نام پژوهشگر: مرتضی خاکزار بفرویی
محمد ناظمی هرندی مرتضی خاکزار بفرویی
در فضای رقابتی کسب و کار، سازمان ها با بهره گیری از ابزارهای مختلف در مسیر تحقق اهداف و مأموریت های خود گام برمی دارند. ذی نفعان و از جمله مشتریان به دنبال ارزش های مورد انتظار خود بوده و مدیران بنگاهها ضرورت دارد جهت برآورده نمودن انتظارات آنها رویکردهایی اثربخش و کارا اتخاذ و اجرا نمایند. حسابداری با عمری قریب سه قرن، از اواخر دهه 1960 به رابطه بین فعالیت و هزینه توجه نموده است. سیستم هزینه یابی بر مبنای فعالیت و پس از آن مدیریت بر مبنای فعالیت در دهه 1980 توسط کاپلان و جانسون ارائه شده و در طی این سالها مرتبا بهبود و تکمیل یافته است. در کشور ما بهره گیری از رویکردهای نوین مدیریت هزینه و مدیریت بر مبنای فعالیت همچنان به دلایل مختلف از جمله شرایط غیر رقابتی کسب و کار مورد کم توجهی قرار دارد. ضمن اینکه رویکردهای نوین مدیریت در سازمانها از جمله مدیریت استراتژیک، بهبود مستمر، مهندسی ارزش، مدیریت فرایند و ... ارتباط کمی با رویکردهای مدیریت هزینه و بودجه دارند. ناکارآمدی و عدم یکپارچگی رویکردها و رقابتی شدن فضای کسب و کار پس از حذف عوامل حمایتی نظیر یارانه انرژی و ... لزوم ایجاد یک رویکرد یکپارچه و اثر بخش در مدیریت با تمرکز بر فعالیت/فرایند در سازمانها را نمایان نموده است. در تحقیق پیش رو با هدف ارتقاء ارزش آفرینی فعالیتها از طریق مدل جامع مدیریت مبتنی بر فعالیت، با بهره گیری از نتایج مطالعه موضوعات مرتبط، مدل یکپارچه ای ارائه و روابط بین اجزای آن تشریح گردید. در طراحی مدل با توجه به مراحل چرخه مدیریت دمینگ شامل برنامه ریزی، اجرا، کنترل و اقدام ، مدل در چهار مرحله شامل برنامه ریزی بر مبنای فعالیت،جاری سازی بهره ور فعالیت، ارزیابی و پایش بر مبنای فعالیت و بهبود بر مبنای فعالیت طراحی گردید. این مدل در شرکت فولاد مبارکه که پیشرو در بهره وری و تعالی سازمانی است مورد ارزیابی قرار گرفته و ابعاد آن با نیازهای موجود این صنعت مورد اعتبار سنجی قرار گرفت. این مدل میتواند در آینده با بهره گیری از رویکردهای آماری مورد آزمون قرار گرفته و در بخشهای مختلف کسب و کار مورد اجرا قرار گیرد. .ایجاد سیستم مکانیزه جهت اجرای این الگو نیز می تواند به عنوان فعالیتهای آتی مد نظر قرار گیرد.
الهام محتشمی مرتضی خاکزار بفرویی
هدف هر پروژه در قالب برآوردن نیازها و انتظارات ذینفعان، با حداکثر کیفیت و حداقل زمان و هزینه تعریف می شود. یکی از مهم ترین و پیچیده ترین مباحث در زمینه مدیریت پروژه زمانبندی پروژه هایی با عدم قطعیت در زمان و شرایط اجرای فعالیت هاست. پروژه های دارای پیکره بندی متغیر ویژگی های خاصی دارند که آن ها را از سایر پروژه ها متمایز می کند از جمله می توان به نامشخص بودن نتایج پروژه، عدم قطعیت در تعریف فعالیت های پروژه و زمان آن ها، وجود حلقه ها و برگشت های متعدد و تکرار ناپذیری پروژه اشاره نمود. برای انجام این پروژه ها به نیروهای متخصص و تکنولوژی های پیچیده نیاز است. بنابراین با توجه به ویژگی های این پروژه ها نمی توان آن ها را با روش های متداول زمانبندی نمود. در این پایان نامه با هدف حداقل کردن زمان تکمیل پروژه های دارای پیکره بندی متغیر با محدودیت منابع و ریسک بالا از تلفیق رویکردهای گرت و زنجیره بحرانی برای زمانبندی استفاده شده است. در مدل ارائه شده برای حذف حلقه ها و شاخه های احتمالی از رویکرد گرت استفاده شده است. سپس جهت تأکید بر زمان تکمیل پروژه بجای زمان تکمیل فعالیت ها از رویکرد زنجیره بحرانی استفاده شده و تخصیص منابع از انتهای پروژه و با استفاده از الگوریتم ژنتیک صورت گرفته است. برای ایمن کردن پروژه در مقابل اختلالات احتمالی، الگوریتمی برای تعیین اندازه بافر در محیط پروژه ارائه شده که برآمده از مشخصات پروژه و محیط آن می باشد. در این پایان نامه، کارایی الگوریتم ارائه شده برای زمانبندی پروژه با الگوریتم golenko-ginzburg مقایسه شده است و سپس برای نشان دادن کارایی الگوریتم ارائه شده برای تعیین اندازه بافر، الگوریتم پیشنهادی با روش های بریدن و چسباندن و خطای ریشه دوم در سه محیط با ریسک بالا، متوسط و پایین مقایسه شده است. نتایج بدست آمده نشان میدهد که الگوریتم ارائه شده برای زمانبندی پروژه در مقایسه با الگوریتم golenko-ginzburg بهبود یافته و زمان تکمیل پروژه در این الگوریتم کمتر از زمان تکمیل پروژه در الگوریتم golenko-ginzburg است. نتایج مقایسه الگوریتم پیشنهادی برای تعیین بافر با دو روش c&pm و rsem ، عملکرد بهتر الگوریتم ارائه شده را نسبت به دو روش دیگر در محیطهایی با ریسک بالا نشان می دهد.
مهدی غلامیان بسطام مرتضی خاکزار بفرویی
بزرگترین چالش در زنجیره تامین، مدیریت اعضای مختلف ولی وابسته در زنجیره است. اعضای زنجیره تامین بدون در نظر گرفتن تاثیر تصمیم خود بر عملکرد دیگر اعضا و عملکرد کل زنجیره تامین تصمیمات متعددی می گیرند. در هر سیستمی عملکرد روان اعضا نتیجه هماهنگی خوب اعضای آن سیستم است. یکی از مکانیسم های هماهنگی در زنجیره تامین، استفاده از قراردادهای هماهنگی می باشد. در این تحقیق به قراردادهای ((برگشت از خرید)) و ((مقدار سفارش منعطف)) در زنجیره تامین پرداخته شده است. برای تحلیل، سه حالت بدون هماهنگی، هماهنگی با قرارداد برگشت از خرید و هماهنگی با قرارداد مقدار منعطف در یک زنجیره تامین سه سطحی در نظر گرفته شده است. برای ارزیابی قرارداد برگشت از خرید در از روابطی دارای دو حالت استفاده می شود که یک حالت مقدار تقاضا را بیشتر از مقدار سفارش و حالت دیگر کمتر از آن در نظر گرفته است. تعیین بهترین قیمت های مرجوع کالا برای هر سطح در حالتی که سود هر سطح از زنجیره حداقل به اندازه سود در حالت غیرهماهنگی باشد از اولویت های تحقیق است. همچنین برای قرارداد مقدار منعطف از روابطی دارای سه حالت یعنی تقاضا کمتر از کمینه مقدار سفارش و یا بین کمینه و بیشینه مقدار سفارش و همچنین بیش از حداکثر مقدار سفارش در نظر گرفته شده است. تعیین بهترین ضریب انعطاف در مقدار سفارش نیز در این قرارداد مورد توجه است. با بکارگیری روش شبیه سازی و حذف امید ریاضی فروش، مسئله حل شده است. با مقایسه نتایج بدست آمده در سه حالت با نتایج موجود در مقاله پایه مزیت های بوجود آمده بیان شده است که از جمله آن می توان به تشویق بیشتر فروشنده به هماهنگی نام برد. به دلیل اینکه خروجی این تحقیق به صورت نرم افزار و با زبان برنامه نویسی سی شارپ ارائه شده است ابزار مناسبی را برای انتخاب بهترین قرارداد برای شرایط مختلف در زنجیره تامین ارائه می دهد. از جمله تحقیقات آتی برای این کار می تواند بکار بردن قراردادهای دیگر هماهنگی در هر سطح از یک زنجیره تامین چند سطحی باشد.