نام پژوهشگر: شهرام پازوکی
رضی موسوی گیلانی شهرام پازوکی
با اذعان بر این امر که تبیین نگرش آموزه های دینی (کتاب و سنت) و تاریخ تمدن اسلامی به مقوله هنر، یکی از جدی ترین موضوعات و پرسش ها در عرصه پژوهش هنر اسلامی است، مسأله اصلی رساله، بررسی نسبت میان آموزه های دینی با هنرها و تعامل آن دو با یکدیگر در فرهنگ اسلامی است. در این راستا دو تحلیل مهم از موضوع، نخست تفسیر عرفانی و حکمی و دوم تفسیر غیر عرفانی، منطقه ای و جغرافیایی از هنر اسلامی، به چشم می خورد که بدنه اصلی این رساله، تحلیل و ارزیابی میان این دو قرائت متفاوت از هنر اسلامی است. برای حل مشکل و تعارض پیشین، دو پرسش اساسی در باره هنر اسلامی طرح گردیده است. نخست تعریف و معنای اصطلاح هنر اسلامی است که با این اصطلاح، چه مفهوم و معنایی اراده می شود، آیا هنر اسلامی در صورت و محتوا ریشه در آموزه های اسلامی داشته و میراث دار فرهنگ اسلامی و مبدع جریان و روندی نو بوده است یا از دیگر تمدن ها و فرهنگ ها برخاسته و تحت تأثیر هنر دیگر سرزمین ها به وجود آمده است. دومین پرسش این است که آیا هنر اسلامی، هنری تزئینی، بی معنا و بدون راز و رمز است یا اینکه علاوه بر تزئینی بودن، معنادار، نمادین، حکمی و تأویل پذیر است. در راستای پاسخ به این پرسش ها، دو فرضیه مهم با دو رویکرد متفاوت طرح شده است. یکی از آن دو، رویکردی فراتاریخی به هنر اسلامی است و دست یافتن به عناصر و مولفه های بنیادین و اصلی اندیشه اسلامی را رمز شناخت و درک تمدن اسلامی و از جمله هنر می داند که این رویکرد به تفسیر حکمی و عرفانی از هنر گرایش دارد و شامل پاره ای از روش ها در نزد فیلسوفان و پژوهشگران اسلامی می گردد و دومین رویکرد که مورد توجه بسیاری از مورخان برجسته هنر است، تاریخی نگری است که هنر اسلامی را محصول شرایط، زمان و مکان یا موقعیت تاریخی می داند. از دیدگاه آنان هنر اسلامی، هنر سرزمین های مسلمان و آثار مسلمانان است که علی رغم عدم توصیه آموزه های اسلامی به هنر، تحت تأثیر هنر دیگر تمدن ها، به اسلوب خاصی در هنر گرایش یافته است. پس از توصیف و تبیین آراء و اندیشه های این دو جریان فکری که دو فرضیه را تشکیل می دهد، به نقد و بررسی تطبیقی این آراء در باره هنر اسلامی، پرداخته می شود.
مهدی نوابی محمد جواد غلامرضا کاشی
موضوع این پایان نامه تطور مفهوم ولایت در ادبیات عرفانی و اندیشه سیاسی شیعه از حمله مغول تا سلطنت فتحعلی شاه قاجار است . در واقع در این پژوهش ما بدنبال بررسی روند تحول معنایی مفهوم ولایت در دوره یادشده و در تعامل و تقابل با اندیشه فقهی – سیاسی شیعه هستیم . در فصل اول به بررسی مفهومی واژه ولایت در قران و سنت علوم اسلامی بطور عام و اندیشه عرفانی بطور خاص پرداخته ایم . در فصل دوم ضمن ملاحظه اوضاع تاریخی تمدن اسلامی در دوره پس از مغول و نیز ارایه مختصری از تاریخ تشیع و تصوف تا آن زمان،روند قدرت گیری و گسترش این دو فرقه تا تشکیل دولت صفوی بعنوان برآیند این دو جریان را بررسی کرده ایم.در فصل سوم در سه تئوری سلطنت عارفانه ،ولایت سلطانی و ولایت فقیه نظم نوین سیاسی را برپایه مفهوم ولایت و بر گرفته از ادبیات عرفانی و اندیشه سیاسی شیعه را توضیح داده ایم .
سعید گراوند شهرام پازوکی
در پژوهش حاضر در بحث از چگونگی وصول به حق از سه طریقه اصلی سخن رفته است. این طریقه ها عبارت اند از: طریقه معرفت، عمل و محبت . معرفت از جنس شهود است که با علم رسمی تفاوت دارد. برای وصول به این معرفت آدمی باید لوح دل را از علوم رسمی پاک کند. ازنظر مولوی بنیاد حقیقت عمل در توجه به حق است. و اگر آدمی در انجام عمل به چیزی غیر از حق توجه کند گویی که عملی انجام نداده است.و اگر کسی معرفت حقیقی داشته باشد نه از سر ترس و عادت عمل می کند و نه به خاطر شهرت یا توقع پاداش . محبت نیز در مثنوی ، طریقی متمایز از دیگر طریقه ها معرّفی شده است.این طریقه سالک را زودتر و آسانتر به حق می رساند. در نزد مولوی، محبت که زاده معرفت است با پناه جستن به حق نسبتی پیدا می کند. فصل چهارم با عنوان "طریقه های وصول به حق در گیتا" به تفسیر طریقه معرفت ، عمل و ترک عمل می پردازد. البته در ضمن این دو فصل از چیستی معرفت،عمل و نیز از نسبت عمل با معرفت و محبت سخن رفته است. در فصل پنجم، با عنوان"مقایسه و تحلیل : شباهتها و اختلافها "آمده است که مثنوی و گیتا اگرچه مبانی متفاوتی دارند ، اما هر دو از منتقدان دانش ظاهری اند. دراین دو متن همواره این نگرش باقی می ماند که در وجود آدمی نیرویی نامحسوس وجود دارد که بر عقل و دانش ظاهری برتری دارد و می تواند آدمی را به نجات غایی برساند. این نیرو یا توانایی "شهود" نام دارد. این شهود متعلّق به ساحتی است غیر از معرفت فلسفی و رسمی . و ازاین جهت در گیتا معرفت جاویدان و در مثنوی معرفت کشفی یا علم ادیان ،علم اهل دل ،علم تحقیقی و باطنی نام دارد. همچنین درعرفان اسلامی و آیین هندو انسان باید عمل خود را فارغ ازهر گونه غرض زاید بجز حق انجام دهد.از اینرو عدم دلبستگی به نتایج عمل اصلی بنیادین است که در عرفان اسلامی و آیین هندو ترک عمل نام دارد.عاشق حقیقی هم کسی است که تسلیم حق باشد و به او پناه جوید. بدین ترتیب می توان گفت که درعرفان اسلامی و آیین هندو هم به محبت توجه شده است و هم به انجام تکالیف دینی و اعمال شرعی . پس طریقه های وصول به حق در عرفان اسلامی و آیین هندو مکمّل یکدیگرند . معرفت زاده عمل است .عمل بی غرض عین معرفت داشتن است. معرفت و عمل نیز با محبت به تکامل می رسند. در این پژوهش پس از بررسی سابقه بحث ، ویزگی ها و مشخصه های سه طریقه اصلی ازطریقه های وصول به حق درعرفان اسلامی و آیین هندو، سعی برآن است که به وجه شباهت و اختلاف این دو سنت عرفانی نیزاشاره شود. کلمات کلیدی: معرفت، عمل، محبت، طریقه های وصول به حق
حسین کاجی شهرام پازوکی
پساپدیدارشناسی تکنیک آیدی یکی از برجسته ترین فلسفه هایی است که در گفتمان فلسف? تکنولوژی حضور دارد. هرچند این نوع از پدیدارشناسی تکنیک، در قالب مضامین و محورهای متفاوتی بسط یافته است، ما در این رساله سعی کرده ایم آن را از منظر مواجهه با آموز? دترمینیسم تکنولوژیک بخوانیم. کامیابی و ناکامی های این مواجهه، پرسش رسال? ماست. در فصل اول از جای گاه پساپدیدارشناسی آیدی در گفتمان فلسف? تکنولوژی سخن می گوییم و در فصل دوم تلاش می کنیم دریابیم پساپدیدارشناسی آیدی چگونه در دل پدیدارشناسی و با تکیه بر غیرمبناگرایی، عمل گرایی و بررسی های موردی شکل می گیرد. در فصل سوم هم پساپدیدارشناسی تکنیک آیدی بسط می یابد. نشان می دهیم چگونه آیدی از پساپدیدارشناسی استفاده می کند تا فراتر از آموز? دترمینیسم تکنولوژیک برود و نسبتی امکانی میان انسان و ابزار برقرار کند. او دو سطح تحلیل خرد و کلان برای طرح رویکرد خود معرفی می کند؛ در سطح خرد چهار نسبت تجسد، هرمنیوتیکی، غیریت و زمینه را بسط می دهد و در سطح کلان بر مفهوم چندگانگی فرهنگی تکیه می کند. فصل چهارم شرح مواجه? مستقیم آیدی با آموز? دترمینیسم تکنولوژیک است. در این فصل با ارائ? تقریرهای گوناگونی که این آموزه وجود دارند مشی های آیدی را به بحث می گذاریم. دو رویکرد آیدی که در این جا بسط می یابند یکی جای گزینی مفهومی به نام غایت به جای دترمینیسم و دیگری اشتباه دانستن پرسش دترمینیسم هستند. فصل پنجم متکفل پرداختن به وجوه و الزامات هنجاری کار آیدی در مواجهه با دترمینیسم تکنولوژی است. فصل ششم نیز مقایسه ای میان آیدی و هایدگر با محور دترمینیسم تکنولوژیک سامان می دهد و بر این نظر است که آیدی ضمن استفاده از تحلیل ابزار هایدگر، این تحلیل را در سطح تحقیق موجودبین (انتیک) بسط داده است. فصل آخر هم سعی دارد ارزیابی ای از کارنام? پساپدیدارشناسی آیدی در رودرویی با دترمینیسم تکنولوژیک ارائه کند. این رساله درصدد است نشان دهد پساپدیدارشناسی آیدی در مواجهه با کدام تقریر از دترمینیسم تکنولوژیک موفق است؟ با تقسیم دترمینیسم تکنولوژیک به دترمینیسم های سخت و نرم و دترمینیسم های متکی بر قانون و هنجاری نشان می دهیم او تنها نفی کنند? دترمینیسم های سخت و متکی بر قانون است.
محمدرضا رجبی شهرام پازوکی
بی تردید، شناخت «هویت» آدمی، یعنی «کیستی و چیستی خود»، یکی از دلمشغولی های اصلی اندیشمندان علوم انسانی از گذشته تا کنون بوده است. از این رو، دانشمندان از زاویه ها و چشم اندازهای مختلف علمی و با رویکردهای متفاوت، همواره کوشیده اند تا چارچوبی نظری برای این مسئله ترسیم و تبیین نمایند. در عرفان اسلامی نیز این بحث زیر عنوان «معرفت نفس یا خودشناسی» مجال طرح و بررسی می یابد. «خودشناسی» در رهیافت عرفانی همواره یکی از مهم ترین مباحث و مسائل هر نظام عرفانی تلقی شده و در اغلب طریقت های عرفانی معرفت حق و معرفت نفس قرین و همدوش دانسته شده است به گونه ای که از بین راه های خداشناسی، عارفان نه تنها راه انفسی را برتر از راه آفاقی می دانند بلکه وصول به حق را جز از رهگذر خودشناسی میسر نمی دانند. نوشتار حاضربا رویکرد عرفانی، تبیین مبانی معرفتی مولانا جلال الدین بلخی، عارف برجسته قرن هفتم را در مواجهه با مسئله «هویت شخصی» بر عهده دارد. مولانا در پاسخ به چیستی انسان و دیگر سوالات مطرح شده از این دست، از دو منظر هستی شناسی ـ معرفت شناسی و انسان شناسی عرفانی پاسخ می دهد. از نگاه هستی شناسی مولانا معتقد است انسان ها تا هنگامی که در سطح آگاهی پدیداری به سرمی برند از حقیقت هستی بی خبرند و نیست را هست و هست را نیست می پندارند. تنها با تسلیم به مطلق شدن می توان به حقیقت هستی (مطلق) رسید و براساس همین رهیافت از منظر انسان شناسی به انسان از منظر پیوندش با مطلق می نگرد و آدمی را دارای ماهیتی متعین و متشخص نمی داند. آنچه انسان شناسی عرفانی در باب آدمی می گوید مبتنی بر نوعی تجربه خاص از وجود انسان و نوعی معرفت نسبت به سرشت و حقیقت او در پیوند با امر متعالی است که با تجربه خاصی به نام «تجربه عرفانی» در پیوند است که از راه تجربه عادی مقدور و میسور نیست و تنها از رهگذر شکستن چارچوب آگاهی و شاکله های مفهومی متعارف صورت می پذیرد. به موجب این رهیافت، شناخت حقیقی «خود» تنها از رهگذر «نفی خود» امکان پذیر است؛ حالتی که در آن هم? تمایزات «فاعل شناسا و متعلق شناسایی» از میان برمی خیزد و اراده و آگاهی و عقل انسان در وجودی برتر استحاله می یابد. مولوی این حالت را تنها راه رسیدن به «خودشناسی» و «خداشناسی» محسوب می کند و آن را فنای فی الله می نامد. مولانا برای رسیدن به این ساحت از فقر کامل هیچ نخواستن، هیچ نداشتن و هیچ ندانستن را توصیه می کند و درنهایت به عشق می رسد و این عشق را هم علت فنا و نیستی می داند و هم معلول آن. روش این پژوهش کتابخانه ای و براساس رجوع به منابع اصلی است. و تحلیل اطلاعات و داده های فراهم آمده براساس طرح تحقیق و فصول مختلف آن، پژوهش را به اهداف خود نزدیک کرده است. واژگان کلیدی: عرفانی اسلامی، مولوی، خودشناسی/ معرفت نفس، جان، فنا
سیمین عارفی احمد احمدی
ادراک تمایز منطقی میان وجود و ماهیت بدیهی است،لذا می توان نشانه هایی از این ادراک را حتی در آثار پیش سقراطیان یافت،اگرچه بر اساس شواهد و آثار موجود ،بی شک ارسطو نخستین کسی است که به این مطلب پرداخته است.او باطرح مبحث پرسشهای علمی در کتاب تحلیلات پسین و بیان تفاوتهای فلسفه نخستین یاعلم کلی باعلوم جزیی در متافیزیک به روشنی از این گونه تمایز بحث کرده است و اگرچه وی در مبحث قوه وفعل به موجودی که فعل محض است اشاره کرده ولازمه این سخن می توانددسته بندی دو قطبی موجودات وکشف معنای ممکن به امکان فلسفی باشد،اما ارسطو با توجه به دیگر مولفه های فلسفه اش هرگز به چنین نتیجه ای نمی رسد.درمیان فیلسوفان مسلمان کندی نخستین کسی است که به تفاوت عمیق نظریه یونانی پیدایی عالم در آثار ارسطو و نظریه خلقت پی می برد و راه را برای دسته بندی موجودات به ممکن و واجب وتحلیل واقعیت ممکنات به وجود و ماهیت در فلسفه فارابی باز می کند ،اما در واقع ابن سینا کسی است که بااستخراج لوازم و کاربرد فلسفی مساله تمایز وجود و ماهیت آن را به اساسی ترین اصل مابعدالطبیعی در فلسفه اسلامی تبدیل می کند .توماس آکوییناس به استناد کتابش با عنوان در باره ووجود و ماهیت اساس نظریه ترکیب وجود و ماهیت در ممکنات را از ابن سینا اخذ کرده است
علی بادامی ابوالفضل محمودی
موضوع این پژوهش، «عرفان عملی، نزد پدران صحرا و عرفای مسلمان تا پایان قرن چهارم (میلادی و هجری)» است که در آن، علاوه بر بیان بسترهای شکل گیری عرفان مسیحی و اسلامی، به تأثر هر دو مکتب از منابع فکری، فرهنگی و معنوی خارجی و داخلی، پرداخته شده است. تأمل در چگونگی شکل گیری سخنان عارفان اوّلیّه و ویژگی های رهبانیت مسیحی، ما را با چگونگی باورها و آرای عرفانی شان، آشناتر می کند. عارفان هر دو مکتب، به شناخت نفس، آفات و مراتب کمالی آن، توجهی ویژه داشته اند و کندو کاو در این ابواب، آفاق ذهنی آن ها را برای ما روشن تر می سازد. عمده ی موضوعات قابل سنجش، ذیل بیست و سه عنوان و در سه فصل مجزّا (شناخت نفس، ، مقامات نفس واحوال نفس). طرح و تحلیل شده اند. حاصل پژوهش این است که عرفان اسلامی، ضمن مشابهت های زیادی که با عرفان مسیحی دارد، به علت نوع نگاه، نظرگاه و خاستگاه های متفاوت، اختلافاتی نیز با هم پیدا کرده اند. هر دو درد و درمان های مشابهی را برای نفس، برمی شمارند. مقامات در هر دو آیین، از توبه، آغاز می شود و با پذیرش التزام به بودن پیر، توحید را مقصد نهایی و شریعت و طریقت را مقّدمه ای برای رسیدن به حقیقت خوانده اند. وجه ممیز هر دو آیین در اختلافات، این است: آرای عارفان مسلمان در بیان مقامات و احوال منظم تر و سنجیده تر از آرای عارفان مسیحی است و البته زهد راهبان مسیحی در قیاس با زهد عارفان مسلمان پررنگ تر و تندتر نمود دارد. با وجود اختلافاتی چند هر دو آیین در بیان مراحل سه گانه ی طریقت، چنان به هم نزدیک شده اند که گویی آموزه هایشان، آبشخور واحدی داشته و از بستر فرهنگی یکسانی، برآمده و بالیده است.
امیر جوان آراسته ابوالفضل محمودی
پژوهش پیش رو تلاشی است در راستای شناختی دقیق تر از هنر به معنای اصیل آن در ساحت دو جریان شرقی مهم و پردامنه دینی، یکی «فتوّت» بالیده در دامان تصوّف و عرفان اسلامی و دیگری «ذن» برآمده از تعالیم بودایی . پرسش اصلی این نوشتار آن است که مشابهت آیین ذن بودایی با آیین فتوّت اسلامی در عرصه هنر و هنرورزی به چه میزان است و در راستای پاسخگویی به این پرسش نویسنده با روشی کتابخانه ای و به صورت تحلیلی و مقایسه ای پژوهش خود را سامان داده است. تکیه بر آثار سوزوکی در این میان از آن روست که از یک سو تحقیقات گسترده ای در این آیین دارد و غرب به واسطه آثار او با ذن آشنا شده است و از دیگر سو عنایت ویژه ای به هنر در این آیین دارد. هدف این نوشتار را می توان توجه دادن به رویکردی متفاوت و بسیار ضروری نسبت به هنر دانست. آنچه که دستاورد این بررسی است آن است که دریافت امروزین غربی از هنر با تلقّی شرقی از آن بسیار فاصله دارد؛ در شرق همواره بر این مهم تأکید شده است که هنر یک فضیلت نفسانی است، و این جز در سایه تهذیب و تمرکز – با عنایت به اختلاف رویکردها- حاصل نمی شود. در این رهیافت اشراف بر« فرم و قالب» نیست که هنرمند می سازد، بلکه اشراق درونی است که لب و لباب این حقیقت را تشکیل می دهد.
الیاس عارف زاده شهرام پازوکی
عرفان در دو دیانت اسلام و مسیحیت اهمیّت زیادی دارد.عرفان، به خصوص عرفان عملی، که همان طریقت است، مورد توجه خاص مذهب شیعه و مسیحیت ارتدکس است. این نوشتار، دیدگاه شیعه و مسیحیت ارتدکس درباره عرفان عملی را، در سه گستره تبیین کرده است:1- گستره اسلام 1-1- طریق درختی؛ 1-2- طریق پلکانی. 2- گستره مسیحیت ارتدکس. 3- گستره سکوت.در مسیحیت ارتدکس برای تبیین سکوت و خاموشی از آموزه «hesychasm» استفاده می شود؛ که می تواند با سکینه در عرفان شیعی همسان باشد. در این گستره تمام مقامات و حالات برای سالک قابل دسترسی است. به عبارت دیگر، جغرافیای سیر و سلوک در مقامات و حالات، سکینه و سکوت، و به تعبیر ارتدکسی «hesychasm» است.
وحید صفری شهرام پازوکی
برنامه اسطوره زدایی رودلف بولتمان از عهد جدید یکی از نقاط عطف الاهیات مسیحی در عصر حاضر به حساب می آید و واکنش های مثبت و منفی زیادی را در میان متکلمان و الاهیدانان مسیحی برانگیخته است. اهمیت این برنامه تا آن حد است که برخی الاهیدانان، آن را حاکم بر اروپای بعد از جنگ جهانی دوم می دانند. این رساله به نقد و بررسی این برنامه الاهیاتی اختصاص یافته است. در مقدمه این رساله به طور مختصر، درباره بولتمان، زندگی و اهمیت او و نیز سابقه تألیف و ترجمه درباره وی به زبان فارسی توضیح داده شده است. در فصل های اصلی رساله به ترتیب تعریف بولتمان از اسطوره، وجود اسطوره در عهد جدید، ضرورت اسطوره زدایی، روش اسطوره زدایی و نتیجه اسطوره زدایی به طور جداگانه، مورد بررسی، تحلیل و نقد قرار گرفته است. در هر مورد، ابتدا دیدگاه بولتمان طرح شده و در ادامه انتقادات منتقدان او بیان شده و در نهایت، دیدگاه بولتمان با کمک دیدگاه اکثریت متخصصان و اهل فن در حوزه مربوطه، مورد نقد قرار گرفته است. از آنجا که مدعیات بولتمان در برنامه اسطوره زدایی به حوزه های مختلفی از جمله اسطوره شناسی، فلسفه ذهن، هرمنوتیک و تفسیر، الاهیات و ... مربوط می شود، لذا در هر مرحله از آراء اندیشمندان حوزه مربوطه برای نقد دیدگاه بولتمان کمک گرفته شده و میزان قابل دفاع بودن دیدگاه وی و نیز میزان وارد بودن انتقاد منتقدان بر این دیدگاه، تعیین شده است.
سیدمحمدمحسن مدنی شهرام پازوکی
کثرت گرایی که در مفهوم عام خود در مقابل انحصارگرایی است، به شاخه های بسیاری تقسیم می گردد که یکی از آنها کثرت گرایی در نجات است؛ به این معنا که نجات اخروی، فقط شامل حال پیروان یک دین نیست و از گستردگی و شمول، برخوردار است. این معنا، در فلسفه دین تبلور پیدا کرده است و در متون عرفانی قدیم کمتر با این وضوح بدان پرداخته شده است؛ با وجود این در کلام عارفان مسلمان می توان عباراتی یافت، که از نجات پیروان ادیان دیگر سخن گفته اند. ابن عربی به عنوان یکی از شاخص ترین عارفان، در دو کتاب ارزشمند خود، فتوحات مکیه وفصوص الحکم، پیرامون عذاب کفار سخنانی بیان داشته است که بیان کننده عدم خلود و نجات ایشان از عذاب الهی است. افزون بر تفسیر و تعبیری که ابن عربی، از اصل اصطلاح عذاب در واژه شناسی قرآنی دارد، دیگر مسائل و مباحث عمدتاً قرآنی از جمله بحث توبه و به ویژه پذیرش توبه فرعون توسط حضرت حق تبارک و تعالی، گستردگی چتر شفاعت خداوند و فراگیری رحمت الهی و تقدم آن بر هر یک از دیگر صفات و اسماء الهی، از دیگر شواهد و دلایل این امر است. چنان که دیدگاه ابن عربی درباره وحدت ادیان، مطالبی عمیق دارد که حاکی از این است که وی جوهر همه ادیان را یکی دانسته و اختلاف شرایع را به سبب اختلاف زمان ها می داند. مجموع این مبانی نشان می دهد که ابن عربی به عنوان نماینده عرفان اسلامی، به نوعی کثرت گرایی در نجات را ثابت کرده است؛ گرچه وی به مقتضای زمان زندگی، به این مسئله به صورت امروزی اشاره نکرده است.
محمد جاودان شهرام پازوکی
فریتیوف شوان از دانشمندان طراز اول سنت گرا در آثار پر شمارش، مبانی فلسفی کلامی مدرنیسم را نقد بسیارکرده و بدین شیوه، خبط و خطاهای تجدد مسلکی را بر ملا ساخته است. برخی از نقدها، بدیع نیستند؛ اما نوع پرداخت آنها در کنار جامعیت، سازش ناپذیری، رسوخ تا پایه ای ترین بنیادهای تجدد و افشای پیامدهای آنها، برنامۀ انتقادی ای را که از جنبۀ سلبی تمام به نظر می رسد عرضه می کند. برنامه ای که می تواند در اصلاح عیوب جهان متجدد، ما را یاری رساند، خود باختگی ها را در برابر هیمنه و سیطرۀ تجدد بی مایه سازد و در دگرگونی رویکرد جهان متجدد به دین و سنت، کارساز افتد و اسباب اقبال به ارزش های بسیار آنها را فراهم آورد. فصل نخست این تحقیق، به ملاحظات کلی، ایضاح مفاهیم اصلی مثل سنت، مدرنیسم، و سیر تاریخی آن از نظر شوان و فصل دوم به زندگی، آثار و اندیشه های شوان پرداخته است. فصل سوم و چهارم، به ترتیب، نقدهای ناظر به تجدد مسلکی فلسفی و تجدد مسلکی علمی را ذیل عناوینی اصلی چون: عقلی مسلکی، تجربی مسلکی، مادی مسلکی، بشری مسلکی، تکامل مسلکی، روانشناسی مسلکی و مانند آنها گزارش کرده اند که ده ها عنوان فرعی ذیل آنها گرد آمده است. هریک از این عناوین سنگ بنایی از عمارت تجدد مسلکی است که به نحو مستقیم فلسفی و غیر مستقیم کلامی است. پیش داوری در عین وانمود به خلوّ تحقیق از آن، مسلک سازی در عین مخالفت با هر دین و مسلک، مقصور ساختن عقل در عقل جزوی، محصور نمودن علم در علم تجربی و بدین شیوه نفی خدا و تعالی، انسان را بر مسند خدا نشاندن و به حکم صدفه و تکامل، او را در عداد حیوانات شمردن، دین ستیزی و سنت زدایی و در نتیجه هدیه کردن پوچی، نومیدی، اضطراب، بمب هسته ای، ویرانیِ زیست محیط به بشر و جز اینها، شماری از نقد های بسیار شوان بر مبانی مزبور است. فصل فرجامینْ به بررسی خود آن نقد ها پرداخته است: نقدهایی که از یک سو جامع، قاطع، مبنایی و بنیادی می نمایند؛ از سوی دیگر دشواریاب، مبهم، گاه زیاده روانه و بیشتر ذوقی و اقناعی به نظر می نمایند تا استدلالی. درمجموع، این نقدها از جهت سلبی کامیاب به نظر می رسند، چون کاستی ها، ضعف ها، مشکلات و ناروایی های تجدد و تجدد مسلکی را آفتابی می کنند. اما از جهت ایجابی ناکام نشان می دهند؛ چون بدیلی برای تجدد و دنیای برآمده از آن پیش نمی نهند. گویا نتیجۀ کلّ برنامۀ انتقادی شوان، آن است که انسان بر سر دوراهیِ انتخابِِ یکی از دو بدیلِِ تجدد و سنت است: یا تجدد یا سنت. این نتیجه، درست، به یکی از نقدهای رایج شوان که آن را «دوراهه انگاری» نامیده، دچار می نُماید. اگر راه چاره، کنار نهادن تجدد و بازگشتن به عهد سنت است، این راه نه ممکن است و نه مطلوب. پس راه و چاره ای دیگر می باید. آن چاره چیست، آن راه کدام است؟ درپاسخ بدین پرسش مهم، آثار شوان خموش اند.
حسین کاجی شهرام پازوکی
پساپدیدارشناسی تکنیک آیدی یکی از برجسته ترین فلسفه هایی است که در گفتمان فلسف? تکنولوژی حضور دارد. هرچند این نوع از پدیدارشناسی تکنیک، در قالب مضامین و محورهای متفاوتی بسط یافته است، ما در این رساله سعی کرده ایم آن را از منظر مواجهه با آموز? دترمینیسم تکنولوژیک بخوانیم. کامیابی و ناکامی های این مواجهه، پرسش رسال? ماست. در فصل اول از جای گاه پساپدیدارشناسی آیدی در گفتمان فلسف? تکنولوژی سخن می گوییم و در فصل دوم تلاش می کنیم دریابیم پساپدیدارشناسی آیدی چگونه در دل پدیدارشناسی و با تکیه بر غیرمبناگرایی، عمل گرایی و بررسی های موردی شکل می گیرد. در فصل سوم هم پساپدیدارشناسی تکنیک آیدی بسط می یابد. نشان می دهیم چگونه آیدی از پساپدیدارشناسی استفاده می کند تا فراتر از آموز? دترمینیسم تکنولوژیک برود و نسبتی امکانی میان انسان و ابزار برقرار کند. او دو سطح تحلیل خرد و کلان برای طرح رویکرد خود معرفی می کند؛ در سطح خرد چهار نسبت تجسد، هرمنیوتیکی، غیریت و زمینه را بسط می دهد و در سطح کلان بر مفهوم چندگانگی فرهنگی تکیه می کند. فصل چهارم شرح مواجه? مستقیم آیدی با آموز? دترمینیسم تکنولوژیک است. در این فصل با ارائ? تقریرهای گوناگونی که این آموزه وجود دارند مشی های آیدی را به بحث می گذاریم. دو رویکرد آیدی که در این جا بسط می یابند یکی جای گزینی مفهومی به نام غایت به جای دترمینیسم و دیگری اشتباه دانستن پرسش دترمینیسم هستند. فصل پنجم متکفل پرداختن به وجوه و الزامات هنجاری کار آیدی در مواجهه با دترمینیسم تکنولوژی است. فصل ششم نیز مقایسه ای میان آیدی و هایدگر با محور دترمینیسم تکنولوژیک سامان می دهد و بر این نظر است که آیدی ضمن استفاده از تحلیل ابزار هایدگر، این تحلیل را در سطح تحقیق موجودبین (انتیک) بسط داده است. فصل آخر هم سعی دارد ارزیابی ای از کارنام? پساپدیدارشناسی آیدی در رودرویی با دترمینیسم تکنولوژیک ارائه کند. این رساله درصدد است نشان دهد پساپدیدارشناسی آیدی در مواجهه با کدام تقریر از دترمینیسم تکنولوژیک موفق است؟ با تقسیم دترمینیسم تکنولوژیک به دترمینیسم های سخت و نرم و دترمینیسم های متکی بر قانون و هنجاری نشان می دهیم او تنها نفی کنند? دترمینیسم های سخت و متکی بر قانون است. واژگان کلیدی:
علیرضا تاجیک اسماعیلی شهرام پازوکی
چکیده ندارد.
فاطمه شاه حسینی شهرام پازوکی
چکیده ندارد.
حمیدرضا رضانیا شهرام پازوکی
چکیده ندارد.
مریم فردوس شهرام پازوکی
چکیده ندارد.
زهره برقعی احمد احمدی
خیال از جمله مفاهیم عام و گسترده ای است که در سه حوزه معرفت شناسی، هستی شناسی و انسان شناسی مورد بحث قرار گرفته است. علاوه بر تفاوت معنای خیال در هریک از این حوزه ها، مواضع فیلسوفان، به ویژه ابن سینا و صدرالمتألهین، در مورد آن نیز متفاوت است. در معرفت شناسی، خیال هم مرحله ای از مراحل ادراک هم یکی از قوای مدرک که وظیفه آن حفظ و تمثل محسوسات در زمان غیبت آنهاست، به شمار می رود. در فلسفه های معاصر، نقش معرفتی خیال به عنوان واسطه ای بین احساس و عقل مغفول مانده است و تنها تخیلات واهی و غیر واقعی به آن نسبت داده می شود. ابن سینا در بیشتر مکتوبات خود بر مادی بودن خیال و صورخیالی استدلال کرده است؛ اما از بعضی عبارات وی تجرد مطلق ادراک، حتی ادراک حسی و خیالی استفاده می شود. در المباحثات، دلیلی را در قالب یک شبهه بر تجرد صور خیالی ارائه نموده است. به نظر می رسد در جمع بین آنها، می توان گفت قول به مادی بودن خیال یا بیان دیدگاه ارسطو است، یا قول نخست وی بوده که به تدریج از آن عدول کرده است. صدرالمتألهین با اعتقاد به این که شکل و مقدار از عوارض جسم و قابل جمع با تجرد مثالی است، براهین متعددی بر تجرد مثالی خیال اقامه کرده است؛ وی هم چنین فعل و انفعالات مادی را معدات ادراک ـ نه خود ادراک ـ دانسته است. در مباحث هستی شناسی، با این که ابن سینا به طور مستقیم درباره عالم خیال سخن نگفته است، اما دلایل وی بر انکار مثل افلاطونی عالم مثال را نیز شامل می شود. در مقابل، صدرالمتألهین وجود عالم خیال را برای حفظ پیوستگی فیض از عالم عقل تا عالم طبیعت، لازم می داند. در مباحث انسان شناسی، صدرالمتألهین با استفاده از تجرد قوه خیال، مرتبه مثالی نفس و بدن مثالی را اثبات کرده است. این دیدگاه منجر به بروز انقلابی در مباحث معرفت نفس گردیده است. اثبات مرتبه مثالی نفس در تبیین بعضی از آموزه های دینی و حل بسیاری از مشکلات فلسفی موثر افتاده است.
مسعود زمانی شهرام پازوکی
این رساله بحث درباره کتاب مذکور را در خلال سه بخش دنبال می کند: در بخش اول به مناسبت اصطلاحات کیلدی رساله، در مورد بعضی از کلمات مثل قدوسسی که در مباحث دینی، پراهمیتند، تحقیقاتی مقدماتی صورت گرفته است ، در بخش دوم در ضمن بیان اهمیت کار اتو و معرفی آثارش ، تفسیر خاصی از فکر او تقریر شده تا از طرفی مبانی روایت و به اصطلاح بهتر برگردان فارسی متن او فراهم شود، و سرانجام در بخش سوم برگردان مهمترین فصول کتاب او خواهد آمد.
احسان مهدوی زاده شهرام پازوکی
افلاطون فیلسوفی است که از یک سو، از اسطوره و زبان اسطوره ای در آثار خود بطور مشبعی استفاده کرده است و از سوی دیگر، او یکی از جدیدترین منتقدان اسطوره و اندیشه اسطوره ای و شعر و شاعری در دوران باستان به شمار می رود. کسی که حتی آشنایی اندکی با اندیشه و آثار افلاطون داشته باشد، خود را با این پرسش مواجه می بیند که موضع حقیقی افلاطون در قبال اسطوره چیست و چگونه می توان میان این دو موضع او جمع کرد؟ آیا او درصدد امحاء سنت اسطوره ای بوده است یا بدنبال آن بوده که با تعدیل و اصلاح اسطوره آن را دوباره احیاء کند؟ آیا اسطوره های او را باید همچون خارهایی در گلزار اندیشه فلسفی او تلقی نمود یا باید آنها را در کنار روش دیالکتیکی او و همان سطح، بلکه با اهمیتی افزونتر، جزو لاینفک اندیشه فلسفی او دانست ؟ آیا او از سر تفنن اسطوه هایی را در آثار خود ذکر می کند یا با برنامه ای از پیش تعیین شده و برای تامین اهدافی خاص آنها را به کار می برد؟ و بالاخره، اسطوره های افلاطون به چه موضوعاتی می پردازند و چگونه باید آنها را تفسیر و تعبیر نمود؟ آیا می توان آنها را بطور تحت اللفظی تفسیر کرد؟ پیش از پرداختن به پرسشهای فوق، لازم است به پرسشهای دیگری نیز بپردازیم که پاسخ بدانها زمینه را برای فهم بهتر موضوع اصلی این تحقیق فراهم می آورد. پرسشهایی از این قبیل که اسطوره چیست و اندیشه اسطوره ای دارای چه ویژگیهای است در یونان باستان با اندیشه عقلانی و استدلالی دارد؟ دیگر اینکه اندیشه اسطوره ای در یونان باستان از چه جایگاهی برخوردار بوده است و نمایندگان اصلی آن چه کسان یا جریاناتی هستند مساله خدا، انسان، و رابطه متقابل خدا و آدمی و موقعیت او در جهان را چگونه تلقی می کند؟ ارتباط این اندیشه ها با سنتهای فلسفی یونانی چگونه است و افلاطون در این میان چه جایگاهی دارد؟
مریم شفیعی شهرام پازوکی
پست مدرنیسم پدیده ای است که بر جهان امروز سایه افکنده است در حالی که هنوز تعریف دقیقی از آن داده نشده است و حتی از آن نه بعنوان یک دوره و نه به عنوان یک مکتب بلکه بعنوان یک نوع وضعیت یاد شده است. لیوتار متفکر بزرگ پست مدرنیسم از این واژه جهت توصیف وضعیت دانش در توسعه یافته ترین جوامع استفاده می کند و عده ای دیگر پست مدرنیسم را وضعیتی دانسته اند که در آن بالاترین ارزشهای تمدن غرب نهایتا رنگ می بازند و تهی می گردند، وضعیتی که در آن غایتمندی های فرهنگ مدرن رو به سقوط می روند، همچنین پست مدرنیسم می تواند به مثابه بحران باشد. البته برنامه ای است جهت جبران ناکامیها و شکستهای مدرنیته.همانطور که از عبارت بالا مشخص است در سخن از پست مدرنیسم مسلما بحث از مدرنیسم نیز پیش می آید چون پست مدرنیسم ارزیاب مدرنیسم می باشد. اما بعد از اینکه پروژه مدرنیسم سیطره یافت، متفکران به همان طریق به انتقاد از دستاوردهای مدرنیسم پرداختند، چون دستاوردهای مدرنیسم این دوره را با نیست انگاری مواجه کرد. متفکران و فیلسوفان بزرگی چون نیچه و هیدگر به این نکته پی بردند و اساس مدرنیسم را به زیر سوال بردند و در جهت خروج از نیست انگاری تلاش نمودند. فیلسوفان و اندیشمندان بعد از آنها، نیز راه این دو فیلسوف را ادامه دادند و به معضل پیش آمده پرداختند. لیوتار به طور صریح به واژه پست مدرنیسم پرداخت و دیگر فیلسوفان پست مدرنیسم نیز که منتقدان روشنگری هستند به این نتیجه رسیدند که علم و عقل و داعیه های عینی و کلی ئی که به نام علم و عقل صورت می گرفت با شکست مواجه شده است.