نام پژوهشگر: فرزاد نسیمی پور
فرزاد نسیمی پور طهماسب علیپوریانی
پایان نامه پیش رو درصدد ارزیابی نقش وجایگاه طبقه متوسط جدید در فرآیند شکل گیری اصلاحات سال 76 ازمنظر روش تحلیل گفتمان است؛در این راستا ما ضمن بررسی تئوریک طبقه متوسط جدید، به بررسی منازعات گفتمانی طبقه متوسط جدید با گفتمان های مسلط در فاصله زمانی1304 تا1376 پرداخته ایم.طبقه متوسط جدید در دوران قبل از انقلاب در چهارچوب گفتمان های دموکراسی خواهی،سوسیالیسم و مقاومت اسلامی و در دوران بعد از انقلاب اسلامی در چهارچوب گفتمان اصلاح طلبی و نواندیشی دینی به رقابت با گفتمان های مسلط هر یک ازاین دوره ها برخاست.در حقیقت هژمونیک شدن گفتمان انقلاب اسلامی ماحصل ائتلاف نیروهای مدرن و سنتی جهت براندازی حکومت پهلوی بود؛ اما پس از آنکه طبقه متوسط سنتی قدرت سیاسی را در دست گرفت، موفق به حاشیه راندن معانی ونشانه های طبقه متوسط جدید شد و گفتمان سنت گرایی ایدئولوژیک را در سپهر سیاسی ایران برجسته و هژمونیک نمود.دهه اول انقلاب اسلامی دوران اوج واقتدار گفتمان سنت گرایی ایدئولوژیک بود.در این شرایط طبقه متوسط جدید در وضعیت«موقعیت سوژگی»قرارداشت وتنها می توانست در درون دایره ترسیم شده ی نشانه های گفتمان مسلط عمل کند. پایان جنگ ، ارتحال امام خمینی و بروز مشکلات و نابه سامانی های اجتماعی-اقتصادی بسیاری از دال ها ونشانه های گفتمان مسلط را بی قرار کرد.بروز این بی قراری ها، منزلت انحصاری گفتمان مسلط در تولید معنا و اقتدار گفتمانی آن را زیر سوال برد. در این وضعیت طبقه متوسط جدید با استفاده از آزادی عملی که به دست آمده بود،توانست به تولید معنا و ایفای نقش در منازعه با گفتمان مسلط بپردازد.در حقیقت دهه دوم انقلاب دوران انتقال طبقه متوسط جدید از«موقعیت سوژگی» به «سوژگی سیاسی» است.بر این اساس این طبقه با مفصل بندی خرده گفتمان های نواندیشی دینی و اصلاح طلبی فضای جامعه را متاثر کرد وتوانست در سال 76 قدرت سیاسی را برعهده بگیرد.