نام پژوهشگر: شمس‌الملوک مصطفوی

ژاک رانسیر: استتیک و سیاست
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه هنر - دانشکده هنرهای کاربردی 1390
  علی سیاه لرگانی   محمد ضیمران

هدف این پژوهش بررسی رابطه ی بین استتیک و سیاست در آثار ژاک رانسیر است. بدین منظور می بایست هر دو اصطلاح، یعنی استتیک و سیاست را از نو تعریف کنیم. به عقیده ی رانسیر استتیک همان بخش بندی و توزیع محسوسات، مکان ها و زمان است. به عبارتی، شرایطی است که در آن ما چیزها را تجربه می کنیم. به بیان دیگر، استتیک شرایطی است که در آن چیزها گفتنی، رویت پذیر و شنیدنی می شوند. بنابراین، این اصطلاح به معنای کانتی خود نزدیک می شود. سیاست اما عبارت است از برهم زدن توزیع امر محسوس. مسئله ی اصلی این پژوهش چنین است: چگونه هنر در بخش بندی امر محسوس مداخله می کند؟ به عقیده ی رانسیر، هنر با فاصله گرفتن از حوزه ی "مختص" خود در نظام محسوسات، می تواند در توزیع امر محسوس مداخله کند. استتیک هرگونه رابطه ی معین بین تولید فرم های هنری و کارکرد خاص اجتماعی را به حال تعلیق درمی آورد. هنر از طریق پیوند خوردن با غیرهنر می تواند سیاسی باشد. از این رو، فرمول کلیدی سیاست استتیک چنین است: هنر تا جایی سیاسی است که غیرهنر باشد. به عبارت دیگر، هنر تا جایی سیاسی است که شکلی از زندگی را برسازد. به نظر رانسیر رابطه ی بین استتیک و سیاست می باست در قالب "اختلاف" ریخته شود. این جا اختلاف به معنای تعارض بین ادراکی حسی و شیوه ی معنادادن آن ادراک است؛ یعنی تعارضی است بین sense و sense. سیاست استتیک سیاست هنرمندان نیست. سیاست استتیک نه به شیوه ی بازنمایی یا تصویرکردن رخدادهای سیاسی یا ساختار و پیکارهای طبقاتی در آثار آنان ربطی دارد و نه به پیامی که از طریق این آثار انتقال می یابد. بلکه سیاست استتیک بدان معناست که هنر به مثابه هنر "سیاست می ورزد". سیاست استتیک به مدد ابداع شیوه های جدید معنادهی امر محسوس و به وسیله ی پیکربندی جدید امر رویت پذیر و رویت ناپذیر، امر شنیدنی و امر ناشنیدنی و غیره، به آن چه در قلمرو هنر از قبل داده شده است مجددا شکل می دهد.