نام پژوهشگر: فاطمه اقبالی زارچ
فاطمه اقبالی زارچ نریمان فرح زا
یکی از مسائلی که امروزه، بیش از هر چیز موجب فروپاشی نظام اندیشه ای که دیرزمانی وحدتبخش اجتماع بوده، شده است؛ به فراموشی سپرده شدن اصول و قواعد ثابت آفرینندگی تحت عنوان فطرت مشترک میباشد که در تمامی حوزه ها و از جمله معماری اتفاق افتاده است. معماری اگر بر مبنای فطرت مشترک بنا شود، به حد اعتلایی خویش نزدیک میشود. در این میان تجربیات و مطالعات کریستوفر الکساندر، یکی از طلایه داران معماری نظری، نیز میتواند مشعل هدایت مسیر باشد. وی به دنبال آموختن از طبیعت است طبیعتی که به عنوان منبع شناخت، میتواند معمار را در آن غوطه ور سازد. بنابراین بینشها و گرایشهای او در راستای خلق معماری مطلوب که ریشه در فطرت آدمی دارد، هدایتگر خواهد بود. این رساله در پی یافتن راه حلول حیات در اثر معماری قدم برمیدارد. هستی بدون عامل انسجامدهنده و وحدتبخش برای بشر قابل درک و فهم نیست. ذهن بشر همواره به دنبال خلاصه کردن اطلاعات دریافتی و سهولت در درک آن ها است. از این رو بشر گرایشی فطری و غریزی به سوی مرکز(عامل انسجام و انتظامدهنده) دارد. در طی مسیر برای روشنتر شدن راه، به مفاهیمی همچون نظم طبیعی، کلیّت، ساختار زنده و مرکز اشاره میشود. یکی از مهمترین این واژهها ، به عنوان هسته بحث ،"مرکز"است که ضامن حلول حیات به هر اثر هنری محسوب میشود. الکساندر، در مطالعات خود به دنبال نظم طبیعی موجود در طبیعت است؛ در تبیین نظم طبیعی از دیدگاه وی با مفهوم کلیدی مرکز مواجه خواهیم شد. اینجا بود که پرسش مورد نظر تحقیق شکل گرفت: در مسیر طراحی چه روشهایی را میتوان به کار گرفت که در نهایت، معماری در بستر طبیعت، با محوریت مفهوم مرکز از دیدگاه الکساندر شکل گیرد؟ این رساله با نگرش به مفهوم مرکز در اندیشه الکساندر، از مفاهیم ماهیت نظم و زندگی و بنیانهای آنها از کل به جزء به ترتیب از کلیت تا مراکز را مورد بررسی قرار داده است. در این راستا به تبیین ویژگیهای پانزده گانه و انواع الگوهای مربوط به آنها پرداخته میشود. در نهایت نیز برای سنجش آن، به احساسات متعالی انسان رجوع میشود که به فطرت آدمی اشاره مینماید. در گام بعدی، طراحی"اقامتگاه کویری در همسایگی روستای مصر" بوسیله مطالعاتی، بر روی زمینه ی مراکز وشناخت نیروهای بستر طرح و نیروهای درونی طرح، دنبال میشود. در نتیجه، با توجه به تجربه طراحی که بر اساس مبانی مذکور صورت پذیرفت، راهکارهایی به کار گرفته شده است. این راهکارها در راستای ایجاد مرکز به عنوان بستر ساختارمند از نیروها، شامل شناسایی عوامل برونساز و نیروهای درونساز طرح، گام برمیدارد. عوامل برونساز از نیروهای بستر طرح و موقعیت آن نشأت میگیرد و عوامل درونساز به شناسایی عملکردهای طرح و نیروهای هندسی متناسب با مراکز مختلف طرح و عوامل داخلی دیگر اشاره دارد. البته، چنین مرکزی، جز به مرور زمان و سپردن به دست تدریج و تا مرحله نهایی ساخت، حاصل نخواهد شد. در انتها، این پژوهش نشان میدهد که حفاظت از محیطهای ارزشمند تنها با راهکارهای سلبی امکانپذیر نیست و میتوان از طریق شناخت و به کار بردن خلّاق مفاهیم بنیادین، مسیری ایجابی را در جهت حفظ ارزشها به کار برد.