نام پژوهشگر: سارا پارسامهر
سارا پارسامهر مقصود پیری
تاثیر تمرین استقامتی ،مقاومتی و موازی بر سطوح استراحتی فاکتوررشد شبه انسولینی یک و اینترلوکین 15 سرم دختران نوجوان مقدمه :تمرین بدنی متغیری است که سازگاری های هورمونی و فیزیولوژی را به وجود می آورد و بسیاری از جنبه های عملکرد ایمنی رادستخوش تغییر می سازد. این تغییر در عملکرد می تواند مثبت، منفی و یا خنثی باشد (2009david r. clemmons). برخی یافته های پژوهشی بیانگر آثار مداخله ای تمرین موازی برسازگاریهای قدرتی و استقامتی است (1999leverit) با توجه به نتایج متناقض گذشته در رابطه با تولید il – 15وigf-1 به هنگام ورزش و اهمیتی که در هنگام ورزش و پس از آن دارند و با توجه به این که تحقیقات محدودی وجود دارد که مقایسه اثر چند طرح تمرین مختلف اعم از استقامتی مقاومتی و بخصوص مــوازی را در نوجوانان مورد سنجش و اندازه گیری قرار دهد. لذا ضرورت پژوهش های بیشتر برای درک کامل نقش بیولوژیکی سایتوکاین هاوفاکتور رشد شبه انسولینی ناشی از ورزش دارای اهمیت بسزایی است . روش شناسی تحقیق: هدف از انجام این پژوهش تعیین تاثیرسه روش مختلف تمرین استقامتی، مقاومتی و موازی بر سطوح استراحتی igf-1 و il – 15 سرم دختران نوجوان بود .بدین منظور 27 دختر نوجوان از بین 150 نفر از جامعه آماری به روش تصادفی انتخاب شدند.سپس به طور تصادفی درچهار گروه استقامتی( n = 7) موازی ( n= 7 )مقاومتی( n = 7 ) و کنترل ( n = 6 ) تقسیم شدند. آزمودنی های این پژوهش دارای میانگین سن 16.925±0.409سال ، قد160.33±5.751 سانتیمتر، (kg/m2) 36.20±48. 3 bmi ،وزن53.75±8.02 (kg) بودند. برنامه های تمرین گروهها به مدت 8 هفته و سه روز تمرین در هفته بود برنامه تمرین با وزنه ، شامل تمرین دایره ای بود که فواصل استراحت بین هر ست دو دقیقه و بین هر دایره به مدت 5 دقیقه بود حرکات شامل پرس سینه، نیم اسکات ، دراز و نشست ،جلو بازو، قیچی یا لانچ و باز کردن کمر یا فیله بود. برنامه تمرین قدرتی چهار هفته اول بر اساس قدرت یک تکرار بیشینه ی آزمودنیها در پیش آزمون و برنامه تمرین قدرتی چهارهفته دوم بر اساس قدرت یک تکرار بیشینه ی آزمودنیها در میان آزمون تعیین شد(3). تمرین استقامتی به مدت 8هفته و3جلسه در هفته به شکل دویدن و حرکات ایروبیک اجرا شد شدت تمرین در هفته اول ودوم 50درصد ضربان قلب بیشیه درهفته سوم وچهارم 60درصد،هفته پنجم وششم 70درصدکه در دوهفته آخر به 80درصد ضربان قلب بیشیه رسید.مدت تمرین استقامتی درهر جلسه هفته اول 15دقیقه بود که به صورت فزاینده هر هفته 5 دقیقه بر آن افزوده شدو در هفته پایانی به چهل دقیقه در هر جلسه رسید. نمونه های خونی قبل ،وسط و در پایان اجرای برنامه تمرین گرفته شدو متغیر های il-15 و igf-1 اندازه گیری شد. کلیه عملیات آماری با استفاده از نرم افزار spss ویرایش شماره 16 انجام شد. یافته های تحقیق: نمرات اینتر لوکین 15درکلیه گروه ها افزایش داشته.در گروه کنترل، تمرینات استقامتی و تمرینات موازی میزان اینترلوکین-15 (pg/ml) بین سه اندازه گیری با یکدیگر دارای تفاوت معنی داری نمی باشد چراکه p>0.05 می باشد. اما تفاوت معنی داری در نمره اینترلوکین-15 بین سه اندازه گیری در گروه تمرینات مقاومتی وجود دارد چراکه میزان f (2, 5)= 7.794 ; p=0.029می باشد. آزمون بونفرونی نیز نشان داد که تفاوت در نمرات سه اندازه گیری در گروه مقاومتی تنها ناشی از تفاوت نمرات پیش آزمون و پس آزمون می باشد (p=0.019). درضمن روند تغییرات متغیر اینترلوکین-15 سرم در این 4 گروه با یکدیگر تفاوت معنی داری ندارد (p=0.682). در گروه کنترل و استقامتی متغیر igf-1 افزایش داشته و در گروه تمرینات مقاومتی و موازی میزان igf-1 کاهش داشته است. تفاوت معنی داری در میانگین نمره igf-1 سرم در سه مرحله ی اندازه گیری (پیش آزمون، میان آزمون و پس آزمون) وجود ندارد. چراکه میزان f = 0.551 ; p=0.584 می باشد.همچنین تفاوت معنی داری در نمره igf-1 سرم بین 4 گروه تحقیق وجود ندارد (p=0.872). . بحث ونتیجه گیری: نتایج پژوهش حاضر نشان داد که افزودن تمرین قدرتی به برنامه ی تمرین استقامتی به عنوان عامل مخل در عملکرد سیستم ایمنی افراد تمرین نکرده مطرح نیست و حتی می تواند در بهبود آن موثر و کارآمد باشد.بررسیهای مهم در پژوهشهای آینده نزدیک بایستی طوری باشد که فعالیت جسمانی موجب پاسخهای التهابی شود واین پاسخها برای مثال توسط جنسیت ، سن ، آمادگی جسمانی در حد پایه ویا رژیم غذائی تحت تاثیر قرار گیرد. واژه های کلیدی: اینترلوکین 15،فاکتوررشد شبه انسولینی یک،تمرین موازی ، تمرین مقاومتی ،تمرین استقامتی منابع .david r. clemmons role of igf-i in skeletal muscle mass maintenance. j endocr and metab. 2009 ( 20(7: 349-256. . leveritt, m.; p.j. abernethy, b.k. barry, p.a. logan (1999). “concurrent strength and endurance training: a review”. sports medicine. 28(6), 413-427.