نام پژوهشگر: فهیمه گلستانه
فهیمه گلستانه رضا اکبریان
از دید ملاصدرا ایمان ازجنس ادراک است و حقیقت ایمان عبارت است از علم به خداوند تبارک و تعالی، صفات و افعال، و ... است. ملاصدرا ایمان را مساوق حکمت می داند و بارها تأکید می کند که منظور وی از حکمت، علم فلسفه متداول میان علما نیست؛ بلکه مراد او از حکمت نوری است الهی که بر قلب فرد از جانب خداوند تابیده می شود و به وسیله این نور، او بر حقایق اشیاء و در رأس آنها اسماء و صفات خداوند علم می یابد. ملاصدرا برای نظر خود مبنی بر این که اصل و حقیقت ایمان، علم و معرفت است، دلایلی دارد. اول این که؛ از دیدگاه وی، ایمان حقیقی ایمانی است که توسط آن انسان نزد خداوند کرامت و تقرب پیدا می نماید و از گروه فرشتگان مقرب الهی می گردد. از آن جا که حقیقت انسان را روح او که همان نفس ناطقه انسانی است، تشکیل می دهد و در مقام او مقرر گشته است که کمال او به واسطه حرکت از حد هیولانی و رسیدن به سر حد عقل بالفعل که جوهری است عقلی و نورانی، حاصل شود لذا از دیدگاه او ایمان حقیقی به واسطه دقت نظر در حقایق موجودات و تدبر و تفکر در آیات وجودی خداوند در زمین و آسمانها حاصل می گردد. دوم این که؛ ملاصدرا معتقد است که زندگی انسان بعد از مرگ ، بر اساس معارف و دانش های الهی و تصدیق به حقایق اشیاء ـ آن چنان که هستند ـ می باشد. زیرا ساختمان آن دنیا بر شناخت حق تعالی است؛ پس عالم آخرت عالمی است ادراکی و منزلی است زنده و از جنس علم و معرفت الهی. ملاصدرا اگر چه عمل صالح را شرط لازم برای رسیدن به این نوع معرفت برهانی یا شهودی می داند، اما در عین حال سهم عمل را در رسیدن به ایمان حقیقی تنها در حد علت معده می داند و معتقد است که در اصل، راه رسیدن به سعادت آخرت همان کسب علم است نه عمل. البته از دید ملاصدرا، تحقق ایمان بدون عمل چنان چه گفته شده تنها در مقام ثبوت صحیح است ولی در مقام اثبات عملا وجود خارجی ندارد؛ زیرا حقیقت و ماهیت روح انسان به گونه ای است که او تنها با کمک اعمال و مجاهدات شرعی، به حقیقت معارف الهی نائل می شود. علامه ایمان را از سنخ علم نمی داند، اما ایمان را به گونه ای تعریف می کند که برای درک دقیق آن، هم پای علم به میان می آید و هم پای عمل. علامه ایمان را گرایش نفس به سمت ادراک تعریف می کند. او ایمان را مرتبه ای متأخر از علم می داند و معتقد است که ایمان وقتی شکل می گیرد که نفس علم و معرفت را با خشنودی قبول کند و به آن ملتزم شود. او ایمان را از سنخ گرایش می داند و از آن جا اولین و اصلی ترین نمود گرایش، در عمل معلوم می شود و انسان پس از پذیرش آن علم، سعی در عمل بر طبق آن دارد، ایمان را التزام عملی تعریف می کند. علامه طباطبایی برای روح انسان سه جنبه در نظر می گیرد. یکی جنبه حکمت نظری که به ادراک هست و نیست ها می پردازد، دیگری جنبه حکمت عملی که به ادراک بایدها و نبایدهای عملی می پردازد و جنبه سوم که جنبه غیرادراکی وجود انسان است و تمام اعمال و گرایشات صحیح انسان در این قسمت قرار می گیرد. اگر چه ایمان از دید علامه مربوط به عقل عملی وجود انسان است، اما تحت تدبیر شوون مختلف عقل نظری یعنی وهم، خیال و عقل اداره می شود. ایمان از دید علامه نوعی گرایش است که به وسیله عقل رهبری می شود. به همین دلیل متعلق آن علوم و ادراک است. این نوع گرایش که اراده نامیده می شود دارای مراتب مختلفی است. از سوی دیگر هر کششی متضمن نوعی کوشش است که آن کوشش در جهت توجه به محبوب و انقطاع از غیر او صورت می گیرد و بدین ترتیب ایمان از دید علامه اگر چه در اصل و حد خود، از جنس گرایش است، اما قرین جدایی ناپذیر علم و عمل می باشد. از دیدگاه علامه راه رسیدن به ایمان حقیقی، شناخت نفس است و راه رسیدن به چنین شناختی علم نافع و عمل صالح است و اساسا رسیدن به ایمان از دیدگاه علامه از رهگذر عمل صالح صورت می پذیرد. در واقع چنان چه گفته شد، نقطه اوج اختلاف نظر علامه با ملاصدرا، در همین قسمت ظهور می کند. یعنی بر خلاف ملاصدرا که در باب ایمان حقیقی، اصالت را به کسب علم و معرفت می دهد و عمل را بنده و خدمت گذاری در راه رسیدن به این معرفت تلقی می کند، علامه معتقد است که اساسا حقیقت ایمان، به واسطه عبادت و عمل صالح به دست می آید.