نام پژوهشگر: سیفاله فلاح
مرضیه پورعزیزی سیف اله فلاح
به منظور ارزیابی اثرات سطوح مختلف کودهای اوره، گاوی و تلفیقی (50 درصد کود اوره + 50 درصد کود گاوی)، بر معدنی شدن خالص نیتروژن و برخی صفات کمی و کیفی سورگوم علوفه ای (l. sorghum bicolor)، آزمایشی به صورت طرح بلوک های کامل تصادفی با 3 تکرار در مزرعه تحقیقاتی دانشگاه شهرکرد در سال 1389 اجرا شد. تیمارهای کوددهی شامل 80، 160 و 240 کیلوگرم نیتروژن در هکتار از منبع کود اوره، گاوی و تلفیقی به همراه تیمار شاهد (عدم مصرف کود) در این تحقیق مورد مطالعه قرار گرفتند. نتایج نشان داد که میزان نیتروژن معدنی شده در تمامی سطوح کود تلفیقی نسبت به سطوح هم ارز آن ها از منابع کود اوره و گاوی بیشتر بود و در پایان دوره آزمایش بیشترین و کمتر ین مقدار نیتروژن معدنی شده به ترتیب با 240 کیلوگرم نیتروژن در هکتار از منبع کود تلفیقی (10/37 میلی گرم نیتروژن بر کیلوگرم) و 80 کیلوگرم نیتروژن در هکتار از منبع کود گاوی (08/9 میلی گرم نیتروژن بر کیلوگرم) مشاهده شد. افزایش مصرف نیتروژن با کاهش فاصله زمانی گلدهی تا پر شدن دانه و با افزایش فاصله زمانی سبز شدن تا گلدهی، شاخص سطح برگ، وزن برگ، ساقه و خوشه، ارتفاع بوته و قطر ساقه موجب افزایش خطی عملکرد علوفه در کودهای اوره و گاوی و درجه دو در کود تلفیقی گردید. همچنین مشاهده گردید که با افزایش مقدار مصرف کودهای اوره، گاوی و تلفیقی، کلیه صفات مربوط به کیفیت علوفه (غلظت و جذب نیتروژن، فسفر، پتاسیم و میزان و عملکرد پروتئین) نیز به صورت خطی افزایش یافت. بیشترین عملکرد علوفه تر (44 تن در هکتار) در تیمار 240 کیلوگرم نیتروژن در هکتار از منبع کود تلفیقی مشاهده گردید که اختلاف معنی داری با تیمار 160 کیلوگرم نیتروژن در هکتار از همین منبع نداشت. به طور کلی نتایج نشان داد که با مدیریت تلفیقی کودهای دامی و شیمیایی (اوره) می توان پتانسیل تولید سورگوم را حتی در سطوح پایین استفاده از این نوع کودها، افزایش داد.
سمیرا نصیرزاده سیف اله فلاح
به منظور بررسی پاسخ ویژگی های کمی و کیفی گیاه دارویی اسفرزه (plantago ovata forssk) به سطوح مختلف کودهای آلی و شیمیایی، آزمایشی به صورت بلوک های کامل تصادفی با 4 تکرار در مزرعه تحقیقاتی دانشگاه شهرکرد در سال 1390 اجرا گردید. تیمارهای کودی شامل: شاهد (عدم مصرف کود) و سه سطح کود اوره (65، 130 و 195 کیلوگرم در هکتار) و سه سطح کود گاوی (29/14، 58/28 و 87/42 تن در هکتار) بودند. صفات اندازه گیری شده شامل تعداد پنجه در بوته، ارتفاع بوته، تعداد سنبله در بوته، طول سنبله، تعداد دانه در سنبله، وزن هزار دانه، عملکرد دانه، بیومس اندام هوایی، شاخص برداشت و شاخص های کیفی شامل فاکتور تورم، درصد موسیلاژ، عملکرد موسیلاژ، غلظت و جذب نیتروژن، فسفر و پتاسیم در دانه، کارایی زراعی، بازیافت و فیزیولوژیکی نیتروژن بودند. نتایج تجزیه واریانس نشان داد که تمام صفات اندازه گیری شده در آزمایش به جز ارتفاع بوته، تعداد سنبله در بوته و کارایی زراعی نیتروژن به طور معنی داری تحت تأثیر کوددهی قرار گرفتند. بکارگیری کود صرف نظر از منبع آن باعث افزایش معنی دار رشد و عملکرد و بهبود کیفیت بذر اسفرزه گردید. بیشترین غلظت و جذب عناصر و کارایی فیزیولوژیک و بازیافت نیتروژن با کاربرد 90 کیلوگرم نیتروژن در هکتار از منبع کود اوره و یا کود گاوی حاصل شد. بیشترین عملکرد دانه هنگامی به دست آمد که سطح کودی 195 کیلوگرم کود اوره در هکتار استفاده شد و اختلاف معنی داری با سطح 87/42 تن کود گاوی در هکتار نداشت. بالاترین درصد موسیلاژ اسفرزه نیز در تیمار 87/42 تن کود گاوی در هکتار حاصل شد. به طور کلی نتیجه گیری می شود که کاربرد 87/42 تن کود گاوی در هکتار برای زراعت اسفرزه نه تنها کاهش عملکرد کمی و کیفی اسفرزه را به همراه ندارد بلکه بذور با درصد موسیلاژ بالاتری نیز تولید می نماید. همچنین با کاهش آلودگی ناشی از مصرف کودهای شیمیایی موجب افزایش پایداری تولید موسیلاژ می گردد
مریم سلطانیان علی تدین
یکی از مهم¬ترین عوامل محدود کننده رشد گیاهان زراعی مناطق خشک و نیمه خشک، کمبود آب است. قارچ¬های میکوریزایی یکی از مهم¬ترین میکروارگانیسم¬های محیط ریشه محسوب می¬شوند. اثرات این قارچ¬ها از طریق ایجاد تغییرات روی برخی از خصوصیات ریشه و جذب عناصر غذایی در گیاهان میزبان در شرایط تنش خشکی اعمال می¬شود. با وجود این، هم¬زیستی قارچ¬های میکوریزایی با گیاه بزرک هنوز مورد بررسی و مطالعه قرار نگرفته است. از این رو، به منظور بررسی تأثیر قارچ میکوریزای آربوسکولار در شرایط تنش خشکی آزمایشی روی بزرک در مزرعه تحقیقاتی دانشکده کشاورزی دانشگاه شهرکرد به صورت کرت¬های خرد شده در قالب طرح بلوک¬های کامل تصادفی با سه تکرار در سال 1392 انجام شد. تنش رطوبتی در چهار سطح آبیاری: 100 (بدون تنش)، 75 (تنش ملایم)، 50 (تنش متوسط) و 25 (تنش شدید) درصد نیاز آبی گیاه، به عنوان فاکتور اصلی و تلقیح بذر گیاه بزرک با دو گونه میکوریزا شامل glomus intraradices و glomus mosseae و یک تیمار بدون تلقیح میکوریزا به عنوان فاکتور فرعی، منظور گردید. صفات اندازه¬گیری شده شامل میزان کلونیزاسیون ریشه، طول ریشه، طول ریشه کلونیزه شده، وزن تر ریشه، وزن خشک ریشه، ارتفاع بوته، تعداد شاخه فرعی، تعداد برگ در بوته، قطر ساقه فرعی، وزن تر اندام هوایی، وزن خشک اندام هوایی، نسبت وزن خشک ریشه به وزن خشک اندام هوایی، سرعت رشد محصول (cgr)، تعداد کپسول در بوته، تعداد دانه در کپسول، وزن هزار دانه، عملکرد دانه، شاخص برداشت، درصد روغن، عملکرد روغن، میزان پرولین برگ، غلظت و جذب عناصر فسفر، پتاسیم و کلسیم در اندام هوایی، غلظت و جذب گوگرد در دانه بودند. نتایج آزمایش نشان داد که اثر تنش خشکی بر تمام صفات اندازه¬گیری شده به غیر از جذب پتاسیم و کلسیم معنی¬دار بود. اثر تلقیح میکوریزا بر تمام صفات اندازه¬گیری شده معنی¬دار بود. اثر متقابل میکوریزا و تنش رطوبتی، به غیر از تعداد شاخه فرعی، قطر ساقه، تعداد برگ در بوته، وزن تر اندام هوایی و ریشه، طول ریشه و نسبت وزن خشک ریشه به اندام هوایی، وزن هزار دانه، عملکرد دانه، شاخص برداشت و میزان پرولین و جذب فسفر بر سایر صفات مورد بررسی معنی¬دار بود. تنش خشکی باعث کاهش صفات مورد بررسی شد، ولی نسبت وزن خشک ریشه به اندام هوایی را افزایش داد. نتایج نشان داد که بیشترین درصد کلونیزاسیون ریشه گیاه بزرک (82/32 درصد) در تیمار بدون تنش خشکی و تلقیح با گونه g. intraradices و کم¬ترین میزان (68/8 درصد) در تیمار تنش شدید و شاهد بدون تلقیح مشاهده گردید. گیاه تلقیح شده با میکوریزا g. intraradices 27 درصد عملکرد دانه را نسبت به گیاه بدون تلقیح افزایش داد. بر اساس نتایج این آزمایش هم¬زیستی گیاه بزرک با قارچ¬های میکوریزایی باعث افزایش تمام صفات گردید. همچنین در اکثر صفات دو گونه میکوریزا تأثیر یکسانی داشتند.
ظهراب اداوی محمودرضا تدین
تغییراقلیم یکی از مهمترین مسائل پیشرو در تولید گیاهان زراعی در آینده می باشد. راهکارهای سازگاری به تغییر اقلیم و همچنین تخفیف اثرات تغییر اقلیم از جمله رهیافت های مدیریتی در جهت مقابله با پدیده تغییر اقلیم در کشاورزی می باشد. هدف از این پژوهش، بررسی اثر تغییر اقلیم و همچنین ارائه راهکارهای مدیریتی در جهت سازگاری و تخفیف اثرات تغییر اقلیم بر تولید سیب زمینی در منطقه فریدون شهر می باشد. دراین مطالعه برای شبیه-سازی داده های آب و هوایی از مدلlars-wg و برای شبیه سازی رشد و نمو سیب زمینی از مدل substor–potato استفاده شد. به منظور واسنجی و اعتباردهی مدل رشد، آزمایشی به صورت کرت های خرد شده در قالب بلوک های کامل تصادفی با 3 تکرار در دو سال زراعی 1392-1391 و 1393-1392 انجام شد. تیمارهای آزمایشی شامل تاریخ کاشت به عنوان کرت اصلی در سه سطح (15 اردیبهشت، 1 و 15 خرداد) و ارقام مختلف سیب¬زمینی به عنوان کرت فرعی در سه سطح (آگریا، سانته و آریندا) بودند. در بخش سازگاری، تغییر تاریخ کاشت و همچنین استفاده از ارقام مختلف سیب زمینی در دو مدل گردش عمومی hadcm3 و ipcm4 تحت سه سناریویa2، b1 و a1b در سه دوره زمانی 2015 تا 2045 (2030)، 2046 تا 2075 (2060) و 2076 تا 2105 (2090) مورد ارزیابی قرار گرفت. در بخش تخفیف نیز تلقیح گیاه سیب زمینی با قارچ مایکوریزا به عنوان جایگزینی برای کودهای شیمیایی فسفره مورد بررسی قرار گرفت. نتایج شبیه سازی نشان داد که عملکرد غده سیب زمینی تحت تاثیر تغییر اقلیم در آینده کاهش خواهد یافت که این کاهش در سناریوی a2 بیشتر از دو سناریوی دیگر بود. با گذشت زمان اثرات منفی تغییر اقلیم بر عملکرد سیب زمینی افزایش نشان داد، به طوری که کمترین عملکرد غده در سال 2090 مشاهده شد. تغییر تاریخ کاشت منجر به کاهش اثرات منفی تغییر اقلیم بر سیب زمینی گردید، به طوری که کشت دیرهنگام سیب زمینی (15 خرداد) نسبت به کشت رایج (1 خرداد) از عملکرد بیشتری در شرایط تغییر اقلیمی آینده برخوردارخواهد بود. عملکرد بیشتر سیب زمینی در کشت دیرهنگام نسبت به رایج در شرایط تغییر اقلیم آینده را می-توان به عدم انطباق مرحله گلدهی سیب زمینی با حداکثر دمای هوای منطقه در کشت دیرهنگام نسبت داد. استفاده از ارقام مختلف نیز پاسخ مثبتی در جهت کاهش اثرات منفی تغییر اقلیم بر عملکرد سیب زمینی می باشد وکشت رقم آریندا(رقم زودرس) نسبت به رقم آگریا (رقم رایج منطقه) از عملکرد بالاتری در تغییر اقلیم آینده برخوردار خواهد بود. بنابراین، با توجه به نتایج شبیه سازی، می توان کاشت سیب زمینی در 15 خرداد و رقم آریندا را به عنوان بهترین راهکار مدیریت زراعی در منطقه در جهت کاهش اثرات سوء تغییر اقلیم گزارش کرد که در طراحی اکوسیستم کشاورزی در این منطقه بایستی در آینده مدنظر قرار گیرد.نتایج آزمایش نشان داد که تلقیح گیاه سیب زمینی با قارچ مایکوریزا منجر به کاهش مصرف کود شیمیایی فسفره به مقدار 61/5 کیلوگرم در هکتار می گردد که با توجه به ضریب انتشار گاز گلخانه ای به ازای مصرف هر کیلوگرم کود فسفره (0/2 کیلوگرم دی اکسید کربن)، می¬توان عنوان کرد که تلقیح سیب زمینی با قارچ مایکوریزا منجر به کاهش انتشار گاز دی اکسید کربن