نام پژوهشگر: آزاده زارع
آزاده زارع محمدرضا سرمدی
پراگماتیسم را شاید بتوان یکی از کاربردی ترین مکاتب فلسفی قرن نوزدهم و حتی مکاتب پیش از آن دانست. این مکتب با تغییر زمینه ی فلسفه از متافیزیک و مطلق گرایی از سویی و نفی برخی جنبه های مکاتب عقل گرا و طبیعت گرای محض از سوی دیگر، به جایگاهی میانه دست یافته و انسان را به عنوان عامل شناخت حقیقت به تجربه و تفکر دعوت می کند. این پایان نامه سعی دارد با بررسی زمینه های اصلی ارزش شناسی، معرفت شناسی، جهان شناسی و انسان شناسی مکتب مذکور در ابتدا و فراهم آوردن نمونه ای داستانی از بستر این اصول در ادامه، متن قابل استناد و استفاده ای را در اختیار دانشجویان و اساتید رشته های فلسفه ، فلسفه ی تعلیم و تربیت و سایر رشته های مرتبط قرار دهد. پژوهشگر با استفاده از روش توصیفی ابتدا اقدام به جمع آوری کتابخانه ای اطلاعات لازم نموده و پس از تجزیه و تحلیل داده ها، اطلاعات به دست آمده در قالب یک طرح داستانی ارائه شده و در پایان این پژوهش، با استفاده از روش تحلیلی، قسمت های مرتبط با هر یک از مفاهیم کلیدی را مشخص نموده و در اختیار خوانندگان قرار داده است. یافته های این پژوهش نشان می دهد که : 1- پراگماتیسم به عنوان یک روش فلسفی ، راه حلی است برای تشخیص حقایق ؛ که به زندگی جهت بخشیده و به انسان کمک می کند تا با اتکا به تلاش خود و بهره گیری از نتایج تجارب فردی و اجتماعی ، زندگی بهتری را برای خویش رقم بزند. 2- حقیقت هر چیز امری نسبی و وابسته به سودمندی آن است. 3- واقعیت امر بیرونی است که انسان آن را درک کرده و با شناختش به حقیقت دست پیدا می کند. 4- نسبیت گرایی یکی از ستون های اصلی فلسفه ی پراگماتیسم است که می توان تمامی اصول مربوط به این فلسفه را با استناد به آن درک کرد، چرا که هیچ چیز مطلقی در جهان- حقیقت، اخلاق ، علم و.... - از دیدگاه مکتب پراگماتیسم وجود ندارد و تغییر مهمترین اصل حاکم بر جهان است. 5- اومانیسم با تمامی اصول و مفاهیم پراگماتیسم درهم آمیخته زیرا انسان خود سازنده ی حقیقت، کنترل کننده ی تغییرات ناگهانی جهان ، عامل درک کننده ی واقعیت و خالق زیبایی و اخلاق است. 6- ارزش اخلاقی در فلسفه ی پراگماتیسم به طور کامل ساخته و پرداخته ی انسان و جوامع انسانی بوده و کشف و شهود در آن راهی ندارد. اخلاقیات و ارزش های اخلاقی نیز مانند سایر مفاهیم پراگماتیسم، از درجه ی بالایی از نسبیت و انعطاف پذیری برخوردار هستند. 7- تجربه ابزار اصلی دانش، شناخت، ادراک و حقیقت سازی انسان است. چرا که نتایج این تجربیات است که به انسان امکان ساخت حقایق گوناگون را می دهد.
آزاده زارع محمد رضا شریف زاده
پرفورمنس آرت، گونه ای از شیوه ها یا قالب های هنری معاصر است که پایه های آن در بطن «جریان آوانگارد» و از اوایل قرن بیستم، در ابتدا تحت تأثیر دیدگاه های جنبش «فوتوریسم» پیرامون «همزمانی» و درهم تنیدگی کل ظواهر واقعیت، تلاش برای رهایی از قراردادها و سنت های محدود کننده، گرایش به ایجاد تعامل میان هنرها و استفاده از شگردهای «فرا نقاشانه و فرا تئاتری» به تدریج شکل گرفت. این روند فکری و عملی در ادامه با نقطه نظرات «دادائیست ها» در تأکید بر «عنصر تصادف» و استفاده از «محیط» و رویکرد «مارسل دوشان» مبنی بر «انکار معنای صریح و قابل بازنمایی» و از سویی با گرایش های مدرسه «باهاوس»، اندیشه های «گرترود استاین» در جایگزین نمودن ساختار خطی و روایتی درام با «ساختار فضایی» و نظریات «آنتونن آرتو» در زمینه «رد اولویت کلام» و «تأکید بر جنبه های بصری» پیوند می یابد. پس از جنگ جهانی دوم در حالیکه «مدرنیسم» در اوج شکوفایی خود به سر می برد، تحولات اجتماعی با شکل دهی حرکت های اعتراضی در مقابله با «دیگر بودگی» هنر مدرن و انحصارطلبی «فرهنگ بورژوازی»، سنت فوتوریسم-دادا، مارسل دوشان و دیگر آوانگاردهای پیش از جنگ را بار دیگر به مرکز توجه باز می گرداند و با آگاه ساختن هنرمندان به لزوم از میان برداشتن مرز میان هنرها، پیوند میان هنر و زندگی، «ارتباط بی واسطه با مخاطب» و استفاده از مشارکت ذهنی و فیزیکی او در آفرینش اثر هنری، آنان را از «انتزاع»، «احساس گرایی» و اهمیت دادن به «فرم» و «شیء هنری»به سمت توجه به «ایده»، «فرآیند» خلق اثر و «وجه اجرایی» سوق می دهد. این گونه گرایش ها با تلاش های «جان کیج» و فعالیت های «گروه فلاکسوس» و«آلن کاپرو» در نهایت به شکل گیری «اجراهای محمل نیافته»، «غیر بازتابی» و«غیر روایتی» تحت عنوان «هپنینگ» می انجامد که در دهه های بعد در قالب «پرفورمنس آرت» به عنوان یک شیوه «پست مدرن» هنری به حیات خود ادامه می دهد. تأثیر این تحولات در عرصه «تئاتر پست مدرن»، خود را در شکست وحدت های سه گانه و انواع گرایش های «آوانگارد»- «تجربی» نمایان می سازد. در سال های اخیر، در هنر معاصر ایران، شاهد تعدد و کمیت نسبتاً بالای فعالیت های هنری تحت عناوینی چون پرفورمنس آرت و تئاتر تجربی هستیم. این در حالی است که برخی از این فعالیت ها به دلایل گوناگون از سطوح کیفی مطلوبی برخوردار نمی باشند.
آزاده زارع فردین خیراندیش
در چندین سال گذشته نیروی فشار تابشی و اثرات آن بر اجسام مکانیکی بسیار مورد توجه واقع شده است. برای تحلیل و بررسی بر هم کنش فشار تابشی با اجسام مکانیکی می توان از یک کاواک فابری-پرو ساده که یکی از آینه هایش متحرک است استفاده کرد. در این سامانه حرکت آینه ی انتهایی کاواک بر بسامد تشدید کاواک تأثیر می گذارد و باعث پیدایش جمله ی بر هم کنش در هامیلتونی سامانه می شود. در این پایان نامه نخست به بررسی سامانه های اپتودینامیکی اسپینی می پردازیم، این سامانه ها از یک کاواک فابری-پرو ساده که آنسامبلی از اسپین ها درون آن قرار دارند و با یک میدان لیزری متناوب تغذیه می شود تشکیل شده اند. با اعمال یک میدان مغناطیسی خارجی و بررسی بر هم کنش اسپین ها با این میدان ها، مشاهده می شود که تحول این اسپین جمعی، مانند تحول آینه ی متحرک در کاواک های اپتومکانیک است. در ادامه هامیلتونی ساده ترین نوع سامانه های اپتومکانیکی را مورد بررسی قرار می دهیم. با بردن سامانه با یک دستگاه مختصات چرخان، استفاده از تقریب بورن-اپنهایمر، نشان می دهیم که سامانه های اپتومکانیکی به طور ذاتی از خود غیر خطیت کر که منشأ آن فشار تابشی وارد بر آینه است، نشان می دهند. این بر هم کنش باعث بروز تغییراتی در طیف نوفه ی میدان و همچنین بروز چلاندگی در طیف شدت خروجی کاواک می شود. مشاهده می شود که حضور یک محیط غیر خطی کر در این سامانه ها، تحول آینه را تغییر می دهد و مانع بروز پدیده ی شکافتگی مدهای بهنجار به دلیل بلوکه شدن فوتون ها می شود. با قرار دادن یک اتم در این سامانه ها (سامانه های آمیخته) و با فرض این که اتم در کاواک کاملأ ثابت است، هامیلتونی به دو روش قابل حل است. روش تشدید بسامدی و تشدید پارامتری. در این سامانه ها اگر حرکت مرکز جرم اتم را در نظر بگیریم، نتایج نشان می دهند که بسته به این که اتم در چه مکانی باشد، پدیده های متفاوتی مانند بر هم کنش غیر خطی اتم-میدان و پیدایش بر هم کنش غیر خطی کر مشاهده می شوند. علاوه بر این ها با قرار دادن یک آنسامبل اتمی درون کاواک، می توان در هم تنیدگی بین اتم-آینه که از مهم ترین نوع در هم تنیدگی ها در این سامانه ها است را بررسی کرد. یکی از مهم ترین کاربردهای این سامانه ها آشکارسازی نیروهای ضعیف است. نشان می دهیم که با اعمال حلقه ی پس خور و یک اندازه گیری غیر پایا، می توان حساسیت این سامانه ها را برای آشکار سازی نیروهای ضعیف، تا حد زیادی افزایش داد.