نام پژوهشگر: مریم السادات اوشلی
مریم السادات اوشلی یوسف شاقول
این نوشتار به بررسی نظریه ی تراژدی هگل که به نحو مبسوط در کتاب درسگفتارهای زیبایی شناسی وی آمده است، می پردازد. هگل بر اساس اصول دیالکتیکی خود، تراژدی را ذیل درام، درام را ذیل شعر و شعر را ذیل هنرهای رمانتیک که یکی از سه گانه های تاریخ هنر است، دسته بندی می کند؛ هنری که همان زیبایی مصنوع است و در حکم بهترین تجلی محسوس مطلق. بر همین اساس از نخستین اهداف این نوشتار بررسی جایگاه زیبایی شناسی و هنر در نظام فلسفی هگل و پس از آن، بررسی جایگاه شعر، درام و تراژدی در این نظام است. در گام بعد نگارنده از نگاه هگل، به پرسش اصلی تراژدی چیست، پاسخ می دهد. در جایی که دیگر اندیشمندان با نظر به مخاطب تراژدی سعی در تبیین آن داشتند، هگل توجه خود را به ماهیت تراژدی معطوف کرده و با محور قرار دادن تصادم و آشتی تراژیک، این ژانر ادبی را مورد بازخوانی قرار داده و آن را گونه ای از شعر دراماتیک معرفی می کند که در آن تصادم میان دو موضع رخ می دهد؛ دو موضعی که هر یک به تنهایی و به طور فی نفسه اخلاقاً موجه اند، اما از آنجایی که اعتبار موضع مقابل را تصدیق نمی کنند، به راه خطا می روند. این برخورد و تصادم نهایتاً با آشتی تراژیک منحل می شود و در این آشتی نه یک اصل اخلاقی بلکه یک جانبه نگری و جزئیت آن اصل اخلاقی نقض می شود. هگل در مسیر فلسفه ورزی خود در باب تراژدی، فیلسوفانه برخی از آثار خلق شده در این گونه ی ادبی را به بررسی می نشیند. به تفاوت های میان تراژدی یونان و تراژدی مدرن می پردازد و در حالیکه تراژدی یونان را با ویژگیهایی نزدیک تر به اصل تراژدی، معرفی می کند، این شائبه را در ذهن مخاطب ایجاد می کند که گویی تراژدی مدرن تنها صورت انحرافی تراژدی است. گام آخر در این نوشتار ارائه ی تحلیلی است از نظریه ی تراژدی هگل. نظریه ی تراژدی هگل، به دلیل نگاه متفاوت او به موضوع، از طرفی مورد اقبال قرار گرفت و از طرف دیگر مانند هر نظریه ی فلسفی دیگری از نقد و خرده گیری اخلافش، مبرا نماند. ولی با این همه تأثیری که این نظریه بر گفتمان ادبی بعد از خود گذاشت، غیر قابل انکار است.