نام پژوهشگر: محمدجواد غلامرضا کاشی
سمیه رحمانی محمد عبداللهی
هویت اجتماعی و شناخت گفتمان های هویتی یک جامعه، نظم های گفتمانی گوناگون، نحوه ی تولید و بازتولیدشان در برابر قدرت حاکم و نیز در رابطه شان با میدان سیاست، امری ضروری برای مطالعات جامعه شناختی به شمار می رود. شناخت گفتمان هویتی نخبگان یک جامعه به علت تأثیرگذاریشان بر افکار عمومی و همچنین بررسی این شناخت با قبول بیش آهنگ بودن تفکرات آنان، پیش بینی تحولات اندیشه و هویت در جهان آینده را به دست می دهد. پایان نامه ی حاضر در سنت مطالعات جامعه شناسی و با استفاده از روش تحلیل کیفی گفتمان از طریق ابزار مصاحبه، به دنبال بررسی و شناخت گفتمان حاکم بر نگرش هویت قومی و ملی نخبگان کرد (استان کردستان)، شناسایی محتوای ساخت گفتمانی آن در رابطه با حاکمیت و نیز مقایسه ی درون گروهی نظم گفتمان آنان است. یافته های تحقیق بر درون مایه ی فرهنگی گفتمان اغلب این نخبگان همراه با اتخاذ هویت مقاومت در برابر حاکمیت دلالت می کند. همچنین هویت قومی بر هویت ملی آنان برتری داشته و در کل چهارنوع نظم گفتمانی متفاوت را به خویش اختصاص داده است. گفتمان اسلامی با دو رویکرد اسلامی/ قومی و رویکرد اسلامی ، گفتمان هنری با دو رویکرد هنری و قومی/ فرهنگی ، گفتمان علمی با اتخاذ دیدگاهی واقع نگرانه از هویت قومی و گفتمان سوسیالیستی با رویکردی انسانی/ قومی. براساس یافته های تحقیق طبقه بندی های دیگری بر حسب مولفه های هویت قومی و یا ملی نیز صورت گرفته است. نتیجه ی نهایی اینکه گفتمان هویتی هرفردی در رابطه ای دوسویه با رویکرد و جهان بینی غالب وی و در ارتباط با میدان قدرت ( سیاست) قرار دارد.
محمدعلی زردشتی محمدجواد غلامرضا کاشی
مقایسه جزییات نشانه شناختی سینمای ایران طی دهه های 50 و70 نشان داد که فرهنگ سیاسی ایران از ضدیت با مدرنیسم به رویکردی مثبت،از دشمن باوری و عدم تساهل و رواداری به تساهل و رواداری،از اقتدار ستیزیخشونت آمیزهمراه با عدالت طلبی به قانون گراییو آزادی خواهی تحول یافته است. بین ساختارو عناصر فرهنگ سیاسی ایران و گفتمان های سیاسی مسلط این دوران نوعی شباهت و هماهنگی وجوددارد. فرهنگ یساسی در شکل دهی به نوع بسیج سیاسی و موفقیت رهبریت سیاسی نقش بارزی ایفا می کند.
آتنا پاداشی محمدجواد غلامرضا کاشی
از دوره مشروطه به این سو نظمهای گفتاری همواره با مضامینی نظیر آزادی زن و استیفای حقوق زنان همراه بوده است. گفتار سامان دهنده به انقلاب اسلامی ایران و گفتار سازندگی و گفتار بسیج کننده از دوم خرداد به این سو نیز از این قاعده مبرا نبوده است. به علاوه به نظر میرسد حضور زنان در گفتارهای سیاسی روندی رو به افزایش نیز داشته است. این افزایش می تواند با تحولاتی نظیر افزایش تحصیلات در میان زنان ، مشارکت بیشتر زنان در عرصههای اجتماعی، فرهنگی،سیاسی و سرانجام تحول گفتاری در سطح جهان که به کانونیتر شدن مقوله زنان انجامیده است توضیح داده شود.حضور هر معنا و مفهوم در گفتار سیاسی خواسته یا ناخواسته به معنای نقشی است که آن مفهوم در بازتولید قدرت سیاسی به عهده گرفته است. بر این مبنا ، معانی مندرج در ساختار قدرت سیاسی را می توان از زاویه مقتضیات قدرت سیاسی نیز مورد مطالعه قرار داد. این پژوهش همین هدف را تعقیب می کند: با توجه به تحولات ساختار قدرت و تنازعات سیاسی در ایران مقوله زنانگی در سه دهه بعد انقلاب با چه تنوعی از معنا و چه تحولی در ساختار مفهومی مواجه بوده است؟ پیشاپیش روشن است که گفتارهای سیاسی حمل کننده مفهوم زنانگی حول و حوش مفهوم برابری حقوق زن و مرد سامان یافته اند. اما گویا در این پژوهش با بحث درباب نسبت میان مفهوم زنانگی با ساختار قدرت سیاسی ، چندان این مضمون را جدی نیانگاشته ایم و درصدد پاسخگویی به پرسش دیگری هستیم: نسبت نابرابر میان مردان و زنان و نحوه بازتولید و استمرار آن به رغم تحولات شگرف یک سده اخیر چگونه رخ داده است؟ گویی به عنوان یک پژوهش متکی بر تحلیل انتقادی گفتمان ، بر همان گفتارهایی بدگمانیم که حمل کننده ایده برابری در عرصه سیاسی بوده اند،گویا این پایان نامه با برقراری نسبت میان مفهوم زنانگی و قدرت سیاسی ، در صدد است بیش از آنکه معانی مندرج در این گفتارها را جدی بیانگارد ، کارکردهای ضمنی آن در منازعات قدرتی را جدی بینگارد. علاوه بر این رویکرد انتقادی، این پژوهش هدف دیگری را نیز تعقیب می کند و آن تمهید مقدمه ای برای استخراج سرمایه کلامی در باب مقوله زنانگی در ایران است. همان طور که از ماهیت موضوع بر می آید روش اتخاذ شده در این پژوهش تحلیل گفتمانی است براین اساس از هر دوره شخصیتی شاخص که معرف گفتمان عصر خویش است را انتخاب کرده و به تحلیل محتوای بیانات و سخنرانی های آن ها می پردازیم تا در پرتو این تحلیل و بررسی مفهوم زنانگی را در گفتمان های متفاوت بشناسیم و با مقایسه شباهت ها و تفاوت های این سه گفتمان چرخش معنایی مفهوم زنانگی را دریابیم، بدین ترتیب با مروری بر گفتارهای سیاسی سه دهه بعد از انقلاب شش نظم گفتمانی یا به تعبیری شش الگوی گفتاری در حول مفهوم زنانگی و موضوع زن استخراج گردید که به شرح زیر می باشد: • زن به عنوان سوژه ایدئولوژیک • زن به عنوان سوژه مکلف • زن به عنوان سوژه حقوقی • زن به عنوان سوژه جنسیت زدایی شده • زن به عنوان سوژه جنسیتی • زن به عنوان سوژه شناخت ارتباط میان این نظمهای گفتمانی بر مبنای نسبتی است که با ساختار گفتار مسلط سیاسی برقرار میکنند: برخی به گفتار مشروعیت دهنده به نظم سیاسی وابستهاند و برخی در موضع مشروعیت زدایی از آن هستند.و سرانجام می توان از یک پادگفتمان نیز سخن به میان آورد که به کلی ساختار مشترک گفتارهای جاری در عرصه منازعات رسمی را به پرسش میگیرد.فرض این پژوهش بر این پایه قرار داشت که مفهوم زنانگی از زن سنتی ، مکلف ، سیاسی شده به زن محق و شهروند تغییر یافته است ، ولی به رغم این تحول مفهوم زنانگی همچنان در افق گفتمان انقلاب باقی مانده است.به نظر می رسد با تکیه بر دو مفهوم قدرت و گفتار سیاسی و نقش زنان در این دو مقوله بتوان به تبیین دو موضوع اصلی و یا به تعبیری دو هدف عمده در بحث اشاره کرد: 1- بررسی جایگاه زن در ساختار گفتار سیاسی ایران در سه دهه بعد از انقلاب و موقعیت و عملکرد آن در سامان یابی یا سامان زدایی از گفتار سیاسی رسمی. 2- تشخیص سرشت گفتارهای سیاسی در باب زنانگی و سمت و سوی آن در دوره پس از انقلاب و واکاوی ساختارهای مردسالارانه ی آن. هدف اول کمک خواهد کرد تا در یک شمای کلی نقش زنان را در گفتار سه دهه در یابیم ، و هدف دوم نیز به ما در درک ساختارهای مردسالارانه ی این سه گفتمان رهنمون خواهد کرد.اگر چه روش گفتمان کاوی انتقادی در حوزه قدرت از یک سو و زنان از سوی دیگر مورد بیشترین استفاده و بهره برداری در سطح جهانی قرار گرفته است. و از دهه ی هفتاد میلادی به این طرف حجم وسیعی از تحقیقات و پژوهش ها را در سطوح دانشگاهی و حتی ملی را به خود اختصاص داده است ،لیکن در کشور ما کمتر مورد استفاده قرار گرفته است ، و عمدتاً مباحث گفتمان در بخش تئوریک آن محدود مانده و کمتر به حوزه ی کاربردی که همان تحلیل متون می باشد وارد گردیده است. در حالی که مباحث تحلیل انتقادی گفتمان به خصوص در موضوع زنان از آن جایی که به نقد به خصوص نقد قدرت می پردازند می باید که در پژوهش های رشته ی علوم سیاسی که بحث عمده ی آن با مقوله قدرت و انواع آن است مورد بیشترین بهره برداری قرار گیرد. همین نقصان علت اصلی رویکرد نگارنده به مبحث گفتمان کاوی در حوزه ی زنان بود. یافته ها نشان می دهد که زنانگی در گفتار انقلاب سو ژه ایی ایدئولوژیک (آرمانی، شهروندتبعی) ، مکلف در عرصه خصوصی ، صاحب حق در عرصه عمومی و جنسیت زدوده ، درگفتار سازندگی سوژه ایی ایدئولوژیک (آرمانی، شهروندتبعی)، مکلف در عرصه خصوصی با تأکید بر حقوق اقتصادی زن ، صاحب حق درعرصه عمومی و واجد جنسیت در عرصه خصوصی تعریف شده بود.و در گفتار اصلاحات سوژه ایی ایدئولوژیک(آرمانی،شهروندمستقل)، صاحب حق در هردو عرصه ، و واجد جنسیت تعریف شده بود. در یک جمع بندی به طور کلی می توان گفت گفتارهای معطوف به مقوله زنانگی علی رغم تعارضاتی که با هم دارند دریک نکته با هم همداستانند و آن در حاشیه قرار دادن زن در کلام سیاسی است .
فائزه ساسانی خواه شهرام پرستش
موضوع پایان نامه حاضر بازنمایی جنسیت در گفتمان رمان های زنان در دوره اصلاحات(1384تا1375)است. مهمترین شاخصه برخی از آثار تولید شده در این دوران؛ گفتگوی درونی راوی با خود است که پدیده ای نو در ادبیات ایران در آثار زنان به شمار می رود.از آنجایی که راوی این رمان ها زن هستند می خواهیم بدانیم زنان این دسته از رمان ها که طرحی نو در ادبیات در انداخته اند خود را چگونه بازنمایی می کنند؟ به همین منظور کوشیده ایم در چارچوب نظریه نورمن فرکلاف یکی از نظریه پردازان برجسته در تحلیل انتقادی گفتمان و با استفاده از روش وی در همین حوزه،به این سوال پاسخ دهیم که: جایگاه زنان در گفتمان فرهنگی دوره اصلاحات چگونه بازنمایی می شود؟ جایگاه بازنمایی شده زنان تا چه حد با عقل سلیم و الگوی متعارف در فرهنگ مردسالارانه در تباین و تطابق قرار دارد؟ هدف دستیابی به این نکته است آیا شکل گرفتن گفتگوی درونی زنان در این رمان ها به شکل گیری گفتمان فرهنگی جدیدی منجر شده است ؟ از میان آثار تولید شده با این ویژگی آثار نویسندگانی را برگزیدیم که در جشنواره بنیاد هوشنگ گلشیری مورد تقدیر قرار گرفته اند ؛زیرا بیشترین فراوانی جوایز به این نویسندگان از سوی این مرکز است:چراغها را من خاموش می کنم،انگار گفته بودی لیلی و پرنده من. نتایج حاصل از تحقیق نشان می دهد ؛شخصیت اصلی این رمان ها دو تصویر از خویشتن بازنمایی می نمایند.آنان در ابتدا در جهت هماهنگی با فرهنگ سنتی عمل می کنند و همه چیز از نظرشان طبیعی قلمداد می شود اما در میانه راه در اثر رویارویی با تضادها و حوادث بیرونی زندگی شان دگرگون می شود و شروع به بازاندیشی پیرامون دنیای اطراف خود می نمایند.در این مسیر در معرض انواع آشوب ها و تلاطم های درونی واقع می شوند و روابط شکننده ای را در دنیای درون و بیرون تجربه می کنند.اما پس از این مرحله موفق می شوند دنیایی جدید را بنا کنند.دنیایی که با فرهنگ سنتی بسیار متفاوت است.
معصومه عامری محمد محمدی گرگانی
امام علی به عنوان حاکم جامعه اسلامی، اگرچه حریم خصوصی را تعریف ننموده است اما با مطالعه کلام وسیره امام این امر به خوبی نمایان می شود که امام، حریم خصوصی را محترم شمرده و به رعایت این حق فراتارخی پایبند بوده است.
بهاره قنبری محمدجواد غلامرضا کاشی
اسلام خواهی و اسلام گرایی اجتماعی و سیاسی در دوره معاصر در هر دو حوزه و بستر فرهنگی خواص و عوام جامعه دچار فعل و انفعالات بسیار شده است. اما آنچه از دید این پژوهش مورد اهمیت بوده نوع سیاست ورزی روشنفکران است که با هدف معین و از روی قصد و نیت خاصی با تغییر یا ایجاد نگرش ها، رفتارها و روش ها در برخوردهای اجتماعی متن جامعه سعی در تحول در معنای زندگی دینی اینان دارد. در حالی که دین تبلیغ شده توسط علما و روشنفکران با مفاهیم انتزاعی سر و کار دارد دینی که در عرصه زندگی روزمره جریان دارد به تمامی درگیر با واقعیات عینی است. به این صورت آنچه در عالم واقع در جامعه جریان دارد تخریب و تحقیر منطق زندگی و دین روزمره مردم توسط خواص است در حالی که بسیاری از اخلاقیات، عواطف، ادراکات، کنش ها و واکنش ها، و اصول عملی تحت تاثیر ایمان و اعتقادات دینی و ضمن زندگی روزمره شکل می گیرد. به این ترتیب یکی از محورهای عمده فعالیت روشنفکران دینی برای آزاد کردن مردم از محدودیت های سنتی دینی، خرافه زدایی و معطوف کردن توجهات به ابعادی از دین بوده که مورد غفلت واقع شده اند. اما در راستای این وظیفه روشنفکری در تلاش برای گرفتن عنصر احساس و عاطفه، و عقلانی کردن و آگاهی بخشی به دین آنان، جوهره و اصالت این دین را می ستاند در عین اینکه چیزی را جایگزین آن نمی کند. و اینگونه است که شکاف میان این دو خوانش متفاوت از دین عمیق می گردد. بنابراین بر خلاف گرایش غالب امروزه روشنفکران که زندگی و دین روزانه مردم عادی را امری ثانویه، فرعی و غیراصیل می پندارند، باید با استفاده از نگرش عمل گرایانه و عقل گرایی حداقلی، پایگاهی معرفت شناسانه برای دین توده مردم در نظر گرفت و به این سان بازتولید اخلاقی و تجدید اصالت آن را در سطوح مختلف و مقاطع زمانی گوناگون تضمین و تقویت کرد.
الهام نظری محمدجواد غلامرضا کاشی
این پژوهش در پیِ مطالعه ی فرهنگ گفتگو در حیات مدنی ایران است. از این رو، به مطالعه ی سابقه ی مشارکت در حیات مدنی پرداخته و آن را در شوراهای شهر و سپس شورایاری ها جستجو کرده است، تا بتواند ایده ی اولیه ی تشکیل شوراها را، به عنوان نهادی مدنی در جامعه مدنی ایران، بررسد. در این راستا، بر پایه ی رویکردهای نظری مرتبط با شکل گیری گفتگوی عقلانی در پیوند با جامعه ی دموکراتیک، به صورت بندی «الگوی گفتگوی عقلانی در جامعه ی دموکراتیک» پرداخته ایم. براساس این الگو که برگرفته از نظرات هابرماس، باختین و آرنت است، تحقق جامعه ی مدنیِ باز و دموکراتیک، نیازمند شکل گیری زبان دموکراتیک در قالب گفتگوی عقلانی، به دور از سلطه، و خارج از مناسبات حکومتی و سلسله مراتب عمودی در شهر است. روش شناسی این اثر پژوهش موردیِ ابزاری است، که بر پایه ی الگوی گفتگوی عقلانی در جامعه ی دموکراتیک پیش می رود، و از تکنیک های مشاهده، مصاحبه و گزارش های آرشیوی، برای جمع آوری داده ها بهره می گیرد. از تحلیل گفتمان های مسلط در هر دوره از انتخابات شورایاری ها نیز، برای تحلیل داده ها استفاده کردیم. نتیجه ی نهاییِ تبیین نظری یافته های این پژوهش، گویای تسلط کامل گفتمان های سیاسی در تعریف جایگاه نهادهای مدنی در تاریخ حیات مدنی ایران است. شورایاری ها در آغاز در فضای فکری اصلاح طلبانه، که بر گفتگو و مشارکت مردمی به عنوان مهم ترین معیار تحقق جامعه ی مدنی تاکید داشت، تاسیس شد. اما هم اکنون به علت جدال گفتمان های سیاسی اصول گراـ اصلاح طلب، و به تبع آن، حاملان این گفتمان ها، برای دردست گرفتن بزرگ ترین سازمان شهری ایران ـ یعنی شهرداری، فضای فکری رایج در شورایاری های شهر تهران نیز متاثر از فضای سیاست/قدرت، و نه جامعه ی مدنی/گفتگو است. گرچه در این فضا نیز بر مشارکت مردمی تاکید بسیار می شود، اما این مشارکت در تحقق مدیریت شهری و رابطه با شهرداری خلاصه است، نه در افق دید کلان تر و در سطح جامعه ی مدنی ایران. بنابراین، در جایی هم که شاهد گفتگویی در حیات مدنی ایران- در اینجا شورایاری ها- هستیم، جنس این گفتگو اغلب استراتژیک است تا عقلانی.
سید جمال الدین اکبرزاده جهرمی محمد مهدی فرقانی
در سد? اخیر غرب مفهومی پرمناقشه در فضای فکری کشور بوده است. گفتمان های هویتی مختلف کوشیده اند تا دلالت های متفاوتی را برای غرب تولید و تثبیت کنند که هژمونیک شدن هر یک، پیامدهای اجتماعی متفاوتی به دنبال داشته است. با توجه به موقعیت منحصربفرد تلویزیون در ایران، نحو? بازنمایی غرب در آن می تواند گفتمان های معینی را تضعیف و یا تقویت کند. همچنین با توجه به مدل مالکیتی تلویزیون، بررسی تصویر غرب در آن می تواند جایگاه مفهوم کلیدی غرب را در سیاست هویتی گفتمان مسلّط نشان دهد. این پژوهش نحو? بازنمایی غرب در دو سریال «الف» کیف انگلیسی و مدار صفر درجه را بررسی میکند. تحلیل سریال ها با استفاده از روش تحلیل گفتمان انتقادی و با توجه به سه فرانقش بازنمایی، تعاملی و متنی انجام شده است. در بررسی فرانقش بازنمایی «عناصر» و «موضوعات» مرتبط با غرب مورد توجه قرار گرفته اند. نتایج نشان می دهد صورت بندی هر دو سریال، متأثر از نگاه گفتمان مسلّط به غرب است، با این حال گفتمان های غرب ستا نیز در صورت بندی حضور دارند. هر دو سریال در کار تولید یک «جامع? متصور» و نوعی هویت جمعی اند و این کار با استفاده از «غرب» به مثابه «دیگری»، ممکن می گردد. کیف انگلیسی هویت جمعی مورد نظر خود را با تقویت گفتمان هویت اسلامی و تضعیف گفتمان هویت ایرانی تولید می کند. در مقابل مدار صفر درجه تأکید آشکاری بر هویت اسلامی نمی کند و به تقویت هویت ایرانی می پردازد، با این حال این تقویت در چارچوب الزامات گزاره های گفتمان مسلّط انجام می شود. در حالی که کیف انگلیسی گزاره های بیشتری از غرب را پروبلماتیزه می کند، مدار صفر درجه گزاره های بیشتری را طبیعی می کند. این تحقیق نشان می دهد «دیگری» غربی در گفتمان غرب شناسی سریال ها، بر خلاف گفتمان شرق شناسی، نه یک «دیگری» پست و مادون بلکه یک «دیگری» مهم است، که «خود» در مقابل نگاه خیر? وی شکل می گیرد.
فرزاد نعمتی محمدجواد غلامرضا کاشی
در تحلیل محصولات فرهنگی به طور اعم و سینمای ایران به طور اخص، سه جریان سینمایی قابل تشخیص است. در آغاز دهه چهل، فیلمفارسی، به-مثابه رسانه ای صنعتی، «متن غالب» و «گفتمان هژمونیک» سینمای ایران بود. در همین دهه، سینمای مستقل و روشن فکرانه، به منزله رسانه ای هنری، در حکم آنتی تز سینمای فیلمفارسی، خود را در مقام «گفتمان مقاومت» صورت بندی کرد و بازنمایی متفاوت و متضادی از جامعه ایرانی ارائه نمود. از بطن تحولات و تنازعات گفتمانی، و در سال های پایانی دهه چهل، سینمای موج نو، در حکم رسانه ای هنری ـ صنعتی سر برآورد که با تلفیق مضمون سینمای فیلمفارسی و فرم سینمای مستقل، سنتزی از دو جریان پیشین بود. در دهه پنجاه، سینمای موج نو، طی تطورات انگاره های درون گفتمانی و متأثر از عناصر گفتمان های رقیب، رفته رفته، متن غالب سینمای ایران شد. در کنار آن، سینمای مستقل، با تثبیت خود در مناسبات سینمایی، به «متن سرگردان»ای بدل گشت که اگرچه از فقدان امکان بسیج عمومی رنج می برد؛ اما نزد گروه های نخبه، از جایگاهی ممتاز برخوردار بود. فیلمفارسی، اما از میانه دهه پنجاه به سراشیبی ورشکستگی افتاد و در آستانه انقلاب اسلامی ایران، «متن حاشیه ای» سینمای ایران بود. در این پایان نامه، و با تحلیل گفتمان جریانات سینمایی، وجود تناظرات و تشابهاتی میان گفتمان های سینمایی و گفتمان های سیاسی ـ اجتماعی در جامعه ایرانی، مورد بررسی قرار گرفته و تلاش گشته نشان داده شود که چگونه تطور، تعدیل، تغییر و تکامل گفتمان های سینمایی بر تحولات اجتماعی تأثیرگذاشته و از آن متأثر بوده است. بدین سان، همان سان که تحولات ایجادشده در سینمای ایران در دو دهه چهل و پنجاه خورشیدی، نشانی از شیوع نگرش های رادیکال، خشونی و انقلابی در جامعه ایران است؛ تحولات موجود در گفتمان های سیاسی و اجتماعی نیز موید این نکته است که پس از کودتای28مرداد1332 و قیام15خرداد1342، گفتمان انقلابی بر دایره شیوع گفتمانی خود افزود و نزاع گفتمانی عالم سیاست را از دوقطبی گفتمان های اصلاح طلبانه (منتقدین قانونی) ـ گفتمان حکومتی (پهلویسم) به دوقطبی انقلاب ـ ارتجاع بدل ساخت؛ به نحوی که در سال 1357، گفتمان حکومتی، متن حاشیه ای و گفتمان اصلاح طلبانه، متن سرگردانِ متن آشوب ناک و انقلابیِ نظام نوین اجتماعی بود.
هادی بیات شجاع احمدوند
سوال این پروژه عبارت است ازاین که معیار اصلی ابن اعثم در اعتبار دادن به گزاره های تاریخی چه بوده است و فرضیه آن نیز چنین است: معیار اصلی ابن اعثم تبیین ارزشی رویدادهاست. برای آزمودن این فرضیه در ابتدا بررسی هایی درباره شخصیت ابن اعثم در چند مرحله انجام گرفته و ابعاد شخصیتی وی مورد واکاوی قرار گرفته است. در ادامه در چارچوب نظری تحقیق با استفاده از نظرات هگل یک الگوی سیاسی/تاریخی شکل گرفته است. الگوی دوم با استفاده ازنظریات پست مدرن در تاریخ به عنوان بازسازی تاریخ شکل گرفته است. در نهایت الگوی مومنانه که تلفیقی است از الگوی هگلی و نظریه بازسازی تاریخ برای ترسیم نگاه مومنانه به تاریخ ساخته و پرداخته شده است. این الگو نشان می دهد که در نگاه فرد مومن صدر اسلام تاریخ و سیاست آن چنان به هم ممزوج گردیده اند که جداسازی شان امری غیر ممکن و حتی غیر عقلانی است و نیز این فرد مومن به عنوان فرد مسلط و صاحب تاریخ خود را صاحب حق روایت تاریخ خویش می داند. الفتوح ابن اعثم کوفی نیز روایت مومنانه یا به تعبیری بازسازی مومنانه تاریخ است. روش تحقیق بهره گیری از روش های فلسفه تاریخ تحلیلی یعنی یک جور نگاه دست دوم و معرفت شناسانه به تاریخ است. یعنی بررسی تبیین، تعلیل و ارزش ها در روایت ابن اعثم. که در نهایت اثبات می شود ابن اعثم کاملا ارزش های مورد نظر خود را که در این جا نوعی تمایلات شیعی است در تاریخ خویش دخالت داده است.
روح الله جعفری محمدباقر خرمشاد
این پژوهش عمل سیاسی روستاییان در تاریخ معاصر ایران- از مشروطیت تاکنون- را مورد مطالعه قرار داده است. مکتب تاریخ نگاری آنال به عنوان روش پژوهش، نه تنها بر تاریخ اجتماعی تاکید می نماید بلکه نگاه جامع، کل گرا و بین رشته ای به موضوعات دارد. با توجه به این بینش، ساختار شکلی پژوهش مبتنی بر چهار فصل و یک نتیجه گیری است که فصل اول کلیات پژوهش، فصل دوم مفاهیم و مبانی نظری، فصل سوم اجتماع روستایی و تحول آن و فصل چهارم به سیاست روستایی می پردازد. در واقع، با بررسی وضعیت اجتماعات روستایی در یک سده اخیر، اشکال مختلف عمل سیاسی دهقانان و روستاییان را در دو دوره ارباب رعیتی و توسعه روستایی دولت گرا نشان دادیم؛ شرایط امتناع و امکان کنش انقلابی دهقانی و همچنین اشکال مقاومت روزمره دهقانی را در دوره ارباب رعیتی مورد بررسی قرار دادیم و در دوره اخیر، مشارکت انتخاباتی روستاییان را در سه سطح محلی، منطقه ای و ملی تحلیل نمودیم. با توجه به این بررسی می توان گفت که در دوره های مختلف تاریخ معاصر ایران، کنش سیاسی دهقانان و روستاییان با توجه به نظام اجتماعی حاکم بر روستا، موقعیت جغرافیایی، جمعیت روستا و همچنین نوع رابطه دولت و نیروهای سیاسی شهری با این اجتماعات متفاوت بوده است؛ به گونه ای که آنها در امور غیرمتعارفی نظیرانقلاب های ملی، نقش غیر موثری داشته اند؛ و در اعتراضات پراکنده و محلی ظاهر شده اند؛ و در امور متعارفی نظیر انتخابات، مشارکت فعال داشته اند. با توجه به اشکال عمل سیاسی روستاییان، می توان گفت که آنها بیشتر حافظ وضع موجود بوده اند اما با پیش روی آرام و بازی با قواعد نظم مستقر، بر سیاست ملی و محلی– منطقه ای تاثیر داشته اند.
اباصالح تقی زاده طبری محمدجواد غلامرضا کاشی
پرسش از حقیقت در فهم سیاست، پرسشی اساسی است و ما را از وضع روزمره و متغیر سیاست، متوجه وضع بنیادینی می کند که در آن سیاست در نسبت با امر نامحدود و کلی قرار می گیرد. بی توجهی به این وجهِ سیاست، به ما نشان نمی دهد که چرا امر سیاسی از امر اقتصادی متمایز است. سیاست در عین حضور در زندگی هرروزینه ما، درباره ی معنا و جهت زندگی و چگونه زیستن هم سخن می گوید و همواره خود را در این وضع بینابینی نگه می دارد. ما در این پژوهش تلاش کردیم تا از امر سیاسی، آنگاه که به ضرورت در نسبت با حقیقت قرار می گیرد، پرسش کنیم و بر نقش الهیات در این میان تاکید نماییم. تمرکز بر فلسفه سیاسی مدرن، از آن جهت در اینجا مهم بود، که کمتر به بنیادها و محتوای الهیاتی آن توجه می شود. در فلسفه سیاسی مدرن هر چند که دین مقام قرون وسطایی خود را از دست می دهد، باز به ضرورت الهیات همچون ماده ای در صورت نظریات و اندیشه-های سیاسی حضور دارد. پرسش بنیادین ما این بود که آیا در غیبت الهیات، امکان صورت بندی امر سیاسی که متوجه نظم سیاسی، اجتماع، قانون و دولت است، وجود دارد؟ در غرب مدرن، پس از ظهور سوژه و مشخصاً سوژه فردی، امر سیاست با چالش های جدی مواجه می شود. پرسش مهم این بود که چرا سوژه آزاد، مستقل و خودمختار باید از سیاست اطاعت می نمود؟ سوژه خودبنیاد مدرن، چگونه بر قانون، نظم سیاسی و حاکمیت سیاسی گردن می نهد و به یک شهروند تبدیل می شود؟ ما در این رساله با بررسی فلسفه سیاسی هابز، لاک و نهایتاً هگل نشان دادیم که چگونه الهیات سیاسی امکان فلسفه سیاسی مدرن است. توجه به الهیات سیاسی در فهم فلسفه سیاسی مدرن می تواند سطح مناظرات فکری و خصوصاً سیاسی کشور ما را ارتقاء داده و غفلت تاریخی ما از تامل در مبانی و بنیادها جبران کند.
سعید حسینی شجاع احمدوند
چکیده ندارد.
فاطمه مظفری نژاد راوری محمد محمدی گرگانی
چکیده ندارد.
یونس ایرندکانی ابوالقاسم طاهری
چکیده ندارد.