پایهی سبوس گندم)، تفاوت معنیداری نداشتند. بیشترین درصد ظهور حشرات کامل (67/0±9/89 درصد) در رژیم غذایی شمارهی 1 به دست آمد و اختلاف آن با رژیم غذایی شمارهی 2 معنیدار نبود. رژیم غذایی شمارهی 3 که ترکیب اصلی آن پروتئین سویا و فاقد مخمر آبجو بود، بر بسیاری از فراسنجههای نشوونمایی مگس میوهی مدیترانهای تاثیر منفی گذاشت، به طوری که طولانیترین دورهی لاروی (11/0±54/7 روز)، کمترین درصد زندهمانی لاروها (3/1±60 درصد)، کمترین درصد ظهور حشرات کامل (85/0±84/79 درصد) و کمترین وزن شفیرهها (06/0±98/8 میلیگرم) به این رژیم غذایی اختصاص داشتند. همچنین، نتایج مربوط به تاثیر رژیمهای غذایی حشرات کامل نشان دادند که مگسهایی که در دورهی لاروی از رژیمهای غذایی حاوی سبوس یا جوانهی گندم به علاوهی مخمر آبجو و در دورهی حشرهی کامل از مخلوط مخمر+شکر تغذیه نموده بودند، از بیشترین طول دورهی تخمریزی (85/0±75/23روز)، بیشترین میانگین زادآوری (9/5±16/115 عدد تخم به ازای هر فرد ماده در طول عمر) و بیشترین درصد تفریخ تخم (64/2±1/78 درصد) برخوردار بودند. به عنوان یک نتیجهگیری کلی، استفاده از رژیمهای غذایی بر پایهی جوانه یا سبوس گندم برای پرورش انبوه لاروها و مخلوط مخمر+ شکر به منظور تغذیهی حشرات کامل مگس میوهی مدیترانهای توصیه میشود.
معصومه غلامی علی افشاری
چکیده مورچهها با حمایت از شپشکها در مقابل دشمنان طبیعی، میتوانند برنامههای کنترل بیولوژیک آنها را مختل نمایند. طی سالهای 1389 و 1390 با نمونهبرداری از باغات مرکبات شهرستانهای ساری و بهشهر، فون و فراوانی نسبی مورچههایِ همراه با شپشکها مورد مطالعه قرار گرفت. همچنین، تاثیر تراکمهای مختلف کاست کارگر گونهی santschi lasius turcicus بر میزان تغذیه و فراسنجههای واکنش تابعی حشرات ماده و لاروهای سن سوم کفشدوزک استرالیایی در شرایط باغ بررسی شد. در این بررسی در مجموع، چهارده گونه مورچه از یازده جنس و سه زیرخانواده به شرح زیر جمعآوری و شناسایی شدند که از میان آنها، گونهی formica clara forel برای فون مورچههای ایران و تمام گونهها (به استثنای formica persica و tapinoma eraticum) برای فون استان مازندران گزارش جدید محسوب میشوند. همچنین، بر اساس درصدهای فراوانی در طول فصل، گونهی santschi lasius turcicus به عنوان گونهی غالب در باغات مرکبات این مناطق معرفی گردید. الف) زیرخانوادهی formicinae lasius neglectus van loon, boomsma & andr?sfalvy، lasius turcicus santschi ،lasius alienus (foerster)، formica clara forel، formica persica seifert & schultz، lepisiota bipartita (smith)، lepisiota semenovi (ruzsky)، plagiolepis taurica santschi، camponotus kopetdaghensis dlussky & zabelin ب) زیرخانوادهی myrmicinae tetramorium caespitum (l.)، messor denticulatus santschi، pheidole pallidula (nylander)، crematogaster schmidti (mayr) ج) زیرخانوادهی dolichoderinae tapinoma erraticum (latreille) همچنین، نتایج این مطالعه نشان دادند که با افزایش تراکم مورچهی l. turcicus از صفر به ده عدد در برگ، میانگین تغذیهی روزانهی کفشدوزکهای ماده از 22/3 به 78/1 عدد پورهی سن سوم شپشک و میانگین تغذیهی لاروهای سن سوم کفشدوزک از 89/3 به 55/1 عدد پوره کاهش یافت. به علاوه، فراسنجههای واکنش تابعی کفشدوزک استرالیایی نیز تحت تاثیر حضور مورچهی l. turcicus قرار گرفتند، به طوری که با افزایش تراکم مورچه از صفر به 10 عدد در برگ، قدرت جستجوگری (a) لاروهای سن سوم کفشدوزک از 07/0±143/0 به 0005/0±009/0 و قدرت جستجوگری کفشدوزکهای ماده از 004/0±0905/0 به 00007/0±0002/0 کاهش یافت. نتایج این پژوهش، حاکی از تاثیر منفی مورچهی l. turcicus بر کنترل بیولوژیک شپشک استرالیایی توسط کفشدوزک استرالیایی بودند و لذا، به منظور افزایش جمعیت و میزان فعالیت این کفشدوزک، کنترل این مورچه در باغات مرکبات شمال کشور توصیه میگردد. واژگان کلیدی: شپشک استرالیایی، کفشدوزک استرالیایی، فون، مازندران، مرکبات، مورچه، واکنش تابعی abstract ants (hymenoptera: formicidae) can interfere with biological control programs of the scale insects through protecting them against natural enemies. in order to investigate the fauna and relative frequency of the scale insects-associated ants, a sampling plan was conducted at citrus orchards of sari and behshahr counties, northern iran, during 2010 and 2011. moreover, the effect of different densities of worker caste of lasius turcicus santschi on feeding and functional response of female and third larval instar ladybirds was investigated on third nymphal instars of cottony cushion scale under orchard condition. a total of 14 species belonging to 10 genera, and 3 subfamilies were collected and identified. among them, one species, formica clara forel, and almost all species were new records for ant fauna of iran and mazandaran province, respectively. according to relative frequency, l. turcius was the dominant species in citrus orchards of this region. the list of the identified ant species was as follows: subfamily formicinae lasius neglectus van loon, boomsma & andr?sfalvy, lasius turcicus santschi, lasius alienus (foerster), formica clara forel, formica persica seifert & schultz, lepisiota bipartite (smith), lepisiota semenovi (ruzsky), tapinoma erraticum (latreille), plagiolepis taurica santschi, camponotus kopetdaghensis dlussky & zabelin. subfamily myrmicinae tetramorium caespitum (l.), messor denticulatus santschi, pheidole pallidula (nylander), crematogaster schmidti (mayr). subfamily dolichoderinae tapinoma erraticum (latreille) the results of this study also revealed that mean daily feeding of females and third larval instars of ladybird decreased from 3.22 to 1.78 and 3.89 to 1.55 scales, respectively while ant density increased from zero to 10 individuals per leaf. meanwhile, the functional response parameters of ladybird affected by ant activity. the rate of searching efficiency (a) for third larval instars of ladybird decreased from 0.143±0.07 to 0.009±0.0005 and for female ladybirds decreased from 0.0905±0.004 to 0.0002±0.0007. in conclusion, the results of this study demonstrated the interference of l. turcicus with biological control of the cottony cushion scale and therefore its control is recommended to enhance rodalia cardinalis population and activity. key words: ants, citrus, fauna, functional response, icerya purchasi, mazandaran, rodalia cardinalis
الهام ارجمندی شهروز کاظمی
به منظور بررسی فون کنه های میان استیگمای کودزی در شهرستان کرمان، طی سال های 1390 تا 1391 از کودهای گاوی، گوسفندی و مرغی در مناطق مختلف این شهرستان نمونهبرداری به عمل آمد. در این پژوهش در مجموع، 36 گونه متعلق به 23 جنس و 14 خانواده جمعآوری و به شرح زیر شناسایی شدند که از این تعداد، دو گونه برای فون کنه های دنیا و دو گونه برای فون کنه های ایران جدید می باشند و به ترتیب با یک و دو ستاره مشخص شده اند. laelapidae gaeolaelaps kargi )costa, 1968(,gaeolaelaps nolli (karg, 1962), pneumolaelaps lubrica (voigts & oudemans, 1904), pneumolaelaps sclerotarsus )costa, 1968(, pneumolaelaps asperatus (berlese, 1904), androlaelaps casalis (berlese, 1887), androlaelaps sp.nov.*, laelaspis vitzthumi (womersley, 1956), euandrolaelaps karawaiewi (berlese, 1903), gymnolaelaps myrmecophila (berlese, 1892), dermanyssidae dermanyssus gallinae de geer, 1778 macrochelidae macrocheles merdarius (berlese, 1889), macrocheles glaber (j. müller, 1860), macrocheles muscaedomesticae (scopoli, 1772), macrocheles sp. nov.* eviphididae scarabaspis inexpectatus (oudemans, 1903), alliphis halleri (g. & r. canestrini, 1881) digamasellidae dendrolaelaps sp. ologamasidae gamasiphis lanceolatus karg, 1987 halolaelapidae halolaelaps sexclavatus (oudemans, 1902) ascidae antennoseius bacatus athias-henriot, 1961 ameroseiidae ameroseius pavidus (c.l. koch, 1839), ameroseius lidiae bregetova et al., 1977, ameroseius eumorphus** bregetova et al., 1977, sertytimpanum aegyptiacus nasr & abou-awad, 1986 melicharidae proctolaelaps pygmaeus (müller, 1859) parasitidae parasitus fimetorum (berlese, 1903), parasitus consanguineus oudemans & voigts, 1904, parasitus mycophilus karg, 1971, parasitus hyalinus (willman, 1949), cornigamasus lunaris (berlese, 1882) trachytidae trachytes baloghi** hirschmann & zirngiebl-nicol, 1969 trematuridae trichouropoda patavina (g. canestrini, 1885), nenteria stylifera berlese, 1904 urodynichidae uroobovella marginata (c.l. koch, 1839), uroobovella difoveolata hirschmann & zirngiebl-nicol, 1969
ملیحه گرزالدین علی افشاری
حفاظت از دشمنان طبیعی یکی از اهداف اصلی کشاورزی پایدار می باشد و استفاده از آفتکشهای کم خطر یکی از ابزارهای مهم برای رسیدن به این هدف به شمار می رود. به دلیل اهمیت زنبورtrichogramma brassicae bezde. در کنترل بیولوژیک آفات بالپولکدار بویژه کرم غوزهی پنبه در بومسامانههای کشاورزی ایران، در این تحقیق، تاثیر دزهای مختلف دو حشرهکش ایندوکساکارب و لوفنورون بر نشو و نما و تولیدمثل این زنبور در شرایط آزمایشگاه (دمای 1±25 درجهی سلسیوس، رطوبت نسبی 10±70 درصد و دورهی نوری 16 ساعت روشنایی به 8 ساعت تاریکی) مورد مطالعه قرار گرفت. هر کدام از حشرهکشها در چهار دز 100، 75، 50 و 25 درصد دز توصیه شده در مزارع، یعنی غلظتهای 1000، 750، 500 و 250 پی.پی. ام تهیه شدند و به سه روش آغشته کردن غذای حشرات کامل (آب عسل) به حشرهکش، فرو بردن تخم های پارازیته شدهی میزبان (در مرحلهی پیششفیرگی زنبور) درون محلول حشرهکش و قرار دادن حشرات کامل در معرض باقیمانده ی حشرهکشها در اختیار زنبور قرار گرفتند. نتایج نشان دادند که هر دو حشرهکش در مقایسه با شاهد موجب افزایش معنیدار مرگ و میر و کاهش معنیدار طول عمر، قدرت پارازیتیسم و درصد ظهور زنبورهای ماده شدند و با افزایش دز، اثرات کشنده و زیرکشندهی آنها نیز شدیدتر شد. در هر دو حشرهکش، میزان مرگ و میر زنبورهای ماده در اثر تغذیه از غذای آغشته به حشرهکش از مرگ و میر ناشی از قرار گرفتن در معرض باقیماندههای سمی به مراتب بیشتر بود. بیشترین میزان مرگ و میر (6±5/52 درصد)، کوتاهترین طول عمر (1/0±72/1 روز) و کمترین قدرت پارازیتیسم (97/0±7/14درصد) زنبورهای ماده، در تغذیه از آب عسل آغشته به دز توصیه شدهی ایندوکساکارب مشاهده گردید. همچنین، مقایسهی اثرات دو حشرهکش نشان داد که بین مرگ و میر ناشی از دزهای توصیه شدهی ایندکساکارب و لوفنورون اختلاف معنیدار وجود نداشت اما در روش تغذیه از غذای آغشته به حشرهکش، شدت تاثیر لوفنورون بر طول عمر و قدرت پارازیتیسم زنبورهای ماده از ایندوکساکارب به طور معنیدار کمتر بود. فرو بردن تخمهای پارازیته شدهی میزبان (در مرحلهی پیششفیرگی پارازیتویید) درون دزهای توصیه شدهی ایندوکساکارب و لوفنورون، بر زندهمانی پیششفیرهها تاثیر منفی داشت و خروج حشرات کامل را به ترتیب 7/19 و 3/19 درصد کاهش داد. بر اساس استانداردهای سازمان بینالمللی کنترل بیولوژیک، در روش تغذیه از غذای آغشته به سم این دو حشرهکش در گروه "اندکی مضر" و در روش تماس با باقیماندههای سمی در گروه "بیضرر" طبقهبندی شدند. بنابراین، ایندوکساکارب و لوفنورون را میتوان به عنوان دو حشرهکش تقریباً سازگار با برنامههای کنترل بیولوژیک آفات بالپولکدار توسط زنبور t. brassicae، توصیه نمود.
قدیر مومنیان محمد حسن سرایلو
چکیده زنبور پارازیتویید habrabracon hebetor یکی از عوامل مهم مهار زیستی آفات در برنامه های مدیریتی است. در تحقیق حاضر اثر چند نسل متوالی پرورش روی برخی از فراسنجه های زیستی زنبور براکون در اینسکتاریوم در شرایط دمایی 2±28 درجه ی سلسیوس، رطوبت نسبی 5±65 درصد و دوره ی نوری (l: d) 8 : 16 ساعت مورد بررسی قرار گرفت. آزمایش در قالب طرح کاملاً تصادفی با 25 تکرار انجام گرفت. فراسنجه هایی از قبیل، طول عمر زنبورهای کامل نر و ماده، نرخ فلج شدن لاروهای میزبان، میانگین پارازیتیسم روزانه ی زنبورهای ماده، میانگین زادآوری روزانه به ازای هر فرد ماده، میانگین باروری تخم ها، طول دوره ی تخم گذاری، نسبت جنسی نتاج ، درصد تلفات مراحل نارس و طول عمر مراحل نارس، مورد بررسی قرار گرفتند. داده های به دست آمده با استفاده از نرم افزار spss نرمال و به وسیله ی نرم افزار sas تجزیه و تحلیل شدند. نتایج نشان دادند که نسل های متوالی پرورش روی فراسنجه های زیستی زنبور تأثیر دارند. میانگین طول عمر حشرات کامل ماده در طول نسل های پرورشی، 86/17 روز و نسل نهم با میانگین 88/21 روز بیشترین طول عمر را داشت که با نسل های اول، دوم و ششم در سطح احتمال پنج درصد اختلاف معنی داری داشت، در حالی که میانگین طول عمر حشرات نر 43/14 روز برآورد شد. میانگین فلج شدن لاروها 89/7 عدد لارو در روز بود. میانگین پارازیتیسم 05/3 عدد، لارو در روز محاسبه شد که نسل پنجم با میانگین 98/3 عدد لارو در روز بیشترین مقدار را داشت که با نسل های ششم، هشتم و دهم در سطح احتمال پنج درصد اختلاف معنی داری را نشان داد. میانگین زاداوری 74/11 عدد تخم به ازای هر فرد ماده در روز محاسبه شد. نسل پنجم با بیشترین میانگین (24/14 عدد) با نسل های هشتم و دهم در سطح احتمال یک درصد اختلاف معنی دار داشت. میانگین درصد تفریخ تخم ها 49/79 درصد و طول دوره ی تخمریزی، 37/14 روز محاسبه شد. میانگین نسبت جنسی نتاج در نسل های متوالی 50/58 درصد محاسبه گردید که نسل هفتم با میانگین 68/66 درصد بیشترین میزان را داشت که فقط با نسل های دوم و نهم در سطح احتمال پنج درصد اختلاف معنی داری داشت. میانگین درصد تلفات مراحل نارس تخم 01/22، لارو 53/1، شفیره 02/6 درصد محاسبه گردید. میانگین درصد خروج شفیره ها 95/93 درصد و میانگین طول عمر مراحل نارس 85/10 روز محاسبه شد. در نهایت نتایج نشان داد که پرورش انبوه در نسل های متوالی روی فراسنجه های زیستی زنبور براکون تأثیر داشت و نسل پنجم نسبت به سایر نسل ها بالاترین کیفیت را داشت.
علی افشاری عبدازهرا نعامی
هدف از انجام پژوهش حاضر، طراحی وآزمون الگویی از روابط بین عوامل فردی،گروهی وسازمانی با خلاقیت سازمانی در کارکنان شرکت ملی مناطق نفت خیز جنوب (منطقه آغاجاری) بود. روش تحقیق از نظر شیوه گردآوری اطلاعات، توصیفی (همبستگی) و از نظر هدف، کاربردی بوده است. جامعه آماری پژوهش شامل کلیه کارکنان ستادی شرکت بهره وری نفت و گاز آغاجاری به تعداد 2800 نفر بوده و حجم نمونه با توجه به تعداد متغیرهای مکنون 300 نفر برآورد گردید که این تعداد به شیوه طبقه ای ساده از بین جامعه آماری انتخاب شدند. ابزار گردآوری داده ها، شامل پرسشنامه هایی نظیر؛ پرسشنامه باز بودن به تجربه (neo-ffi)، پرسشنامه شخصیت فراکنشی (pps)، پرسشنامه جو گروهی (tci)، مشارکت در تصمیم گیری گروهی(pdm)، پرسشنامه بازتاب تیمی (trq)، پرسشنامه چند عاملی رهبری (gtl)، پرسشنامه ساختار سازمانی (iabc)، پرسشنامه جوسازمانی خلاقیت (ccq)، پرسشنامه خود اثربخشی خلاق (cse)، پرسشنامه انگیزش درونی (imi) و پرسشنامه خلاقیت سازمانی (ecq) بودند. جهت آزمون الگوی پیشنهادی، از روش الگویابی معادلات ساختاری با استفاده از نرم افزارamose.20 وspss.20 استفاده شد. نتایج حکایت از عدم معنی داری مسیرهای مستقیم شخصیت فراکنشی به خوداثربخشی خلاق، ساختارسازمانی به خلاقیت سازمانی، بازبودن به تجربه به خلاقیت سازمانی، بازتاب تیمی به خلاقیت سازمانی، رهبری تحولی به خلاقیت سازمانی و جو سازمانی خلاقانه به خلاقیت سازمانی بود. با حذف مسیرهای غیر معنی دار و همبسته کردن خطاهای دو مسیر، الگو اصلاح شد و تمامی مسیرهای غیر مستقیم معنی دار شدند. شاخص های برازندگی الگویابی معادلات ساختاری، برازش مناسب الگوی اصلاح شده را نشان می دهند.
غزال چراغعلی علی افشاری
زنبور trichogramma brassicae bezdenko همهساله در اینسکتاریومهای دولتی و خصوصی استان گلستان پرورش مییابد و به منظور کنترل جمعیت کرم غوزهی پنبه (helicoverpa armigera hübner) در سطح مزارع گوجهفرنگی، پنبه و سویا رهاسازی میگردد. با توجه به اهمیت کنترل کیفیت در بهینهسازی برنامههای پرورش انبوه، این پژوهش با هدف ارزیابی تغییرات ویژگیهای کیفی این زنبور در طول 20 نسل پرورش روی تخم شبپرهی مدیترانهای آرد، anagasta kuhniella (zeller) انجام گردید. تمام مراحل پرورش و نیز انجام آزمایشها در دمای 2±25 درجهی سلسیوس، رطوبت نسبی 5±60 درصد و دورهی نوری 16 ساعت روشنایی به 8 ساعت تاریکی انجام گرفتند. نتایج نشان دادند که در نتیجهی پرورش متوالی زنبور t. brassicae به مدت 20 نسل در شرایط آزمایشگاه، درصد خروج حشرات کامل، نسبت زنبورهای ماده، طول عمر حشرت کامل نر و ماده و میانگین روزانهی پارازیتیسم به شکل معنیدار تحت تاثیر قرار گرفتند. درصد خروج حشرات کامل و نسبت جنسی در مقایسه با طول عمر و زادآوری زنبورهای ماده از دامنهی تغییرات محدودتری برخوردار بودند و میانگین آنها در تمام نسلها از استانداردهای iobc بالاتر بود. در مقابل، میانگین طول عمر زنبورهای ماده در هیچکدام از نسلها به استاندارد iobc نرسیدند و میانگین زادآوری (قدرت پارازیتیسم) نیز در یک حالت بینابین قرار گرفت و در 11 نسل، استاندارد iobc را به دست آورد. الگوی تغییرات ویژگیهای کیفی زنبور در طول بیست نسل معمولاً یک حالت سینوسی داشت: در نسلهای ابتدایی (5 تا 7 نسل اول) مقادیر آنها به تدریج افزایش یافتند اما پس از چند نسل، با کاهش محسوس مواجه شدند و دوباره در چند نسل آخر، مقادیر آنها شروع به افزایش نمودند. بیشترین میانگین طول عمر حشرات کامل ماده (14/1±26/12روز) در نسل 17 مشاهده شد که با میانگین نسل هفتم (28/1±92/11روز) اختلاف معنیدار نداشت. در مقابل، کمترین میانگین طول عمر زنبورهای ماده (34/0±86/2 روز) به نسل اول تعلق داشت. بیشترین و کمترین میانگین روزانهی پارازیتیسم (به ترتیب 41/1±53/13 و 52/0±07/3 عدد تخم به ازای هر فرد ماده) به ترتیب در نسلهای 7 و 11 مشاهده شدند. میانگین درصد ظهور حشرات کامل از نسل اول تا نسل 8 به تدریج افزایش یافت و در این نسل به اوج خود (42/0±31/98 درصد) رسید. میانگین درصد زنبورهای ماده (نسبت جنسی) نیز در نسل 8 در بیشترین مقدار خود (57/1±31/71 درصد) قرار داشت. با توجه به الگوی تغییرات مشاهده شده در ویژگیهای زیستی و تولیدمثلی این زنبور، احتمال وقوع دو پدیدهی "سازگاری با محیطهای بسته" و "خویشآمیزی" در پرورش انبوه این گونه وجود دارد و برای جلوگیری از وقوع آنها اقداماتی مانند متنوع ساختن شرایط محیطی پرورش و تقویت ژنتیکی جمعیت از طریق وارد کردن افراد وحشی به کلنی، توصیه میگردند.
سپیده درزی علی افشاری
زنبور trichogramma brassicae bezdenko به عنوان فراوانترین گونهی استانهای شمالی ایران، همه??ساله در اینسکتاریوم?های استان گلستان پرورش می?یابد و به منظور کنترل آفت helicoverpa armigera (hübner) در مزارع مختلف مانند پنبه، گوجهفرنگی و سویا رهاسازی میگردد. به منظور در اختیار داشتن تعداد کافی از این زنبور و رهاسازی آن در زمان?های دلخواه، صاحبان اینسکتاریومها مجبور به ذخیره?سازی آن در شرایط یخچال هستند. با توجه به اثرات منفی احتمالی سرما بر کیفیت این زنبور، در این پژوهش، تاثیر مدتزمانهای مختلف ذخیرهسازی در یخچال بر نشوونما و تولیدمثل آن مورد بررسی قرار گرفت. بدین منظور، تخم?های شب?پره?ی مدیترانه?ای آرد (anagasta kuehniella zeller) شش روز پس از پارازیته شدن توسط زنبور که تقریباً با مرحله?ی پیش?شفیرگی زنبور در درون آنها مصادف میباشد، برای مدت زمانهای مختلف شامل صفر (شاهد)، 7، 14، 21، 30، 45 و 60 روز درون یخچال (دمای1±5 درجهی سلسیوس و تاریکی مطلق) نگهداری شدند. پس از سپری شدن هر مدت زمان، تخم?های پارازیته شده از یخچال خارج شدند و پس از قرار گرفتن در شرایط اتاق، طول عمر زنبورهای کامل نر و ماده، میانگین روزانهی پارازیتیسم، درصد خروج حشرات کامل و نسبت زنبورهای ماده اندازه?گیری و مقایسه گردیدند. داده?های حاصل با استفاده از نرم?افزار sas تجزیه واریانس شدند و میانگین فراسنجهها با استفاده از آزمون lsd در سطوح احتمال یک و پنج درصد مورد مقایسه قرار گرفتند. نتایج نشان دادند که طول مدت ذخیرهسازی در یخچال بر تمام فراسنجههای اندازهگیری شدهی زنبور تاثیر معنیدار گذاشت. بیش?ترین میانگین طول عمر حشرات کامل نر و ماده به ترتیب 51/0±88/4 و 01/1±96/9 روز بود که به ترتیب در تیمارهای 7 روز و شاهد مشاهده شدند. در مقابل، کوتاهترین طول عمر حشرات کامل نر و ماده به ترتیب 12/0±46/1 و 27/0±82/1 روز بودند که هر دو در تیمار 60 روز محاسبه شدند. بیش?ترین میانگین پارازیتیسم روزانه (71/0±26/12 عدد تخم در روز) و درصد خروج حشرات کامل (97/0±49/94 درصد) در تیمار 21 روز مشاهده شدند که با تیمار شاهد اختلاف معنیدار نداشتند. در مقابل، کم?ترین میانگین پارازیتیسم روزانه (55/0±1/2 عدد تخم در روز) و درصد خروج حشرات کامل (2/2±98/68 درصد) به ترتیب به تیمارهای 45 و 60 روز تعلق داشتند. بیشترین (81/1±92/70 درصد) و کمترین (32/1±46/58 درصد) نسبت افراد ماده به ترتیب به تیمارهای 60 روز و شاهد تعلق داشتند. بر اساس نتایج این پژوهش، ذخیره?سازی بلندمدتِ (45 و 60 روز) پیش?شفیره?های زنبور t. brassicae در شرایط یخچال توصیه نمی?گردد، اما تا 21 روز می?توان بدون کاهش چشمگیر در فراسنجههای نشوونمایی و تولیدمثلی زنبور، آن? را در شرایط یخچال ذخیره نمود.???
الهام حمزه پور چناری علی افشاری
زنبور say (hymenoptera: braconidae) bracon hebetor یکی از مهمترین پارازیتوئیدهای خارجی لاروهای بالپـولکـداران آفت در شـرایط مـزرعه و انبار میبـاشد. در استـان گلسـتان، این زنبور همه ساله در تعداد زیادی از اینسکتاریومها پـرورش مییابـد و به منظـور کنترل آفات مختلف به ویژه کرم غوزهی پنبه، helicoverpa armigera (hübner) در سطح مزارع مختلف رهاسازی میگردد. به منظور در اختیار داشتن تعداد کافی از این زنبور و رهاسازی آن در زمانهای مورد نیاز، صاحبان اینسکتاریومها مجبور به ذخیرهسازی آن در شرایط یخچال هستند. بنابراین، این پژوهش با هدف ارزیابی تاثیر مدتزمانهای مختلف ذخیرهسازی حشرات کامل بر ویژگیهای زیستی و تولیدمثلی آنها اجرا گردید. به این منظور، حشرات کامل یکروزه برای هفت مدت زمان مختلف شامل صفر (شاهد)، 7، 14، 21، 30، 45 و 60 روز در یخچال (دمای پنج درجهی سلسیوس و تاریکی مطلق) نگهداری شدند. پس از سپری شدن هر مدت زمان، زنبورها از یخچال خارج شدند و مرگومیر، طول عمر و زادآوری زنبورهای مادری و نیز طول دورهی نشوونما و نسبت جنسی نتاج نسل اول برآورد گردید. تمام آزمایشها در قالب طرح کاملاً تصادفی انجام شدند و دادههای به دست آمده با استفاده از نرمافزار sas و آزمون lsd مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند. نتایج نشان دادند که ذخیرهسازی در یخچال بر زندهمانی، طول عمر و طول دورهی تخمگذاری زنبورهای مادری تاثیر معنیدار گذاشت اما تاثیر آن بر زادآوری، اندازهی دستهی تخم، طول دورهی نشوونمای مراحل نارس و نسبت جنسی معنیدار نبود. با افزایش طول مدت ذخیرهسازی در یخچال، درصد مرگومیر حشرات کامل نر و ماده افزایش یافت. بیشترین (100 درصد) و کمترین (4/1 درصد) میزان مرگومیر زنبورهای نر به ترتیب در تیمارهای 60 روز و شاهد مشاهده شدند. مرگومیر زنبورهای ماده نیز در تیمار 60 روز به بیشترین مقدار خود (14/97 درصد) رسید در حالی که تیمارهای شاهد و هفت روز کمترین تاثیر را بر زندهمانی زنبورهای ماده بر جای گذاشتند. با افزایش طول مدت ذخیرهسازی در یخچال، طول عمر حشرات کامل نر و ماده نیز افزایش یافت. بیشترین میانگین طول عمر زنبورهای نر (37/20 روز) و ماده (87/29 روز) به ترتیب در تیمارهای 2 هفته و 30 روز ثبت شدند در حالیکه کمترین طول عمر زنبورهای نر (7/4 روز) و ماده (7/16 روز) در تیمار شاهد به دست آمدند. میانگین زادآوری زنبورهای ماده از 59/8 عدد تخم به ازای هر زنبور ماده در روز در تیمار شاهد تا 46/11 عدد تخم به ازای هر زنبور ماده در روز در تیمار 2 هفته نوسان داشت اما مقادیر این فراسنجه در تمامی تیمارها در یک سطح آماری قرار گرفتند. همچنین، در تمامی تیمارها نسبت افراد ماده از افراد نر بیشتر بود و میانگین درصد افراد ماده در نتاج نسل اول از 44/61 درصد در تیمار 30 روز تا 12/71 درصد در تیمار 7 روز نوسان داشت. بر اساس نتایج این پژوهش، حشرات مادهی این زنبور را میتوان تا 14 روز با کمترین تلفات (9 درصد) در شرایط یخچال ذخیره نمود. با این وجود، اگر هدف از ذخیرهسازی فقط حفظ کلنی باشد (نه فروش به کشاورزان جهت رهاسازی در مزارع)، حشرات کامل این زنبور را به مدت یک ماه هم میتوان در شرایط یخچال نگهداری کرد. نتایج این پژوهش میتواند برای صاحبان اینسکتاریومها و مراکز تحقیقاتی مفید واقع شود.??
راضیه نوری شعبانعلی مافی پاشاکلایی
مگس میوهی مدیترانه ای، ceratitis capitata (wiedemann)، یکی از مخربترین آفات درختان میوه در دنیا به شمار میرود که در سالهای اخیر، طغیان آن در بیشتر باغهای میوهی شمال کشور گزارش شده است. در این تحقیق، مقادیر تعدادی از فراسنجههای مهم نشو و نمایی و تولیدمثلی این مگس شامل طول دورهی لاروی و شفیرگی، درصد تفریخ تخمها، درصد خروج حشرات کامل، درصد افراد ماده، طول دورهی پیش از تخمگذاری، میانگین روزانهی تخمگذاری (در دو آزمون انتخابی و غیرانتخابی) و مجموع تخمهای گذاشته شده طی ده روز روی شش میزبان گیاهی مختلف (شامل خرمالو، نارنگی اُنشو، پرتقال تامسون، سیب زرد لبنانی، سیب قرمز و هلو) در شرایط آزمایشگاهی (دمای 2±26 درجهی سلسیوس، رطوبت نسبی 5±70 درصد و دورهی نوری 12 ساعت روشنایی به مدت 12 ساعت تاریکی) بررسی شدند. تمام آزمایشها در قالب طرح کاملاً تصادفی اجرا گردیدند، دادههای به دست آمده با استفاده از نرمافزار sas تجزیهی واریانس شدند و میانگین فراسنجهها با استفاده از آزمون چنددامنهای دانکن مورد مقایسه قرار گرفتند. نتایج نشان دادند که تمام فراسنجههای مورد بررسی (به جز درصد ظهور حشرات کامل و درصد افراد ماده) به طور معنیدار تحت تاثیر نوع میزبان گیاهی قرار گرفتند. طولانیترین و کوتاهترین دورهی لاروی به ترتیب در میوههای سیب قرمز (1/68±24/08 روز) و پرتقال تامسون (0/33±8/92 روز) مشاهده شدند، در حالی که طولانیترین و کوتاهترین دورهی شفیرگی به ترتیب به میوههای خرمالو (0/59±13/84 روز) و هلو (0/29±7/76 روز) تعلق داشتند. بر اساس نتایج آزمون غیرانتخابی، بیشترین و کمترین میانگین تخمگذاری به ترتیب روی میوههای خرمالو (0/68±6/94 عدد تخم به ازای هر فرد ماده در روز) و پرتقال تامسون (بدون تخمگذاری) مشاهده شدند. در آزمون انتخابی، میانگین روزانهی تخمگذاری مگسهای ماده روی میوههای هلو، سیب قرمز و سیب زرد لبنانی به ترتیب 0/74±4/74 ،0/32±1/52 و 0/21±0/56عدد تخم به ازای هر فرد ماده محاسبه گردید که از این نظر، دو میزبان سیب زرد لبنانی و سیب قرمز با یکدیگر اختلاف معنیدار نداشتند اما اختلاف آنها با هلو معنیدار بود. بیشترین درصد تفریخ تخمها در میوههای نارنگی اُنشو (5/04±93/65 درصد) مشاهده شد که با میوههای سیب زرد و قرمز اختلاف معنیدار نداشت. در مقابل، کمترین میزان تفریخ تخمها (10/72±67/49 درصد) به میوههای پرتقال تامسون تعلق داشت که اختلاف آن با میوههای خرمالو و هلو معنیدار نبود. به طور کلی، از میان شش میوهی مورد بررسی در این پژوهش، میوههای هلو به دلیل بالا بودن میانگین تخمگذاری روزانه و درصد تفریخ تخمها و نیز کوتاه بودن دورهی نشو و نمای لاروی و شفیرگی، مناسبترین میزبان برای مگس میوهی مدیترانهای تشخیص داده شد. در مقابل، میانگین تخمگذاری روزانه و درصد تفریخ تخمها در میوههای پرتقال تامسون نسبت به میزبانهای دیگر بسیار پایینتر بودند، بنابراین با وجود کوتاه بودن طول دورهی لاروی، میوههای این گیاه برای این مگس میزبان مناسبی محسوب نمیشوند. میوههای سیب زرد لبنانی و سیب قرمز نیز به دلیل کمبودن میانگین روزانهی تخمگذاری و طولانی بودن دورهی نشو و نمای لاروی روی آنها برای این حشره میزبانهای مناسبی به شمار نمیروند. نتایج به دست آمده از این پژوهش میتوانند در مدیریت تلفیقی مگس میوهی مدیترانهای در باغهای میوه مورد استفاده قرار گیرند.
ملیحه ریحانی علی افشاری
کارایی حشره کشی خاک های دیاتومه و اسانس ها و عصاره های گیاهی علیه آفات انباری، توسط پژوهش گران زیادی مورد بررسی قرار گرفته است. ایده ی استفاده ی ترکیبی از خاک های دیاتومه و سایر عوامل حشره کش نیز موضوع پژوهش¬های زیادی بوده است. در پژوهش حاضر، اثر ترکیبی خاک دیاتومه- اسانس گیاهی برای اولین بار روی حشرات کامل سرخرطومی برنج، sitophilus oryzae، مورد بررسی قرار گرفت. اثر حشره¬کشی خاک دیاتومه¬ی سایان و کائولن فراوری شده¬ی سپیدان (در پنج دز 125/0، 25/0، 5/0، 1 و 5/1 گرم بر کیلوگرم) در ترکیب با چهار غلظت برآورد شده ی lc0، lc10، lc20 و lc50 فرمولاسیون دارویی گیاهی ام جی (به ترتیب معادل صفر، 1267، 1790 و 3451 میکرولیتر بر لیتر هوا) در شرایط آزمایشگاهی (دمای 2 ± 26 درجه ی سلسیوس، رطوبت نسبی 5± 65 درصد و 16:8 l:d) در چهار تکرار بررسی شد. مرگ و میر حشرات کامل بر روی گندم پس از گذشت 24، 48 و 72 ساعت محاسبه شد. برای ارزیابی تولید نتاج، حشرات کامل مرده و زنده پس از 72 ساعت از نمونه¬ها حذف و نمونه¬ها به مدت 45 و 90 روز دیگر در همان شرایط آزمایشگاهی قرار داده شدند. سپس، تعداد حشرات کامل ظاهر شده (به تفکیک زنده و مرده) شمارش گردید. اثر فاکتورهای دز، غلظت اسانس و زمان درمعرض¬گذاری روی مرگ و میر کاملا معنی دار بود. هم در مورد سایان و هم در مورد سپیدان، ترکیب lc0 اسانس گیاهی با دزهای مختلف آن دو (معادل استفاده ی انفرادی از سایان و سپیدان)، حتی پس از 72 ساعت نیز مرگ و میر قابل توجهی را ایجاد نکرد به طوری که میزان آن در دز بالای 5/1 گرم بر کیلوگرم در مورد سایان از 66/16 درصد و در مورد سپیدان از 6/6 درصد تجاوز نکرد. استفاده ی ترکیبی از غلظت های مختلف اسانس گیاهی و دزهای مختلف دو فرمولاسیون پودری حتی ظرف 24 ساعت باعث افزایش معنی دار میزان مرگ و میر شد. این افزایش طی 48 و به ویژه 72 ساعت بسیار قابل توجه بود و در مورد هر دو فرمولاسیون پودری از حدود 80 درصد در ترکیب lc10 با دز 125/0 گرم بر کیلوگرم طی 48 ساعت به حدود 100 درصد در ترکیب تیماری lc50- 5/1 گرم بر کیلوگرم رسید. بررسی تولید نتاج نیز نشان داد که در هیچ یک از ترکیب¬های تیماری حاوی اسانس ام جی نتاجی تولید نشد و تنها در اثر استفاده ی انفرادی از سایان و سپیدان تولید نتاج صورت گرفت. نتایج این تحقیق، افزایش قابل توجه اثر حشره کشی فرمولاسیون های سایان و سپیدان و نیز رفع اثر تاخیری آن دو (کاهش زمان درمعرض گذاری از حدود بیش از 14 روز به حدود 72 ساعت) را در ترکیب با اسانس گیاهی نشان دادند.
ناهید نوری علی افشاری
زنبور trichogramma brassicae bezdenko به عنوان گونهی فراوان در استانهای شمالی ایران، همهساله در اینسکتاریومهای دولتی و خصوصی استان گلستان پرورش مییابد و به منظور کنترل کرم غوزهی پنبه (helicoverpa armigera hubner) در سطح مزارع پنبه، گوجهفرنگی و سویا رهاسازی میگردد. عدم دسترسی به تعداد کافی از این زنبور در زمانهای رهاسازی و دشواری نگه داری از کلنی جهت استمرار فرایند پرورش، از مهمترین مشکلات موجود در پرورش انبوه این زنبور به شمار میروند. ذخیرهسازی در شرایط یخچال یکی از راههای پیشنهاد شده برای حل این مشکلات میباشد که هم اکنون در اینسکتاریومهای استان گلستان مورد استفاده قرار میگیرد. از سوی دیگر، این احتمال وجود دارد که نگه داری در شرایط یخچال طول عمر و قدرت پارازیتیسم این زنبور را تحت تاثیر قرار دهد. به همین دلیل، در این تحقیق، تاثیر مدت زمانهای مختلف نگه داری تخمهای پارازیته شدهی بیدغلات در یخچال (دمای پنج درجهی سلسیوس) بر طول عمر و قدرت پارازیتیسم این زنبور مورد ارزیابی قرار خواهد گرفت. براساس نتایج این تحقیق میتوان مناسبترین مدت زمان را برای نگه داری در یخچال به پرورشدهندگان این زنبور پیشنهاد نمود.
اکرم علی آبادی علی افشاری
زنبور (say) bracon hebetor یکی از مهمترین پارازیتوییدهای خارجی لاروهای بالپولکداران آفت در شرایط مزرعه و انبار میباشد. این زنبور همه ساله در تعداد زیادی از انسکتاریومهای استان گلستان پرورش مییابد و به منظور کنترل آفات مختلف به ویژه helicoverpa armigera (hübner) در سطح مزارع مختلف رهاسازی میشود. به منظور در اختیار داشتن تعداد کافی از این زنبور و رهاسازی آن در زمانهای مورد نیاز، صاحبان انسکتاریومها مجبور به ذخیرهسازی آن در شرایط یخچال هستند. با توجه به اهمیت افزایش کارآیی ذخیرهسازی این زنبور در انسکتاریومهای تجاری، این پژوهش با هدف ارزیابی تاثیر دو عامل وضعیت تغذیه و وضعیت جفتگیری بر ویژگیهای زیستی و تولیدمثلی آن در دو مدت زمان ذخیرهسازی 7 و 14 روز انجام گردید. تاثیر عامل وضعیت تغذیه در سه سطح بدون تغذیه، یک بار تغذیه پیش از آغاز ذخیرهسازی و دو بار تغذیه (پیش از آغاز و در حین ذخیرهسازی) و تاثیر عامل جفتگیری در دو سطح "جفتگیری" و "عدم جفتگیری" بررسی شد. تمام دادهها به شکل فاکتوریل بر پایهی طرح کاملاً تصادفی و با استفاده از نرمافزار sas تجزیهی واریانس شدند و میانگین فراسنجهها با استفاده از آزمون lsd مقایسه گردید. نتایج این پژوهش نشان دادند که تغذیهی حشرات کامل زنبور b. hebetor از مواد قندی پیش از آغاز ذخیرهسازی در یخچال موجب بهبود اغلب ویژگیهای زیستی و تولیدمثلی آن (بویژه درصد زندهمانی و میانگین تخمگذاری روزانه) در مقایسه با زنبورهای گرسنه شد. همچنین، نتایج تعداد دفعات تغذیه (یک بار تغذیه در مقابل دو بار تغذیه) نشان داد که انجام تغذیهی نوبت دوم در حین ذخیرهسازی بر مقادیر اغلب فراسنجههای مورد بررسیِ زنبور تاثیر معنیدار نداشت و تنها میانگین تخمگذاری روزانه و طول عمر زنبورهای نر را به طور معنیداری افزایش داد. جفتگیری زنبور b. hebetor پیش از ذخیرهسازی آن در یخچال، اغلب موجب ارتقای فراسنجههای زیستی و تولیدمثلی شد به طوری که زنبورهای جفتگیری کرده در مقایسه با زنبورهای جفتگیری نکرده، مرگ و میر کمتری را پس از خروج از یخچال تجربه کردند و مادههای زنده مانده از طول عمر و میانگین تخمگذاری بالاتری برخوردار بودند. با افزایش طول مدت ذخیرهسازی از یک هفته به دو هفته، برخی از ویژگیهای کیفی زنبور کاهش یافتند به طوری که درصد مرگ و میر و طول عمر زنبورهای نر افزایش، دورهی نشوونمای مراحل نارس طولانیتر و میانگین تخمگذاری روزانه کاهش یافت اما مقادیر سایر ویژگیها (بویژه درصد مرگ و میر و طول عمر زنبورهای ماده) تغییر معنیداری نداشت. بر اساس نتایج این پژوهش توصیه میگردد از حشرات کاملِ جفتگیری کرده به منظور ذخیرهسازی این زنبور استفاده شود و حشرات کامل پیش از ذخیرهسازی حداقل یکبار با آبعسل تغذیه شوند.
فائزه مسگران علی افشاری
زنبور trichogramma brassicae bezdenko همه ساله در انسکتاریومهای دولتی و خصوصی استان گلستان پرورش مییابد و به منظور کنترل جمعیت کرم غوزهی پنبه، helicoverpa armigera (hübner) و کرم ساقهخوار برنج، chilo suppressalis (walker)در سطح مزارع گوجهفرنگی، پنبه، سویا و برنج رهاسازی میشود. با توجه به اهمیت کنترل کیفیت در بهینه سازی برنامه های پرورش انبوه، در این پژوهش تغییرات ویژگیهای این زنبور طی 20 نسل پرورش روی تخم بید غلات، sitotrogacerealella (olivier) بررسی شد.
صفورا اله وردی احمد ندیمی
طی دو سال بررسی فونستیک، (94-1393) زنبورهای گرده افشان این خانواده در اکوسیستم های طبیعی و کشاورزی شهرستان گرگان از روی گل های تیره های گیاهی مختلفی جمع آوری شدند. در نتیجه این بررسی، تعداد 28 گونه زنبور متعلق به دو زیرخانواده، دو قبیله، دو جنس و 18 زیرجنس به شرح زیر جمع آوری و شناسایی گردید که از این تعداد، چهار زیرجنس cnemidandrena، lepidandrena، parandrena و platygalandrena و 13 گونه که با ستاره مشخص شده اند برای اولین بار از ایران گزارش می شوند. تمامی گونه ها پس از شناسایی اولیه به تایید متخصصان خارجی رسیدند. subfamily: andreninae tribe: andrenini andrena (campylogaster) lateralis (morawitz, 1876); andrena (chlorandrena) panurgimorpha (mavromoustakis, 1957); andrena (cnemidandrena) fuscipes (kirby, 1802)*; andrena (holandrena) forsterell (osytshnjuk, 1978); andrena (holandrena)labialis (kirby, 1802); andrena (hoplandrena) ferox (smith, 1847)*; andrena (lepidandrena) curvungula (thomson, 1870)*; andrena (lepidandrena) pandellei (pérez, 1895)*; andrena (melanapis) fuscosa (erichson, 1835); andrena (melandrena) albopunctata (rossi, 1792); andrena (melandrena) morio (brullé, 1832); andrena (melandrena) nitida (müller, 1776); andrena (melandrena) vaga (panzer, 1799)*; andrena (micrandrena) falsifica (perkins, 1915)*; andrena (micrandrena) agenta (warncke, 1965)*; andrena (micrandrena) rugulosa (stoeckhert, 1935); andrena (micrandrena) semilaevis (pérez, 1903)*; andrena (nobandrena) flavobila (warncke, 1965)*; andrena (notandrena) azerbaidshanica (lebedev, 1932)*; andrena (parandrena) sericata (imhoff, 1868)*; andrena (plastandrena) pilipes (fabricius, 1781); andrena (plastandrena) tibialis (kirby, 1802); andrena (platygalandrena) tecta (radoszkowski, 1876)*; andrena (simandrena) transitoria (morawitz, 1871); andrena (truncandrena) derbentina (morawitz, 1886); andrena (zonandrena) flavipes (panzer, 1799); andrena (zonandrena) gravida (imhoff, 1832)*. subfamily: panurginae tribe: melitturgini melitturga (melitturga) clavicornis (latreille, 1808).
علی افشاری محمد خلج
چکیده ندارد.
مرتضی بری دیزج محمدحسن سرایلو
در این تحقیق تأثیر چهار غذای مختلف (تخم بید غلات، لاشهی حشرات کامل بید غلات، شتهی سبز پنبه و شپشک آردآلود مرکبات) در قالب یک طرح کاملا تصادفی و در شرایط آزمایشگاهی بر برخی از شاخصهای زیستی بالتوری سبز مورد بررسی قرار گرفت. تخم های بالتوری سبز از مزارع گوجهفرنگی و کدوی اطراف گرگان جمع آوری شدند و بعد از تفریخ به منظور خالصسازی، 5 نسل متوالی روی تخم شبپرهی مدیترانه ای آرد پرورش یافتند. لاروهای به دست آمده به صورت انفرادی و در دمای 2 ± 26 درجهی سانتیگراد، رطوبت نسبی 5 ± 60 درصد و دورهی نوری 16 ساعت روشنایی و 8 ساعت تاریکی نگهداری و با طعمههای مورد نظر تغذیه شدند. حشرات کامل نیز به صورت یک نر و یک ماده در داخل لوله های پولیکا با غذای مصنوعی شامل مخلوطی از مخمر و ساکارز تغذیه گردیدند. نتایج نشان داد که تغذیه از تخم بید غلات و شتهی سبز پنبه در مقایسه با لاشهی حشرات کامل و شپشک آردآلود مرکبات باعث کاهش طول دورهی لاروی و شفیرگی، افزایش وزن لاروها و شفیره ها و نیز کاهش میزان مرگ و میر لاروها گردید و لذا، جهت پرورش بالتوری سبز مناسبتر تشخیص داده شدند. نوع طعمه ی مورد استفاده در دوره ی لاروی، بر شاخص های زیستی حشرات کامل تأثیر معنی داری نداشت. نامطلوب بودن حشرات کامل بید غلات از نظر فیزیکی (مانند وجود فلس روی بدن) و یا چسبناک بودن سطح بدن پوره های شپشک آردآلود مرکبات باعث عدم توانایی لاروها در تغذیه از آنها شد و در نتیجه، دورهی لاروی شکارگر طولانی تر گردید و میزان مرگ و میر آنها افزایش یافت و لذا به عنوان غذای مناسب برای پرورش انبوه شکارگر تشخیص داده نشد.