نام پژوهشگر: محمد اکوان

نسبت میان اخلاق و سیاست در فلسفه ارسطو
thesis دانشگاه آزاد اسلامی - دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکزی - دانشکده ادبیات و علوم انسانی 1390
  احسان اله ربیعی   محمد اکوان

چکیده پایان نامه(شامل خلاصه، اهداف، روشهای اجرا و نتایج به دست آمده): 1) اهداف: الف)فلسفه صرفاً در مباحث انتزاعی خلاصه نمی شود.بلکه به مسائل انضمامی و ملموس جامعه نیز نظیر دارد. رسیدن به نتایج عملی در فلسفه سیاست و اخلاق یکی از اهداف این رساله است. ب) مهمترین کاربرد فلسفه را می توان در مباحث مربوط به جامعه ملاحظه کرد. در حال حاضر یکی از مهمترین حوزه های فکری رجوع دوباره به نقش اخلاق در سیاست است. بازخوانی مجدد آرای ارسطو در این زمینه می تواند راهگشا باشد. 2) روش اجراء: روش کتابخانه ای 3) خلاصه: فصل اول این رساله در مورد کلیات مربوط به این مساله و پاسخی به سوالات مطروحه است. در فصل دوم به رابطه میان اخلاق و سیاست و نسبتهای مختلفی که ممکن است با هم پیدا کنند توجه شده است. فصل سوم به بررسی دیدگاههای ارسطو درباره اخلاق اختصاص داده شده است و در فصل چهارم مهمترین اندیشه های وی در زمینه سیاست مورد توجه واقع شده است. در فصل پنجم نسبت میان اخلاق و سیاست از منظر ارسطو بررسی شده است. 4) نتایج: با مطالعه آرای اخلاقی و سیاسی ارسطو به رابطه مستحکم این دو در اندیشه های وی پی برده می شود. او اخلاق را در ذیل سیاست قرار می دهد و سعادت فرد را از سعادت جامعه جدا نمی داند به نظر وی نمی توان این دو را به صورت مطلق و آرمانی بررسی کرد. بلکه موضوعی نسبی است که هدف آن آراستگی فرد و جامعه به فضایل اخلاقی و تحقق یک زندگی خوب است تا در آن هر فردی به بالاترین درجه زندگی که حیات عقلی و بهزیستن است نایل شود.

چگونگی تاثیر شاملو از نیچه در نگرش به انسان
thesis دانشگاه آزاد اسلامی - دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکزی - دانشکده ادبیات و علوم انسانی 1393
  الهام ناظم   محمد اکوان

تلقی هر متفکری از انسان در مجموعه فلسفه او نقش اساسی دارددر فلسفه نیچه نیز معنای انسان و مراتب انسانها جایگاهی محوری دارد ؛ از آنجا که بنابرنظر بسیاری از صاحبنظران، جهان کنونی جهان نیچه ای است به این معنا که بسیاری ارزش های کهن گذشته بی ارزش شده است ، شاید بتوان نیچه را یکی از مهمترین متفکران جهان در 150 سال اخیر به شمار آورد. تأثیرگذاری شخصیت نیچه تقریباً بربسیاری جوامع متمدن چه موافق و چه مخالف کاملاً مشهود است. او بسان پیامبری است که پتک ویرانگرش در هم می کوبد و آنچه را تاکنون ارزش تلقی می شده است، نقد می کندو با اعلام مرگ خدا فضا و شرایط را برای بنیان گذاری ارزش های نو فراهم می سازد ارزشهایی صرفاً زمینی و این جهانی که به هیچ نیروی آسمانی متکی نیست ونیچه برای بنیان گذاری ارزش های نو ، ابرانسان را بر این جایگاه می نشاند،چرا که او فیلسوف فرهنگ است وآرمان فیلسوفانه او چیزی جز به دست دادن فرهنگی نو بر اساس ارزش های نوین نیست فرهنگی که او ارائه می دهد فرهنگی است یکسره متفاوت که می توان آن را فرهنگ ابر انسانی نامید. از سوی دیگر شاملو شاعر نوسرا و انسان ستای معاصر را نیز باید از جمله شاعران تأثیرگذار دانست که با رویکردی انتقادی به طرح مشکلات فرهنگی معاصر پرداخته و بسیاری را مجذوب طرز تفکر خود کرده است مبارزی که با زبان شعر ، به دور از کسوت رنگ و دین، مذهب و مسلک خاص به دنبال هویت انسان راستین است او با نگاهی تازه و نگرشی متفاوت تلاش می کند تا تعریف جدیدی از انسان و رسالت او ارائه نماید انسان مورد ستایش شاملو در واقع همان ابرمرد نیچه است که شاعر برایش رسالتی پیامبر گونه قائل است واین همان انسانی است که پیوسته درپهنای شعر شاعر در تکاپوست و باتوجه به تجربیات اجتماعی رفته رفته به نوعی انسان مداری رسیده است.در واقع انسان خدایی یا انسان محوری را می توان اصلی ترین بخش تفکر شاملو دانست که تمام اظهارات او در زمینه های گوناگون حول این محور در گردش است او همانند نیچه انسان را شهریار زمین دانسته و دین و مذهب را فرع بر انسان معرفی می کند .