نام پژوهشگر: بنفشه امیدوار
بنفشه امیدوار مریم السادات فاتحی زاده
هدف این پژوهش بررسی تأثیر آموزش پیش ازازدواج بر انتظارات و نگرشهای زناشویی دانشجویان در آستانه ازدواج بود.فرضیه های پژوهش شامل بررسی تأثیر آموزش پیش از ازدواج بر بهبود انتظارات زناشویی و ابعاد آن و نگرشهای زناشویی و ابعاد آن در دانشجویان در آستانه ازدواج بود. روش این تحقیق نیمه تجربی بوده و از طرح پیش آزمون ـ پس آزمون با گروه گواه استفاده شد. جامعه آماری در این پژوهش کلیه دانشجویان دانشگاه علوم پزشکی شیراز بودند که در دوران آشنایی یا در دوران نامزدی قرار داشتند. برای انتخاب نمونه207 نفر از دانشجویان داوطلب شرکت در دوره آموزشی به دو پرسشنامه انتظارات و نگرشهای زندگی زناشویی پاسخ دادند.
بنفشه امیدوار مریم السادات فاتحی زاده
هدف پژوهش حاضر این بود که در ابتدا به بررسی روابط همبستگی بین کیفیت دلبستگی با افسردگی و نیز و رضایت از زندگی نوجوانان بپردازد. و سپس به مقایسه سه شیوه درمانی مشاوره شناختی- رفتاری فردی، مشاوره خانواده مبتنی بر دلبستگی، و مشاوره تلفیقی(مشاوره شناختی- رفتاری فردی و مشاوره خانواده مبتنی بر دلبستگی)، در کاهش علائم افسردگی، افزایش رضایت از زندگی و کیفیت دلبستگی نوجوان – مادر، در نوجوانان دختر افسرده بپردازد. ابتدا به منظور بررسی روابط همبستگی بین متغیرهای وابسته پژوهش، از روش نمونه گیری تصادفی خوشه ای استفاده شد. بدین ترتیب که از بین 4 ناحیه آموزشی شهر شیراز، 2 ناحیه آموزشی به تصادف انتخاب شد. سپس از بین دبیرستانهای این دو ناحیه، به طور تصادفی 10 دبیرستان انتخاب شدند. گروه نمونه شامل 785 نوجوان دانش آموز مقطع دبیرستان بود که به تکمیل پرسشنامه های کیفیت دلبستگی، افسردگی، و رضایت از زندگی پرداختند. نتایج نشان داد که در هر دو جنس، دلبستگی به مادر، پدر، و همسال، پیش کننده معنادار افسردگی آن ها بود و در این حیطه دلبستگی به مادر تبیین کننده واریانس بیشتری از افسردگی بود. در حیطه رضایت از زندگی، در پسرها، دلبستگی به مادر، پدر، و همسال، پیش کننده معنادار رضایت از زندگی نوجوانان بود. اما در دخترها، تنها دلبستگی به مادر و پدر پیش بینی کننده معنادار رضایت از زندگی آن ها بود. در این حیطه برخی تبیین های فرهنگی مورد بحث قرار گرفت. به منظور بررسی مقایسه میزان اثر بخشی شیو های مشاوره ای، از روش نمونه گیری تصادفی خوشه ای استفاده شد. بدین ترتیب که از بین 4 ناحیه آموزشی شهر شیراز، 1 ناحیه آموزشی(ناحیه1) به تصادف انتخاب شد. سپس از بین دبیرستان های این ناحیه، به بطور تصادفی 4 دبیرستان و از هر دبیرستان شش کلاس انتخاب شد که شامل502 دانش آموز بود. سپس پرسشنامه افسردگی کودکان بر روی آن ها اجرا شد. پس از گردآوری پرسشنامه ها، افرادی که نمره افسردگی آن ها یک و نیم انحراف معیار بالاتر از میانگین بود انتخاب شدند که شامل 48 دانش آموز بود. بعد از انجام مصاحبه تشخیصی و در نظر گرفتن ملاک های ورود، 40 نفر باقیمانده که دارای ملاک های ورود به پژوهش حاضر بودند به طور تصادفی در سه گروه آزمایش و یک گروه کنترل جایگزین شدند. گروه های آزمایش عبارت بودند از: مشاوره شناختی- رفتاری، مشاوره خانواده مبتنی بر دلبستگی و مشاوره تلفیقی. نتایج نشان داد که: هر سه شیوه مشاوره ای توانسته اند منجر به کاهش علائم افسردگی و افزایش رضایت از زندگی، و افزایش کیفیت دلبستگی نوجوان-مادر شدند. هیچیک از شیوه های مشاوره ای از نظر تأثیرگذاری در حیطه های فوق در مرحله پس آزمون و پیگیری1، بر دیگری ارجحیت نداشت. تنها در حیطه کیفیت دلبستگی، مشاوره تلفیقی نسبت به مشاوره شناختی- رفتاری در مراحل پس آزمون،س پیگیری 1 و 2، ارجحیت داشت. در مرحله پیگیری 2 نتایج متفاوتی در اثر مقایسه دو به دو شیوه های مشاوره به دست آمد: مشاوره تلفیقی نسبت به مشاوره خانواده و نیز مشاوره شناختی – رفتاری، تأثیر بیشتری بر کاهش علائم افسردگی، افزایش رضایت از زندگی، و افزایش کیفیت دلبستگی نوجوان- مادر داشت. مشاوره خانواده نیز نسبت به مشاوره شناختی - رفتاری در حیطه افزایش کیفیت دلبستگی نوجوان- مادر، ارجحیت داشت.