نام پژوهشگر: نصراله عرفانی
نصراله عرفانی علی دلاور
پژوهش حاضر با هدف تدوین مدلی به منظور تبیین و پیش بینی پیشرفت تحصیلی بر اساس مهارت های تحصیلی دانش آموزان انجام شده است. روش پژوهش، همبستگی از نوع پیش بینی است. پس از اجرای سه مطالعه مقدماتی و محاسبه ضرایب روایی و پایایی ابزار گردآوری داده ها، از بین جامعه آماری دانش آموزان سال سوم متوسطه شهرستان همدان، نمونه ای به حجم 358 نفر (143 نفر پسر و 215 نفر دختر) به شیوه نمونه گیری تصادفی ساده انتخاب شدند و پرسشنامه مهارت های تحصیلی مرکز مشاوره موسسه پلی تکنیک دانشگاه ایالتی ویرجینیا را تکمیل کردند. همچنین میانگین کل درسی آنها به عنوان ملاک پیشرفت تحصیلی اخذ گردید. پس از استخراج داده ها، ابتدا به وسیله نرم افزار spss ویژگی های جمعیت شناختی گروه نمونه و متغیرهای پژوهش توصیف شدند. آن گاه با استفاده از نرم افزار lisrel مدل پیشرفت تحصیلی بر اساس مهارت های تحصیلی دانش آموزان تدوین گردید و فرضیه های پژوهش آزمون شدند. نتایج آزمون فرضیه اول پژوهش نشان داد پیشرفت تحصیلی دانش آموزان بر اساس مهارت های تحصیلی آنها از یک مدل خطی تبعیت می کند. به گونه ای مهارت های تحصیلی مدیریت زمان، تمرکز، درک مطلب، یادداشت برداری، نوشتن، مقابله با اضطراب امتحان اثر مستقیم و غیرمستقیم، اما مهارت های تحصیلی خواندن و امتحان دادن اثر غیرمستقیم معنی داری بر روی پیشرفت تحصیلی دارند. در ضمن همه مهارت های تحصیلی بر روی پیشرفت تحصیلی اثر کلی معنی داری دارند. نتایج آزمون فرضیه دوم پژوهش نشان داد مهارت های تحصیلی با هم 53 درصد واریانس پیشرفت تحصیلی را تبیین می کنند. نتایج آزمون فرضیه سوم پژوهش نشان داد طبق مقادیر استاندارد شده معادله پیش بینی پیشرفت تحصیلی دانش آموزان بر اساس مهارت های تحصیلی آنها، مهارت های تحصیلی درک مطلب 0/31، یادداشت برداری 0/16، نوشتن 0/26، مقابله با اضطراب امتحان 0/17، مدیریت زمان 0/13، و تمرکز 0/35 در پیشرفت تحصیلی دانش آموزان سهم دارند. نتایج آزمون فرضیه چهارم پژوهش نشان داد که بین همه مهارت های تحصیلی همبستگی مستقیمی وجود دارد.
مرتضی بیات نصراله عرفانی
پژوهش حاضر به شناسایی تاثیر آموزش فلسفه برای کودکان بر روی تفکر منطقی و انتقادی دانش آموزان پایه سوم دوره راهنمایی شهر همدان در سال تحصیلی 90-1389 با بهره گیری از روش نیمه آزمایشی با طرح گروه کنترل نابرابر پرداخته است. جامعه آماری این پژوهش شامل کلیه دانش آموزان پسر و دختر پایه سوم دوره راهنمایی شهر همدان است. که از بین آنان به شیوه نمونه گیری خوشه ای چند مرحله ای دانش آموزان چهار کلاس درس انتخاب شدند و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش و کنترل جایگزین گردیدند. آنگاه برای پیش آزمون پرسشنامه مهارتهای استدلال نیوجرسی و پرسشنامه مهارتهای تفکر انتقادی کالیفرنیا را تکمیل کردند. در ادامه گروه آزمایش به مدت 8 جلسه در خصوص آموزش فلسفه برای کودکان آموزش های لازم را دریافت کردند. سپس از هر دو گروه به وسیله پرسشنامه های مذکور پس آزمون به عمل آمد. داده های گردآوری شده به وسیله آزمون t برای گروه های مستقل با استفاده از نرم افزارspss تجزیه و تحلیل شد. نتایج نشان داد آموزش فلسفه برای کودکان موجب بهبود تفکر منطقی و انتقادی دانش آموزان شده است. همچنین نتایج مبین آن بود که آموزش فلسفه برای کودکان بر روی تفکر منطقی دانش آموزان پسر و دختر به طور همسان اثر دارد اما بر روی تفکر انتقادی دانش آموزان پسر و دختر به طور همسان اثر ندارد. از این رو می توان نتیجه گیری نمود که با آموزش فلسفه برای کودکان میتوان توانایی استدلال منطقی و نیز تفکر انتقادی دانش آموزان را بهبود بخشید.
شیما عطار نصراله عرفانی
پژوهش حاضر به شناسایی تأثیر آموزش فلسفه برای کودکان بر روی مهارت حل مسأله و خلاقیت دانش آموزان پایه سوم دوره راهنمایی شهر همدان در سال تحصیلی 90-1389 با استفاده از روش نیمه آزمایشی با طرح گروه کنترل نابرابر پرداخته است. جامعه آماری این پژوهش را کلیه دانش آموزان پسر و دختر پایه سوم دوره راهنمایی شهر همدان تشکیل می دادند که از بین آنان به شیوه نمونه گیری خوشه ای چند مرحله ای دانش آموزان چهار کلاس درس، 95 نفر انتخاب شدند و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش و کنترل جایگزین گردیدند. آن گاه پرسشنامه حل مسأله هپنر و اندرسون و پرسشنامه خلاقیت عابدی برای هر دو گروه آزمایش و کنترل پسران و دختران به صورت پیش آزمون اجرا شد. سپس آزمودنی های گروه آزمایش به مدت 8 جلسه دو ساعته در زمینه آموزش فلسفه برای کودکان آموزش دیدند. در ادامه از هر دو گروه به وسیله پرسشنامه های مذکور پس آزمون به عمل آمد. آنگاه داده ها با استفاده از شاخص های آمار توصیفی، آزمون تحلیل کواریانس و با به کارگیری نرم افزار spss تجزیه و تحلیل گردید. نتایج بیانگر آن است که آموزش فلسفه برای کودکان موجب بهبود مهارت حل مسأله و همچنین خلاقیت دانش آموزان می شود و بین آموزش فلسفه و جنسیت بر روی مهارت حل مسأله وخلاقیت دانش آموزان اثر متقابل وجود دارد. از این رو می توان گفت تأثیر آموزش فلسفه برای کودکان بر روی مهارت حل مسأله و خلاقیت دانش آموزان پسر و دختر متفاوت است. به گونه ای که آموزش فلسفه برای کودکان در خصوص دانش آموزان پسر بیشتر از دانش آموزان دختر موجب بهبود مهارت حل مسأله و خلاقیت آنان شده است. بنابراین می توان نتیجه گیری نمود با آموزش فلسفه برای کودکان می توان توانایی تفکر و مهارت های استدلال دانش آموزان را ارتقاء بخشید و بدینوسیله موجبات بهبود مهارت حل مسأله و خلاقیت دانش آموزان را فراهم ساخت.
محمد زمان کونانی غلامرضا شعانی بهار
پژوهش حاضر به منظور تعیین رابطه بین فرسودگی شغلی با سلامت عمومی معلمان تربیت بدنی استان لرستان به انجام رسیده است. از میان 514 نفر دبیر تربیت بدنی با سنوات خدمتی بالای 10 سال استان لرستان ، 217 نفر از آنان به شیوه نمونه گیری تصادفی ساده بر اساس جدول کرجسی و مورگان انتخاب شدند. به منظور گردآوری داده ها از پرسشنامه فرسودگی شغلی(مسلش) و سلامت عمومی ghq گلدبرگ و هیلر استفاده شد. به منظور تجزیه وتحلیل داده ها علاوه بر شاخص های آماری توصیفی، از ضریب همبستگی پیرسون، تحلیل رگرسیون ساده و چندگانه و آزمون tبرای گروهای مستقل استفاده گردید. و تجریه وتحلیل داده ها با برنامه spss انجام گرفت. نتایج بیانگر آن است که بین فرسودگی شغلی و سلامت عمومی دبیران تربیت بدنی،رابطه معکوس معنی داری وجود دارد. به طوری که با افزایش فرسودگی شغلی دبیران تربیت بدنی سلامت عمومی آنها کاهش می یابد. همچنین بین مولفه های فرسودگی عاطفی و فقدان موفقیت فردی با سلامت عمومی رابطه معکوس معنی داری وجود دارد. ولی بین مولفه مسخ شخصیت فرسودگی شغلی و سلامت عمومی دبیران رابطه معنی داری وجود ندارد. همچنین سلامت عمومی دبیران تربیت بدنی مرد بیشتر از دبیران تربیت بدنی زن می باشد. در حالی که بین معلمان زن ومرد از نظر میزان فرسودگی شغلی وزیر مقیاس های آن (فرسودگی عاطفی، مسخ شخصیت وکاهش عملکردی) تفاوت معنی داری مشاهده نشد. و همچنین فرسودگی شغلی توان تبیین وپیش بینی سلامت عمومی را دارا می باشد. بنابراین می توان گفت فرسودگی شغلی با سلامت عمومی رابطه معنی دار داشته و فرسودگی شغلی می تواند منجر به کاهش سلامت عمومی در دبیران تربیت بدنی استان لرستان شود.
زینب محمودیان غلامرضا شعبانی بهار
پژوهش حاضر به منظور تعیین رابطه بین اعتیاد به کار وتحلیل رفتگی شغلی دبیران تربیت بدنی شهر کرمانشاه به انجام رسیده است.از میان 115 نفر دبیر تربیت بدنی شهر کرمانشاه ،90 نفر از آنان به شیوه نمونه گیری تصادفی بر اساس جدول مورگان انتخاب شدند. به منظور گردآوری داده ها از پرسشنامه های اعتیاد به کار (اسپنز ورابینز)وتحلیل رفتگی شغلی(مسلش) استفاده شد. به منظور تجزیه وتحلیل داده ها علاوه برشاخص های آماری توصیفی،از ضریب همبستگی پیرسون نیز استفاده گردید،همچنین از آزمون t برای گروه های مستقل استفاده گردید.وتجزیه وتحلیل داده ها با برنامه spps انجام گرفت.نتایج بیانگر آن است که بین اعتیاد به کار وتحلیل رفتگی شغلی دبیران تربیت بدنی، همبستگی مستقیم معنی داری وجود دارد. همچنین بین اعتیاد به کار وخستگی عاطفی فقدان موفقیت فردی و مسخ شخصیت رابطه مثبت ومعنی داری وجود دارد.همچنین اعتیاد به کار دبیران تربیت بدنی زن بیشتر از دبیران تربیت بدنی مرد می باشد.ولی بین تحلیل رفتگی شغلی دبیران تربیت بدنی و ومولفه های آن رابطه معنی داری وجود ندارد.بوسیله اعتیاد به کار دبیران تربیت بدنی نمی توان تحلیل رفتگی شغلی را پیش بینی کرد. بنابر این می توان گفت که اعتیاد به کار دبیران تربیت بدنی با تحلیل رفتگی شغلی رابطه داشته واعتیاد به کار می تواند منجر به افزایش تحلیل رفتگی شغلی در دبیران تربیت بدنی شهر کرمانشاه شود.
رضا علی زاده زهره اسماعیلی
هدف اصلی در این پژوهش تعیین میزان رضایت دانشجویان دانشگاه پیام نور مرکز همدان از کیفیت خدمات آموزشی دانشگاه می باشد.دانشگاه ها به منظور به انجام رساندن وظایف خطیر و پویایی و ارتقای خود نیازمند الگو و ابزار مناسب برای ارزیابی و اطمینان کیفی از روند برنامه ها و فرایندهای مربوطه و کارایی و اثربخشی دانش آموختگان خود و مهمتر از همه میزان رضایت مندی آنان هستند. هر چه خدمات ارائه شده به وسیله مراکز آموزش عالی بهبود یابد باعث می شود تا کیفیت خروجی های آنها که معمولاً فارغ التحصیلان هستند. افزایش یابد که اثرات این بهبود کیفیت به سرتاسر جامعه تسّری می یابد و در نتیجه آن، بهبود کیفیت در تمامی بخش های جامعه نهادینه می-شود. برای انجام این تحقیق، که یک مطالعه توصیفی - مقطعی است از روش تحقیق پیمایشی استفاده شده است .ابزار اصلی جمع آوری اطلاعات، پرسشنامه می باشد که با استفاده از شاخص های کیفیت خدمات سرکوآل(servqual) تهیه شده است. این پرسشنامه کیفیت را در ابعاد ضمانت و تضمین، پاسخگویی، همدلی، قابلیت اطمینان خدمت و شواهد فیزیکی و ملموس طی بیست و هفت سوال مورد سنجش قرار داده است.جامعه آماری تحقیق کلیه دانشجویان کارشناسی رشته های علوم پایه، علوم انسانی و فنی مهندسی مشغول به تحصیل در نیم سال اول 91-1390 (بجز دانشجویان ترم اول و دانشجویان انتقالی و میهمان) را شامل می شود.که تعداد آنان حدود 10000 نفر می باشد. حجم نمونه با توجه جدول برآورد حجم نمونه کرجسی و مرگان 375 نفر می-باشد. که به روش نمونه گیری نسبی یا طبقه ای انتخاب شده اند. برای تجزیه و تحلیل داده ها از شاخص های آمار توصیفی نظیر فراوانی، درصد، میانگین و آزمون آماری ناپارامتریک خی دو استفاده گردید.مهمترین یافته های پژوهشی عبارتند از: میزان رضایت دانشجویان دانشگاه پیام نور بطور کلی از ابعاد ضمانت و تضمین، بعد پاسخگویی، بعد همدلی، بعد قابلیت اطمینان خدمت و بعد فیزیکی و ملموس در حد نسبتاً مطلوب می باشد. اما در عوامل تسهیل بحث و تبادل نظر و برخورداری اساتید از دانش تخصصی کافی، رفتار توأم با احترام اساتید با دانشجویان، ظاهر آراسته و مناسب و حرفه ای اساتید، میزان رضایت در حد مطلوب ارزیابی شده است و در مجموع میزان رضایت دانشجویان دانشگاه پیام نور از کیفیت خدمات آموزشی در حد نسبتاً مطلوب می باشد. یافته های مذکور بیانگر آن است که در این دانشگاه فرصتهایی برای ارتقاء کیفیت وجود دارد، لذا پیشنهادهای کاربردی برای بهبود هر چه بهتر کیفیت خدمات آموزشی ارائه شده است
زهرا حکمتی پور غلامرضا شعبانی بهار
چکیده: این پژوهش با هدف شناسایی رابطه بین انگیزه ورزش و میزان موفقیت شغلی کارکنان اداره کل آموزش و پرورش استان کرمانشاه صورت گرفته است. به همین منظور از میان جامعه آماری 200 نفری، مطابق با جدول کرجسی و مورگان 127 نفر به صورت تصادفی به عنوان گروه نمونه انتخاب شدند و به پرسش نامه انگیزه ورزش و هم چنین پرسش نامه میزان موفقیت شغلی رادسیپ پاسخ دادند. داده ها به وسیله روش های آماری تحلیل شد و نتایج نشان داد که ، در راستای آزمون فرضیه اول پژوهش، نتایج ضریب همبستگی پیرسون نشان می دهد که بین انگیزش کارکنان و موفقیت شغلی آنها رابطه مستقیم معنی داری مشاهده می شود (002/0 , p < 29/0=r). در راستای آزمون فرضیه دوم پژوهش، نتایج ضریب همبستگی پیرسون نشان می دهد که بین انگیزه درونی کارکنان و موفقیت شغلی آنها رابطه مستقیم معنی داری مشاهده می شود (001/0 , p < 31/0=r). در راستای آزمون فرضیه سوم پژوهش، نتایج ضریب همبستگی پیرسون نشان می دهد که بین انگیزه بیرونی کارکنان و موفقیت شغلی آنها رابطه مستقیم معنی داری مشاهده می شود (008/0 , p < 25/0=r). در راستای آزمون فرضیه چهارم پژوهش، نتایج مجذور تعدیل شده ضریب همبستگی چندگانه نشان می دهد که بر اساس مدل اول، 093/0 واریانس موفقیت شغلی کارکنان به وسیله انگیزش آن ها تبیین می گردد نتیجه فرض جانبی تحقیق نیز نشان دهنده این است که بین ویژگی های فردی(سن وسابقه خدمت) با انگیزه کارکنان ارتباط معناداری وجود ندارد. برای تجزیه تحلیل داده ها، علاوه بر آمار توصیفی جهت توصیف ویژگی های عمومی آزمودنی ها، از آزمون های آماری استنباطی هم چون آزمون ضریب همبستگی پیرسون و تحلیل رگرسیون چندگانه به روش گام به گام درتجزیه و تحلیل آزمون فرضیه ها استفاده شد. و کلیه عملیات این تحقیق با استفاده از برنامه نرم افزارآماریspss انجام گرفته است
حمید احمدی هدایت نصراله عرفانی
امروزه آموزش و پرورش به عنوان یکی از مهم ترین نهادهای اجتماعی است. نظام آموزش و پرورش ایران که بخش عمده ای از آن تقلیدی و وارداتی تلقی می شد، نیازمند تحول اساسی بود. در این راستا «سند ملی آموزش و پرورش» در سال 1390 برای دستیابی به تحول بنیادین در آموزش و پرورش به تصویب رسید و در معرض انتقاد جامعه علمی قرار گرفت. نظام روان شناختی پیاژه و آراء تربیتی او در سطح جهانی شناخته شده است. از این رو هدف پژوهش حاضر تبیین سند تحول بنیادین آموزش و پرورش بر اساس آراء تربیتی پیاژه بود. برای این منظور با استفاده از روش تحلیل محتوا طی دو مرحله ابتدا ارکان، اصول، هدف ها، محتوا، و روش های تعلیم و تربیت از سند تحول بنیادین آموزش و پرورش استخراج شد و سپس با آراء پیاژه مقایسه گردید. نتایج نشان داد در ارکان تربیت بین سند تحول و آراء پیاژه انطباق و همخوانی وجود دارد. در اصول تربیت، بین دیدگاه پیاژه به جز اصل اول که او فقط بر مسائل این جهانی توجه نموده است، در بقیه موارد انطباق کامل با سند تحول مشاهده گردید. در اهداف تربیت، بین سند تحول و آراء پیاژه در مقوله-های پرورش شخصیت و شکوفا ساختن آن، و تفاهم و دوستی و صلح بین المللی، انطباق کامل مشاهده شد. در زمینه محتوای درسی، بین سند تحول و آراء پیاژه انطباق وجود داشت. در به کارگیری روش های آموزشی فعال، خلاق و پویا بین سند تحول بنیادین و آراء پیاژه انطباق کامل مشاهده شد. به عنوان یک نتیجه گیری کلی می توان گفت سند تحول بنیادین آموزش و پرورش همخوانی زیادی با آراء تربیتی پیاژه دارد. کلید واژه ها: سند تحول بنیادین ، آموزش و پرورش ، ژان پیاژه
فاطمه عاقلان مجتبی رفیعی
باتوجه به تحولات سریع و مستمر محیط بین المللی، گذر از جامعه صنعتی به جامعه اطلاعاتی و مواجه اقتصاد ملی با اقتصاد جهانی، کارآفرینی یکی از مباحث اساسی در خصوص راهکارهای مختلف برای تسریع فرآیند رشد و توسعه پایدار و رفاه اقتصادی است. کارآفرینی با ایجاد شغل و کسب و کار جدید و تولید ثروت همراه است. این پژوهش به منظور بررسی اثربخشی آموزش های کارآفریسنی بر دانش کسب و کار، انگیزش شغلی، و رغبت شغلی دانشجویان دانشگاه پیام نور همدان انجام شده است. روش انجام این تحقیق علی-مقایسه ای است. جامعه آمالری را کلیه دانشجویان دانشگاه پیام نور مرکز همدان که در دوره های آموزشی کارآفرینی شرکت کرده اند، تشکیل می دهند که تعداد آنان 300 نفر است. بر اساس فرمول کوکران حجم نمونه 110 نفر تعیین گردید، افراد گروه نمونه شیوه نمونه گیری تصادفی ساده انتخاب شدند. سپس 110 نفر دیگر از دانشجویان دانشگاه پیام نور همدان که از لحاظ جنسیت و رشته تحصیلی با گروه نمونه مطابقت داشتند و لی در دوره های آموزش کارآفرینی شرکت نکرده بودند، انتخاب گردیدند. برای گردآوری داده ها از پرسشنامه محقق ساخته دانش کسب و کار، پرسشنامه استاندارد انگیزش شغلی جونز و فیفر، و پرسشنامه استاندارد رغبت سنج جان هالند استفاده شد. داده ها با استفاده از شاخص های آمار توصیفی و آزمون پارامتری t برای گروه های مستقل به وسیله نرم افزار آماری spss تحلیل شد. نتایج بیانگر آن است که بین میزان دانش کسب و کار افراد گروه نمونه با میانگین 1/17 با میزان دانش کسب و کار افراد گروه کنترل با میانگین 75/6 تفاوت معنی داری وجود دارد. هم چنین بین میزان انگیزش شغلی افراد گروه نمونه با میانگین 28/36 با میزان انگیزش شغلی افراد گروه کنترل با میانگین 28/29 نیز تفاوت معنی داری وجود دارد. در ضمن بین رغبت شغلی دانشجویان رشته های علوم ریاضی، خدمات، صنعت و کشاورزی برای گروه آموزش دیده به ترتیب با میانگین های 57/5، 89/4، 75/4 و 87/4 و گروه آموزش ندیده به ترتیب با میانگین های 86/4، 43/4، 16/4 و 41/4 تفاوت معنی داری وجود دارد. ولی در مورد دانشجویان آمکوزش دیده دو رشته علوم تجربی و علوم انسانی با میانگین های 33/6 و 44/6 و آموزش ندیده با میانگین های 37/6 و 47/6 تفاوت معنی د اری مشاهده نشد. بنابر این می توان نتیجه گیری کرد که برگزاری دوره های آموزش کارآفرینی موجب افزایش میزان دانش کسب و کار، انگیزش شغلی و رغبت شغلی دانشجویان شرکت کننده در این دوره ها شده است. از این رو پیشنهاد می شود دوره های آموزش کارآفرینی به طور مستمر ادامه یابد.