نام پژوهشگر: مهناز شاهقلیان

اثر پردازش های فراشناختی بر فعالیت ناحیه ای مغز با توجه به ابعاد اضطراب و زود انگیختگی
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه تربیت مدرس 1390
  مهناز شاهقلیان   پرویز آزاد فلاح

مقدمه: هدف پژوهش حاضر تعیین چگونگی پردازش های فراشناختی افراد با توجه به ابعاد اضطراب و زودانگیختگی و بررسی فعالیت ناحیه ای مغز آزمودنی های غربال شده بر اساس اضطراب و زودانگیختگی در حین فعال شدن پردازش های فراشناختی بود. روش: این پژوهش با توجه به ماهیت دستکاری متغیر مستقل و وجود گروههای مختلف که جایگزینی افراد در این گروه ها بر اساس نمره های آنها در پرسشنامه شخصیت انجام می شد، در مقوله طرح های شبه تجربی است. دانشجویان زن مشغول به تحصیل در دانشگاه تربیت مدرس در سال تحصیلی 90-1389 جامعه آماری پژوهش حاضر را تشکیل می دادند. ابتدا 600 نفر از این جامعه، سه پرسشنامه فراشناخت، نارسایی های شناختی و فرم تجدید نظر شده پرسشنامه شخصیتی آیزنک را تکمیل کردند. هدف از اجرای پرسشنامه های فراشناخت و نارسایی های شناختی کنترل برخی از معیارهای ورود بود. بعد از کنترل معیارهای ورود، با در نظر گرفتن نمره های انتهایی توزیع در دو بعد برون گردی و نورزگرایی فرم تجدید نظر شده پرسشنامه شخصیتی آیزنک، چهار گروه 15 نفره شامل anx+،anx- ، imp+ و imp-انتخاب شدند. در مرحله بعد از آزمودنی های انتخاب شده در چهار مرحله شامل حالت استراحت (بدون انجام تکلیف)، انجام آزمون استروپ، انجام آزمون ویسکانسین و انجام تکنیک توجه،eeg گرفته شد. یافته ها: نتایج نشان داد کیفیت پردازش های فراشناختی در آزمودنی هایanx- بهتر ازanx+ است، به طوری که شاخص های زمان آزمایش محرک های همخوان و ناهمخوان، تعداد خطا برای محرک های ناهمخوان و میزان تداخل (در آزمون استروپ) و تعداد کل خطاها، تعداد کوشش ها برای تکمیل الگوی اول و شکست در حفظ یک توالی (در آزمون ویسکانسین) در گروهanx+ بیشتر از گروه anx- به دست آمد. از سوی دیگر گروه anx+ در شاخص تعداد طبقات تکمیل شده (در آزمون ویسکانسین) پایین تر از گروه anx- بود. با وجودی که نتایج حاکی از آن بود که گروه imp+در شاخص های تعداد خطا برای محرک های همخوان و میزان تداخل (در آزمون استروپ) بالاتر از گروه imp- و در شاخص زمان برای محرک های همخوان همین آزمون پایین تر از گروه imp- است، با توجه به تعداد کم شاخص های معنادار بین دو گروه، فرضیه دوم مبنی بر بهتر بودن پردازش های فراشناختی در آزمودنی های imp- در مقایسه با آزمودنی های imp+ تأیید نشد. یافته ها دیگر نشان داد که هنگام فعال شدن پردازش فراشناختی فعالیت ناحیه پیش پیشانی راست و نواحی پیشانی هر دو نیمکره در گروه anx+ بیشتر از anx- و فعالیت نواحی پیش پیشانی و پیشانی هر دو نیمکره در گروه imp+ بیشتر از imp- است. نتیجه گیری: در مجموع پژوهش حاضر در راستای نگاهی جامع تر به تعامل حوزه های فراشناخت، شخصیت وعصب روانشناسی و با تأکید بر تعریف پردازش فراشناختی بر مبنای کنش های اجرایی، ارتباط میان پردازش فراشناختی، ابعاد اضطراب و زودانگیختگی و فعالیت ناحیه ای مغز را مورد بحث قرار می دهد.

ارتباط میان باورهای فراشناخت، اضطراب اجتماعی وکمرویی با توجه به نقش تنظیم هیجان
thesis دانشگاه تربیت معلم - تهران - دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی 1392
  کبری میرزایی   محمد حسین عبداللهی

هدف از پژوهش حاضر بررسی باورهای فراشناختی و تنظیم هیجان در نوجوانانی که اضطراب اجتماعی وکمرویی(به دلیل شباهت این دو اختلال) دارند، و در سنین نوجوانی قرار دارند. از آنجا که ادبیات پژوهش بیان می کند، باورهای فراشناخت بر مدیریت شناخت و هیجانات تأثیر می گذارد بنابراین بررسی نقش واسطه گری تنظیم هیجان در رابطه ی میان باورهای فراشناخت با اضطراب اجتماعی وکمرویی و تمایز آنها از همدیگر مورد نظر است برای رسیدن به هدف مورد نظر در آغاز رابطه ی باورهای فراشناخت و تنظیم هیجان با اضطراب اجتماعی و کمرویی طی فرضیات اصلی پژوهش دنبال شد. جامعه ی آماری شامل کلیه ی دختران نوجوان که حدوداً در دامنه ی سنی 18-13 سال بود که در سال تحصیلی 92-1391 درشهر کرمانشاه مشغول به تحصیل بودند. ابزار گردآوری داده ها پرسش نامه ی اضطراب اجتماعی کانور(spin)، پرسشنامه ی کمرویی استنفورد، پرسش نامه ی باورهای فراشناختی (mcq-30) و پرسش نامه ی نظم جویی هیجان جان وگراس، (2003) بود. از روش های آماری همبستگی پیرسون، رگرسیون سلسله مراتبی و آزمون t برای تحلیل داده ها استفاده شد. برای تفکیک افراد کمرویی که در معرض ابتلا به اضطراب اجتماعی هستند پرسش نامه اضطراب اجتماعی در میان افراد کمرو دوباره اجرا شد. نتایج همبستگی نشان داد که باورهای فراشناختی و تنظیم هیجان با اضطراب اجتماعی و کمرویی( با و بدون علایم اضطراب) رابطه دارد؛ و نتایج تحلیل رگرسیون نشان داد که، تنظیم هیجان بین باورهای فراشناخت و اضطراب اجتماعی و کمرویی( با علایم اضطراب اجتماعی ) واسطه می شود؛ اما تنظیم هیجان نقش واسطه را میان باورهای فراشناخت و کمرویی( بدون علایم اضطراب) بازی نمی کند.مقایسه ی میانگین افراد با اضطراب اجتماعی و کمرویی (با و بدون علایم اضطراب اجتماعی) از لحاظ باورهای فراشناخت وتنظیم هیجان نشان داد که تفاوت در برخی از مولفه های فراشناختی و راهبردهای مدیریتی هیجانات معنا دار است.

رابطه اضطراب زبان با یادگیری زبان انگلیسی با توجه به سبک شناختی تکانشی-تأملی
thesis دانشگاه تربیت معلم - تهران - دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی 1392
  سپیده به نژاد   محمد حسین عبداللهی

هدف پژوهش حاضر بررسی رابطه اضطراب زبان خارجی با یادگیری زبان انگلیسی، با توجه به سبک شناختی تکانشی - تأملی می باشد. از میان دانشجویان زبان انگلیسی مشغول به تحصیل درسطح متوسط، یک گروه 103 نفری به صورت تصادفی از میان زبان آموزان سطح متوسط موسسه دانش انتخاب شدند و پس از اجرای آزمون همتایابی تصاویر آشنا (mfft) کیگن (1965)، 60 نفری که در گروه تکانشی و تأملی دسته بندی شده بودند به سوالات مقیاس اضطراب کلاس زبان خارجی (flcas) هورویتز و کوپ (1986) پاسخ دادند و نمرات این گروه در 4 مهارت زبانی و امتحانات تلفیقی در یک ترم تحصیلی 3 ماهه گردآوری شد. داده های بدست آمده از طریق روش تحلیل واریانس چند متغیری (manova) مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. نتایج نشان داد که افراد تأملی در یادگیری زبان انگلیسی و نیز در مهارت خواندن و درک مطلب عملکردی قوی تر داشتند. میان سطح اضطراب زبان و ترس از ارزیابی منفی در افراد تکانشی و تأملی تفاوتی دیده نشد.

بررسی رابطه هوش معنوی و هوش هیجانی با شادکامی
thesis دانشگاه تربیت معلم - تهران - دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی 1393
  صدیقه رجبی   محمدنقی فراهانی فرمهینی

هدف پژوهش حاضر بررسی ارتباط بین هوش معنوی و هوش هیجانی با شادکامی بود. به این منظور نمونه ای شامل 260 دانشجوی دختر خوابگاهی به روش نمونه گیری تصادفی مرحله ای انتخاب شدند و به سوالات سه پرسشنامه شامل پرسشنام? هوش معنوی عبدالله زاده، پرسشنام? هوش هیجانی شات و پرسشنام? شادکامی آکسفورد پاسخ دادند. نتایج پژوهش نشان داد که هوش معنوی و هوش هیجانی هردو با شادکامی ارتباط مثبت معنادار داشتند. هوش هیجانی و هوش معنوی همچنین با یکدیگر همبستگی مثبت معناداری نشان دادند. نتایج تحلیل رگرسیون گام به گام نشان داد از میان مولفه¬های هوش معنوی تنها مولفه¬ی زندگی معنوی با هسته¬ی درونی و از میان مولفه¬های هوش هیجانی تنها مولفه¬ی تنظیم هیجانی توانستند شادکامی را به نحو معنی داری پیش بینی کنند. بین هوش معنوی و هوش هیجانی تنها هوش معنوی توانست شادکامی را به صورت معنی داری در دانشجویان دختر پیش بینی کند. این مطالعه نشان داد که هوش معنوی به عنوان جنبه ای کاربردی از معنویت می تواند پیش¬بینی¬کنند? شادکامی باشد.

ارتباط حساسیت پردازش حسی، فعالیت سیستم های مغزی- رفتاری با ناگویی خلقی: با توجه به نقش عواطف مثبت و منفی
thesis دانشگاه تربیت معلم - تهران - دانشکده علوم تربیتی و روانشناسی 1393
  نگار محمودی   محمدحسین عبداللهی

هدف از پژوهش حاضر ارتباط حساسیت پردازش حسی، فعالیت سیستم¬های مغزی-رفتاری با ناگویی خلقی: با توجه به نقش عواطف مثبت و منفی بود. . از آنجا که ادبیات پژوهش بیان می¬کند، رگه¬های شخصیت و حالات جاری خلق و خو بر عواطف، هیجانات و مدیریت آن تأثیر می¬گذارد بنابراین بررسی نقش واسطه گری عاطفه مثبت و منفی در رابطه¬ی میان حساسیت پردازش حسی، سیستم¬های مغزی-رفتاری با ناگویی خلقی مورد نظر است. مشارکت کنندگان در این پژوهش، 277 دانشجوی کارشناسی (121 پسر و 156 دختر) از دانشگاه خوارزمی کرج بود که به شیوه خوشه¬ای چندمرحله¬ای انتخاب شده بودند. ابزارهای مورد استفاده به منظور سنجش متغیرهای پژوهش شامل پرسش¬نامه پنج عاملی جکسون، مقیاس شخص با حساسیت پردازش حسی بالا (hspss)، پرسش¬نامه¬ عواطف مثبت و منفی (panas) و پرسشنامه ناگویی خلقی تورنتو (tas-20) را تکمیل نمودند. داده¬ها به شیوه تحلیل رگرسیون چند متغیری به شیوه¬سلسله مراتبی و ضریب همبستگی pearson با نرم افزار spss-18 تحلیل گردید. نتایج همبستگی پیرسون نشان داد که رابطه مستقیم امّا مثبت بین سیستم بازداری رفتاری و ناگویی خلقی وجود دارد و رابطه بین سیستم فعال¬سازی رفتاری و ناگویی خلقی مستقیم امّا ضعیف می¬باشد ؛ و نتایج تحلیل رگرسیون نشان داد که، عاطفه مثبت و منفی بین سیستم فعال¬ساز/ بازداری رفتاری و ناگویی خلقی واسطه می¬شود، همچنین عاطفه مثبت بین سهولت تحریک و حساسیت زیبایی¬شناختی با ناگویی خلقی و عاطفه منفی بین هر 3 بعد حساسیت پردازش حسی و ناگویی خلقی واسطه می¬باشد. بعبارت دیگر ناگویی خلقی پدیده پیچیده ای است که عوامل مختلفی در آن دخیلند که از جمله آنها شخصیت و هیجان می¬باشد بنابراین باید از این متغیرها جهت پیش¬بینی ناگویی خلقی استفاده نمود.

رابطه سبک های اسنادی و خستگی شناختی در بیماران ام.اس با توجه به سبک های مقابله با استرس
thesis دانشگاه تربیت معلم - تهران - دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی 1393
  فاطمه ستوده نیا   محمد حسین عبداللهی

هدف از انجام این پژوهش، تعیین رابطه سبک های اسنادی و خستگی شناختی براساس راهبردهای مقابله با تنیدگی بود. بدین منظور با استفاده از روش نمونه گیری در دسترس از بین جامعه آماری شامل: کلیه مبتلایان زن به بیماری مولتیپل اسکلروزیس که در انجمن ام.اس اصفهان عضو بودند 40 نفر انتخاب شدند و همچنین 40 زن از افراد غیر مبتلا که براساس متغییرهای سن، تحصیلات، وضعیت تأهل و وضعیت اقتصادی با گروه بیماران ام. اس همتا شدند به عنوان گروه مقایسه انتخاب شدند. ابزار مورد استفاده در این پژوهش، پرسشنامه سبک اسناد(asq)، مقیاس مقابله با موقعیت فشارزا((ciss، مسائل شناختی مربوط به تشخیص افتراقی، پرسشنامه پس آزمایشی بود. تحلیل واریانس یک راهه نشان داد که بین گروه های مختلف در خستگی شناختی تفاوت معنادار وجود دارد f=8/90 و p<0/001. گروه دارای اسناد منفی و تکلیف سخت، خستگی شناختی بالاتری نسبت به دو گروه تکلیف سخت- اسناد مثبت و تکلیف آسان- اسناد مثبت دارند. همچنین گروه دارای تکلیف آسان- اسناد منفی خستگی شناختی بالاتری نسبت به گروه تکلیف آسان- اسناد مثبت دارد. همچنین نتایج تحلیل واریانس چند متغیره حاکی از این است که در بین دو گروه، در راهبرد مساله مدار تفاوت معناداری وجود دارد، به این ترتیب که میانگین راهبرد مساله مدار در گروه با سبک اسناد مثبت و میانگین راهبرد هیجان مدار در گروه با سبک اسناد منفی به صورت معناداری بالاتر از گروه دیگر است. همبستگی بین خستگی شناختی و راهبرد مساله مدار در هردو گروه بیمار و سالم، منفی معنادار است. خستگی شناختی با راهبرد اجتنابی و اسناد مثبت در گروه بیمار همبستگی منفی معنادار داشت. خستگی شناختی با راهبرد هیجان مدار و اسناد منفی در گروه سالم همبستگی مثبت معنادار داشت. نتیجه گیری: در کل نمونه، خستگی شناختی با سبک مساله مدار و اسناد مثبت همبستگی منفی معنادار داشت و با سبک هیجان مدار و اسناد منفی همبستگی مثبت معنادار داشت.

رابطه ی رجحان نیمکره با اضطراب اجتماعی و خجالت زدگی، با توجه به نقش واسطه ای راهبردهای نظم جویی هیجان و سیستم های مغزی رفتاری
thesis دانشگاه تربیت معلم - تهران - دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی 1393
  محسن امیری   محمد حسین عبداللهی

این مطالعه با هدف بررسی رابطه¬ی رجحان نیمکره با اضطراب اجتماعی و خجالت زدگی، با توجه به نقش واسطه¬ای راهبردهای نظم جویی هیجان و سیستم¬های مغزی رفتاری انجام گرفت. در پژوهش حاضر، 120 دانش¬آموز دبیرستانی گروه سنی 17-14 سال از بین 1300 دانش¬آموز، و با روش نمونه¬گیری خوشه¬ای و استفاده از پرسشنامه، غربال شده و در غالب چهار گروه اضطراب اجتماعی همراه با خجالت-زدگی(sad+b)، اضطراب اجتماعی بدون خجالت¬زدگی(sad-b)، خجالت¬ زدگی صرف(b) و عادی به عنوان نمونه انتخاب شدند. برای تشکیل گروه¬ها از سیاهه فوبیای اجتماعی کانور(spin) و پرسشنامه خجالت¬زدگی لری و مدوز استفاده شد. برای جمع¬آوری داده¬ها از پرسشنامه¬ی پنج عاملی جکسون و پرسشنامه نظم¬جویی هیجان گروس و پرسشنامه¬ی رجحان نیمکره زنهاوسرن استفاده شد. برای تحلیل داده¬ها از ضریب همبستگی پیرسون و آزمون ناپارامتری خی دو و تحلیل واریانس یک راهه و آزمون z برای بررسی معناداری تفاوت دو ضریب همبستگی در نمونه¬های مستقل استفاده شد. در نهایت نتایج نشان داد رجحان نیمکره در کنار سرکوبی بیانی، در پیش بینی اضطراب اجتماعی، نقش تعدیل کننده، و بازداری رفتاری در رابطه¬ی بین رجحان نیمکره و اضطراب اجتماعی نقش واسطه¬گر دارد. نتایج پژوهش نشان داد که گروه sad+bp در عامل سرکوبی بیانی، نسبت به گروه عادی، میانگین بیشتری داشتند که این مسئله اهمیت سرکوبی بیانی را در این گروه نشان می¬دهد. همچنین نتایج نشان داد که گروه sad-bp در عامل بازداری رفتاری، نسبت به گروه عادی، میانگین بیشتری داشتند که این مسئله نیز اهمیت سیستم بازداری رفتاری را در این گروه نشان می¬دهد. از سوی دیگر نتایج نشان داد که رجحان نیمکره¬ی راست با sad-bp و رجحان نیمکره¬ی چپ با sad+bp در ارتباط بود؛ می¬توان این¬گونه تبیین کرد که بازداری رفتاری بیشتر در افراد sad-bp از رجحان نیمکره¬ی راست این افراد نشات می-گیرد و سرکوبی بیانی بیشتر در افراد sad+bp از رجحان نیمکره¬ی چپ این افراد سرچشمه می¬گیرد. در نهایت، با توجه به ارتباط نیمکره¬ی راست با حالت اضطراب و حساسیت به اضطراب و اضطراب اجتماعی بالاتر، وخیم¬تر بودن sad-bp در مقایسه با sad+bp توجیه می¬گردد. در نهایت این تحقیق توانست با توجه به شباهت¬ها و تجانس¬های نشانه¬های تمایل به خجالت¬زدگی و اضطراب اجتماعی، نشان دهد که نشانه¬های تمایل به خجالت¬زدگی می¬تواند شکلی از اضطراب اجتماعی باشد.

بررسی رابطه سبک های ابراز هیجان و سبک اسناد کنترل در خشونت های خانگی علیه زنان با نقش کلیشه های جنسیتی
thesis دانشگاه تربیت معلم - تهران - دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی 1393
  پوران یعقوبی   محمدنقی فراهانی

هدف پژوهش حاضر بررسی رابطه بین سبک های ابراز هیجان و سبک اسناد کنترل در خشونت های خانگی علیه زنان با نقش کلیشه های جنسیتی بود. جامعه آماری شامل کلیه زنان مراجعه کننده به پزشکی قانونی استان البرز در شهر کرج در بهار1393 که علت مراجعه شان ضرب و شتم از سوی شوهر بود، که از این تعداد به 100 نفر پرسشنامه داده شد ترتیب پرسشنامه ها بدین شکل بود: پرسشنامه ابرازگری هیجان کینگ و آمونز (1990)، پرسشنامه کلیشه های جنسیتی ساندرا بم (1989)، پرسشنامه مهار هیجانی راجر و نشوور (1987)، پرسشنامه سبک اسناد پترسون، آبرامسون و سلیگمن، پرسشنامه دوسوگرایی کینگ و آمونز (1990)، و مقیاس تاکتیک تعارضی استروس (1981). طرح پژوهش از نوع همبستگی بود و تحلیل داده ها از طریق رگرسیون سلسله مراتبی بود. نتایج نشان داد پذیرش خشونت خانگی با بازداری هیجانی، سبک اسناد منفی و کلیشه های زنانه رابطه مستقیم معنادار و با ابراز هیجان منفی، کلیشه های مردانه و خنثی رابطه معکوس معنادار دارد. به نظر می رسد هرچه فرد از سبک اسناد مثبت و خوش بینانه تری برخوردار باشد از جرئت ورزی، فعالیت، مردم آمیزی، هیجانات مثبت و دلپذیری بیشتری برخوردار است و برعکس هرقدر سبک اسناد فرد به علت پیروی از کلیشه های زنانه و حفظ نقش های زنانه بدبینانه و منفی باشد شخص از اضطراب، ناامیدی بیشتری رنج می برد. بنابراین زنان با سبک اسناد منفی از جرات ورزی پایینی برخوردارند و با این ویژگی خود را از حمایت اجتماعی محروم می سازند چرا که خود را بیش از حد در مورد وقایع منفی سرزنش میکنند و به شدت دچار خود اسناد دهی منفی هستند و همین امر موجب گرفتار شدن آنها در چرخه خشونت خانگی می شود

مقایسه رضایت زناشویی، حمایت اجتماعی ادراک شده و بهزیستی روانشناختی در زوجین بارور و نابارور
thesis دانشگاه تربیت معلم - تهران - دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی 1394
  حمیده طلوعی   محمد حسین عبداللهی

دف : هدف اصلی پژوهش حاضر مقایسه بهزیستی روانشناختی و حمایت اجتماعی ادراک شده و رضایت زناشویی در زوجین نابارور با زوجین بارور بوده است .روش : پژوهش حاضر از نوع علی- مقایسه ای است که مبتنی بر هدف پژوهشی، تعداد کل120 زوج (240 نفر) که شامل 60 زوج نابارور (120نفر ) ، به طور تصادفی از بین کسانی که به مرکز نازایی میلاد و کلنیک مادر ، شهر تبریز در سال 1394مراجعه کرده بودند، انتخاب و با60 زوج بارور (120 نفر) مورد مقایسه قرار گرفتند. گردآوری داده ها از طریق سه پرسشنامه رضایت زناشویی اینریچ ، حمایت اجتماعی ادراک شده زیمت و بهزیستی روانشناختی ریف جمع آوری شد. داده ها با استفاده از نرم افزار 20spss و روش مانوا و و ضریب همبستگی پیرسون، رگرسیون چندمتغیری مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت . یافته ها : نتایج پژوهش حاضر نشان داد که زوجین نابارور در همه مولفه های بهزیستی روانشناختی با زوجین بارور تفاوت معناداری دارند. زوجین نابارور در مولفه های رضایت زناشویی از جمله مدیریت مالی، اوقات فراغت، ازدواج ، فرزندان، اقوام و دوستان (01/0 ? p) دارای تفاوت معناداری با زوجین بارور بودند ولی در مولفه های حل تعارض، روابط جنسی و مذهبی تفاوت معناداری میان آنها وجود نداشت. پژوهش حاضر همچنین نشان داد که زوجین نابارور در زمینه مولفه های حمایت اجتماعی با زوجین بارور تفاوت معناداری ندارند. نتیجه گیری : نتایج پژوهش حاضر، حاکی از پایین بودن وضعیت بهزیستی روانشناختی و رضایت زناشویی زوجین نابارور است بنابراین توجه به نیازهای روانی افراد نابارور، مولفه ای ضروری در موفقیت درمان ناباروری است.