نام پژوهشگر: کیخسرو یاکیده
بامداد روزگار رضا اسماعیل پور
تحقیق حاضر با هدف ارائه ی الگوی ارزیابی سیستم های هوشمند تجاری با استفاده از فرایند تحلیل شبکه ای با بکارگیری 4 معیار اصلی عملکرد سازمانی، پشتیبانی از نیازهای اطلاعاتی،کارکرد تکنولوژی و عملکرد سیستمی همراه با 9 زیر معیار سرعت توزیع اطلاعات، کنترل مدیریتی، سرعت تصمیم گیری، دسترسی یکپارچه به داده ها، کیفیت اطلاعات ورودی و خروجی، شفاف سازی و بصری سازی تجزیه تحلیل ها، توان ذخیره سازی اطلاعات و داده ها، پوشش شاخص های عملکردی و کیفیت تجزیه تحلیل سیستمی انجام شده است.در این پژوهش شرکت های ارائه دهنده ی سیستم های هوشمند کسب و کار در استان تهران (10 شرکت برتر) مورد بررسی قرار گرفته و از نظرات 12 نفر از کارشناسان این حوزه برای جمع آوری اطلاعات مورد نیاز بهره گرفته شده است.ابزار جمع آوری اطلاعات پرسشنامه بوده است که در مجموع 5 پرسشنامه در 5 مرحله توزیع گردیده است. روایی این پرسشنامه با اعتبار محتوایی و پایایی آن با محاسبه ی نرخ سازگاری و همچنین عودت دوباره ی پرسشنامه ها به کارشناسان تعیین شده است. یافته های پژوهش با استفاده از فرایند تحلیل شبکه ای و بکارگیری نرم افزار سوپر دسیژن و محاسبه ی اوزان نهایی استخراج شده از ماتریس محدود بدست آمده و مورد تفسیر قرار گرفته است. نتایج حاکی از آن است که "کیفیت تجزیه تحلیل سیستمی" در بهبود عملکرد سیستم های هوشمند تجاری بیشترین نقش را دارد و مهمترین معیار در ارزیابی عملکرد این سیستم ها می باشد. طبق این نتایج، سرعت تصمیم گیری به عنوان دومین معیار مهم در ارزیابی عملکرد سیستم های هوشمند کسب و کار شناخته می شود و بهمین ترتیب پوشش شاخص های عملکردی در رتبه ی سوم قرار می گیرد. توان ذخیره سازی اطلاعات و سرعت توزیع اطلاعات، به عنوان سخت ترین معیارها برای ارزیابی عملکرد سیستم های هوشمند تجاری شناخته می شوند. همچنین طبق نتایج حاصل از امتیازدهی خبرگان به شرکت های مورد مطالعه و همچنین با استفاده از اوزان نهایی بدست آمده برای زیرمعیارها از روش تحلیل شبکه ای، شرکت همکاران سیستم با کسب مجموع امتیازات 6.093 در رتبه ی اول، شرکت سازه اطلاعات سازمان با کسب مجموع امتیاز 5.224 در رتبه ی دوم و شرکت مگفا با کسب مجموع امتیاز 5.153 در رتبه ی سوم قرار می گیرند.
اکرم اویسی عمران محمدرحیم رمضانیان
تحلیل پوششی داده ها رویکردی ناپارامتریک برای اندازه گیری کارایی نسبی واحدهای تصمیم گیرنده با ورودی ها و خروجی های چندگانه با استفاده از برنامه ریزی ریاضی است. در تحلیل پوششی داده ها تکنیک هایی به منظور ارزیابی در طی زمان مانند تحلیل پنجره، dea پویا و شاخص مالمکوئیست وجود دارد. در حالی که تغییرات کارایی واحدها می تواند ناشی از تغییر در عملکرد خود واحد و یا ناشی از تغییر در تکنولوژی واحد باشد. تحلیل پنجره این دو جنبه از تغییرات را نمی تواند از هم تشخیص دهد. در صورتی که ضروری است تغییرات کارایی واحد و تغییر کارایی ابتدایی که از تغییر در مرز کارا به وجود می آید، در محاسبات بیان گردد. اما شاخص های سنتی مالمکوئیست تحت فرض بازده به مقیاس متغیر با مشکل نشدنی بودن مواجه می شوند. تلاش هایی که به منظور بهبود شاخص سنتی مالمکوئیست انجام شد به نتایج مفیدی همانند ارائه شاخص جهانی مالمکوئیست و شاخص دوسالانه مالمکوئیست منجر شد. به هر ترتیب این شاخص ها بر خلاف تکنیک تحلیل پنجره که قبل ذکر شد، نیازمند صرف زمان طولانی برای انجام محاسبات پیچیده هستند. به علاوه این تکنیک ها اطلاعات کافی از موقعیت کلی مرز کارا نسبت به مرز دوره دیگر ارائه نمی کنند. به منظور شناسایی تغییرات مرزهای کارا در طی دوره های زمانی، برخی از آزمون های آماری پیشنهاد شده اند. شاخص دوسالانه مالمکوئیست که در بالا ذکر شد، اگرچه نیازمند فرایند محاسبات سنگینی است، اما دارای سه ویژگی جالب است: 1) تحت فرض بازده به مقیاس متغیر از مشکل مواجه شدن با مدل های نشدنی جلوگیری می کند. 2) اجازه محاسبه پسرفت تکنولوژی را به ما می دهد. 3) در صورتی که دوره جدیدی به دوره های تحت بررسی اضافه شود، نیازی به انجام مجدد محاسبات ندارد. در این پژوهش با تلفیق شاخص مالمکوئیست دوسالانه، تحلیل پنجره و آزمون های آماری چارچوبی را به منظور شناسایی اثر تغییر مرز و تمایز آن از تغییر عملکرد واحد در صورت لزوم، فراهم می نماید. این چارچوب به نحوی سامان یافته که به طور پیوسته در هر مرحله از اطلاعات مرحله قبل استفاده کرده و بدین ترتیب از انجام محاسبات غیرضروری و تکراری ممانعت کرده است. بدین ترتیب که بخش اصلی محاسبات مورد نیاز شاخص دوسالانه مالمکوئیست از طریق خروجی تحلیل پنجره فراهم می گردد. همچنین با استفاده از آزمون های آماری، انتقال کلی مرزها را شناسایی کرده و آزمون های وابسته را جایگزین آزمون های مستقل کرده و در مراحل مختلف، به طور متناسب در هر مرحله از اطلاعات مرحله قبلی استفاده می کند. به علاوه آزمون آماری جدیدی را به منظور شناسایی تغییر مرزها از طریق شاخص مالمکوئیست دوسالانه ارائه کرده است. هدف اصلی در این پژوهش، ارائه چارچوبی با ویژگی خود مبنایی، یعنی ارزیابی واحدها در دوره های زمانی متفاوت در همان مجموعه امکان تولید متشکل از دوره های تحت بررسی، و مستمر بودن، که از تکرار محاسبات در صورت اضافه شدن دوره ای به دوره-های تحت بررسی جلوگیری می کند. سرانجام یک روش خالص ارزیابی کارایی خودمبنا، به منظور ارزیابی خالص تغییرات کارایی یک واحد نیز ارائه گردید.
فرزانه عبداللهیان محمود مرادی
دستیابی به عملکرد برتر و بهینه در محیط رقابتی امروز از مهم ترین عوامل حفظ و بقای سازمان ها می باشد. بی شک یکی از مهم ترین مولفه های سنجش موفقیت هر سازمانی، در سنجش عملکرد آن نهفته است. نوآوری به عنوان چالشی اساسی به منظور دستیابی به عملکرد برتر و حفظ مزیت رقابتی، در محیط متغیر امروزه به خصوص برای سازمان های دانش محور، از موضوعیت خاصی برخوردار است. نوآوری فعالیت پیچیده ای است که دانش جدید را در جهت تحقق اهداف تجاری به کار می گیرد. مهم ترین محرک نوآوری در سازمان، یادگیری می باشد که این دانش جدید را به منظور خلق ایده و اندیشه های بدیع فراهم می کند. از رویکرد های مهم در فرایند یادگیری سازمانی توجه به آن در قالب ظرفیت جذب سازمان است که موجب می شود دانش اکتسابی سازمان به طور پیوسته تکمیل و مورد باز نگری قرار گیرد و دانش پایدارتری برای سازمان خلق شود. خطا و شکست های سازمانی نزدیک به دو دهه است که به عنوان منبعی موثر در ارتقا یادگیری سازمانی مورد توجه واقع شده است. توانایی یادگیری از خطا و شکست های سازمانی به عنوان منبعی مهم در یادگیری سازمانی جزء ضروری برای نوآوری سازمانی و انطباق و موفقیت در محیط های متلاطم و پیچیده معرفی شده اند بدین منظور، نیازمند استقرار فرهنگی در سازمان هستیم که نه تنها خطا و شکست های سازمانی را نادیده نمی گیرد بلکه به نتایج مثبت آن ها چون یادگیری و نوآوری که موجب بهبود بلند مدت تر عملکرد سازمانی می شود، توجه می کند. چنین فرهنگی با عنوان فرهنگ مدیریت خطا در سازمان معرفی شده است. تحقیق حاضر در پی بررسی رابطه ی فرهنگ مدیریت خطا با یادگیری، نوآوری و عملکرد سازمانی است و در نهایت به دنبال پاسخ گویی به این سوال است که یادگیری و نوآوری سازمانی در رابطه ی بین فرهنگ مدیریت خطا و عملکرد سازمانی چه نقشی دارد. جامعه آماری این تحقیق کلیه مدیران واحدهای سازمانی شرکت های داروسازی پذیرفته شده در بازار بورس تهران که یکی از مهم ترین صنایع دانش محور در کشور است، می باشد. تحلیل داده ها بر اساس 153 پرسشنامه جمع آوری شده از نمونه ی آماری صورت گرفته است. به منظور بررسی فرضیات تحقیق از آزمون های همبستگی پیرسون، تحلیل رگرسیون سلسله مراتبی و آزمون سبل و به منظور برازش مدل از روش مدل سازی معادلات ساختاری استفاده شد. نتایج بدست آمده حاکی از آن است که بین فرهنگ مدیریت خطا، یادگیری، نوآوری و عملکرد سازمانی رابطه ی مثبت و معناداری وجود دارد و یادگیری و نوآوری سازمانی در رابطه ی بین فرهنگ مدیریت خطا و عملکرد سازمانی نقش متغیرهای میانجی دارند.
عاطیه صفردوست محمود مرادی
امروزه با شکل گیری محیط های پیچیده رقابتی، تنها سازمان هایی می توانند به فعالیت خود ادامه دهند که عملکردشان را در قالب قابلیت های مهم سازمانی همچون نوآوری تقویت نمایند. در محیط متغیر امروز، به خصوص برای سازمان های دانش محور، نوآوری به عنوان چالشی اساسی؛ برای دستیابی به عملکرد برتر و حفظ مزیت رقابتی از اهمیت بسزایی برخوردار است. نوآوری فعالیت پیچیده ایست که دانش جدید را برای اهداف تجاری به کار می گیرد. بخشی از این دانش از منابع خارجی بدست می آید، از این رو توانایی برای بهره برداری از دانش خارجی یک عامل حیاتی برای قابلیت های نوآورانه می باشد. مهم ترین محرک نوآوری در سازمان، یادگیری است که دانش جدید را به منظور خلق ایده و اندیشه های بدیع فراهم می کند. این کارکنان سازمان هستند که فرایند انتقال دانش و یادگیری در سازمان را بر عهده دارند. کارکنان نه تنها از موفقیت ها بلکه از خطاها و شکست های خود نیز یاد می گیرند. این یادگیری مستمر، ضمن فراهم کردن منبع دانش پایدار، با نهادینه کردن فرهنگ یادگیری در سازمان، آن را به سازمان یادگیرنده که همواره به یادگیری پایدار و مستمر توجه دارد، تبدیل می کند. توانایی سازمان برای یادگیری و بهره گیری از دانش خارجی به عنوان ظرفیت جذب دانش سازمانی مطرح شده است. ظرفیت جذب دانش، یا همان ظرفیت یادگیری سازمانی، به کارکنان توانمند و دارای انگیزه در سازمان وابسته می باشد که انتقال دانش در آن را تسهیل کرده و فرایندهای یادگیری در سازمان را ارتقا بخشند. پژوهش حاضر در پی بررسی رابطه ی ظرفیت جذب دانش با یادگیری، نوآوری و عملکرد سازمانی است و در نهایت به دنبال پاسخ گویی به این سوال است که یادگیری و نوآوری سازمانی در رابطه ی بین ظرفیت جذب دانش و عملکرد سازمانی چه نقشی دارد. جامعه آماری این پژوهش کلیه مدیران واحدهای سازمانی شرکت های داروسازی پذیرفته شده در بازار بورس تهران که یکی از مهم ترین صنایع دانش محور در کشور است، می باشد. تحلیل داده ها بر اساس 153 پرسشنامه جمع آوری شده از نمونه ی آماری صورت گرفته است. به منظور بررسی فرضیات پژوهش از آزمون های همبستگی پیرسون، تحلیل رگرسیون سلسله مراتبی و آزمون سبل و به منظور برازش مدل از روش مدل سازی معادلات ساختاری استفاده شد. نتایج بدست آمده حاکی از آن است که بین ظرفیت جذب دانش، یادگیری، نوآوری و عملکرد سازمانی رابطه ی مثبت و معناداری وجود دارد و یادگیری و نوآوری سازمانی در رابطه ی بین ظرفیت جذب دانش و عملکرد سازمانی نقش متغیرهای میانجی دارند.
امیر محمد ملیانی محمود مرادی
در این پژوهش مسئله درجه¬بندی و ارزیابی عملکرد شعب بانک ایران زمین به طور تفکیک شده و با استفاده از دو مدل مختلف تحلیل پوششی داده¬ها مورد مطالعه قرار گرفته و با تلفیق نتایج درجه¬بندی و ارزیابی عملکرد شعب در خصوص توسعه، حذف یا ادغام، انتقال یا ارتقاء به درجه¬ی بالاتر و تجزیه آن¬ها تصمیم¬گیری شده است. در بخش درجه¬بندی، اندازه اقتصادی شعب معین و 246 شعبه بانک در درجات ممتاز، درجه 1 الف، درجه 1 ب، درجه 2، درجه 3، درجه 4 و درجه 5 قرار گرفته¬اند. سپس نمرات کارایی واحدها در هر درجه محاسبه گردیده و نهایتاً نتایج حاصل از درجه¬بندی و ارزیابی عملکرد شعب با یکدیگر تلفیق شده است. نتایج حاکی از آن است که کلیه¬ی شعب درجه 1 و ممتاز دارای عملکرد بالا می¬باشند. شعب درجه 2 عملکردی بالاتر از متوسط داشته و تنها 2 شعبه دارای عملکرد متوسط رو به پایین هستند. از شعب درجه 3، 29 شعبه دارای عملکرد متوسط رو به بالا بوده و 26 شعبه دارای عملکرد متوسط رو به پایین هستند. از شعب درجه 4، 42 شعبه دارای عملکرد متوسط رو به بالا بوده و 69 شعبه دارای عملکرد متوسط رو به پایین هستند. از شعب درجه 5، 24 شعبه دارای عملکرد متوسط رو به بالا بوده و 9 شعبه دارای عملکرد متوسط رو به پایین هستند.
فاطمه مدنی محمود مرادی
درحالی که همه چیز در حال تغییر و تحول است و رقبا همیشه به دنبال افزایش سهم بازار خود از طریق کسب مزیت رقابتی هستند، توجه به دوسوتوانی سازمانی به عنوان یکی از راه های افزایش مزیت رقابتی و دست یابی به عملکرد بالا در محیط پویای کسب وکار امری ضروری است. مفهوم دوسوتوانی سازمانی، به توانایی سازمان برای توجه به دو هدف ناسازگار سازمانی به طور برابر اشاره دارد که در شرایط عدم اطمینان به طورمعمول اثر مثبتی بر عملکرد دارد و منجر به عملکرد پایدار، بقا و موفقیت طولانی مدت می شود. اما این فقط در صورتی امکان پذیر است که فرهنگی ایجاد شود تا اعضای سازمان را قادر سازد که از شایستگی های موجود بهره برداری کنند( بهره برداری) و از طرف دیگر فرصت ها و توانایی های جدید را کشف کنند( اکتشاف). هدف از پژوهش حاضر بررسی نقش فرهنگ سازمانی دوسوتوان و دوسوتوانی سازمانی بر عملکرد است. بدین منظور و برای بررسی فرضیه های پژوهش، شرکت های فعال در صنایع غذایی به عنوان جامعه آماری پژوهش انتخاب شدند و پرسشنامه از مدیران و خبرگان 62 شرکت جمع آوری و تحلیل شده است. مدل پیشنهادی بر مبنای مدل سازی معادلات ساختاری به روش حداقل مربعات جزئی با کمک نرم افزار smart pls مورد تجزیه وتحلیل قرارگرفته است. نتایج تحلیل از رابطه بین فرهنگ سازمانی دوسوتوان و دوسوتوانی و همچنین رابطه دوسوتوانی با عملکرد حمایت می کند. همچنین با توجه به نتایج حاصل، نقش میانجی دوسوتوانی در رابطه بین فرهنگ سازمانی دوسوتوان و عملکرد مورد تأیید قرار گرفت.