نام پژوهشگر: محمد حسین براتی

حیات نقوش انتزاعی در نقاشی ایرانی با بررسی آثاری از شاهنامه بایسنقری
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه هنر اصفهان - دانشکده هنرهای تجسمی و کاربردی 1388
  محمد حسین براتی   اصغر جوانی

نوع نگرش فراطبیعی حاکم بر آثار نقاشی ایرانی نشأت گرفته از دین ، عرفان و سلوک معنوی خالقان آن در تعامل با فرهنگ و ادبیات ایرانی گونه ای انتزاع معنا گرا در نقاشی ایرانی در بر داشته است .این آثار هر چند نگاهی به طبیعت و واقعیت انسانی دارد اما از روح و بینشی برخوردار است که به آن جاودانگی و حیاتی ازلی بخشیده چرا که در قید اشکال و رویداد های عینی گرفتار نیامده و به عناصر تجربی و ملموس نپرداخته است و واقعیت ذاتی و پنهان پدیده ها ملاک نظر بوده است که می توان از آن تحت عنوان واقعیات معنوی که در بطن نقوشی منتزع نهفته است نام برد و ادراک آن به معنی لمس معنویت است. در این نقوش با تلفیق مفروضات و واقعیاتی روبرو هستیم که با تصوّف اسلامی درهم آمیخته و با نگرشی عمیق و عارفانه و بر مبنای لیس کمثله شیء صورت عینی اشیا را نازله ای می داند که آمیخته با ظلمت، مادی و فانی است از این رو برای اُنس با حقیقت ازلی با صور طبیعی دمساز نمی گردد و از ظاهر پدیده های بیرونی می گسلد و در جهت حصول آرامش و اُنس انسانی در صورت پنهان و کنه پدیده ها به دنبال ردّ پای دوست در عالم خیال دست به خلق نقوش انتزاعی می زند. چون ادراک آن بر دل نشیند انواری که در بطن این نقوش مکنون و مستور است به ظهورمی آید. نقاش در مقامی عارفانه موفق در مکاشفه ومشاهده در نقطه اوج و تلاقی آن به واسطه ی خلق این نقوش، مخاطب را به سُکر که از ترک قیود ظاهری به آن نایل گشته، سُکر به حق و هوشیاری به لذّت وصال و توجه به حضرت حقّ تعالی را میسّر گردانیده است. علاوه بر این عامل دیگری که ضامن حیات و پویایی این نقوش گشته تعامل میان اندیشه ی مصور و مولف است نقاش در جایگاه هنرمند خلاق با بهره گیری از کلام شاعر قرائتی نو و درونی ارایه می کند خوانش و بینشی نو ظهور و انتزاعی را بیان می کند و به تمهیداتی خلاقانه برای شکل دادن به فضای تجسمی بر پایه ی بینش ادبی و رویداد های شعری می رسد که به درک متعالی از تجسم فضای بصری با خلاقیت شاعرانه در هم می آمیزد که به وحدت میان شاعر و نقاش می انجامد. در تفکری آسمانی که در بطن کلام سحر آمیز شاعر و در پیوند با نقوش انتزاعی نقاش شاهد هستیم عناصر و اشیا از دیدگاه عینیت نگریسته نشده بلکه با اعتبار دادن به نقش، منزه از امور نفسانی و طبیعت زدگی به بیانی نو ظهور پرداخته، این نقوش ژرفای لاهوتی معنا را به سطح ناسوتی رنگ و نقش پیوند داده است. این نوع نگرش گونه ای تجلیل از احساسات مخاطب را در پی داشته و شأن نقش و نقاش را با پنجره و دریچه ا ی گشوده به دنیای هور و قلیا، شامخ و مخاطبش را مستغرق در عوالم پیچیده ی درونی به حرمت و احترام نقش واداشته؛ از این رو به بقا و حیات خود تا به امروز تداوم بخشیده است.