نام پژوهشگر: غلامرضا حکمتی فر
غلامرضا حکمتی فر رضا اکبریان
این پژوهش در شش فصل تدوین شده است : فصل اول" کلیات تحقیق" که شامل سه بخش:1. طرح مسأله واهداف 2.تعریف کلید واژه ها 3.پیشینه تحقیق است. فصل دوم "ماهیت پاداش و کیفر اخروی" است که شامل پنج بخش :1.تعریف و صفات پاداش وکیفر2.عالم برزخ یامثال3.معادروحانی یاجسمانی4.تجسم اعمال 5.نتیجه گیری است. فصل سوم "اثبات وجود پاداش و کیفر اخروی" فصل چهارم" فصل ارتباط عمل ونیت با پاداش و کیفر" فصل پنجم "مکان تحقق پاداش و کیفر" فصل ششم" فروعات مبحث پاداش و کیفر " یعنی موافات ،احباط،صراط،خلود و شفاعت می باشد. پاداش: در لغت همان مزد طاعت حسنه است و در اصطلاح هرعملی که از بندگان ایزد تعالی سر زند که در ازای آن بنده استحقاق بخشایش و آمرزش الهی را دریابد آنرا پاداش می گویند.(دهخدا، علی اکبر، 1367،ص7298) کیفر: عقاب یا کیفر در لغت به معنی شکنجه کردن و مواخذه کردن کسی را بر گناه می گویند. متکلمین به ویژه قاضی عبدالجبار و خواجه نصیرالدین طوسی در اصطلاح پاداش را نفع مستحق مقارن تعظیم و کیفر را ضرر مستحق مقارن استخفاف تعریف نموده اند.(قاضی عبدالجبار،1410ق،ص232)و(شعرانی ابوالحسن،1393ق،ص576) از جایی که مسأله پاداش و کیفر مبتنی بر تکلیف است لذا برای روشن شدن ماهیت پاداش و کیفر ابتدا باید ماهیت و حقیقت شخص مکلّف یعنی انسان روشن گردد اینکه این موجود خاکی در هر یک از عوامل سه گانه جسمانی، برزخ و عالم روحانی یا آخرت چه جایگاهی دارد. ماهیت مکلف قاضی عبدالجبار در مورد ماهیت مکلف می گوید: مکلف همان قادر عالِم مدرکِ حیِ با اراده است؛ چون خداوند برکسی کار را سخت می کند که قادر و نیز آگاه به کیفیت کار بوده و با اراده خود برای انجام کار اقدام می کند یعنی او را مکلف می سازد. ایشان بیان می کند در انسان جزئی وجود دارد که لایتجزا است و آن در قلب است. حیّ همان روح در قلب است و همانگونه که در تعریفات فوق بیان شد شخصی بیان می کند که فاعل قادر مدرک همان روح است نه جسد چون اجساد موات هستند شخص دیگر می گوید ما سردی، حرارت و درد را با اعضاء درک می کنیم و این قول کسی که جسد را موات می خواند را باطل می کند. ابن معتمر حیّ را همان جسم و روح هر دو میخواند. نظام انسان را همان روح می داند و روح را همان حیاه برای این جسد و اینکه آن حیات در جسد به جهت مداخله است و این که روح جوهر واحد غیرمختلف است و آن قویّ حی آگاه و عالم بذاته است که از آن به بشر حکایت می شود. قاضی القضاه در تعریف حدّی نظر ابوهاشم را می پذیرد که انسان حیّ قادر است و اصل را در تعریف همان اسم های مفید بیان می کند که اهل لغت هم به آن پرداختند و انسان را توصیف کرده به این صورت که به گونه ای بنا شده است که آن بنا او را از سایر حیوانات جدا کند. (قاضی عبالجبار المعتزلی،1444ق،ج14،ص329) دیدگاه خواجه نصیرالدین طوسی(ر) در تعریف انسان اینچنین است که:" انسان عرض نیست زیرا چیزی که به آن انسان می گوییم اگر عرض بود به محلی باشد نیاز داشت که متصف به آن شود در حالی که چنین نیازی ندارد. اما انسان ضرورتاَ به چیزی متصف نمی شود بلکه او به اوصاف غیرش متصف می شود پس انسان جوهر است .واگر همان بدن باشد یا چیزی از جوارح و اعضای بیرونی او باشد به علم وآگاهی متصف نمی شود اما می بینیم که او ضرورتاَ به آن متصف می شود پس جوهری عالم است ،و بدن و سایر جوارح آلتهای او در انجام افعالش است (از فصول نصیریه) وما اینجا آن را روح می نامیم.(فاضل مقداد،1420ق ،صص176 -174) ملا صدرا هم حقیقت انسان مکلف را همان بعد روحانی او معرفی می کند و براساس قاعده «جسمانیه الحدوث و روحانیه البقاء» بیان می کند که نفس بر اثر کمالاتی وجودی کامل می گردد تا جایی که قابلیت پذیرش صورتهای مجرد را پیدا می کند و در واقع انسان در مسیر کمال در هر مرتبه کمال لایق خود را از واهب الصور می گیرد تا جایی که بدون احتیاج چشم ظاهری حقایق خارجی را می بیند.(شیرازی صدرالدین محمدبن ابراهیم، 1354 ،1321) تبیین حیات برزخی انسان از آنجا که نشئه ی برزخ یکی از عوالم حیات انسان مکلف است ملا صدرا به تبیین آن پرداخته ورود در این مباحث در کتب فلسفی و عقلی از برکت ادیان الهی است و اگر نه عقل به تنهایی نمی تواند به این موضوع حکم کند و پس از اینکه دین الهی مسایل آن را مطرح می کند عقل به اقامه ی برهان بر آن مبادرت می ورزد. صدرالمتألهین همچنین عالم مثال را - که در لسان شرع عالم برزخ نام گرفته است- به مثال نزولی و مثال صعودی تقسیم می کند و می گوید مثال نزولی و غیر از مثال صعودی است واینکه مثال صعودی معلول اعمال و رفتارهای انسانی در دنیاست .صور اعمال و نتیجه افعالی که در نشئه دنیا انجام شده است در برزخ صعودی می باشد.(صدرالمتألهین شیرازی،بی تا،ص248) آنچه از مطالب صدرا برمی آید مثال نزولی از جهت وجود مقدم بر عالم طبیعت است و مثال صعودی موخر از آن. صور مثال نزولی صور کائنات است اما صور مثال صعودی معلول افعال و اعمال انسان است که شامل همه صور کائنات نمی شود بلکه بخشی از اشیاء امور عالم طبیعت را در بر می گیرد. (شیرازی صدرالدین محمدبن ابراهیم،1354،صص 248 و 325)