نام پژوهشگر: زهرا خیریّه
زهرا خیریّه هدایت علوی تبار
چکیده هنر و حقیقت در فلسفه ی نیچه، از جمله مفاهیمی هستند که می توان گفت، تقریباً در تمامی آثار او به آنها پرداخته شده است. حتّی بی اعتنایی و یا عدم باور او به هنر یا حقیقت، در دوره یا دوره هایی از اندیشه اش، باعث نشده که او سخنی از آنها به میان نیاورد، ولو اینکه این سخنان در نقد یا نکوهش هر یک از این دو باشد. لذا، در این رساله، نسبت میان حقیقت و هنر را، به سبب اهمیّت این مسأله نزد نیچه، در هر سه دوره ی تفکر او مورد بررسی قرار داده ایم. قابل ذکر است که، دیدگاه نیچه در خصوص مفاهیمی چون متافیزیک، علم و توهّم بر موضع گیری اش در مورد نسبت حقیقت و هنر تأثیر گذاشته است. از این رو به بررسی این مفاهیم نیز پرداخته ایم. حاصل این بررسی ها بدین شرح می باشد: 1- دوره ی اوّل: نیچه در این دوره، وجود یک جهان حقیقی را تأیید می کند، امّا ادّعای علم را ، مبنی بر دستیابی به حقیقت، مورد انتقاد قرار می دهد. او اعتقاد دارد، آنچه که انسان نام حقیقت بر آن می گذارد، توهّمی بیش نیست و این حقیقت کشنده و نابودگر است، در حالیکه هنر خواستار زندگی است. از این رو، نیچه هنر را برتر از حقیقت می داند. 2- دوره ی دوّم: در این دوره، هنر از سوی نیچه مورد انتقاد قرار می گیرد. او اکنون صرفاً نتایج حاصل از پژوهش های علمی را قابل قبول دانسته و منکر وجود هرگونه حقیقتی در پس عالم ظواهر است. از این رو او در دوره ی میانی اندیشه اش قائل به هیچ گونه نسبتی میان هنر و حقیقت نمی باشد. 3-دوره ی سوم: نیچه در واپسین دوره ی اندیشه اش، هنر را برتر، نیرومندتر و خدایی تر از حقیقت می داند، چرا که به اعتقاد او حقیقت زشت است و هنر از ما در برابر آن محافظت می کند.