نام پژوهشگر: سمانه تابش
سمانه تابش مژگان مهدوی زاده
پیشرفت علم و تکنولوژی هنوز هم نتوانسته رضایت بشریت را جلب کند. انسانی که در جستجوی چیزی از جنس دیگر، در واقع به دنبال جاودانگی است و با الهام از فطرت خویش، همواره تشنه ی اتصال به منبعی ابدی است. او می نگارد و سخن می راند و سخن منجر به عمل خواهد شد. بنابر این نویسنده عامل تحول می گردد؛ تحولی آن چنان عظیم که هیچ کس قادر به نادیده گرفتن دنیای اطراف خود نباشد. انسان قرن نوزدهم در جامعه ی نوپای پس از انقلاب، به موجودی سرگشته تبدیل شده که بار دیگر به ادبیات روی می آورد. مسیحیت به شدت مورد انتقاد نویسندگان قرن هجدهم قرار گرفته بود در حالی که رمانتیسم، مکتبی مذهبی است که ایمان و رابطه ی انسان با آفریننده ی خویش را به خوبی به تصویر می کشد. در این میان آثار ادبی پا به عرصه وجود می نهند که غالباً نمایاننده ی انسانی خسته از آشفتگی های اجتماعی هستند. موجودی که خود را با نگارش عواطف و مشاهده ی نشانه های پروردگار در آینه ی مخلوقاتش تسکین می دهد. پروردگار سرّ هستی است؛ انسان می تواند او را در پس نشانه های بیکرانش حاضر بیابد و به معبود خویش بپیوندد. سال های 1815 تا 1830 مقارن با ظهور شعرای رمانتیک جوانی چون هوگو و لامارتین است که شعر را به شیوه ای نوین به مخاطب عرضه می دارند. نظم، به گونه ای رمزآلود انسان را قادر می سازد تا با ایده های متعالی و خدایی همراه گردد و با آنچه برایش نامرئی و ناملموس است، ارتباط برقرار سازد. در این تحقیق به مطالعه ی چگونگی رابطه ی میان خالق و مخلوق در دو کتاب ژوسلن، اثر آلفونس دولامارتین و تأملات سروده ی ویکتور هوگو، دو شاعر همعصر در قرن نوزدهم، خواهیم پرداخت. آنچه برای ما اهمیت دارد، بررسی جایگاه انسان در مقابل قدرت الهی و نیز تأثیر حوادث زندگی بر رابطه ی خالق و مخلوق است. همچنین دیدگاه لامارتین و هوگو را پیرامون مرگ و جهان آخرت مورد بررسی قرار خواهیم داد.