نام پژوهشگر: محمد هادی محمودی
محمد هادی محمودی گلناز مدرسی قوامی
این رساله بر اساس فرضیه " دسترسی کامل/انتقال کامل " که توسط شوارتز و اسپراوز (1996) مطرح شده و در چارچوب نظری "نظریه بهینگی" (پرینس و اسمولنسکی، 1993 ) انجام گرفته است. این تحقیق به منظور بررسی مراحل تکامل زبان میانی در حوزه واجشناسی انجام گرفته است و مهمترین پرسش آن سنجش این نکته است که آیا می توان با بهره گیری از مفاهیم نظریه بهینگی تعداد و نوع خطاهای زبان آموزان ایرانی زبان انگلیسی را در آغازه و پایانه هجاها پیش بینی کرد. پ. روش تحقیق شامل تعریف مفاهیم، روش تحقیق، جامعه مورد تحقیق، نمونه گیری و روشهای نمونه گیری، ابزار اندازه گیری، نحوه اجرای آن، شیوه گردآوری و تجزیه و تحلیل داده ها: نمونه آماری مورد استفاده در این تحقیق شامل 137 نفر از دانشجویان رشته زبان انگلیسی در استان همدان بود. در این تحقیق دو آزمون "تشخیص کلمه" و "تولید جمله" که بوسیله محقق طراحی شده بود و یک آزمون تافل به علاوه یک آزمون سنجش توانش کلامی زبان انگلیسی مورد استفاده قرار گرفت. برای تحلیل داده ها از آزمون همبستگی و آزمون تحلیل واریانس یکطرفه استفاده شد. ت. یافته های تحقیق: یافته های این تحقیق نشان میدهد که همبستگی ضعیفی بین نمرات جامعه مورد تحقیق در آزمونهای "تشخیص کلمه" و "تولید جمله" و قسمتهای مختلف آنها وجود دارد. همچنین تفاوت معناداری بین نمرات گروههای مورد مطالعه در هر دو آزمون "تشخیص کلمه" و "تولید جمله" وجود دارد. ث. نتیجه گیری و پیشنهادات: مهمترین نتیجه حاصل شده از این مطالعه این نکته است که می توان با بهره گیری از مفاهیم نظریه بهینگی تعداد و نوع خطاهای زبان آموزان ایرانی زبان انگلیسی را در آغازه و پایانه هجاها پیش بینی کرد. از آنجایی که این تحقیق فقط به بررسی یکی از ابعاد حوزه واجشناسی می پردازد، امید است که محققان دیگر، ابعاد دیگر این حوزه را در مطالعات تکمیلی و در چارچوب نظریه بهینگی بررسی نمایند.
محمد هادی محمودی حسین هوشنگی
یافتن ادبیاتی برای طرح سوال از خیال با توجه به نقش واسطگی اش، دو صورت مسئله سنتی داشت، یکی مسئله تشبیه و تنزیه که ادبیات فربهی در سنت ما داشت و دیگری مسئله حلول و تعالی که متقابلاً در سنت غربی به آن توجه شده بود. پیش فرض این پایان نامه آن بود که مسئله اول وجه معرفت شناختی مسئله دوم است، در حالی که مسئله دوم وجه وجودشناختی مسئله اول است. در فصول دوم و سوم سعی شد با چنین پیش فرضی، پاسخ ابن عربی و ملاصدرا به این دو سوال مورد بررسی قرار گیرد. مسئله سوم یعنی شخصیت و شیئیت، مسئله ای بود که ژیلسون در ”خدا وفلسفه“ طرح کرده بود. او نیز عمر خود را صرف گونه ای از مطالعات تطبیقی کرده است و اتفاقاً در این مسئله که تاریخ فلسفه، تاریخ تجربه پاسخ به یک درد واحد و بنیادی بشر است با کربن هم نظر است. تلاش او اگرچه گاه با دلبستگی های دینی یک کشیش پیوند خورده است، اما برای رسیدن به سوالاتی که می توانند مبنای گفتگو میان سنت های فکری شوند قابل توجه است. با این نگاه سعی شد که مسئله او دوباره پرورده شود و از آنجا که کمتر از دو مسئله اول به آن توجه شده بود، بیشتر وقت پایان نامه را به خود اختصاص داد. عنوان پایان نامه ”طرح خیال در تصویر خدا“ است، تا اولاً پیشا پیش حضور خدا در عالم ابن عربی با تصویر و خیال مقارن شود و از هم خانواده بودن دو اصطلاح imaginal world و image بهره برداری شده باشد. ثانیاً تلویحاً تعریضی به آن باشد که در فلسفه اسلامی گاه بیش از آنکه به حصول تصوری روشن از یک مسئله توجه شده باشد، به اثبات و استدلال برای آن توجه شده است و مسئله خدا نیز یکی از موارد همین توجه است. در فصل اول سعی شده است تصویر روشنی از هر سه مسئله ارائه شود. البته این تصویرها تصمیم نهایی در مورد پاسخ را نگرفته است تا فصول بعدی صرفاً جمع آوری اطلاعات بر اساس یک سنجه از پیش تعیین شده نباشد، بلکه تمهیدی است برای طرح دوباره این مسائل در فصول دو و سه که به ابن عربی و ملاصدرا اختصاص دارد. در مورد مسئله شخصیت، از آنجا که صورت مسئله بیشتر در ادبیات فلسفی غرب طرح شده بود، تلاش بیشتری لازم بود تا منابع بیشتری دیده شود، اما در فرصت انجام این پایان نامه نمی گنجید. در فصل دوم سعی شد، نظام خیال ابن عربی متناسب با کارکردی که در پاسخ به سوالات می توانست داشته باشد بازخوانی شود. درباره ابن عربی، پایان نامه به یک انتخاب تکیه دارد. نگاه نگارنده این بود که سنت شارحان ابن عربی پروژه فلسفی کردن عرفان را به جد دنبال کرده است و این مانع از درک درست ما از ابن عربی می شود. این نگاهی است که شارحان متأخر ابن عربی به خصوص بر آن پافشاری می کنند و معتقدند که ابن عربی را بیش از آنکه با توجه سنت مابعدش بتوان فهمید، باید در متن آثارش و یا با توجه به سنت ماقبلش مطالعه کرد. به این خاطر بود که سعی شده کمترین ارجاع به شارحان سنتی ابن عربی مثل قیصری داده شود و بیشتر از خود آثار او و با قرائت این جریان استفاده شود. در فصل سوم، بیشتر با یک پروژه پژوهشی روبروییم تا تحلیلی. البته سعی شده است تا این پژوهش به نوعی بازخوانی ملاصدرا باشد اما ادعای کلانی درباره موفقیت در این امر ندارد. عمده تلاش تحلیلی این فصل در برخورد هرمنوتیکی است که با مسئله شخصیت کرده است و پاسخی که برای آن دست و پا کرده است، با این همه اگر فرصت موسع تری بود قطعاً تلاش بیشتری برای روشن کردن تفاوت ماهوی ملاصدرا و ابن عربی به عنوان نمایندگان دو سنت فلسفی و عرفانی انجام می شد. با این همه امید است که به تلاش تحلیلی این فصل با چشم همدلی نگاه شود.