نام پژوهشگر: علیرضا کوچکی
لیدا رستمی علیرضا کوچکی
بمنظور ارزیابی کشت مخلوط ذرت (zea mays l.) و لوبیا (phaseolus vulgaris l.) آزمایشی در قالب طرح بلوکهای کامل تصادفی با 11 تیمار و سه تکرار اجرا گردید. تیمارهای آزمایش شامل کشت مخلوط تراکم معمول ذرت(c) با تراکم معمول لوبیا(b) باضافه 10%،20 % و30% {b(c+30%c),b(c+20%c),b(c+10%c)} ، کشت مخلوط تراکم معمول لوبیا(b) با تراکم معمول ذرت(c) باضافه 10%، 20% و 30% {b(c+30%), b(c+20%),b(c+10%)} کشت مخلوط تراکم معمول لوبیا(b) باضافه 10%، 20% و 30% با تراکم معمول ذرت(c) باضافه 10%، 20% و 30% {(b+30%)(c+30%) ,(b+20%)(c+20%),(b+10%)(c+10%)}، کشت خالص ذرت (mc)و کشت خالص لوبیا (mb)بود. نتایج نشان داد که کشت مخلوط ذرت و لوبیا بر شاخص سطح برگ، ارتفاع، عملکرد و اجزای عملکرد اثر معنی دار داشت. بیشترین و کمترین نسبت برابری زمین(ler)، بترتیب در تیمارc(b+10%) با 43/1 و تیمار(b+30%)(c+30%) با 02/1 بدست آمد. در بین تیمارهای مخلوط بیشترین و کمترین عملکرد ذرت به ترتیب در تیمارb(c+30%) 55/4 تن دانه در هکتار) و تیمارc(b+30%) (48/3 تن دانه در هکتار) مشاهده شد و بیشترین و کمترین عملکرد لوبیا به ترتیب به تیمار(mb) (59/1 تن دانه در هکتار) و تیمار(b+30%)(c+30%) (60/0 تن دانه در هکتار) تعلق داشت. میانگین کارایی مصرف نور ذرت در طول فصل رشد ار 92/1 گرم بر مگاژول در تیمار(mc)، تا 30/2 گرم بر مگاژول در تیمارb(c+30%) و میانگین کارایی مصرف نور لوبیا از 72/0گرم بر مگا زول در تیمار(b+30%)(c+30%) تا 38/1گرم بر مگاژول در تیمار c(b+30%)متغییر بود.
سمانه سادات همراز محمدرضا کهنسال
چکیده با توجه به اهمیت تنوع زیستی زراعی، در این مطالعه تلاش شده است که با استفاده از روش های ارزش گذاری محیط زیست، ارزش اقتصادی این تنوع بذر گندم در شهرستان مشهد محاسبه شود. داده های مورد نیاز از طریق تکمیل 102 پرسشنامه از گندمکاران شهرستان مشهد جمع آوری شده است. در رابطه بین خصوصیات اقتصادی- اجتماعی افراد نمونه و شاخص اهمیت دهی به خصوصیات پایه ای بذر، نشان داد که متغیرهای سن، میزان درآمد سالانه از منابع کشاورزی و تعداد افراد خانوار دارای تاثیرگذاری منفی و متغیرهای میزان تحصیلات، میزان درآمد سالانه از منابع غیر کشاورزی، سابقه کشاورزی، دارا بودن وام و مساحت مزرعه دارای تاثیرگذاری مثبت بر میزان این شاخص محاسباتی بوده اند. در ارزیابی تمایل به پرداخت افراد و همچنین تمایل به واگذاری زمین از سوی آنها معین گشت که سطوح تمایل به پرداخت و واگذاری زمین در حد قابل قبولی است و این مساله بر امکان به کار بستن این دو سناریو توسط دولت دلالت دارد. همچنین نتایج نشان داد که متغیرهای سن، درآمد سالانه از منابع دامپروری، درآمد سالانه از زراعت، شاخص تنوع بذر، تعداد افراد شاغل در بخش کشاورزی و نوع منبع درآمدی اصلی دارای تاثیرگذاری منفی بر احتمال پیشنهاد سطوح بالاتر برای سناریو واگذاری زمین می باشد. در خصوص سناریو پرداخت نقدی نیز متغیرهای سن، سابقه کشاورزی، درآمد از دامپروری و میزان وام افراد دارای تاثیرگذاری منفی می باشند. در بررسی سناریو دریافت نقدی از دولت نیز معین گشت متغیرهای سن، تعداد افراد شاغل در بخش کشاورزی، سابقه کشاورزی، میزان وام، میزان درآمد سالانه از دامپروری و نوع منبع درآمدی اصلی دارای تاثیرگذاری منفی بر سطح تمایل به دریافت نقدی پیشنهادی کشاورزان است. در برآورد الگوی قیمت گذاری کیفی بذر گندم از سوی کشاورزان معین گشت که تاثیرگذاری خصوصیات میزان ریزش کمتر هنگام برداشت و برداشت راحت تر با کمباین بر میزان تمایل به پرداخت و قیمت پیشنهادی افراد مثبت است. در بررسی ریسک تولیدی نیز مشخص شد که تنوع بذر کاهنده میزان ریسک تولیدی کشاورزان است. کلمات کلیدی: ارزش گذاری مشروط،ریسک تولیدی، قیمت گذاری کیفی، گندم، مشهد
المیرا محمدوند علیرضا کوچکی
به منظور پیش بینی احتمال گسترش علف هرز تازه وارد سوروف آبی (echinochloa oryzoides) و مسئله ساز شدن آن در زراعت برنج استان گیلان، ازطریق مقایسه با گونه شایع سوروف (e. crus-galli)، مجموعه ای از مطالعات آزمایشگاهی، گلدانی و مزرعه ای در دانشگاه فردوسی مشهد و موسسه تحقیقات برنج کشور-رشت به اجرا در آمد. نتایج نشان داد که دمای پایه، بهینه و بیشینه جوانه زنی به ترتیب در سوروف 6/9، 31 و 5/45 درجه سانتی گراد و در سوروف آبی 5/10، 4/31 و 6/45 درجه سانتی گراد بود. با وجود مقداری جوانه زنی در تاریکی کامل، افزایش ساعات نوری سبب تقویت جوانه زنی شد. با افزایش درجه حرارت از 25 به 30 درجه سانتی گراد، به ویژه در سوروف، نیاز به نور تاحدی کاهش یافت. سبزشدن و شاخص های رشد گیاهچه (وزن تر شاخساره و ریشه، سطح برگ و ریشه به جز ارتفاع بوته) در اکثر تیمارها، در سوروف آبی بیشتر از سوروف بود. در هر دو گونه بیشترین مقدار متغیرهای مذکور در شرایط خاک اشباع و قرارگیری بذرها در عمق 1/0 سانتی متری خاک، مشاهده شد و با افزایش سطوح این عوامل کاهش یافت. در سوروف آبی زمان رسیدن به ارتفاع نهایی، ظهور آخرین برگ ساقه اصلی، شروع پنجه دهی، ظهور پانیکول، شروع پرشدن و رسیدگی دانه و برداشت، زودتر و عملکرد دانه، شاخص برداشت و وزن صد دانه بیشتر از سوروف بود. در مقابل دوره پرشدن دانه طولانی تر و تعداد نهایی برگ و پنجه، عملکرد بیولوژیک و درصد ریزش دانه کمتر از سوروف بود. زمان اتمام دوره پنجه دهی، ارتفاع، طول برگ پرچم و پانیکولِ ساقه اصلی تفاوت معنی داری بین دو گونه نداشت. در مطالعات مزرعه ای، ارتفاع نهایی، تعداد پنجه، شاخص سطح برگ، حداکثر وزن خشک برگ، عملکرد بیولوژیک، عملکرد دانه، عملکرد نسبی، شاخص غالبیت و نمودار سری های جانشینی بیانگر قابلیت رقابت بالاتر علف هرز نسبت به گیاه زراعی بود. سوروف آبی ارتفاع نهایی، عملکرد بیولوژیک و دوام برگ کمتر، و شاخص برداشت بیشتری نسبت به سوروف داشت و در رقابت با برنج عملکرد دانه، شاخص برداشت، عملکرد نسبی و شاخص غالبیت گیاه زراعی را بیشتر کاهش داد. افزایش سهم هر گونه در نسبت کاشت سبب افزایش عمده متغیرها به جز ارتفاع بوته شد. در مقایسه دو گونه، به جز در نسبت 1علف هرز : 3برنج که تعداد نهایی پنجه و عملکرد دانه مشابه بود؛ در کلیه نسبت ها، علف هرز بر برنج برتری نشان داد. اثرسن گیاهچه علف هرز هنگام نشاکاری، تنها در سال اول معنی دار بود و در سال دوم احتمالاً درنتیجه بالا رفتن زودهنگام درجه حرارت جبران شد. تراکم بذر دو گونه در مزارع مختلف، متفاوت (10 تا 59 بذر در کیلوگرم خاک) و مقدار ذخیره بذر در خاک، پس از برداشت برنج نسبت به زمان نشاکاری کمتر بود. درمجموع به نظر می رسد که گونه تازه وارد پتانسیل گسترش در منطقه را داشته و عواملی نظیر بالارفتن درجه حرارت احتمالاً در اثر تغییر اقلیم و نوسانات ارتفاع غرقاب در نتیجه کمبود آب، همراه با استقرار بهتر به واسطه بذر بزرگ تر و فرار از کنترل درنتیجه تقلید بیشتر از مورفولوژی و فنولوژی برنج، به گسترش بیشتر آن کمک خواهند کرد.
رضا حیدری پور کشکویی علیرضا کوچکی
مدیریت صحیح نیتروژن وآب، می تواند یکی از اصلی ترین عوامل در بهره وری مناسب از منابع مهم، نظیر آب و نیتروژن باشد. به منظور بررسی سطوح آبیاری و کود نیتروژن بر کارآئی و بهره وری مصرف آب در سه گیاه چغندر قند، ذرت و کنجد تحقیقی در سال زراعی 1389-1388 بصورت کرت های خرد شده نواری در قالب طرح بلوک های کامل تصادفی با سه تکرار در مزرعه تحقیقاتی دانشکده کشاورزی دانشگاه فردوسی مشهد اجرا شد. کرت های اصلی، فرعی و نواری به ترتیب شامل سه گونه گیاهی(چغندرقند، ذرت و کنجد)، سه سطح آبیاری (50، 75 و100 درصد نیاز آبی) و چهار سطح نیتروژن (صفر، 50 ، 100 و 150 کیلو گرم در هکتار) بود. نتایج نشان داد که در شرایط تنش شدید آب، مصرف 150 کیلوگرم نیتروژن، تاثیر مثبتی بر روند شاخص سطح برگ (lai)، وسرعت جذب خالص(nar) هرسه گیاه نداشت. اثر سطوح آبیاری بر عملکرد بیولوژیک ، تعداد دانه در بلال و اثر متقابل آب و نیتروژن بر ارتفاع بوته و وزن صد دانه و عملکرد اقتصادی ذرت معنی دار بود. در شرایط عدم تنش بیشترین عملکرد ذرت 41/9 تن در هکتار حاصل شد. اثر آبیاری بر ارتفاع بوته و اثر متقابل آب ونیتروژن بر وزن هزار دانه کنجد معنی دار بود. بیشترین عملکرد دانه کنجد (223/1 تن در هکتار) در شرایط عدم تنش در سطح 50کیلوگرم نیتروژن حاصل شد. در تنش ملایم، بیشترین عملکرد کنجد و چغندرقند در سطح 50کیلوگرم نیترون (820/0 و37/58 تن در هکتار) به دست آمد. نتایج نشان دادکه اثر متقابل آب و نیتروژن در افزایش کارآئی و بهره وری مصرف آب در این سه گونه گیاهی معنی دار شد. بیشترین بهره وری مصرف آب به ترتیب در گیاهان چغندر قند، کنجد و ذرت بدست آمد. به نظر می رسد مصرف بالای نیتروژن نمی تواند در کاهش اثرات سوء تنش خشکی موثر باشد.
رضا دیهیم فرد علیرضا کوچکی
برنامه ریزی دقیق در تولید محصولات زراعی بر اساس تغییرات مکانی و زمانی عملکرد، مستلزم ارزیابی کمّی عوامل محدود کننده رشد و آنالیز خلاء عملکرد در مناطق مختلف می باشد. بدین منظور جهت پیش بینی پتانسیل و خلاء عملکرد گندم و چغندرقند به عنوان مهمترین محصولات استان خراسان، از دو مدل اپسیم و سوکرزبیت استفاده شد. مبدا اصلی مدل سوکرزبیت، مدل سوکرز2 بود که علاوه بر تغییرات اعمال شده در آن برای شبیه سازی چغندرقند، زیرمدل بیلان نیتروژن نیز به آن اضافه شد. علاوه بر داده های جمع آوری شده برای تعیین اعتبار این مدل ها، دو آزمایش مزرعه ای نیز جهت آزمون آنها در مشهد طراحی و اجرا گردید. افزون بر این، پایش عوامل زنده، غیر زنده و روش های مدیریتی موثر بر عملکرد با تکمیل نمودن پرسش نامه در مزارع 14 شهرستان از استان خراسان صورت گرفت. نتایج ارزیابی مدل اپسیم نشان داد که این مدل قابلیت خوبی در تخمین عملکرد گندم در شرایط پتانسیل و نیز محدودیت آب و نیتروژن در شهرستان های مختلف استان خراسان دارند (جذر میانگین مربعات خطا برای عملکرد دانه برابر با 71/0 مگاگرم در هکتار به دست آمد). به طور کلی در شهرستان های شمالی استان (مثل گلمکان، قوچان و نیشابور) در مقایسه با شهرستان های مرکزی و جنوبی (مثل فردوس و بیرجند)، بالاترین خلاء عملکرد و نیز بیشترین پتانسیل تولید گندم مشاهده شد. با در نظر گرفتن تمامی شهرستان ها و ارقام، کاهش عملکرد نسبت به پتانسیل، در شرایط محدودیت آب برابر با 7/0 و در شرایط محدودیت نیتروژن 4/2 مگاگرم در هکتار به دست آمد. خلاء عملکرد کل بین مناطق مختلف، در دامنه 1/3 در شهرستان سرخس (با رقم چمران) تا 6/7 مگاگرم در هکتار در شهرستان قائن (با رقم گاسکوژن) به دست آمد. نتایج نشان داد که سهم نسبی خلاء عملکرد ناشی از محدودیت آب در شهرستان های مورد مطالعه، بین 7/1 تا 5/19%، سهم نسبی خلاء عملکرد ناشی از محدودیت نیتروژن بین 40 تا 47% و سهم نسبی خلاء عملکرد ناشی از سایر عوامل محدود کننده و کاهش دهنده عملکرد برابر با 33 تا 57 % بود. انتخاب ارقام سازگار به هر منطقه و نیز تاریخ کاشت مناسب هر رقم در هر منطقه یک راهکار مدیریتی موثر بر کاهش خلاء عملکرد می باشد. به طور کلی نتایج نشان داد که در مناطق مختلف و طی سال های مورد مطالعه از صفر (در شهرستان گل مکان و تربت حیدریه) تا 382 (در شهرستان قائن) میلی متر آب برای پرکردن خلاء عملکرد ناشی از کمبود آب مورد نیاز است. نتایج ارزیابی مدل سوکرزبیت نشان داد که مقدار جذر میانگین مربعات خطا برای عملکرد اندام ذخیره ای چغندرقند حدود 9 مگاگرم در هکتار بود که رقم نسبتا قابل قبولی برای یک مدل ساده مثل سوکرزبیت می باشد. نتایج شبیه سازی با مدل سوکرزبیت در شهرستان های مختلف استان خراسان نشان داد که چغندرقند در شهرستان سبزوار با 100 مگاگرم در هکتار کمترین و شهرستان نیشابور با 137 مگاگرم در هکتار بیشترین پتانسیل تولید را دارند. رابطه مثبت و معنی داری بین عملکرد پتانسیل و خلاء عملکرد کل مشاهده شد. با وجودی که به طور متوسط، برخی کشاورزان تا 20 مرتبه زمین را آبیاری می کنند، هنوز خلاء عملکرد ناشی از کمبود آب برای چغندرقند در این مناطق تا 42 مگاگرم در هکتار مشاهده می گردد. برای رسیدن به عملکرد پتانسیل، بسته به شرایط آب و هوایی بیش از 2000 میلی متر آب در شهرستان های سبزوار و تربت جام و 1400-1500 میلی متر آب در شهرستان های قوچان و نیشابور مورد نیاز است. برای پر کردن خلاء عملکرد ناشی از کمبود نیتروژن و رساندن آن به عملکرد پتانسیل به طور متوسط 440 کیلوگرم در هکتار در برخی شهرستان های از جمله سبزوار، نیتروژن برای جذب توسط گیاه چغندرقند نیاز است. این در حالی است میزان نیتروژن به کاربرده شده در مزارع کشاورزان به طور متوسط 50% این مقدار می باشد.
مریم السادات یوسف ثانی علیرضا کوچکی
یکی از مهمترین عوامل محدودکننده عملکرد گیاهان زراعی مناطق خشک و نیمه خشک، کمبود آب است. تعیین عملکرد در تنش های مختلف و استفاده از میکروارگانیزم های خاک برای کاهش خسارت ناشی از آن از راه حل های نوین کشاورزی پایدار در مناطق خشک و نیمه خشک است. همزیستی قارچ های میکوریزای آرباسکولار (am) با ریشه گیاهان زراعی تاثیرات مثبتی در نظام های زراعی نشان داده است. این تحقیق با هدف بررسی تأثیر دو گونه قارچ میکوریزا بر کارایی مصرف آب در گیاه ذرت در سال زراعی 88-87 در مزرعه تحقیقاتی دانشکده کشاورزی دانشگاه فردوسی مشهد، به صورت کرت های خرد شده در قالب طرح بلوک های کامل تصادفی در سه تکرار اجرا گردید. تیمارهای آزمایش شامل سه سطح میکوریزا (شاهد و دو گونه قارچ میکوریزا (glomus mosseae و glomus intraradices) و چهار سطح آبیاری (25% نیاز آبی ذرت، 50% نیاز آبی ذرت، 75% نیاز آبی ذرت و 100% نیاز آبی ذرت) بود. صفات عملکرد دانه، وزن هزاردانه، تعداد بلال، عملکرد بیولوژیک، تجمع ماده خشک، شاخص سطح برگ، ارتفاع بوته، دمای کانوپی (ctd)، عدد کلروفیل متر (spad)، درصد رطوبت نسبی برگ (rwc)، طول مخصوص ریشه، درصد کلونیزاسیون ریشه، و کارایی مصرف آب اندازه گیری شد. نتایج نشان داد که استفاده از هر دو نوع قارچ میکوریزای مذکور، تأثیر معنی داری بر صفات عملکرد دانه، وزن هزاردانه، عملکرد بیولوژیک، ارتفاع بوته، تجمع ماده خشک، شاخص سطح برگ، دمای کانوپی، عدد کلروفیل متر، درصد رطوبت نسبی برگ، طول مخصوص ریشه و کارایی مصرف آب داشت (05/0p?). اما تأثیر آن بر تعداد بلال، معنی دار نبود (05/0p?). نوع میکوریزای استفاده شده، تأثیر معنی داری بر درصد کلونیزاسیون ریشه نداشت. استفاده از سطوح آبیاری مختلف هم تأثیر معنی داری بر تمام صفات مذکور داشت (05/0p?). به طور کلی، نتایج این آزمایش نشان داد که استفاده از قارچ های میکوریز در سطوح کم آبیاری، می تواند با گسترش ریشه و افزایش سطح جذب آن، جذب آب و عناصر غذایی را توسط گیاه افزایش داده و ضمن افزایش مقاومت گیاه در برابر کم آبی، موجب افزایش ماده خشک تولیدی در ازای مقدار آب مصرفی (افزایش کارایی مصرف آب) گردیده و مصرف آب و نهاده های شیمیایی را در تولید این گیاه کاهش دهد.
امین غلامی علیرضا کوچکی
در این تحقیق سعی شده تا با استفاده از کودهای بیولوژیک هم جهت با طبیعت حرکت کنیم و سعی کنیم که کارایی ها را به حداکثر برسانیم.استفاده گسترده از این محصولات بیولوژیک دیر زمانی است که در کشورهای پیشرفته به کار گرفته شده است.لذا ما باید با تمرکز و تحقیقات بیشتر ظرفیت های مستعد را کشف و در جهت کاهش مشکلات ناشی از استفاده بی رویه از کودهای شیمیایی گام بر ذاریم.
حسین زارع مهدی نصیری محلاتی
اگرچه کاربرد کودهای بیولوژیک به علل مختلف در طی چند دهه ی اخیر کاهش یافته است، ولی امروز با توجه به مشکلاتی که مصرف بی رویه کودهای شیمیایی بوجود آورده است، استفاده از آنها به عنوان یک رکن اساسی در توسعه پایدار کشاورزی مجدداً مطرح شده است. به منظور بررسی واکنش عملکرد و اجزای عملکرد گیاه گندم به کاربرد کودهای بیولوژیک، آزمایشی بصورت اسپلیت پلات- فاکتوریل در قالب طرح بلوک های کامل تصادفی با 3 تکرار در مزرعه تحقیقاتی دانشگاه فردوسی مشهد در سال زراعی 90-1389 اجرا شد. فاکتور اصلی آزمایش شامل کشت در زمین آیش و کشت بعد از برداشت یونجه در کرت های اصلی و فاکتورهای فرعی رقم در دو سطح (1-فلات، 2-پارسی) و کودهای بیولوژیک در چهار سطح (1-نیتروکسین (حاوی باکتری-هایazospirillum و azotobacter)، 2-میکوریزا، 3-نیتروکسین و میکوریزا و 4-شاهد) بصورت فاکتوریل در کرت های فرعی قرار گرفتند. صفات اندازه گیری شده در این آزمایش شامل شاخص های رشدی (شاخص سطح برگ، ماده خشک، سرعت رشد محصول، ارتفاع بوته، تعداد پنجه و عدد کلروفیل متر)، عملکرد و اجزای عملکرد و میزان گلوتن دانه گندم بود. نتایج تجزیه واریانس نشان داد که تناوب یونجه-گندم بر تمامی صفات مورد مطالعه به جز شاخص برداشت تاثیر معنی داری داشت. از بین دو رقم مورد مطالعه رقم پارسی دارای ارتفاع بوته و عملکرد دانه بیشتری بود در حالی که تفاوت معنی داری از نظر میزان گلوتن بین دو رقم وجود نداشت. کودهای بیولوژیک منجر به افزایش سطح برگ، روند تجمع ماده خشک و سرعت رشد محصول شدند. همچنین تاثیر کودهای بیولوژیک بر عدد کلروفیل متر، عملکرد دانه، تعداد دانه در سنبله و میزان گلوتن معنی دار بود. در حالی که کودهای بیولوژیک بر ارتفاع بوته، تعداد پنجه بارور، عملکرد ماده خشک و عملکرد کاه تاثیر معنی داری نداشتند. بیشترین عملکرد دانه در رقم پارسی و تیمار مخلوط نیتروکسین-میکوریزا زمانی که در تناوب با یونجه کشت شده بودند، به میزان 435 گرم در متر مربع بود.
فرزاد مندنی علیرضا کوچکی
در شرایط تغییر اقلیم برهمکنش میان گیاهان زراعی و آفات دچار تغییر خواهد شد. بنابراین پیش بینی خسارت آفات در این شرایط نقش مهمی در تعیین میزان تولیدات کشاورزی ایفا می کند. از جمله رهیافت های مورد استفاده برای مطالعه اثرات تغییر اقلیم مدل های شبیه سازی رشد می باشد. اگرچه تاکنون مدل های رشد متنوعی ساخته شده اند، با این وجود در بیشتر آنها ارزیابی اثرات تغییر اقلیم بر برهمکنش بین آفات و محصولات زراعی لحاظ نشده است. بنابراین به منظور دستیابی به این اهداف یک مدل بوم شناختی فیزیولوژیک رشد و نمو تحت عنوان clipest ساخته شد. ساختار اصلی clipest برگرفته از مدل لینتول یک می باشد. در این شبیه سازی ابتدا مراحل فنولوژی به مدل لینتول اضافه شد، سپس فرمان بهاره شدن برای شبیه سازی رشد و نمو گندم پاییزه وارد مدل گردید و برای شبیه سازی تولید در شرایط پتانسیل، تکمیل و واسنجی شد. در نهایت مدل با وارد کردن خسارت یولاف وحشی و سن گندم بر رشد و عملکرد گندم پاییزه برای شرایط اقلیم رایج و آینده اصلاح گردید. پارامترهای لازم برای ساخت و واسنجی مدل از نتایج تحقیقات پیشین استخراج شد. این مدل در محیط fst برنامه نویسی شد و سپس با داده های مشاهده شده مراحل فنولوژی، شاخص سطح برگ، شاخص برداشت، وزن خشک کل، عملکرد دانه گندم پاییزه و یولاف وحشی و همچنین داده های درصد کاهش عملکرد گندم به علت خسارت یولاف وحشی، سن گندم و خسارت توام آنها در 3 آزمایش مزرعه ای ارزیابی شد. نتایج ارزیابی ها نشان داد که مدل clipest توانست با دقتی قابل قبول تغییرات مشاهده شده در صفات مورد ارزیابی را پیش بینی کند. نتایج شبیه سازی ها نشان داد که در شرایط تغییر اقلیم طول دوره رشدگندم پاییزه (از 240 به 217 روز) و یولاف وحشی (از 230 به 207 روز) به علت تسریع مراحل نموی آنها کوتاهتر شد. در شرایط تغییر اقلیم عملکرد گندم پاییزه تغییر کرد، بطوری که افزایش متوسط درجه حرارت منجر به کاهش آن و افزایش غلظت دی اکسید کربن منجر به افزایش آن شد. همچنین برهمکنش افزایش غلظت دی اکسید کربن و درجه حرارت نیز باعث کاهش عملکرد شد. افزایش درجه حرارت و برهمکنش افزایش درجه حرارت و غلظت دی اکسید کربن همچنین منجر به کاهش رشد و نمو یولاف وحشی شد، درحالی که افزایش غلظت دی اکسید کربن منجر به افزایش آن شد. افزایش درجه حرارت و برهمکنش افزایش درجه حرارت و غلظت دی اکسید کربن بر خلاف افزایش غلظت دی اکسید کربن منجر به شروع زودتر ریزش سن گندم به مزارع و افزایش طول دوره همپوشانی این حشره با طول دوره رشد گندم پاییزه شد. بنابراین به نظر می رسد که در شرایط تغییر اقلیم آینده در مقایسه با شرایط اقلیم فعلی، میزان خسارت سن گندم بر رشد و عملکرد گندم پاییزه افزیش یابد، در حالی که میزان خسارت یولاف وحشی و خسارت توام یولاف وحشی و سن گندم کاهش یابد.
فاطمه رنجبر مهدی نصیری محلاتی
به منظور بررسی شاخص های رشد و عملکرد سه گیاه رازیانه، کنجد و لوبیا در ترکیب های مختلف کشت مخلوط، آزمایشی در سال زراعی 1390-1389 در قالب طرح بلوک های کامل تصادفی با سه تکرار و هفت تیمار در مزرعه تحقیقاتی دانشکده کشاورزی، دانشگاه فردوسی مشهد اجرا شد. تیمارهای آزمایش عبارت بودند از : کشت خالص رازیانه، کنجد و لوبیا، کشت مخلوط ردیفی کنجد- لوبیا با تراکم معمول (1:1)، کشت مخلوط ردیفی رازیانه- لوبیا با تراکم معمول (1:1)، کشت مخلوط ردیفی رازیانه- کنجد با تراکم معمول ( 1:1) و کشت مخلوط رازیانه- کنجد- لوبیا با تراکم معمول (1:1:1). نتایج این آزمایش نشان داد که بیش ترین شاخص سطح برگ گیاه رازیانه در تیمارکشت مخلوط رازیانه- لوبیا و حداکثر ماده خشک و سرعت رشد محصول در تیمار کشت خالص رازیانه مشاهده شد. حداکثر شاخص سطح برگ کنجد در تیمار کنجد- رازیانه و حداکثر ماده خشک و سرعت رشد محصول در تیمار کنجد- لوبیا بدست آمد. هم چنین بیش ترین شاخص سطح برگ، حداکثر میزان ماده خشک و سرعت رشد محصول در لوبیا در تیمار کشت خالص این گیاه مشاهده شد. بررسی عملکرد و اجزای عملکرد رازیانه حاکی از تأثیر معنی دار تیمارهای کشت مخلوط و خالص بر عملکرد بیولوژیک، شاخص برداشت، تعداد چتر در بوته، تعداد چتر بارور در بوته، تعداد چترک در بوته و اسانس بخش رویشی بود. هم چنین تأثیر این تیمارها در کنجد بر عملکرد بیولوژیک، عملکرد دانه، شاخص برداشت، ارتفاع گیاه و وزن دانه در کپسول معنی دار بود. نتایج این آزمایش تأثیرات معنی داری را در ارتباط با عملکرد بیولوژیک، عملکرد دانه و تعداد دانه در غلاف در مورد گیاه لوبیا نشان داد. ارزیابی نسبت برابری زمین در کشت مخلوط نشان داد که بیش ترین نسبت برابری زمین(22/1) در تیمار کشت مخلوط رازیانه -کنجد مشاهده شد. با توجه به این نسبت این تیمار در بین سایر تیمارها به عنوان تیمار برتر معرفی گردید.
رضا موسی پور بردسیری مهدی نصیری محلاتی
به منظور بررسی اثر منابع آلی و شیمیایی نیتروژن بر ویژگی های رشدی، عملکرد و کارایی مصرف نیتروژن در بابونه آلمانی (matricaria chamomilla l.)، آزمایشی در قالب طرح بلوک های کامل تصادفی در سه تکرار و با نه تیمار در مزرعه تحقیقاتی دانشکده کشاورزی فردوسی مشهد به اجرا در آمد. تیمارها شامل 4 سطح کود نیتروژنی از منبع اوره (50، 100، 150 و 200 کیلوگرم در هکتار) و 4 سطح کود دامی (5/7، 15، 5/22 و30 تن در هکتار) همراه با تیمار شاهد بودند. سطوح کود دامی به نحوی تعیین شدند که دارای نیتروژن اولیه برابر با سطوح کود شیمیایی باشند. نتایج نشان داد، سطوح کودی بطور معنی داری باعث افزایش عملکرد گل و عملکرد ماده خشک بابونه شدند. بیشترین میزان عملکرد گل و عملکرد ماده خشک به ترتیب با مقادیر 148 و 587 گرم بر متر مربع مربوط به تیمار 30 تن کود دامی در هکتار بود و کمترین مقدار عملکرد گل و عملکرد ماده خشک با مقادیر 95 و 480 گرم بر متر مربع از تیمار شاهد بدست آمدند. اثر تیمارهای کودی بر سایر صفات بابونه از جمله ارتفاع بوته، تعداد شاخه های اصلی، تعداد شاخه های فرعی، عملکرد گل تر و قطر کاپیتول معنی دار بود. همچنین تیمارهای مورد آزمایش از نظر شاخص کارایی جذب نیتروژن (nupe)، بهره وری نیتروژن (nue)، کارایی مصرف نیتروژن (nute) و میزان جذب نیتروژن (nuptake) در متر مربع مورد مقایسه قرار گرفتند. کارایی مصرف و بهره وری نیتروژن، هم براساس عملکرد گل و هم براساس عملکرد ماده خشک محاسبه شدند. با توجه به نتایج تجزیه واریانس، تیمارهای مورد آزمایش از نظر همه ی شاخص ها به جز کارایی مصرف نیتروژن بر اساس عملکرد گل، اختلاف معنی داری را با یکدیگر نشان دادند. با افزایش میزان نیتروژن مصرفی از هر دو منبع آلی و شیمیایی کارایی های جذب و بهره وری نیتروژن کاهش یافتند، بطوریکه کمترین میزان کارایی ها مربوط به تیمار 30 تن کود دامی و 200 کیلوگرم اوره در هکتار و بیشترین آن ها مربوط به تیمار شاهد بود. شاخص کارایی مصرف نیتروژن براساس عملکرد ماده خشک با افزایش مصرف کود دامی کاهش چندانی نشان نداد، ولی با اعمال سطوح مختلف کود شیمیایی این شاخص بطور معنی داری کاهش یافت. از نظر کارایی مصرف نیتروژن بر اساس عملکرد گل بین تیمارهای مورد آزمایش اختلاف چندانی وجود نداشت، ولی بالاترین مقادیر آن در سطوح بالای کود دامی مشاهده شد. با افزایش سطوح کود شیمیایی و دامی، میزان جذب نیتروژن در متر مربع به طور قابل توجهی افزایش نشان داد.
سعید بخشی محسن جهان
شناخت چگونگی و مدیریت تأثیر عوامل و نهاده های اکولوژیکی بر تولید گیاهان به ویژه گیاهان دارویی و نیز واکنش این گیاهان به این عوامل، از مهم ترین گام های رسیدن به پایداری در سیستم های تولید کشاورزی به شمار می روند. در همین ارتباط، به منظور بررسی اثرات کودهای شیمیایی، آلی و بیولوژیک بر عملکرد کمی و کیفی گیاه دارویی اسفرزه (plantago ovata)، آزمایشی در سال زراعی 91-1390 در مزرعه ی تحقیقاتی دانشکده کشاورزی، دانشگاه فردوسی مشهد به صورت طرح کرت های خرد شده در قالب بلو ک های کامل تصادفی با 3 تکرار انجام شد. عامل کرت اصلی کاربرد و عدم کاربرد کود گاوی، و عامل کرت فرعی استفاده از کودهای مختلف شامل: 1- کود شیمیایی (n80p50k40)، 2- کود بیولوژیک بیوسولفور شامل باکتری thiobacillus sp. ، 3- کود بیولوژیک بیوفسفر شامل باکتری های pesudomonas sp. & bacillus sp.، 4- کود بیولوژیک نیتروکسین شامل باکتری های azospirillium sp. & azotobacter sp.، 5- ترکیب 3 کود بیولوژیک، و 6- شاهد (بدون کود) بودند. نتایج حاکی از آن بود که کاربرد کود گاوی در مقایسه با عدم کاربرد آن، تنها روی ارتفاع ساقه و طول سنبله ی اسفرزه تأثیر معنی داری داشت و اثر آن روی سایر شاخص های کمی و کیفی معنی دار نبود. اثر عامل کرت فرعی بر همه ی صفات کمی و کیفی اسفرزه به جز درصد تورم معنی دار بود. تأثیر تیمار کود شیمیایی روی همه ی صفات به جز درصد تورم، نسبت به کودهای بیولوژیک و شاهد معنی دار بود و در ارتباط با وزن هزار دانه نیز، تنها با تیمار ترکیبی کودهای بیولوژیک اختلاف معنی داری را نشان نداد. عملکرد دانه اسفرزه در نتیجه کاربرد کود شیمیایی به میزان 14 درصد (65 کیلوگرم در هکتار) نسبت به شاهد افزایش داشت. تمام کودهای بیولوژیک از نظر افزایش شاخص های رشدی و صفات کمی و کیفی اسفرزه به ویژه عملکرد دانه و میزان موسیلاژ، نسبت به شاهد برتری داشتند. ترکیب کودهای بیولوژیک با هم نسبت به کاربرد جداگانه ی آن ها، تأثیر بیشتری روی کلیه ی صفات اسفرزه داشت، به طوری که، این اثر در ارتباط با عملکرد دانه و تعداد دانه در سنبله معنی دار بود، و افزایش 7 درصدی عملکرد دانه در نتیجه ی کاربرد تلفیقی کودهای بیولوژیک در مقایسه با شاهد (به ترتیب 12/487 و 74/455 کیلوگرم در هکتار) را در پی داشت. اثرات متقابل تیمارها بر همه ی صفات به جز درصد تورم معنی دار بود. تأثیر کودهای شیمیایی و بیولوژیک در ترکیب با کود گاوی نسبت به کاربرد جداگانه ی آن ها بیشتر بود و در همه ی صفات مورد بررسی تلفیق کود شیمیایی با گاوی نسبت به سایر تیمارها برتری معنی داری را نشان داد. ضرایب همبستگی بین صفات نشان داد که بین عملکرد و وزن هزار دانه (**96/0=r) و بین میزان موسیلاژ و فاکتور تورم (**98/0=r)، همبستگی مثبت و قوی وجود داشت. به طور کلی، نتایج این آزمایش نشان داد که استفاده از کودهای بیولوژیک در تلفیق با کود دامی، می تواند سبب استفاده ی کارآمدتر از آن ها شده و ضمن تولید عملکردی مشابه به کودهای شیمیایی، سلامت محصول تولید شده را تضمین نماید.
سارا سنجانی مهدی نصیری محلاتی
با توجه به رشد روزافزون جمعیت و از طرفی کاهش کمیت و کیفیت منابع طبیعی، برای بهبود روش های برنامه ریزی، مدیریت منابع زمینی و افزایش بهره وری کشاورزی نیاز به رویکردی تلفیقی می باشد. به نظر می رسد استراتژی افزایش تولید گیاهان در ایران عمدتا بر اساس افزایش عملکرد باشد. به این منظور در این تحقیق پهنه بندی اگرواکولوژیکی و برآورد عملکرد پتانسیل و خلاء عملکرد سه گیاه گندم، چغندرقند و ذرت با استفاده از تلفیق سیستم اطلاعات جغرافیایی و مدل های شبیه سازی رشد در استان خراسان شمالی، رضوی و جنوبی مورد بررسی قرار گرفت. پس از جمع آوری اطلاعات، لایه های اطلاعاتی مورد نیاز از جمله لایه های اطلاعاتی عوامل اقلیمی، توپوگرافی و خاک با استفاده از قابلیت های سیستم اطلاعات جغرافیایی تهیه شد. لایه درجه حرارت با استفاده از معادلات رگرسیونی و روش درون یابی نزدیکترین همسایگی و لایه بارندگی پس از بررسی روش های مختلف درون یابی با استفاده از روش کریجینگ تهیه شد. لایه های شیب و ارتفاع از مدل رقومی ارتفاع (dem) منطقه استخراج شد. لایه بافت خاک نیز با استفاده از روش چندضلعی های تیسن برای استان خراسان تهیه شد. سپس پهنه های مناسب کشت گیاهان مورد مطالعه از طریق تطبیق نیازهای گیاهان با خصوصیات مناطق مورد مطالعه با استفاده از قوانین تجزیه و تحلیل سلسله مراتبی و همپوشانی لایه های مورد بررسی تعیین شد. به ترتیب در حدود 27/20، 4 و 2 درصد از اراضی استان برای گندم، چغندرقند و ذرت در پهنه بسیار مناسب قرار گرفتند. در حالیکه بخش عمده مناطق در مورد هر سه گیاه در پهنه متوسط تا ضعیف قرار گرفتند. ارزیابی مدل های شبیه سازی رشد wofost (برای گندم و چغندرقند) و dssat (برای ذرت) نشان داد که مدل ها قادر به شبیه سازی عملکرد سه گیاه مورد مطالعه می باشند. نتایج شبیه سازی نشان داد که میانگین عملکرد پتانسیل گندم، چغندرقند و ذرت به ترتیب در محدوده 29/4 تا 12/8 ، 2/56 تا 1/124 و81/8 تا 25/17 تن در هکتار در سطح استان خراسان متغیر بود. رابطه معنی داری بین عملکرد پتانسیل هر سه گیاه مورد مطالعه و درجه حرارت در سطح استان مشاهده شد. بطوریکه با افزایش میانگین درجه حرارت در طول فصل رشد گیاهان عملکرد پتانسیل کاهش یافت. توزیع مکانی عملکرد پتانسیل و عملکرد واقعی سه گیاه مورد مطالعه مشابه بود و گرادیان کاهشی از شمال به جنوب استان وجود داشت، که این روند تا حدودی مطابق با نقشه های پهنه بندی اگرواکولوژیک این گیاهان بود. میانگین خلاء عملکرد کل برای گندم، چغندرقند و ذرت به ترتیب در محدوده 23/2 تا 91/4 ، 31 تا 95 و 7/4 تا 8/12 تن در هکتار بدست آمد. در مورد هر سه گیاه مورد مطالعه، مناطق با عملکرد پتانسیل بالاتر میزان خلاء عملکرد بالاتری نشان دادند.
رحیم عسگری علیرضا کوچکی
به منظور ارزیابی سلامت اگرواکوسیستم های منطقه بیرجند بین سال های 1370 تا 1390، تعداد 59 شاخص به عنوان سنجه های سلامت در قالب سه گروه از ملاک های ساختاری (25 سنجه، نظیر سرانه زمین های کشاورزی و فشار زراعی بر اراضی)، ملاک های کارکردی (25 سنجه، نظیر کارائی مصرف آب و مصرف کودهای شیمیایی ) و ملاک های سازمانی (9 سنجه، نظیر استفاده از نیروی متخصص و بیمه کشاورزی) انتخاب و دسته بندی شدند. روش محاسبه هر یک از سنجه ها بر اساس تعریف علمی آنها صورت پذیرفت. جهت برازش معادلات مربوطه و مشاهده روند تغییرات، از روش های تجزیه رگرسیونی و برای شناسایی وجود و یا عدم وجود رابطه معنی دار بین سنجه ها، آزمون همبستگی به عمل آمد. در گام بعدی با توجه به مثبت یا منفی بودن هر شاخص و شدت اثر آن در سلامت اگرواکوسیستم ها، ضرایب مثبت و منفی مربوطه (از 3+ تا 3-) تعیین و پس از نرمال سازی داده ها جهت یکسان سازی نوسانات و قرار گیری داده ها بین صفر و یک، ضرایب مربوطه اعمال شد و به این ترتیب شاخص سلامت کل در هر سال از طریق جمع جبری امتیازات کل سنجه های موجود در هر یک از ملاک های سه گانه، بدست آمد و در آخر هم از جمع جبری امتیازات نهایی کسب شده در طول هر یک از سال های مورد مطالعه، شاخص سلامت کل اگرواکوسیستم ها در طول دوره 21 ساله محاسبه شد و جهت تعیین مرتبه کیفی شاخص سلامت کل در طول بازه زمانی مورد مطالعه، کلاس بندی کیفی امتیازات صورت پذیرفت. طبق نتایج حاصله، امتیاز نهایی ملاک های ساختاری در طول دوره مطالعه برابر با 12/184+ شد که مثبت ترین و منفی ترین سنجه های اثرگذار در این گروه از ملاک ها به ترتیب سنجه حفاظت از آبخیز ها با امتیاز 31/36+ و سنجه تغییر کاربری اراضی کشاورزی با امتیاز 17/30- بودند. امتیاز نهایی ملاک های کارکردی در طول دوره مطالعه برابر با 22/101+ شد که سنجه میزان بارندگی با امتیاز 28/30+ و سنجه خسارت محصولات کشاورزی با امتیاز 67/33- به عنوان مثبت ترین و منفی ترین سنجه های این گروه از ملاک ها بودند. امتیاز نهایی ملاک های سازمانی در طول دوره مطالعه برابر با 89/170+ شد که سنجه تعاونی های کشاورزی با امتیاز 60/41+ و سنجه ترویج کشاورزی با امتیاز 92/7+ عنوان مثبت ترین و کم اثر ترین سنجه های این گروه از ملاک ها را به خود اختصاص دادند. در پایان نیز شاخص سلامت کل اگرواکوسیستم های منطقه بیرجند که حاصل جمع امتیازات نهایی ملاک های سه گانه در طول دوره مطالعه بود، با کسب امتیاز 24/456+ در کلاس سلامت نسبی قرار گرفت که در بین سنجه های 59 گانه، سنجه تعاونی های کشاورزی با امتیاز 60/41+ و سنجه خسارت محصولات کشاورزی با امتیاز 67/33- به عنوان مثبت ترین و منفی ترین سنجه های اثرگذار در شاخص سلامت کل شناسایی شدند. در این بین، ملاک های ساختاری با کسب بیشترین امتیازات به عنوان مهم ترین گروه از ملاک های اثرگذار در شاخص سلامت کل اگرواکوسیستم های منطقه بیرجند شناخته شدند که پس از آن به ترتیب ملاک های سازمانی و کارکردی در درجه بعدی اهمیت قرار گرفتند.
فرانک نوربخش مهدی نصیری محلاتی
به منظور بررسی عملکرد، شاخص های رشد و ارزیابی شاخص های کشت مخلوط کنجد و لوبیا تحت شرایط آب و هوایی مشهد، آزمایشی به صورت کرت های خرد شده بر پایه طرح بلوک کامل تصادفی در سه تکرار در سال زراعی 1391-1390 انجام شد. دو روش کاشت ردیفی و درهم و پنج نسبت کاشت شامل 75% کنجد+ 25% لوبیا، 25% کنجد + 75% لوبیا و50% لوبیا + 50% کنجد، کشت خالص کنجد و کشت خالص لوبیا به ترتیب به عنوان فاکتورهای اصلی و فرعی در نظر گرفته شدند. نتایج نشان داد که عملکرد و اجزاء عملکرد کنجد و لوبیا بطور معنی داری تحت تاثیر تیمارهای مورد بررسی قرار گرفتند. بیشترین میزان عملکرد کنجد(3129 کیلوگرم در هکتار) در نسبت 50% کنجد+50% لوبیا و در مورد لوبیا با 86/2190کیلوگرم در هکتار در کشت خالص مشاهده شد. بیشترین میزان تجمع ماده خشک(tdm) کنجد ازکشت خالص آن به صورت درهم با 50/282 گرم در مترمربع حاصل شد. . بیشترین میزان سرعت رشد محصول(cgr) کنجد در کشت مخلوط ردیفی در تیمار کشت خالص کنجد به دست آمد. بالاترین میزان شاخص رشد نسبی (rgr)در کشت خالص کنجد مشاهده شد و کشت مخلوط تاثیر مثبتی بر شاخص های رشد کنجد نداشت. نسبت برابری زمین(ler) در تمامی نسبت های کشت مخلوط بیشتر از یک بود و بالاترین میزان از تیمارهای کشت ردیفی و نسبت 50% لوبیا+50% کنجد بدست آمد. ضریب ازدحام نسبی(rcc) در نسبت50% کنجد+50% لوبیا با مقدار 19/2 بالاترین میزان را داشت. حداقل شاخص رقابت(ci) معادل 001/0 در نسبت 50% کنجد+50% لوبیا مشاهده شد و در نهایت، با توجه به شاخص تهاجم، لوبیا بعنوان گونه غالب تعیین شد.
زینت برومند رضازاده پرویز رضوانی مقدم
ترسیب کربن به معنای افزایش دائمی ذخیره کربن در خاک، ماده گیاهی یا آب بوده و خاک به عنوان بزرگ ترین منبع کربن خشکی دنیا، نقش مهمی در چرخه جهانی کربن دارد. هدف از این مطالعه بررسی اثر رطوبت خاک بر سرعت تجزیه و مقایسه روند تجزیه بقایای گیاهان زراعی مختلف در طی زمان، یافتن رابطه بین سرعت تجزیه نسبی بقایای گیاهان زراعی با رژیم رطوبتی خاک و نسبت کربن به نیتروژن بقایا و محاسبه میزان کربن قابل ترسیب در سیستم کشت فاریاب و دیم پنج محصول زراعی عمده در طی پنج سال زراعی در ایران بود. به همین منظور مطالعه ای در شرایط آزمایشگاهی با پنج نوع بقایای گیاهی (گندم، ذرت، کلزا، پنبه، سویا و نیز تیمار شاهد بدون بقایا)، سه سطح رژیم رطوبتی خاک (30، 60 و 100 درصد ظرفیت زراعی) و زمان نمونه گیری با فواصل 10، 20، 50، 90، 140، 190، 240، 290، 340 و 390 روز پس از شروع انکوباسیون اجرا شد و نیز محاسبه میزان کربن قابل ترسیب در این محصولات در پنج سال زراعی از 83-1382 تا 87-1386 بر اساس عملکرد، شاخص برداشت و نسبت اندام های هوایی به ریشه در سه سناریوی بازگشت کامل بقایا، بازگشت 50 درصد بقایا و حذف کامل بقایای اندام های هوایی و سه سناریوی رطوبتی 100، 60 و 30 درصد ظرفیت زراعی انجام شد. نتایج مطالعات آزمایشگاهی نشان داد که در بین بقایا، گندم و سویا به ترتیب از بیشترین و کمترین نسبت کربن به نیتروژن و پائین ترین و بالاترین کیفیت برخوردار بودند. با کاهش میزان رطوبت، میزان تجزیه بقایای گیاهی کاهش یافت. کمترین و بیشترین میزان تجزیه به ترتیب در گندم و سویا مشاهده شد. درصد وزن خشک باقیمانده بقایای گیاهی بین تیمارهای رطوبتی تا بیست روز پس از شروع آزمایش تفاوت معنی داری نشان نداد ولی از روز بیستم به بعد سرعت کاهش وزن خشک در 100 و 60 درصد ظرفیت زراعی نسبت به 30 درصد ظرفیت زراعی افزایش نشان داد. بیشترین و کمترین میزان نیتروژن معدنی شده تجمعی خالص در پایان آزمایش به ترتیب مربوط به تیمار 100 و 30 درصد ظرفیت زراعی بود. بیشترین مقدار کربن آلی ناپایدار در تیمار 60 درصد ظرفیت زراعی مشاهده شد. میزان کربن آلی ناپایدار در تمامی تیمارهای دارای بقایای گیاهی تا 20 روز پس از شروع انکوباسیون افزایش و پس از آن به سرعت کاهش یافت و پس از گذشت حدود 190 روز روند نسبتاً ثابتی به خود گرفت. میزان کربن آلی ناپایدار در خاک با بقایای سویا بیش از سایر خاک ها بود. بیشترین و کمترین شاخص پایداری به ترتیب مربوط به خاک دارای بقایای گندم و سویا بود. میزان کربن آلی در خاک با بقایای گندم و پنبه در تیمار رطوبتی 100 درصد ظرفیت زراعی بیش از سایر تیمارها بود. محاسبه میزان کربن قابل ترسیب در استان های مختلف نشان داد که در کشت گندم آبی استانهای کرمانشاه و سیستان و بلوچستان، گندم دیم: مازندران و بوشهر، ذرت آبی: قزوین و خراسان جنوبی، ذرت دیم: مازندارن و گیلان، کلزای آبی: اصفهان و بوشهر، کلزای دیم: مازندران و ایلام، پنبه آبی: آذربایجان شرقی و هرمزگان، پنبه دیم: گلستان و مازندارن، سویای آبی: اردبیل و آذربایجان شرقی، سویای دیم: مازندارن و گلستان به ترتیب بیشترین و کمترین مقدار کربن قابل ترسیب را دارا بودند. با افزایش میزان رطوبت از 30 به 60 و 100 درصد ظرفیت زراعی و همچنین با کاهش درصد برگشت بقایا به خاک از 100 به 50 درصد و حذف کامل بقایا میزان کربن قابل ترسیب در خاک همه محصولات مورد مطالعه کاهش یافت. در بین محصولات مورد مطالعه ذرت و سویا در سیستم کشت فاریاب به ترتیب از بالاترین و پایین ترین میزان کربن قابل ترسیب برخوردار بودند. همچنین در بین استان های مختلف، استان های مازندران، گلستان و اردبیل بیشترین و استان های سیستان و بلوچستان، بوشهر و خراسان شمالی کمترین مقدار کربن قابل ترسیب در خاک را دارا بودند.
شهرام امیرمرادی علیرضا کوچکی
پالایش سبز یا گیاه پالایی عناصرسنگین یکی از بوم سازگارترین و ارزان ترین روش ها است که در شرایط استفاده از پساب های آلوده و یا زمین های زراعی آلوده قابل استفاده است. انتخاب گیاهان دارویی تولید کننده اسانس به عنوان جایگزینی مناسب برای گیاهان زراعی در چنین شرایطی مورد توجه زیادی قرار گرفته است. به منظور مطالعه پتانسیل گیاه پالایی مریم گلی( salvia officinalis l.) و نعنا فلفلی(menta piperita l. )، چهارطرح آزمایشی به ترتیب جهت بررسی تاثیر غلظت های کادمیم و سرب برخصوصیات جوانه زنی مریم گلی، بررسی خصوصیات کمی و کیفی و جذب کادمیم و سرب، بررسی نقش میکوریزا وبررسی اثر پساب های صنعتی بر خصوصیات کمی و کیفی و جذب کادمیم و سرب در سال های 1389الی1391 در گلخانه تحقیقاتی دانشکده کشاورزی دانشگاه فردوسی مشهد انجام شد.کلیه آزمایشات به صورت فاکتوریل و در سه تکرارانجام شد. نتایج آزمایش نشان داد که وزن تر، وزن خشک،ساقه چه و ریشه چه، طول ساقه چه وریشه چه مریم گلی درحداکثر غلظت کادمیم و حداکثر غلظت سرب نسبت به شاهد کاهش یافت. با افزایش غلظت کادمیم و سرب به ترتیب از صفر به 10 و از صفر به 100 میلی گرم بر لیتر درصد جوانه زنی افزایش و پس از آن کاهش یافت. سرعت جوانه زنی در حداکثر غلظت کادمیم و سرب نسبت به شاهدکاهش ومتوسط زمان جوانه زنی درغلظت 40 میلی گرم بر لیتر کادمیم و600 میلی گرم برلیتر سرب نسبت به شاهد افزایش یافت. استفاده از غلظت 40 میلی گرم برلیترکادمیم نسبت به شاهد باعث کاهش وزن تر و خشک مریم گلی به ترتیب به میزان 6/4 و20/5 درصد شد که این کاهش برای نعنا فلفلی به ترتیب 43/7 و 20/9 درصد بود. در غلظت 40 میلی لیتر و 600 میلی لیتر کادمیم و سرب ، درصد اسانس مریم گلی و نعنا فلفلی به ترتیب 9/12و 19/2 و 51/14 و 55/2درصد کاهش یافت(اختلاف در غلظت های کم معنی دار نبود). فاکتور انتقال کادمیم از ریشه به اندام هوایی در غلظت 40 میلی گرم برکیلوگرم کادمیم درنعنا فلفلی 82/104 درصد بیشتر از مریم گلی بود. نتایج آزمایش نشان داد که استفاده از میکوریزا باعث افزایش وزن تر و خشک گیاه مریم گلی به ترتیب به میزان 63/18 و 92/20 درصد و افزایش درصد اسانس به میزان 38/76 درصد شد. استفاده از میکوریزا باعث افزایش میزان کادمیم در اندام هوایی مریم گلی به میزان 54/72 درصد بیشتر از گیاهان غیرمیکوریزایی شد. کاهش درصد اسانس نعنا فلفلی در غلظت 40 میلی گرم بر لیتر و عدم حضور میکوریزا نسبت به شاهد 23/2 درصد بود و این در حالی است که این کاهش در حضور میکوریزا 9/8 درصد بود. درصد اسانس در غلظت 600 میلی گرم بر لیترسرب و حضور میکوریزا نسبت به همین غلظت و عدم حضور میکوریزا 43/9 درصد افزایش نشان داد. استفاده از میکوریزا باعث افزایش انتقال کادمیم از ریشه به اندام هوایی مریم گلی و نعنا فلفلی به ترتیب به میزان 67/66 و 65/95درصد شد. کاربرد پساب در مریم گلی و نعنا فلفلی به ترتیب باعث افزایش 7/2 و 9/2 درصد وزن تراندام هوایی و 6/2 و 86/10 درصد در وزن خشک اندام هوایی شد. استفاده از پساب در کشت مریم گلی باعث افزایش فاکتور انتقال کادمیم از ریشه به اندام هوایی به میزان 75 درصد و در کشت نعنا فلفلی این افزایش 100 درصد بود. در گیاه مریم گلی، استفاده ازپساب باعث افزایش درصد کامفن، بتا میرسن، 1و8 سینئول، آلفا توجان، بتا توجان، کامفورو ویریدیفلورول و کاهش سابینن، بتا پینن، پاراسایمن و لیمونن نسبت به عدم استفاده از پساب شد. در گیاه نعنا فلفلی، استفاده از پساب باعث افزایش آلفا-ترپینن، پیپریتون، نئومنتول، منتوفوران، منتول، ژرماکرن، منتون، پیپریتون اکسید، لیمونن و 1و8 سینئول و کاهش پولگون، پیپریتنون و کاروون نسبت به عدم استفاده از پساب شد. نتایج آزمایشات نشان داد که اسانس تولیدی مریم گلی و نعنا فلفلی عاری از کادمیم و سرب بود. کلید واژه: مریم گلی، نعنا فلفلی، عناصر سنگین، گیاه پالایی، آبهای آلوده
روح اله مرادی مهدی نصیری محلاتی
این تحقیق با هدف بررسی رهیافت های کاهش انتشار گازهای گلخانه ای و سازگاری ذرت به شرایط تغییر اقلیم انجام شد. در بخش سازگاریِ ذرت به تغییرات اقلیمی، دو مدل گردش عمومی hadcm3 و ipcm4 تحت سه سناریوی a1b،b1 و a2 در سه دوره زمانی 2020، 2050 و 2080 بکار برده شد. برای شبیهسازی پارامترهای اقلیمی و ایجاد فصل رشد احتمالی برای هر دوره از مدل lars-wg و برای شبیه سازی رشد ذرت از مدل ceres-maize استفاده شد. پس از شبیهسازی اثرات تغییر اقلیم بر خصوصیات رشد و تولید ذرت، تغییر تاریخ کاشت، مدیریت آبیاری و مدیریت ارقام ذرت بعنوان راهکارهای سازگاری مورد ارزیابی قرار گرفتند. در بخش تخفیف اثرات منفی تغییر اقلیم در کشت ذرت، یک آزمایش دو ساله (1390 و 1391) در مزرعه تحقیقاتی دانشکده کشاورزی مشهد بصورت اسپلیت پلات نواری بر پایه طرح بلوکهای کامل تصادفی در 3 تکرار اجرا شد. فاکتورهای اصلی شامل انواع شخم و مدیریت بقایا که عمود بر هم اجرا شدند و فاکتور فرعی شامل سطوح مختلف کود اوره که در داخل شخم اسپلیت گردید، بودند. پیش بینی ها نشان داد که عملکرد ارقام مختلف ذرت تحت تاثیر تغییرات اقلیمی از 4/6 تا 15/42% نسبت به شرایط کنونی کاهش خواهد یافت. نتایج شبیهسازی نشان داد که تاریخ کاشت زودتر (10 اردیبهشت)، افزایش مقدار و زمان آبیاری در مرحله گلدهی و کشت ارقام زودرس ذرت تا حد زیادی می توانند در سازگاری ذرت به شرایط تغییر اقلیم مفید واقع شوند. نتایج مربوط به بخش تخفیف اثرات تغییر اقلیم نشان داد که نوع شخم در سال اول تاثیر معنی داری بر عملکرد دانه ذرت نداشت ولی در سال دوم این صفت در شخم رایج بیشتر از شخم حداقل بود. حضور بقایای گیاهی در سال اول باعث کاهش معنی دار عملکرد دانه شد و در سال دوم اختلافی از این نظر بین وجود و عدم وجود بقایا مشاهده نشد. با افزایش سطوح کود نیتروژن عملکرد دانه افزایش یافت. از بین تیمارهای مورد بررسی، مدیریت بقایا بیشترین تاثیر را بر بیلان کربن دارا بود، بطوریکه، در شرایط حضور بقایای ذرت بیلان کربن مثبت و در شرایط عدم وجود بقایا این شاخص منفی بود. شخم حداقل باعث کاهش انتشار گاز دی اکسید کربن و افزایش انتشار اکسید نیتروژن نسبت به شخم رایج گردید. میزان انتشار دیاکسیدکربن در تیمار وجود بقایا حدود 5 برابر عدم حضور بقایا بود ولی مدیریت بقایا تاثیر قابل ملاحظه ای بر انتشار اکسید نیتروژن نداشت. با افزایش میزان کود نیتروژن مصرفی میزان انتشار گاز دی اکسیدکربن و اکسید نیتروژن افزایش یافت. میزان انتشار متان نیز از روند مشخصی تحت تاثیر تیمارهای مورد بررسی برخوردار نبود. میزان پتانسیل گرمایش جهانی تحت تاثیر شخم رایج، وجود بقایای گیاهی و سطوح بالای مصرف اوره بالاتر از شخم حداقل، عدم حضور بقایا و سطوح پایین کودی بود.
مژگان ثابت تیموری علیرضا کوچکی
به منظور ارزیابی امکان سنجی اهلیسازی گونه گل اروانه بزقی (hymenocrater platystegius rech.f.) در شرایط زراعی کم نهاده، مجموعه مطالعات رویشگاهی، آزمایشگاهی، گلخانهای و مزرعهای، طی سالهای 1388، 1389، 1390 و 1391 انجام شد. نتایج مطالعات انجام شده در شش رویشگاهطبیعی بزد، بزق، بزنگان، زشک، کلات و گلمکان نشان داد که این گونه در دامنههای نورگیر، شیبهای بیشتر از 45 درجه (12%) و ارتفاع بالاتر از 1000 تا 2120 متر از سطح دریا با میانگین درجه حرارت سالیانه 8/12 تا 6/15 درجه سانتیگراد و میانگین بارندگی سالیانه 176 تا 275 میلیمتر، در اقلیم خشک بیابانی سرد تا نیمه خشک فراسرد و خاک سیلتی-لوم پراکنش دارد. درصد پوشش خاک بین 37تا 96 درصد، تراکم بوته 16 تا 59 بوته در هکتار، متوسط ارتفاع بوته 3/29 تا 5/46 سانتیمتر، قطر تاج پوشش 2/22 تا 65 سانتیمتر، وزن خشک زیست توده 3/13 تا 4/59 گرم بر مترمربع بوده و دوگونه پرووسکیا و درمنه از گونههای همراه دایمی آن محسوب میشد. دوره رشد سالیانه این گونه در طبیعت ،210 روز معادل 5/3849 درجه روز برآورد شد. افزایش درصد شیب رویشگاه سبب کاهش قطر، تراکم، وزن زیست توده و ارتفاع بوته و افزایش ارتفاع از سطح دریا باعث بروز اثرات کاهشی بر ویژگیهای مورفولوژیکی گونه و نیز مقدار اسانس شد. متوسط مقدار اسانس حاصل از اندامهای هوایی رویشگاههای طبیعی بین 05/0 تا 7/2 درصد متغیر بوده و منجر به شناسایی چهار شیمیوتایپ بزد، بزق، بزنگان و زشک-کلات-گلمکان شد. نتایج مطالعات سیتوژنتیکی بیانگر تعداد 38=n2 بود. بررسی ریزماهوارهها بیانگر تولید 182 باند از 11 آغازگر issr، در محدوده 100 جفت باز بودند. میانگین بانددهی برای هر آغازگر، 8 ژن، بیشترین و کمترین تعداد باند بوسیله آغازگرهای 825 و 811 بوده و بیشترین تشابه ژنتیکی بین دو اکوتیپ زشک و گلمکان و کمترین تشابه بین دو اکوتیپ کلات و گلمکان مشاهده شد. بهترین شرایط برای جوانه زنی بذور این گونه، اعمال چینه سرمایی، چینه گرمایی و سپس مغناظیسی شدن بود، بطوریکه بهترین درصد جوانهزنی با اعمال دمای 15درجه شب و 25 درجه سانتیگراد روز حاصل شد و سرعت جوانهزنی نیز در دمای ثابت 20 درجه سانتیگراد مشاهده شد. همچنین، تعیین درجه حرارت کاردینال جوانهزنی بهصورت درجه حرارتمطلوب (8/22 تا 33 درجه سانتیگراد)، کمینه (1- تا 7/2- درجه سانتیگراد) و بیشینه (5/53 تا 67 درجه سانتیگراد) بود. تکثیر ریز نمونه و کاربرد هورمونهای رشد و عملکرد مثبت ذغال فعال در کاهش اثرات منفی ترکیبات فنلی حاصل از ریزنمونه در محیط کشت سبب بهبود شرایط باززایی در محیط b5 همراه با 2 میلیگرم در لیتر هورمون iba به مقدار 63 درصد بوده و بهترین محیط کشت ریشه زایی، محیط b5 حاوی 4 میلیگرم درلیتر هورمون iaa شناسایی شد. هرچند مطالعات گلخانهای بیانگر موفقیتآمیز بودن تکثیر بذری در بسترهای کشت مختلف بود ولی تقسیم بوته با 90 درصد بقای گیاهچه، بهترین روش تکثیر در مزرعه و گلخانه شناخته شد. طول دوره رشد گیاه در شرایط گلخانه، 153روز، معادل 1836 درجه روز رشد بود. در شرایط گلخانه، کاربرد 30 تن در هکتار کود دامی در تراکم 3 بوته در متر مربع بیانگر منجر به تولید بیشترین عملکرد تر و خشک بوته در متر مربع شد. طول دوره رشد در مزرعه با روش تکثیر بذری، 196روز، معادل 5/4378 درجه روز رشد و در روش تقسیم بوته 208 روز معادل 7/4160 درجه روز بود. در شرایط مزرعه، بیشترین عملکرد خشک اندام هوایی و اسانس، حاصل کاربرد30 تن در هکتار کود دامی در فواصل آبیاری21روز در چین دوم از سال اول مطالعه بود. بررسیفیتوشیمیایی گونه در مزرعه نشان از بروز شیمیوتایپ متفاوتی از رویشگاههای طبیعی، حاوی ترکیبات نئوفیتادئین (62درصد)، کاریوفیلن(19درصد)، ارگوسترول (9/4درصد) و آسکاریدول (9/3درصد) داشت.
اسماعیل فرخی مهدی نصیری محلاتی
آلوئه ورا (aloe barbadensis miller.) گیاهی دارویی سازگار با اقلیم ایران و به خصوص استان بوشهر است با این حال اطلاعات کافی در خصوص واکنش های رشدی و عملکردی این گیاه به کودهای غیرشیمیایی در دست نمی باشد. این مطالعه با هدف ارزیابی اثر کودهای بیولوژیک، دامی و شیمیایی بر خصوصیات رشدی و عملکرد اقتصادی آلوئه ورا انجام شد. آزمایش به صورت کرتهای خرد شده در قالب طرح بلوک کامل تصادفی با 3 تکرار در ایستگاه تحقیقاتی مرکز تحقیقات کشاورزی و منابع طبیعی استان بوشهر در سال زراعی 92-1391 انجام شد. عامل اصلی شامل کاربرد و عدم کاربرد کود دامی از نوع گوسفندی و عامل فرعی مصرف کودهای بیولوژیک و شیمیایی شامل(1- کود شیمیایی، 2- کود بیولوژیک میکوریزا، 3- کود بیولوژیک نیتراژین شامل باکتری های azotobacter spp.، pseudomonas spp. وazospirillum spp.، 4- ترکیب دو کود بیولوژیک میکوریزا و نیتراژین و 5- شاهد (بدون مصرف کود) بودند. صفات اندازه گیری شده در این آزمایش شامل شاخص های رشدی (شاخص سطح برگ، ماده خشک کل، سرعت رشد محصول، سرعت رشد نسبی، سرعت آسیمیلاسیون خالص و نسبت سطح برگ) که با برازش توابع محاسبه شدند و خصوصیات مورفولوژیکی (وزن تر و خشک بوته، طول برگ، عرض برگ، ضخامت برگ، تعداد برگ) و عملکرد آلوئه ورا بودند. نتایج نشان داد که تاثیر کود دامی و کودهای بیولوژیک و شیمیایی بر اکثر صفات اندازهگیری شده آلوئه ورا معنی دار بود. همچنین برهمکنش بین کود دامی و کودهای بیولوژیک و شیمیایی نیز صفات رشدی آلوئه ورا را بطور معنی داری تغییر داد. کاربرد کود دامی در مقایسه با عدم کاربرد آن باعث بهبود شاخصهای رشد و عملکرد برگ قابل برداشت گردید. تلفیق کود دامی با کود شیمیایی بیشترین تاثیر را بر رشد و در نتیجه عملکرد آلوئه ورا داشت. به طوری که تیمار تلفیقی کود دامی با کود شیمیایی دارای بیشترین شاخص سطح برگ (1/6)، سرعت رشد محصول (79/0 گرم در مترمربع در روز)، ماده خشک کل (57/111 گرم در متر مربع) و عملکرد برگ قابل برداشت (04/36 تن در هکتار) بود. بیشترین عملکرد برگ قابل برداشت (04/36 تن در هکتار) در تیمار تلفیق کود دامی با کود شیمیایی بدست آمد که البته با تیمار تلفیق کود دامی و کودهای بیولوژیک (میکوریزا و نیتراژین) اختلاف معنی داری نداشت. هنگامی که تیمار تلفیقی میکوریزا و نیتراژین همراه با کود دامی استفاده شد نسبت به کاربرد جداگانه آن ها برتری نشان داد اما بدون استفاده از کود گوسفندی کاربرد جداگانه آنها بر تمامی صفات تحت بررسی تأثیر مثبت بیشتری داشت. کود دامی با در اختیار قرار دادن عناصر غذایی ماکرو و میکرو و همین طور ایجاد شرایط فیزیکی مناسب برای ریزموجودات موجود در کودهای زیستی باعث افزایش فعالیت آن ها شده و افزایش عملکرد را به دنبال داشت.بطورکلی نتایج این تحقیق نشان داد که برای تولید عملکرد بالای آلوئه ورا میتوان از تلفیق کودهای دامی و بیولوژیک به جای کودهای شیمیایی سود برد.
یاسر علی زاده مهدی نصیری محلاتی
آزمایش حاضر در دو بخش تحقیقات مزرعه ای و مطالعات منطقه ای، به منظور بررسی بیلان کربن و انتشار گازهای گلخانه ای در اکوسیستم های زراعی گندم، چغندرقند و ذرت علوفه ای انجام گرفت بدین منظور سه آزمایش جداگانه در دو سال 1389-90 و 1390-91 در قالب طرح بلوک کاملا تصادفی با سه تکرار و 8 تیمار در مزرعه تحقیقاتی دانشکده کشاورزی دانشگاه فردوسی مشهد اجرا گردید. تیمارهای آزمایشی شامل دو سطح 150 و 250 کیلوگرم در هکتار کود شیمیایی نیتروژن، 10 تن در هکتار کود دامی، 150کیلوگرم در هکتار کود شیمیایی نیتروژن به همراه 10 تن در هکتار کود دامی، 2 تن در هکتار بقایا، 5 تن در هکتار بقایا، 150کیلوگرم کود شیمیایی نیتروژن به همراه 5 تن در هکتار بقایا و تیمار شاهد بدون استفاده از هر نوع کودی بود. نتایج آزمایش نشان داد که بالاترین میزان شاخص برداشت در هر سه گیاه مورد مطالعه در هر دو سال آزمایش در تیمار شاهد مشاهده شده و ضریب تسهیم کربن به اندام های هوایی در شرایط استفاده از تیمارهای تلفیقی (نیتروژن شیمیایی+ دامی و نیتروژن شیمیایی+ بقایا) افزایش معنی دار یافت. وجود بقایای گیاهی در خاک به خصوص در فصل بهار باعث کاهش معنی دار دما در عمق 5 سانتی متری خاک شد بطوریکه در فروردین سال 90-1389 دمای خاک در تیمار دارای بقایا در ماه فروردین حداکثر تا 5/8 درجه سردتر از تیمار شاهد بود و این اختلاف در سال 91-1390 نیز 6 درجه سانتی گراد بود. نتایج بررسی انتشار روزانه دی اکسید کربن در بین تیمارهای مورد آزمایش نشان داد که انتشار دی اکسیدکربن به ترتیب در تیمارهای کود دامی-شیمیایی > بقایا-شیمیایی> کود دامی> 5تن بقایا> 2 تن بقایا> 250 کیلوگرم کودشیمیایی> 150 کیلوگرم نیتروژن شیمیایی>تیمار شاهد > خاک لخت بود و همچنین در هر سه گیاه افزایش انتشار دی اکسید کربن در برابر افزایش دما به صورت تابع نمایی بود. بالاترین تنفس هتروترفی سالانه خاک در هر دو سال آزمایش در گیاه گندم به ترتیب با 1720 و 1632 در گیاه ذرت، 1710 و 1640 و در گیاه چغندرقند، 1690 و 1580 کیلوگرم کربن در هکتار در سال در تیمار کود دامی-شیمیایی مشاهده شد. برای بررسی تنفس خاک در سطح اکوسیستم زراعی به دلیل عدم امکان اندازه گیری مستقیم، از مدل agro-c برای شبیه سازی استفاده شد که نتایج ارزیابی مدل agro-c نشان داد که این مدل برآورد مناسبی برای پیش بینی انتشار دی اکسید کربن در اکوسیستم زراعی سه گیاه گندم، چغندرقند و ذرت دارا می باشد. تولید خالص بیوم در اکوسیستم زراعی گندم در شرایطی خروج کامل بقایا، 2- و در شرایط حضور بقایا، 10 و تولید خالص بیوم در چغندرقند در شرایط ورود و عدم ورود بقایا به خاک به ترتیب 70 و 25- گرم کربن در متر مربع در سال برآورد شد. تولید خالص اکوسیستم در ذرت علوفه ای 615، و میزان تولید خالص بیوم 9- گرم کربن بر متر مربع در سال بدست آمد. انتشار گازهای گلخانه ای حاصل از عملیات زراعی، بر اساس ضریب های انتشار برای هر عملیات یا نهاده تخمین زده شد که بر این اساس میزان انتشار گاز در گندم 5/432 و 5/345 و در گیاه چغندرقند 8/414 و 8/327 کیلوگرم کربن معادل بر هکتار در سال به ترتیب در عدم و حضور بقایا برآورد گردید. و در گیاه ذرت انتشار حاصل از عملیات 9/640 کیلوگرم کربن معادل در هکتار در سال تخمین زده شد. نتایج این مطالعه نشان داد که سهم اصلی انتشار دی اکسیدکربن در بخش عملیات مختلف در اکوسیستم زراعی استان خراسان (بیش از 70 درصد) مربوط به استفاده از کود شیمیایی اوره می باشد. بیلان گازهای گلخانه ای در گندم، 24و 2/45 و در چغندرقند 2/37-و 5/66 گرم کربن معادل بر متر مربع در سال به ترتیب در شرایط حضور و عدم بقایا محاسبه شد و در ذرت نیز میزان انتشار گازهای گلخانه ای 73 گرم کربن معادل بر متر مربع در سال برآورد گردید. کارایی انتشار در گیاه گندم 5/12 و 8/7 و چغندرقند، 3/13 و 17- به ترتیب در شرایط عدم و حضور بقایا بود و کارایی گیاه ذرت نیز 5/8 بدست امد. منفی بودن کارایی محصول، یعنی جهت جریان دی اکسید کربن از اتمسفر به سمت خاک بوده در نتیجه خاک اکوسیستم زراعی بعنوان مخزن کربن عمل می کند
امین خاموشی مهدی نصیری محلاتی
به منظور بررسی تاثیر نسبت های مختلف کاشت در مخلوط لوبیا (phaseolus vulgaris l.) و رازیانه (.foeniculum vulgare mill) تحت شرایط آب و هوایی مشهد، آزمایشی در قالب طرح بلوک های کامل تصادفی با 4 تکرار و 6 تیمار در سال 1391-1390 انجام شد. تیمارهای این آزمایش شامل : b:2f: (67% رازیانه + 33% لوبیا)، b:f: (50% رازیانه + 50% لوبیا)، f+25%b: (100% رازیانه + 25% لوبیا)، f+50%b: (100% رازیانه + 50% لوبیا)، fs: خالص رازیانه و bs: خالص لوبیا بود. نتایج نشان داد بیشترین مقادیر تجمع ماده خشک و شاخص سطح برگ لوبیا مربوط به تیمار کشت خالص بود و با کاهش تراکم لوبیا در تیمارهای مخلوط از میزان این شاخص ها کاسته شد. تجمع ماده خشک و شاخص سطح برگ رازیانه نیز در کشت خالص آن بالاترین مقدار را داشت و با کاهش تراکم بوته در تیمارهای جایگزینی و اضافه شدن گیاه لوبیا در تیمارهای افزایشی، کاهش یافت. بررسی عملکرد و اجزای عملکرد لوبیا نشان داد که تعداد غلاف در بوته، تعداد دانه در بوته، عملکرد بیولوژیک و عملکرد دانه لوبیا بطور معنی داری تحت تاثیر نسبت های مختلف کاشت قرار گرفت. تعداد چتر در بوته، تعداد دانه در چتر، عملکرد دانه و عملکرد بیولوژیک در رازیانه نیز تحت تاثیر الگوهای کشت قرار گرفت. ارزیابی نسبت برابری زمین نشان داد که بیشترین ler (1/33) مربوط به تیمار b:f: (50% رازیانه : 50% لوبیا) و کمترین ler (0/65) مربوط به تیمار f+25%b: (100% رازیانه + 25% لوبیا) بود و بطور کلی تیمارهای جایگزینی نسبت به تیمارهای افزایشی ler بیشتری داشتند.
جواد عظیم زاده مهدی نصیری محلاتی
بمنظور بررسی امکان جایگزینی کودهای آلی با شیمیایی در زراعت کلزا، آزمایشی در مزرعه تحقیقاتی دانشگاه آزاد شهرستان شیروان در سال زراعی 92-1391 اجرا شد. تیمارهای این آزمایش شامل کودهای آلی، شیمیایی و آبیاری بودند. تیمارهای آبیاری شامل آبیاری کامل و کم آبیاری و تیمارهای کودی شامل کمپوست زباله شهری، ورمی کمپوست، کود گاوی کاملاً پوسیده و کودهای شیمیایی نیتروژن و فسفر ( بر مبنای 150 کیلوگرم در هکتار نیتروژن و 130 کیلوگرم در هکتار فسفر) بودند. آزمایش بصورت کرت¬های خرد¬شده و در قالب طرح بلوک های کامل تصادفی و در سه تکرار اجرا شد. تیمارهای آبیاری در کرت¬های اصلی و تیمارهای کودی در کرت های فرعی قرار گرفتند. نتایج آزمایش نشان داد مقدار خاکدانه های بزرگتر از 25/0 میلیمتر در حالت الک خشک در تیمارهای 50 تن در هکتار کود گاوی و 15 تن در هکتار کمپوست زباله شهری از بقیه تیمارها بیشتر و خاکدانه های کوچکتر از 0.25 میلیمتر در این دو تیمار از بقیه کم تر بود. در حالت الک مرطوب نیز مقدار خاکدانه های بزرگتر از 0.25 میلیمتر در تیمار 50 تن در هکتار کود گاوی از بقیه تیمارها بیشتر و کمترین مقدار خاکدانه های کوچکتر از 25/0 میلیمتر نیز متعلق به همین تیمار بود. در مرحله توسعه غلاف بیشترین مقدار شاخص سطح برگ در تیمار استفاده از 11 تن در هکتار ورمی کمپوست مشاهده شد. عملکرد دانه، تعداد غلاف در بوته و وزن هزار دانه در تیمار آبیاری کامل در مقایسه با کم آبیاری به ترتیب 21% ، 5/9% و 17% بیشتر بود. تیمار استفاده از 50 تن در هکتار کود گاوی در مقایسه با بقیه تیمارها در شرایط کم آبیاری بیشترین عملکرد دانه را تولید نمود (875 کیلوگرم در هکتار). بعد از تیمار 50 تن در هکتار کود گاوی، تیمار کود شیمیایی و تیمار 11 تن در هکتار ورمی کمپوست به ترتیب با عملکردی معادل 820 و 814 کیلوگرم در هکتار در مرحله بعدی قرار داشتند. در شرایط آبیاری کامل اختلاف تیمارهای کودهای آلی با کود شیمیایی بیشتر شد و تیمار کود شیمیایی با عملکرد دانه ای معادل 1284 کیلوگرم در هکتار تفاوت زیادی با بقیه تیمارها نشان داد. بنابراین بنظر می رسد که گیاه کلزا در شرایط کمبود رطوبت عکس العمل بهتری به کودهای گاوی و ورمی کمپوست نشان می دهد و در صورتی که از نظر اقتصادی مقرون به صرفه باشد امکان جاگزینی آنها در اینگونه شرایط با کودهای شیمیایی میسر می باشد.
حسام الدین سلوکی علیرضا کوچکی
این پژوهش با هدف بررسی و ارزیابی برخی شاخص های اکوفیزیولوژیکی رشد در کشت مخلوط جایگزینی و افزایشی ماریتیغال (.silybum marianum l) و رازیانه (foeniculum vulgare mill) انجام گرفت. آزمایش با هشت تیمار در قالب طرح بلوک های کامل تصادفی در سه تکرار در مزرعه تحقیقاتی دانشکده کشاورزی دانشگاه فردوسی مشهد در سال زراعی 92 - 1391 اجرا شد. تیمارهای آزمایشی شامل کشت مخلوط 3:1 (25% رازیانه : 75% ماریتیغال)، کشت مخلوط 1:1 ( 50% رازیانه : 50% ماریتیغال)، کشت مخلوط 1:3 (75% رازیانه : 25% ماریتیغال)، کشت مخلوط 20% افزایشی (20% رازیانه + 100% ماریتیغال)، کشت مخلوط 40% افزایشی (40% رازیانه + 100% ماریتیغال) و کشت مخلوط 60% افزایشی (60% رازیانه + 100% ماریتیغال) و کشت خالص هر دو گونه بودند. نتایج نشان داد که تیمارهای کشت مخلوط جایگزینی شاخص سطح برگ و سطح سبز بالاتری نسبت به تیمارهای کشت مخلوط افزایشی داشتند. بررسی روند تجمع ماده خشک در بین تیمارهای مختلف کشت مخلوط نیز نشان داد که با پیش رفتن به سمت الگوهای افزایشی میزان زیست توده در واحد سطح برای هر گونه کاهش پیدا کرد. میزان کارایی مصرف نور ماریتیغال در طول فصل زراعی از 1/47 تا 2/36 (گرم بر مگاژول تشعشع جذب شده) متغیر بود. مقادیر کارایی مصرف نور رازیانه نیز از 0/71 تا 1/39 (گرم بر مگاژول تشعشع جذب شده) متغیر و در تمامی تیمارهای کشت مخلوط بالاتر از تک کشتی این گیاه بود. بر این اساس بهترین تیمار قابل توصیه برای کشت مخلوط ماریتیغال و رازیانه تیمار کشت مخلوط 1:1 (50% رازیانه : 50% ماریتیغال) می باشد. نتایج مربوط به عملکرد و اجزای عملکرد نیز نشان داد که تیمار کشت مخلوط جایگزینی 1:1 (50% رازیانه : 50% ماریتیغال)، بالاترین ارتفاع بوته و تعداد گل آذین در هر بوته را نسبت به سایر تیمارها دارا بود. بر اساس یافته های این پژوهش به نظر می رسد که استفاده از مخلوط های جایگزینی و ایجاد تنوع در ساختار و مدیریت مزرعه، رویکردی مفید در جهت افزایش کارایی مصرف منابع بویژه نور می باشد.
محبوبه عبدالهی مایوان سرور خرم دل
به منظور بررسی خصوصیات رشدی، اجزای عملکرد و عملکرد بیولوژیک، گل و دانه گیاه دارویی گاوزبان اروپایی (borago officinalis l.) تحت تأثیر مقادیر مختلف آبیاری و تراکم بوته، آزمایشی به صورت اسپلیت پلات در قالب طرح بلوک های کامل تصادفی با سه تکرار در مزرعه تحقیقاتی دانشکده کشاورزی دانشگاه فردوسی مشهد در سال زراعی 92-1391 اجرا شد. مقادیر آبیاری 6000، 7000 و 8000 متر مکعب در هکتار به عنوان عامل کرت اصلی و چهار تراکم 16، 20، 67/26 و 40 بوته در متر مربع به عنوان عامل کرت فرعی در نظر گرفته شدند. صفات مورد مطالعه شامل ارتفاع بوته، شاخص های رشدی (شاخص سطح برگ، میزان تجمع ماده خشک و سرعت رشد محصول)، تعداد شاخه جانبی در بوته، وزن هزار دانه، تعداد گل در متر مربع، عملکرد گل، تعداد دانه در متر مربع، عملکرد بیولوژیک و عملکرد دانه گاوزبان اروپایی بود. نتایج نشان داد که اثرات ساده و متقابل مقادیر آبیاری و تراکم بوته بر عملکرد گل، دانه و بیولوژیک، تعداد گل در متر مربع ، شاخه جانبی در بوته (01/0p≤) و تعداد دانه در متر مربع (05/0p≤) گیاه دارویی گاوزبان اروپایی معنی دار بود. اثر ساده مقدار آبیاری بر وزن هزار دانه معنی¬دار بود (01/0p≤). بیشترین و کمترین عملکرد گل به ترتیب در تیمارهای 8000 مترمکعب آب در هکتار در تراکم 67/26 بوته در متر مربع و 6000 متر مکعب در هکتار در تراکم بوته 16 بوته در متر مربع با 81/0 و 14/0 گرم در متر مربع به دست آمد. به طور کلی، با افزایش آبیاری به دلیل بهبود خصوصیات رشدی، عملکرد بیولوژیک، دانه و گل افزایش یافت، اما افزایش تراکم تا 40 بوته در متر مربع به دلیل افزایش رقابت درون گونه¬ای برای جذب آب و مواد غذایی کاهش عملکرد دانه و اجزای عملکرد را موجب گردید
سمیرا زارع قشلاقی مهدی نصیری محلاتی
این تحقیق جهت دستیابی به الگوی کاشت و تراکم مناسب کدو تخم کاغذی در مزرعه دانشکده کشاورزی دانشگاه فردوسی مشهد به صورت کرت های خرد شده در قالب طرح بلوک های کامل تصادفی با سه تکرار در سال زراعی 1392- 1391 اجرا شد. سه سطح آرایش کاشت (کاشت مربع، کاشت لوزی، کاشت مستطیل) در کرت های اصلی و سه سطح تراکم (تراکم 1 بوته در مترمربع، تراکم 5/2 بوته در مترمربع، تراکم 5 بوته در مترمربع) در کرت های فرعی قرار گرفتند. نتایج نشان داد که بیشترین مقدار عملکرد دانه از تیمار آرایش کاشت لوزی و تراکم 5/2 بوته در مترمربع به دست آمد که نسبت به تیمار آرایش کاشت مستطیل و تراکم 1 بوته در مترمربع برتری نشان داد. بالاترین تعداد دانه در میوه، وزن دانه در میوه و عملکرد میوه از تیمار آرایش کاشت لوزی و تراکم 5/2 بوته در مترمربع به دست آمد. شاخص سطح برگ در تیمار آرایش لوزی و تراکم 5 بوته در مترمربع بالاترین میزان و تیمار آرایش کاشت مستطیل و تراکم 1 بوته در مترمربع کمترین میزان را به خود تخصیص دادند. سرعت رشد محصول نیز تحت تأثیر هر دو عامل آزمایش قرار گرفت و بیشترین میزان آن از تیمار آرایش کاشت مستطیل و تراکم 5 بوته در مترمربع حاصل شد. بالاترین میزان سرعت جذب خالص از تیمار آرایش کاشت لوزی و تراکم 5 بوته در مترمربع به دست آمد و کمترین مقدار نیز از تیمار آرایش کاشت مستطیل و تراکم 1 بوته در مترمربع حاصل شد. در نهایت می توان بیان نمود که استفاده از آرایش کاشت لوزی و تراکم 5/2 بوته در مترمربع برای دستیابی به حداکثر محصول کدو تخم کاغذی، مناسب می باشد
عبداله ملا فیلابی پرویز رضوانی مقدم
بمنظور بررسی تأثیر فناوری های نوین زراعی بر برخی از خصوصیات کمی و کیفی زعفران (crocus sativus l.) شش آزمایش مکمل طی سال های زراعی 91-1388 انجام شد. آزمایش اول، بررسی اثر نوع بستر، وزن و زمان خارج کردن بنه از خاک جهت کاشت تحت شرایط کنترل شده که به صورت فاکتوریل بر پایه طرح کاملاً تصادفیدر سه تکرارانجام شد. تیمارها شامل وزن بنه در دو سطح (10-8 و10 گرم به بالا)، دو بستر کاشت (پشم سنگ و پیت ماس) و شش زمان خارج کردن بنه (نیمه دوم خرداد، نیمه اول و دوم تیر، نیمه اول و دوم مرداد و نیمه اول شهریور) بود. بیشترین عملکرد گل تر و کلاله خشک از اثر متقابل بستر کاشت پیت ماس با بنه های 10 گرم به بالا و زمان خارج کردن بنه از خاک در نیمه دوم خرداد ماه به ترتیب به میزان 4385کیلوگرم گل تر، 8/52کیلوگرم کلاله خشک در هکتار بدست آمد. محصول حاصله از نظر کیفی (عطر، رنگ و طعم) با استاندارد ملی ایران مطابقت و با درجه بندی ممتاز بود. در آزمایش دوم، بررسی اثر مدت زمان نگهداری بنه در دمای القایی (25درجه سانتیگراد حرارت و 80 در صد رطوبت نسبی) در قالب طرح کاملاً تصادفی در سه تکرار اجرا شد. در این آزمایش تیمارها شامل شش زمان نگهداری بنه در دمای القایی (55، 75، 80، 85، 90 و 125روز)بود، که با نگهداری بنه به مدت 85 تا 90 روز بیشترین عملکرد کلاله خشک به ترتیب 96/4 و 68/4 گرم در متر مربع حاصل شد. در آزمایش سوم، بررسی اثر تراکم بالا و وزن بنه بر عملکرد و اجزاء عملکرد زعفران در تونل پلاستیکی با تیمار تراکم بنه در 4 سطح (50، 100، 150 و 300 بنه در متر مربع) و تیمار وزن بنه در سه سطح (8-6، 10-8 و بیش از 10 گرم) به صورت آزمایش فاکتوریل بر پایه طرح کاملاً تصادفی در سه تکرار به اجرا درآمد. بیشترین عملکرد زعفران (4/10 کیلوگرم کلاله خشک در هکتار) و بنه های دختری (99/21 تن در هکتار) از تراکم 150 بنه در متر مربع و وزن بنه 10 گرم به بالا بدست آمد. در آزمایش چهارم، اثر تراکم و نوع بستر شامل سه تراکم بنه 50، 100و 150 بنه در متر مربع و پنج بستر کاشت، کمپوست زباله شهری، کودگاوی پوسیده، ضایعات کمپوست بستر قارچ، خاکپوش کلش گندم و شاهد که به صورت فاکتوریل بر پایه طرح بلوک های کامل تصادفی در سه تکرار طی دو سال زراعی بررسی شد. در این آزمایش حداکثر کلاله خشک استحصالی از تراکم 150 بنه در متر مربع و بستر کشت خاکپوش کلش گندم حاصل شد، همچنین بیشترین عملکرد بنه از تراکم 150 بنه در متر مربع و تیمار بستر کود گاوی (37/22 تن عملکرد بنه با 59% بنه ها با وزن بیش از 8 گرم) بدست آمد. آزمایش پنجم، اثر تغذیه برگی طی دو سال زراعی بررسی شد. تیمارها شامل کود زیستی بیوآمینو پالیس آمینول فورته، کود شیمیایی دلفاردو شاهد بود،که در قالب طرح بلوک های کامل تصادفی در چهار تکرار به اجرا درآمد، بیشترین عملکرد کلاله و بنه زعفران در سال دوم از تیمار های کودی بیوآمینوپالیس و دلفارد به ترتیب 2/7 و 8/7 کیلوگرم کلاله خشک و 2/14 و 1/12 تن بنه در هکتار بدست آمد. در آزمایش ششم، اثر سن مزارع و منطقه بر عملکرد و فراوانی وزن بنه ها در قالب طرح آماری آشیانه¬ای کامل با سه تکرار در مزرعه با سنین 1 تا 8 سال و در سه منطقه ( زاوه، تربت حیدریه و بشرویه) بررسی و نشان داد، که میانگین عملکرد بنه 87/4 تا 09/16 تن در هکتار در مزارع یکساله تا هشت ساله متغیر بود. بیشترین درصد بنه های 8 گرم به بالا 05/59 %) در مزارع سه ساله حاصل شد.
محمدجواد مصطفوی علیرضا کوچکی
یکی از مراحل مهم گذار به کشاورزی پایدار جایگزینی نهاده های مرسوم با نهاده های بوم سازگار است از این رو کودهای زیستی می توانند جایگزین مناسبی برای کودهای شیمیایی باشند. به منظور مطالعه اثر کاربرد منابع زیستی و شیمیایی تامین کننده نیتروژن، فسفر و گوگرد برای تولید کنجد آزمایشی در سال 1392 در مزرعه تحقیقاتی دانشگاه فردوسی مشهد انجام شد. طرح آزمایشی، بلوک های کامل تصادفی با سه تکرار و تیمارها شامل کودهای زیستی نیتروکسین (ni)، بیوفسفر (bp)، بیوسولفور (bs) و ترکیب دوگانه زیستی ni+bp و سه گانه زیستی ni+bp+bs و همچنین کودهای شیمیایی اوره (u)، سوپرفسفات تریپل (p)، دوگانه شیمیایی u+p و سه گانه شیمیایی u+p بعلاوه گوگرد عنصری (u+p+s)، همراه با شاهد بود. یافته ها نشان داد که زمان وقوع مراحل فنولوژیک کنجد و طول دوره های رویشی، زایشی و رسیدگی محصول تحت تاثیر هیچ یک از منابع تغذیه ای زیستی و شیمیایی قرار نگرفت. نتایج حاصل از این آزمایش حاکی از معنی دار بودن کاربرد کودهای مختلف زیستی و شیمیایی بر برخی شاخص های مورد بررسی بود. بر این اساس تعداد کپسول در بوته مهم ترین جزء عملکرد کنجد بود اما تعداد دانه در کپسول و وزن هزار دانه از تیمارهای آزمایش تاثیری نپذیرفتند. اثر تیمارهای مختلف بر وزن زیست توده و دانه بدست آمده در هکتار معنی دار بود و از آنجایی که نسبت افزایش این شاخص ها که تحت تاثیر تیمارهای آزمایش بود یکسان بود شاخص برداشت معنی دار نشد. همچنین درصد روغن دانه تحت تاثیر هیچ یک از تیمارها قرار نگرفت در نتیجه عملکرد بالای روغن در تیمارهایی بدست آمد که عملکرد دانه بیشتری نیز داشتند. نتایج حاصل از تجزیه و تحلیل های آماری (همبستگی ساده، رگرسیون چندگانه و آنالیز مسیر) حاکی از اثر عمده تعداد کپسول در بوته و عملکرد زیست توده در تشکیل عملکرد بودند. بطور کلی تیمارهای زیستی با تیمارهای شیمیایی اختلافی نداشتند و بالاترین عملکرد کمی و کیفی در تیمارهای ترکیب سه گانه شیمیایی u+p+s و سه گانه زیستی ni+bp+bs بدست آمد. نتایج پژوهش حاضر مؤید امکان جایگزینی نهاده های شیمیایی با نهاده های زیستی در تغذیه کنجد و بهره مندی از فواید زیست محیطی و دستیابی به پایداری در تولید این محصول روغنی باارزش بود.
مجید کریمیان مهدی نصیری محلاتی
به منظور بررسی تاثیر روشهای مدیریتی برخصوصیات فیزیکی و شیمیایی خاک دربوم نظام های کشاورزی تحقیقی در سال زراعی 91-1390 در سطح مزارع شهرستان های استان اصفهان انجام گرفت. ابتدا در هر یک از 23 شهرستان استان اصفهان، 6 مزرعه انتخاب شد و به منظور گروه بندی مزارع مورد مطالعه، پرسشنامه ای تنظیم و از طریق مراجعه به زارعین تکمیل گردید. سپس براساس اطلاعات پرسشنامه ها مزارع براساس میزان و نوع نهاده های مصرفی به سه گروه (مزارع کم نهاده، متوسط نهاده وپر نهاده) طبقه بندی شد. درهرشهرستان دو مزرعه از هر گروه نهاده انتخاب و مورد بررسی قرار گرفت. عملیات نمونه برداری خاک مزارع به ازای هر هکتار، از چهار نقطه مزرعه بصورت تصادفی انجام و خاک تا عمق 30 سانتی متری نمونه برداری گردید. سپس با اختلاط نمونه های هر مزرعه، یک نمونه مرکب از هر مزرعه تهیه و با هدف تعیین خصوصیات فیزیکی و شیمیایی به آزمایشگاه منتقل گردید. نتایج نشان داد که پایداری خاکدانه ها، هدایت الکتریکی محلول خاک و میزان ماده آلی در بین سه نظام کشت(کم نهاده، متوسط نهاده و پر نهاده) مقادیر متفاوتی داشت و خاک در نظام های کم نهاده، دارای بیشترین پایداری خاکدانه و درصد ماده آلی و در سیستم های پر نهاده دارای کمترین پایداری خاکدانه و درصد ماده آلی بود. نتایج این تحقیق نشان داد که جمعیت کرم های خاکی، بیومس و تنفس میکروبی خاک مزارع مورد مطالعه تحت تاثیر روشهای مدیریت زراعی، روشهای خاکورزی و کاربرد میزان و نوع نهاده های مصرفی قرار گرفت. خاک مزارع کم نهاده دارای بالاترین مقدار تنفس و بیومس میکروبی و همچنین بیشترین جمعیت کرم خاکی در بین سه نظام کشت بود و با افزایش نهاده ها و فشردگی سیستم، این صفات روند نزولی نشان داد.
آرش قلعه گلاب بهبهانی مهدی نصیری محلاتی
حفاظت و بهبود وضعیت تنوع زیستی یکی از مفاهیمی است که امروزه به عنوان پایه و زیرساخت در بحث توسعه پایدار مطرح میباشد. همزمان با رشد جمعیت و نیاز روز افزون به تولید غذا، بخشی از تنوع زیستی در بومنظامهای کشاورزی که تحت عنوان تنوع زیستی کشاورزی شناخته میشود با مخاطرات جدی روبرو شده است. تنوع زیستی کشاورزی که حاصل دو فرایند همزمان انتخاب طبیعی و اهلی سازی میباشد، میتواند انسان را در مسیر گذر از چالشهای پیش روی بومنظامهای کشاورزی مانند تولید در شرایط تغییر اقلیم یاری نماید. امروزه توجه بیش از اندازه به جنبههای تولیدی، استفاده بیش از حد از نهادههای برون مزرعهای و ارقام پر محصول، بدون در نظر گرفتن سایر کارکردهای بوم شناختی این بومنظامها، باعث شده تنوع زیستی کشاورزی با روند روبه کاهش در تمامی سطوح مواجه گردد. در این شرایط وجود یک برنامه جامع در راستای پایش تنوع زیستی کشاورزی و همچنین ارزیابی عوامل موثر بر آن ضروری میباشد. بر این اساس، این مطالعه با هدف بررسی تغییرات زمانی و مکانی تنوع گونههای زراعی و شناخت عوامل موثر بر آن در بومنظامهای کشاورزی 11 استان کشور به عنوان نمونه در بازه زمانی1381 الی 1390 صورت پذیرفت. در این مطالعه از روش مدلسازی معادلات ساختاری (sem) جهت ارزیابی عوامل موثر بر تغییرات تنوع زیستی در دو سطح آلفا (?) و بتا (?) استفاده گردید. جهت ارزیابی تغییرات مکانی تنوع زیستی کشاورزی در سطح آلفا از شاخصهای تنوع زیستی در محدوه جغرافیایی 37 شهرستان و جهت ارزیابی زمانی آن در سطح بتا از شاخصهای تنوع زیستی در کل محدوده این 11 استان استفاده گردید. بر اساس مفروضات مطالعه، متغیرهای مشاهده شده در قالب گروههای عاملی و یا متغیرهای پنهان جغرافیایی، اقلیمی، مدیریتی، خاکی، اقتصادی- اجتماعی، کاربری اراضی، تغییرات کاربری، حمل و نقل و تغییر اقلیم تقسیم بندی شدند و اثر آنها بر روی تنوع زیستی گونههای زراعی پس از برازش مدل ساختاری محاسبه گردید. متغیرهایی که اثر آنها در گروههای عاملی مربوطه معنیدار برآورد نگردید، از مدل حذف شدند تا در نهایت مدلی با پایایی مناسب برازش داده شود. در این مطالعه، نتایج حاصل از ارزیابی تغییرات زمانی و مکانی تنوع زیستی کشور در هر دو سطح آلفا و بتا منفی و رو به کاهش بود. این نتایج نشان داد که مهمترین گروه اثر گذار بر تغییرات مکانی تنوع زیستی کشاورزی در سطح آلفا، گروه مربوط به متغیرهای اقلیمی بوده، در میان متغیرهای مشاهده شده در این گروه، بیشترین تفاوت از لحاظ تنوع گونههای زراعی، ناشی از تغییرات میزان تشعشع سالانه میان مناطق مختلف مورد بررسی در این مطالعه بود. همچنین مشخص گردید که روند نزولی تغییرات تنوع گونههای زراعی در مناطق شرقی کشور بیشتر از مناطق غربی بوده. ارزیابیهای تغییرات زمانی تنوع زیستی کشاورزی نیز نشان داد که متغیرهای مربوط به گروه عوامل اقتصادی-اجتماعی بیشترین نقش را در کاهش شاخصهای تنوع گونههای زراعی در سطح بتا داشتند. در نهایت مدلهای ساختاری برازش داده شده، توانستند به ترتیب بیش از 60 درصد تغییرات مکانی و 70 درصد تغییرات زمانی تنوع گونههای زراعی در سطوح آلفا و بتا در این مطالعه را توجیه نمایند.
جواد شباهنگ مهدی نصیری محلاتی
تعادل بین ورودی و خروجی کربن نقش بسزایی در پایداری بوم نظام های زراعی، گرمایش جهانی و تغییر اقلیم دارد. به منظور ارزیابی خصوصیات فیزیکی، شیمیایی و پتانسیل ترسیب کربن تحت تأثیر شدت های مختلف خاک ورزی، نوع تناوب زراعی و مدیریت بقایای گیاهی آزمایشی به صورت کرت های نواری در قالب طرح بلوک های کامل تصادفی با سه تکرار در مزرعه تحقیقاتی دانشکده کشاورزی دانشگاه فردوسی مشهد در دو سال زراعی 90-1389 و 91-1390 انجام شد. تناوب در چهار سطح طی دو سال (r1: جو- ذرت- ماشک گل خوشه ای- کنجد، r2: کلزا- ذرت- کلزا- ذرت، r3: گندم- لوبیا- گندم- لوبیا، r4: جو- چغندرقند- جو- چغندرقند) به عنوان عامل عمودی و نوع مدیریت خاک ورزی در سه سطح: t1: خاک ورزی حداقل (دیسک و لولر)، t2: خاک ورزی متوسط (گاوآهن پنجه غازی، دیسک و لولر) و t3: خاک ورزی رایج (دو نوبت گاوآهن برگرداندار، دو نوبت دیسک و سه نوبت لولر) به عنوان عامل افقی و بقایای گیاهی در دو سطح: m1: بدون برگردانیدن بقایای گیاهی و m2: با برگردانیدن بقایای گیاهی به عنوان عامل فرعی فرعی در نظر گرفته شد. نتایج نشان داد که در لایه 10-0 سانتی متری تناوب های r2 و r3 به ترتیب با 55/1 و 51/1 (g.cm-3) بیشترین و تناوب r4 با 27/1 (g.cm-3) کمترین میزان جرم مخصوص ظاهری را نشان دادند. در تناوب های r3 و r4 در هر سه لایه خاک بیشترین میزان کل نیتروژن خاک مشاهده شد که در مقایسه با تناوب r1 و r2 اختلاف معنی داری بود. در لایه 10-0 سانتی متری تناوب r4 و r1 به ترتیب با 09/0 و 074/0 درصد بیشترین و کمترین میزان نیتروژن کل خاک را نشان دادند. با این وجود با افزایش نیتروژن کل نسبت کربن به نیتروژن کاهش یافت و در لایه 10-0 سانتی متری تناوب r1 در نتیجه افزایش کربن ورودی به خاک با 99/11 درصد بیشترین میزان کربن به نیتروژن خاک را نشان داد که در مقایسه با r2، r3 و r4 باعث بهبود 30، 40 و 37 درصدی نسبت کربن به نیتروژن کل خاک شد. نتایج نشان داد که با کاهش شدت عملیات خاک ورزی رایج به حداقل در لایه های 10-0، 20-10 و 30-20 سانتی متری جرم مخصوص ظاهری به ترتیب 3، 8 و 13 درصد افزایش یافت. همچنین با افزایش شدت عملیات خاک ورزی محتوی کل نیتروژن در هر سه لایه خاک کاهش و نسبت کربن به نیتروژن افزایش یافت که میزان کاهش نیتروژن کل در خاک ورزی رایج در مقایسه با حداقل در لایه 10-0، 20-10 و 30-20 به ترتیب 37، 34 و 35 درصد بود. نتایج مشخص نمود که برگردانیدن بقایا گیاهی باعث کاهش جرم مخصوص ظاهری در هر سه لایه خاک شد. به طوری که برگردانیدن بقایا در لایه 10-0 سانتی متر با 38/1 (g.cm-3) کمترین میزان جرم مخصوص ظاهری را نشان داد. همچنین بازگردانیدن بقایای گیاهی در نتیجه غیر متحرک شدن نیتروژن به ترتیب باعث کاهش 6، 3 و 6 درصدی محتوی کل نیتروژن و افزایش 30، 27 و 29 درصدی نسبت کربن به نیتروژن در مقایسه با عدم بازگردانیدن بقایای گیاهی در لایه های 10-0، 20-10و 30-20 سانتی متری خاک شد. نتایج نشان داد که بیشترین میزان کربن پایدار، کل کربن، ماده آلی و کربن ترسیب شده در هرسه لایه خاک از تناوب r1 و کمترین میزان کربن پایدار، کل کربن، ماده آلی و کربن ترسیب شده از تناوب r3 و r4بدست آمد. در لایه 10-0 سانتی متری تناوب r1 با 6/4660 (kg.ha-1) بیشترین میزان ترسیب کربن را نشان داد که در مقایسه با r3 و r4 باعث بهبود 20 و 69 درصدی کربن ترسیب شده در خاک شد. نتایج نشان داد که خاک ورزی حداقل به ترتیب باعث بهبود 14 و 15 درصدی محتوی کل کربن و کربن پایدار خاک در لایه 10-0، 15 و 12 درصدی در لایه 20-10 و 5 و 9 درصدی در لایه 30-20 سانتی متری خاک نسبت به خاک ورزی رایج شد. در لایه 10-0 سانتی متری خاک خاک ورزی حداقل و متوسط به ترتیب با 8/4197 و 8/4052 (kg.ha-1) بیشترین و خاک ورزی رایج با 3/3667 (kg.ha-1) کمترین مقدار ترسیب کربن را نشان دادند؛ در حالی که در لایه 30-20 سانتی متری خاک بیشترین میزان کربن ترسیب شده با 4105 (kg.ha-1) از سیستم خاک ورزی رایج بدست آمد که در مقایسه با خاک ورزی حداقل 6 درصد بیشتر بود. بنابراین با افزایش عمق خاک اثر سودمندی خاک ورزی حفاظتی در مقایسه با خاک ورزی رایج کاهش یافت. بازگردانیدن بقایا در لایه های 10-0، 20-10 و 30-20 سانتی متری در مقایسه با عدم بازگردانیدن بقایا به ترتیب باعث بهبود 20، 18 و 18 درصدی محتوی کل کربن، افزایش 85، 94 و 94 درصدی محتوی کربن پایدار و بهبود 83، 93 و 93 درصدی ترسیب کربن در خاک شد. لذا با درنظر گرفتن تناوب مناسب به همراه سایر عملیات مدیریتی نظیر شخم حفاظتی و بازگردانیدن بقایا با نسبت کربن به نیتروژن مناسب به خاک، ضمن افزایش پتانسیل ترسیب کربن از کاربرد کودهای شیمیایی و آثار نامطلوب زیست محیطی آنها جهت افزایش باروری خاک جلوگیری به عمل آمده و به عنوان راهکارهای موثری در دستیابی درازمدت به پایداری تولید در بوم نظام های زراعی مد نظر قرار می گیرند.
هدا محمدی مهدی نصیری محلاتی
بوم نظام های زراعی، اکوسیستم هایی با کارکردهای متعدد از جمله حفاظت از زمین، حفظ چشم انداز، کاهش فرسایش آبی و بادی، کاهش گازهای گلخانه ای، ترسیب کربن و مشارکت در پویایی اقتصاد در مناطق روستایی هستند که توسط بشر برای تولید محصولات خاص مدیریت می-شوند. اما مدیریت نادرست منجر به تخریب ساختار و کارکرد بوم نظام های زراعی شده و از این رو ارزیابی و نظارت بر آن ها با هدف مدیریت صحیح و تولید پایدار ضروری به نظر می رسد. در این مطالعه سلامت اکولوژیک بوم نظام های زراعی ایران، در مقیاس استانی و در دو مقطع زمانی یعنی آغاز دهه 80 (84-83) و در پایان این دهه (90-89) مورد ارزیابی و مقایسه قرار گرفت.
ابوالفضل میرشکاری احمدی سرور خرم دل
به منظور بررسی اثر تراکم بوته بر عملکرد و اجزای عملکرد ارقام ذرت شیرین، آزمایشی به صورت فاکتوریل در قالب طرح بلوک های کامل تصادفی در مزرعه تحقیقاتی دانشکده کشاورزی دانشگاه فردوسی مشهد در سه تکرار در سال زراعی 93-1392 اجرا شد. سه تراکم بوته (2/5، 5/6 و 5/7 بوته در متر مربع) و چهار رقم (مریت، پاشن، بیسین و چیس) به عنوان تیمار مدنظر انتخاب شدند. نتایج نشان داد که بیشترین و کمترین شاخص سطح برگ به ترتیب برای تراکم های 5/6 و 2/5 بوته در متر مربع مشاهده شد. اثر ساده تراکم بوته و رقم بر ارتفاع بوته، تعداد بلال در بوته، عملکرد تر بلال، وزن هزار دانه و عملکرد دانه معنی دار بود. اثر متقابل تراکم بوته و رقم بر شاخص سطح برگ حداکثر، میزان تجمع ماده خشک حداکثر، عملکرد تر بلال، عملکرد بیولوژیک، عملکرد دانه و شاخص برداشت ذرت شیرین معنی دار بود.
پگاه نقی پور دهکردی مهدی نصیری محلاتی
کشت مخلوط یکی از مولفه های کشاورزی پایدار است. به منظور ارزیابی عملکرد، اجزای عملکرد، شاخص های رشد و کارایی مصرف نور سه گونه دارویی سیاهدانه (nigella sativa l.)، گاوزبان اروپایی (borago officinalis l.) و همیشه بهار (calendula officinalis l.) در کشت مخلوط جایگزینی آزمایشی در سال زراعی 93-1392 در مزرعه تحقیقاتی دانشکده کشاورزی دانشگاه فردوسی انجام شد. تیمارهای آزمایش شامل کشت های مخلوط دوگانه گیاهان سیاهدانه-همیشه بهار، سیاهدانه-گاوزبان اروپایی و همیشه بهار-گاوزبان اروپایی با نسبت های 50:50 و کشت مخلوط سه گانه سیاهدانه-همیشه بهار-گاوزبان اروپایی با نسبت 33:33:33 و همچنین کشت خالص هرکدام از گیاهان موردمطالعه بود. نتایج این آزمایش به طورکلی حاکی از برتری تیمارهای کشت مخلوط بر کشت خالص هرکدام از گیاهان در مورد شاخص های مورد بررسی بود و دراین بین، بالاترین مقدار همه شاخص ها به کشت مخلوط سه گانه گیاهان تعلق داشت. بر این اساس، کمترین و بیشترین مقادیر ارتفاع بوته، تعداد فولیکول در بوته، تعداد دانه در فولیکول، وزن هزار دانه، وزن تک بوته، عملکرد بیولوژیک و عملکرد دانه سیاهدانه؛ ارتفاع بوته، تعداد کاپیتول در بوته، وزن کاپیتول در واحد سطح، وزن تک بوته، عملکرد بیولوژیک و عملکرد دانه، عملکرد کاپیتول، مجموع عملکرد اقتصادی، درصد کاپیتول و شاخص برداشت همیشه بهار و ارتفاع بوته، تعداد گل در بوته، تعداد بوته گل دار، تعداد گل در واحد سطح، وزن گل در واحد سطح، وزن هزار دانه، وزن تک بوته، عملکرد بیولوژیک، عملکرد دانه، عملکرد گل و مجموع عملکرد اقتصادی گاوزبان اروپایی در تیمارهای کشت خالص و کشت مخلوط سه گانه این گیاهان به دست آمد ولی بیشترین تعداد شاخه جانبی، طول شاخه جانبی، درصد فولیکول پوک سیاهدانه و تعداد شاخه جانبی گاوزبان اروپایی در تیمار کشت خالص آن ها ثبت شد. شاخص برداشت سیاهدانه، وزن هزار دانه و درصد دانه همیشه بهار و درصد دانه و گل و شاخص برداشت گاوزبان اروپایی نیز از تیمارهای آزمایش اثر قابل توجهی نپذیرفتند. این نتایج می تواند موید استفاده بهتر گیاهان سیاهدانه، همیشه بهار و گاوزبان اروپایی از منابع محیطی در تیمارهای کشت مخلوط و اثر قابل توجه آن بر شاخص های عملکرد و اجزای عملکرد این گیاهان باشد. در این آزمایش هرچند به دلیل تراکم کمتر سیاهدانه، همیشه بهار و گاوزبان اروپایی در کشت مخلوط جایگزینی نسبت کشت خالص آن ها، شاخص سطح برگ و مقدار تجمع ماده خشک آن ها از کشت خالص کمتر بود، اما به دلیل بهبود شرایط رشدی برای این گیاهان در تیمارهای کشت مخلوط، سیاهدانه، همیشه بهار و گاوزبان اروپایی کاشته شده در کشت مخلوط ازنظر شاخص های رشدی دیگری همچون سرعت رشد محصول و سرعت آسیمیلاسون خالص برتر از تیمارهای کشت خالص بودند. در همین راستا هرچند به دلیل شاخص سطح برگ کمتر گیاهان در تیمار کشت مخلوط، میزان تشعشع جذب شده آن ها نیز در کشت مخلوط از کشت خالص آن ها کمتر بود اما میزان کل جذب تشعشع تیمارهای کشت مخلوط به جز در مورد کشت خالص گاوزبان اروپایی که به نظر می رسید به دلیل تراکم بهتر در کشت خالص شاخص سطح برگ بالاتری نیز نسبت به تیمارهای کشت مخلوط داشت، از سایر تیمارهای کشت خالص بیشتر بود اما بااین وجود نیز همچون سایر شاخص های موردبررسی کارایی مصرف نور سیاهدانه، همیشه بهار و گاوزبان اروپایی در تیمارهای کشت مخلوط از کشت خالص آن ها بیشتر بود و کمترین و بیشترین مقدار کارایی مصرف نور آن ها به ترتیب در تیمارهای کشت مخلوط سه گانه و کشت خالص به دست آمد. بنابراین با توجه به یافته های این آزمایش به نظر می رسد کشت مخلوط و بخصوص کشت مخلوط سه گانه سیاهدانه، همیشه بهار و گاوزبان اروپایی می تواند ازنظر مدیریت اکولوژیکی منابع مفید واقع گردد.
مجید رهبر مهدی نصیری محلاتی
با افزایش مصرف نیتروژن سرعت رشد بونه و سطح برگ افزایش نشان داد همچنین بیشترین وزن خشک و عملکرد دانه در تیمار 200 کیلوگرم نیتروژن و تراکم 14 بوته در متر مربع بدست آمد. از سوی دیگر مقدار تولید ماده خشک و عملکرد دانه در هیبرید دیررس بیشتر از هیبرید زودرس بود.
سرور خرم دل علیرضا کوچکی
چکیده ندارد.
محمدحسن هادی زاده علیرضا کوچکی
به منظور مطالعه رفتار پایداری سولفوسولفورون در خاک، آزمایشی در قالب طرح کرت های خرد شده فاکتوریل در سه تکرار در مزرعة تحقیقاتی دانشکده کشاورزی مشهد اجرا شد. دو تیمار ماده آلی، بدون کود حیوانی و یا افزودن 40تن در هکتار کود حیوانی در کرتهای اصلی و دو تیمار پوشش گیاهی و بدون پوشش گیاهی(حذف گندم و علف های هرز در طول فصل) با میزان مصرف سم رایج و30درصد بیشتر به شکل فاکتوریل در کرتهای فرعی در نظر گرفته شدند. پس از نمونه گیری در فواصل زمانی معین، باقی مانده سم در نمونه ها با استفاده از روش کروماتوگرافی مایع با کارایی بالا (hplc)تعیین شد. شرایط دستگاه شامل استفاده از ستون تجزیه¬ای(mm6/4 ×250)rp-c8، آشکار سازpda ، فاز متحرک آب:استونیتریل:ارتوفسفریک اسید (به نسبت حجمی 20: 80 : 1/0) با شدت جریان ml min-1 1و حجم تزریق lµ20 بود. طول موج حداکثر جذب برای سولفوسولوفورون،212 نانومتر انتخاب شد و زمان بازداری در شرایط ذکر شده 6/3 دقیقه بود. نتایج نشان داد که رفتار منتهی به کاستی سولفوسولفورون از غلظت اولیه خود پیرو روند معادله کینتیک مرتبه اول بود که در آن میزان سم در برابر زمان بطور نمایی کاهش یافت. صرفنظر از غلظت سم مورد استفاده یا پوشش گیاهی سرعت کاستی سم در خاک حاوی کود حیوانی بطور معنی داری بیشتر از خاک بدون کود بود. همچنین سرعت کاستی سم در دو خاک دارای پوشش گیاهی و بدون پوشش گیاهی معنی دار نبود. اگرچه سرعت کاستی در مقدار مصرف رایج سم در مقایسه با میزان مصرف بیشتر تفاوت آماری نداشت اما در مقدار مصرف بیشتر، کاهش سریعتر سم در طول زمان نسبت به مصرف رایج مشاهده شد. تنفس و بیوماس میکروبی در خاک حاوی کود دامی عموما بیشتر و کسر متابولیکی کمتر از خاک بدون کود بود. نیمه عمر سولفوسولفورون در اثر افزایش کود دامی از از 81/28 روز به 66/13 روز و زمان 90 درصد کاستی از 70/95 به 39/45 روز کاهش معنی داری یافت. همچنین کاهش غیر معنی¬دار نیمه عمر سم در اثر افزایش مصرف سم از 78/23 روز به 68/18 روز و زمان 90 درصد کاستی از 01/79روز به 01/69 روز مشاهده شد. حساسترین گیاه در آزمون زیست سنجی براساس وزن خشک تک بوته یا طول ریشه، ساقه و گیاه در 98 روز پس از مصرف سولفوسولفورون، کلزا و سپس سویا، عدس و چغندر قند بود و در لوبیا، سویا، کلزا و چغندر قند نشانگان ظاهری خسارت را به خوبی نمایان بود.
مجید رستمی مهدی نصیری محلاتی
به منظور بررسی اثر کاربرد مقادیر مختلف نیتروژن بر کارایی مصرف نیتروژن و اجزای آن (کارایی جذب و کارایی بهره برداری) و همچنین با هدف مطالعه پویایی نیتروژن در ارقام ذرت آزمایشی در سالهای 1384 و1385 به صورت کرتهای خرد شده و در قالب طرح بلوکهای کامل تصادفی با چهار تکرار اجرا شد. فاکتور اصلی این آزمایش سطوح مختلف نیتروژن ( شاهد، 100، 200، 300، 400 و 500 کیلوگرم در هکتار نیتروژن خالص به صورت کو د اوره) و فاکتور فرعی شامل دو رقم زودرس و دیررس ذرت بود. نتایج حاصل از تجزیه مرکب داده های مربوط به دو سال نشان داد که اثر سطوح مختلف نیتروژن و رقم بر عملکرد دانه، عملکرد بیولوژیک، درصد نیتروژن دانه، درصد نیتروژن برگ، کارایی مصرف نیتروژن و اجزای آن معنی دار بود. با افزایش مصرف نیتروژن غلظت نیتروژن برگ در هر دو رقم افزایش یافت و رابطه معنی داری بین غلظت نیتروژن برگ در مراحل میانی فصل رشد و عملکرد دانه مشاهده شد. عدد بحرانی کلروفیل متر برای مراحل رشدی مختلف در ارقام مورد مطالعه مشخص شد، بر اساس نتایج این آزمایش چنانچه در مرحله گلدهی عدد کلروفیل متر برابر یا بیشتر از 54/3 برای رقم زودرس و 53/3 برای رقم دیررس باشد مصرف کود نیتروژن تاثیری در افزایش عملکرد دانه نخواهد داشت و کاربرد آن تنها باعث جذب تجملی آن و کاهش کارایی مصرف نیتروژن می گردد. افزایش مصرف نیتروژن باعث شد که کارایی مصرف واجزای آن در هر دو رقم ذرت به صورت معنی داری کاهش یابد. با تفکیک کارایی مصرف نیتروژن به اجزای آن و تعیین سهم نسبی هر کدام از این بخشها در مقدار نهایی کارایی مصرف، مشخص شد که با افزایش مصرف نیتروژن به تدریج از اهمیت نسبی کارایی بهره برداری کاسته شد وسهم نسبی کارایی جذب افزایش یافت. در رقم زودرس در شرایط کاربرد کمترین مقدار نیتروژن سهم نسبی کارایی بهره وری بیشتر از کارایی جذب بود. ترسیم منحنی های رقیق شدن نیتروژن و محاسبه معادلات مربوط به منحنی غلظت بحرانی نیتروژن نشان داد که اگرچه رقم زودرس در مقایسه با رقم دیررس در ابتدای فصل رشد نیتروژن بیشتری نیاز دارد ولی پس از بسته شدن کنوپی این رقم برای تولید مقدار معینی ماده خشک نیاز به نیتروژن کمتری دارد.
مریم تاتاری مهدی نصیری محلاتی
توانایی پیش بینی عملکرد گندم در سطح وسیع و با استفاده از داده های اقلیمی در مناطق نیمه خشک از مزایای بسیاری برخوردار می باشد.شبکه عصبی مصنوعی ابزاری قدرتمند در پیش بینی عملکرد محسوب می شوند. به همین منظور مطالعه ای جهت بررسی امکان پیش بینی عملکرد گندم دیم در سطح استان خراسان با به کارگیری از داده های اقلیمی و خاکشناسی و با استفاده از شبکه عصبی مصنوعی و همچنین مقایسه قدرت پیش بینی این روش با مدل رگرسیون چندگانه خطی و مدل wofost، انجام شد. اطلاعات عملکرد گندم دیم در استان خراسان در طی سالهای 1362 تا 1383 جمع آوری و تعداد 8 منطقه عمده در خراسان که میانگین عملکرد و سطح زیر کشت بیشتری داشتند، انتخاب شد. از آمار بارندگی به صورت ماهیانه فصل رشد، مجموع بارندگی در فصل رشد گیاه و بارندگی فصلی استفاده گردید. برای اندازه گیری داده های خاکشناسی شامل بافت ، مقدار رطوبت در زمان ظرفیت زراعی و نقطه پژمردگی دائم و مقدار آب در دسترس، تعداد 59 نمونه خاک از منطقه برداشت شد.برای محاسبه مقدار رطوبت خاک در نقاط ظرفیت زراعی و پژمردگی دائم از توابع انتقالی استاندارد استفاده گردید. بیش از 70 مدل ساده و ترکیبی شبکه عصبی مصنوعی، 21 مدل رگرسیونی مورد بررسی قرار گرفتند.نتیجه بررسی مدل شبکه عصبی نشان داد که عملکرد گندم دیم به مجموع بارندگی در فصل رشد،بارندگی در ماههای آبان، فروردین، خرداد، بارندگی بهاره و مقدار آب قابل دسترس وابسته است. برترین مدل شبکه عصبی (rmse و r2 به ترتیب برابر با 7 و 0/87) از داده های مجموع بارندگی در فصل رشد و بارندگی ماهیانه در آبان،فروردین،اردیبهشت و خرداد برای پیش بینی استفاده کرد.مقایسه مدلهای مختلف نشان داد در صورتی که مبنای مقایسه مقدار rmse باشد، شبکه عصبی و در صورتی که مبنای مقایسه مدلها مقدار r2 باشد، مدل wofost از دقت بیشتری برخوردار است.
جبار فلاحی علیرضا کوچکی
به منظور بررسی اثر کودهای بیولوژیک بر شاخص های کمی و کیفی گیاه دارویی بابونه آلمانی(matricaria chamomilla) و مقایسه آن با کودهای شیمیایی نیتروژن و فسفر، آزمایشی در سال زراعی 87-1386 در مزرعه تحقیقاتی دانشکده کشاورزی دانشگاه فردوسی مشهد انجام گرفت. این آزمایش بر پایه طرح بلوک های کامل تصادفی با سه تکرار و نه تیمار(1-کود بیولوژیک نیتروکسین2- باکتری های حل کننده فسفات 3- مخلوط کود بیولوژیک نیتروکسین و باکتری های حل کننده فسفات 4- کود گاوی 5- ورمی کمپوست 6- کمپوست 7- کود شیمیایی نیتروژن 8- کود شیمیایی فسفر 9- شاهد) پیاده شد. صفات اندازه گیری شده در این آزمایش شامل شاخص های کمی(تعداد شاخه اصلی و فرعی، ارتفاع بوته، تعداد کاپیتول در بوته، قطر کاپیتول، عملکرد دانه، وزن خشک بوته، عملکرد گل تر، عملکرد گل خشک) و کیفی(درصد اسانس، درصد کامازولن، عملکرد اسانس در هکتار و عملکرد کامازولن در هکتار) بود. نتایج تجزیه واریانس نشان داد که تیمارهای مورد بررسی بر صفات تعداد شاخه اصلی، عملکرد گل تر و خشک، قطر کاپیتول، وزن خشک بوته، عملکرد بذر، عملکرد اسانس و درصد کامازولن دارای اثر معنی دار بودند، ولی بر سایر صفات تاثیر معنی داری نداشتند. نتایج مقایسه میانگین ها نشان داد تیمار کود گاوی بر صفات تعداد شاخه اصلی و فرعی، ارتفاع بوته، تعداد کاپیتول در بوته، وزن خشک بوته، عملکرد گل تر(6324 کیلوگرم در هکتار) و خشک(1292کیلوگرم در هکتار) و عملکرد دانه و تیمار نیتروکسین بر صفت قطر کاپیتول بیشترین تاثیر را در بین تیمارهای مورد بررسی داشتند. بیشترین درصد اسانس و عملکرد اسانس در تیمار باکتریهای حل کننده فسفات ( به ترتیب با 82/0% و 81/8 کیلوگرم در هکتار) و بیشترین درصد کامازولن و عملکرد کامازولن در تیمار کود بیولوژیک نیتروکسین ( به ترتیب با 72/5% و 5/523 گرم در هکتار) به دست آمد.
فرزین پورامیر دشت میان علیرضا کوچکی
این تحقیق در دو آزمایش جداگانه به منظور بررسی اثر نسبتهای مختلف کشت بر عملکرد و اجزای عملکرد کشت مخلوط کنجد و نخود در سال 1386 در مزرعه پژوهشی دانشکده کشاورزی دانشگاه فردوسی مشهد اجرا شد. آزمایش اول در قالب طرح اسپیلت پلات بر پایه بلوکهای کامل تصادفی با دو فاکتور شامل فاکتور اصلی a (روش کاشت) که از دو سطحa1 (کشت به صورت ردیفی) و a2 (کشت درهم) و فاکتور b(الگوی کاشت جایگزینی) که از پنج سطحb1 (تک کشتی نخود با تراکم 36 بوته در متر مربع)، b2 (75% نخود +25% کنجد)، b3 (50% نخود +50% کنجد)، b4 (25% نخود +75% کنجد)، b5 (تک کشتی کنجد با تراکم 50 بوته در متر مربع) و در سه تکرار انجام شد. آزمایش دوم به صورت کرت های خرد شده در قالب بلوک های کامل تصادفی با سه تکرار بود، که از دو الگوی کاشت شامل کشت ردیفی و درهم به عنوان عامل اصلی و پنج سطح کشت سری های افزایشی شامل تک کشتی نخود، تک کشتی کنجد، 10% نخود + 100% کنجد، 20% نخود + 100% کنجد و 30% نخود + 100% کنجد به عنوان عامل فرعی تشکیل شده بود. نتایج آزمایش اول نشان دادکه نسبت برابری زمین به طور معنی داری تحت تاثیر تیمارهای آزمایش قرار گرفت، به طوری که نسبت های 50% کنجد + 50% نخود و 25% کنجد + 75% نخود در کشت ردیفی به ترتیب با 33/1 و 24/1 دارای بیشترین و تیمار 75% کنجد + 25% نخود در کشت درهم با 94/0 دارای کمترین نسبت برابری زمین بودند. بنابراین بر اساس نتایج این آزمایش کشت مخلوط کنجد و نخود با نسبتهای50% تراکم مطلوب کنجد + 50% تراکم مطلوب نخود و همچنین25% تراکم مطلوب کنجد + 75% تراکم مطلوب نخود در شرایط مشهد قابل توصیه می باشد. نتایج آزمایش دوم نیز نشان داد که بیشترین عملکرد کنجد از مخلوط 20% نخود + 100% کنجد در آرایش کاشت ردیفی با 8/1 تن در هکتار و کمترین عملکرد با 74/0 تن در هکتار از نسبت 10% نخود + 100% کنجد در کشت درهم به دست آمد. محاسبه عملکرد نسبی کل (ryt) نشان داد که میزان عملکرد محصول در نسبتهای 20% نخود + 100% کنجد، 30% نخود + 100% کنجد و 10% نخود + 100% کنجد در الگوی کشت ردیفی به ترتیب 39 درصد (39/1ryt=)، 28 درصد (28/1ryt=) و 24 درصد (24/1ryt=) بیشتر از تک کشتی است و لذا چنین می توان استنباط کرد که در مخلوط دو گونه با نسبتهای فوق این دو گیاه از عوامل محیطی بهتر از تک کشتی استفاده کرده اند.
یاسر علی زاده مهدی نصیری محلاتی
به منظور بررسی عملکرد و اجزای عملکرد در کشت مخلوط ریحان و لوبیا و ارزیابی تاثیر این کشت مخلوط بر کنترل علف های هرز، آزمایشی در سال زراعی 87-1386 در منطقه مشهد در قالب طرح بلوک های کامل تصادفی با 10 تیمار و در سه تکرار اجرا شد. تیمارها شامل کشت خالص هریک از گیاهان و3 الگوی کشت مخلوط در شرایط وجود و عدم وجود علف هرز به شرح ذیل بود: (1- کشت خالص ریحان ، 2- کشت خالص لوبیا، 3- کشت مخلوط نواری 4 ردیف ریحان 2 ردیف لوبیا ، 4- کشت مخلوط نواری 4 ردیف لوبیا 2 ردیف ریحان و 5 – کشت مخلوط ردیفی) بدون کنترل علف هرز، و همین تیمارها با کنترل کامل علف هرز. در آزمایش اول که کشت مخلوط لوبیا با ریحان دانه ای بود، بررسی عملکرد و اجزای عملکرد در گیاه لوبیا نشان داد که تیمارهای مختلف از نظر تعداد غلاف، تعداد بذر در بوته، عملکرد اقتصادی و عملکرد بیولوژیک با یکدیگر اختلاف معنی دار داشتند ولی تعداد بذر در غلاف، وزن صد دانه و شاخص برداشت تحت تاثیر تیمارها قرار نگرفتند. بالاترین عملکرد در کشت خالص لوبیا با کنترل علف هرز حاصل شد. در گیاه ریحان نیز بین تیمارهای مختلف از نظر تعداد گل آذین، گره ،شاخه اصلی، بذر در بوته وعملکرد اقتصادی و بیولوژیک اختلاف معنی دار وجود داشت. ولی اختلاف معنی دار در وزن هزار دانه و شاخص برداشت مشاهده نشد. بالاترین ler در بین تیمارهای مختلف در کشت ردیفی با علف هرز حاصل شد (1/22). در آزمایش دوم در برداشت اندام های رویشی ریحان نیز وزن خشک و درصد ساقه در ماده خشک کشت خالص با کنترل علف هرز از تمامی تیمارها بیشتر بود. و درصد برگ در ماده خشک کشت مخلوط نواری 4 ردیف لوبیا 2 ردیف ریحان از تمامی تیمارها بالاتر بود. اختلاف معنی داری در درصد اسانس بین تیمارها مشاهده نشد ولی به طور کلی تیمارهای بدون کنترل علف هرز دارای درصد اسانس بیشتری بودند. عملکرد اسانس در کشت خالص و کشت مخلوط 4 ریحان 2 لوبیا در شرایط کنترل علف هرز بیشتر از همه تیمارها بود. در گیاه لوبیا نیز شرایط مشابه با آزمایش اول بود. بالاترین ler در بین تیمارهای مختلف در کشت ردیفی بدون کنترل علف هرز حاصل شد (1/36). کم ترین وزن خشک علف هرز در آزمایش برداشت دانه ای ریحان در کشت خالص ریحان به دست آمد و بیشترین وزن خشک علف هرز در کشت خالص لوبیا وجود داشت. در آزمایش برداشت رویشی ریحان نیز کم ترین وزن خشک علف هرز و بالاترین جذب نور در کشت مخلوط ردیفی به دست آمد و کشت خالص ریحان بالاترین وزن خشک علف های هرز را داشت.