نام پژوهشگر: ابوالفضل کیاشمشکی
مهدی نکویی سامانی ابوالفضل کیاشمشکی
چکیده: پژوهش حاضر به بررسی و تبیین ماهیت و ویژگی های افعال بشری، وپیامدهای کلامی تصرفات بشر در خلقت می پردازد. تصرفات کنونی بشر به طور قطع دارای لوازم وپیامدهای گوناگون فلسفی وکلامی است واز آن جهت که این تصرفات بشری در مخلوقات الهی صورت می گیرد که بر اساس مبانی کلامی وفلسفی و اصول اعتقادی افعال الهی بوده وخلق الهی کامل واحسن ،حکیمانه وغایتمند وتابع علم ومشیت وتدبیر ربوبی است ولذا با توجه با این اصول کلامی واعتقادی و اهداف خاص تشریعی، نظیر: وعده ظهور حضرت حجت بن الحسن برای اقامه حق وعدل وگسترش دین توحیدی باید دید تصرفات بشر با توجه به پیامدهای کلامی آن چگونه قابل تبیین وتحلیل هستند، به گونه ای که این گونه پیامدها وچالش ها را در پی نداشته باشند ولذا طرح این موضوع هم از منظر تبیین ماهیت وفلسفه افعال بشر وهم به جهت پاسخ گویی به این چالش های کلامی مهم ودر خور بررسی وتحقیق است. نوشتار حاضر با استناد به مبانی متقن کلامی وبراهین قوی وقویم پس از اشاره به برخی از تصرفات چالش زا ، مهم ترین مسائل کلامی و فلسفی مربوطه را مطرح ومورد تحلیل قرار داده و کوشیده است تا مسائل مطروحه را پاسخ دهد. این تحقیق دستاوردها ونتایج متعدی از حیث نظری و کاربردی وعلمی دارد. که مهم ترین آنها عبارتند از: یک؛ارائه نظریه ای کامل وجامع در باب ماهیت حقیقی فاعلیت انسان ومبانی فلسفی وکلامی آن. دو؛ پاسخ به چالش های وشبهات مطروحه ورایج با استناد به مبانی متقن فلسفی وکلامی. سه؛ ارائه نظریه در باب رابطه بایسته ونوع مواجهه معقول انسان وطبیعت ،چهار؛ ارائه پیشنهاد هایی برای تدوین نظریه در باب فلسفه افعال و فلسفه تکنولوژی. اشاره به رابطه علی بین نظام تکوین وتشریع وعدم امکان نظریه استقلالی به انسان،طبیعت وجهت داری علم وافعال وتکنولوژی بشری. واژگان کلیدی: خلقت، تصرفات بشری، فاعلیت الهی ،پیامدهای کلامی ،فلسفه افعال، حکمت،غایت مندی ،تدبیر ربوبی، نظام احسن.
سید محمد حسین میری علی اکبر بابایی
موضوع این رساله «بررسی نظریه بطون با تأکید بر دیدگاه آیت الله معرفت ( ره ) و نسبت آن با جامعیت قرآن» است . وجود بطون برای قرآن از منظر روایات امری مسلم است که آیات قرآن و اعتبار عقلی هم موید آن است ؛ اما مسأله مهم تبیین چیستی باطن قرآن است که اندیشمندان شیعه در تحلیل آن سه رویکرد عمده ، عرفانی – شهودی ، اجتهادی – عقلی و اجتهادی- نقلی را برگزیده اند . استناد به روایات معصومین? جوهره اصلی این رویکرد ها است . آیت الله معرفت (ره) با تکیه بر روایات و دلایل عقلی ، بطن را مفهوم عامی می داند که از آیه برداشت می شود ؛ زیرا ظاهر آیه همان مورد نزول را می رساند ولی در بطن آیه مفهوم گسترده تری نهفته است که این مفهوم عام سبب جاودانگی و انطباق بر جریانات مشابه است که لازمه آن جامعیت محتوایی قرآن است . بررسی نقش بطون در گسترش جامعیت قرآن، بازکاوی جامعیت محتوایی قرآن را دربر دارد که نگرش حداقلی، اعتدالی و حداکثری نتیجه آن است. توسعه هردیدگاه در جامعیت رابطه متناظری با گستره بطون دارد . دیدگاه حداقلی براساس مبنای عقبا گرایی و اختصاص دادن تعالیم دین به رابطه انسان و خدا و انسان و آخرت نسبت به بطون عنایت چندانی ندارد ولی دو دیدگاه اعتدالی و حداکثری نسبت به بطون هم پوشانی دارند که به ساحت های مختلف معنایی اعم از ظاهر و باطن الفاظ توجه دارند. واژگان کلیدی : قرآن، ظهر، بطن، تفسیر، تأویل، جری، تطبیق، مراتب قرآن، جامعیت قرآن، آیت الله معرفت
محسن دریابیگی رضا حاجی ابراهیم
اندیشه شیعی مبتنی بر منابع اصیل دینی است. قرآن و بیانات معصومین اساس اندیشه شیعی است. امامان شیعی همواره سعی داشته اند براساس این منابع مانع از نفوذ و دخالت اندیشه های غیراصیل باشند. عالمان شیعی نیز در دوره های مختلف اعصار اسلامی سعی بر پالایش فکری و معرفتی اندیشه خود داشته اند. با این همه تلاش و کوشش اتهام های فراوانی مبنی بر غیراصیل و انحرافی دانستن اندیشه های شیعی که در حقیقت میراث معنوی پیامبر اکرم و اهل بیت است زده شده است. محمد عابد جابری در پروژه نقد عقل عربی خود که برای برون شد از وضعیت رکود عقل و مقدمه ای برای حل تعارض سنت و تجدد نگاشته است، نظام معرفتی شیعه را یک منظومه عرفانی و غیرعقلی پنداشته اند. اساس اندیشه عرفانی در عالم اسلامی برخاسته از نفوذ آثار هرمسی است که در قرن دوم وارد عالم اسلام شده است و غلات «شیعی»، «امامیه» و «اسماعیلیه» نسبت پایداری با این اندیشه ایجاد کرده اند. وی بر پایه نگرش و روش ویژه خود به شیعه، عقل و... سعی بر یافتن داده های تاریخی دارد که بتواند شواهدی بر تایید این امر باشد. در این نگارش پس از بیان کلیات و ارائه تصویر نسبتاً روشنی از مفاهیم پایه (که مرتبط با اندیشه کلامی شیعه و اتهامات جابری می شود) به تبیین چارچوب نظری جابری پرداخته و دیدگاه وی در رابطه با شیعه در سه بخش «نگرشی روشی»، «داده های تاریخی» و «زوج های ساختاری» تقریر شده است. در ادامه قبل از نقد آراء وی ،بر اساس قرآن و روایات کتاب الحجه اصول کافی مقام معنوی امام بر پایه یک متن اصیل شیعی معرفی شده است. تمرکز بر این بخش از اصول کافی از آن بابت است که جابری برای ادعای خود بیش از هر منبعی از این اثر استفاده نموده است.این روایات می تواند تصویر نسبتا صحیحی از شیعه ارائه دهد.تصویری که جابری آن را به صورت ناقص با مطالب دیگر در آمیخته است. در پایان آراء جابری مورد نقد و ارزیابی قرار گرفته است. برخی از این نقدها به شیوه حلی و برخی به شیوه نقضی است که بر پایه قرآن کریم و منابع روایی اهل سنت شکل گرفته است.در پایان سعی شده با جمع بندی مطالب ، اافق های جدیدی را به روی خواننده بگشاییم.
عبدالصمد یوسفی ابوالفضل کیاشمشکی
این رساله با عنوان نقد شکاکیت فلسفی به انگیزه تبیین و تحلیل قرائت ها و رویکردهای گوناگون و متنوع شک گرایی و نسبی گرایی، نقد و بررسی مبانی فلسفی و عقلی آن که در عین اهمیت مسئله، تحقیقات زیادی در مورد آن شکل نگرفته است، به رشته تحریر در آمده و پس از تتبع همه جانبه و گسترده در مورد دیدگاه ها و گفتارهای شکاکان و نسبی گرایان در قالب چهار فصل ارائه شده است. در فصل اول مفاهیم و کلیات بحث و اجزاء تشکلیل دهنده آن بررسی شده، بعد به مفاهیم و واژه های مهم و عمده، که کلید فهم موقوف بر آن ها بوده، پرداخته است. در فصل دوم، با توجه به رویکرد و دیدگاه متفاوت شکاکان، جهت تفکیک و مرزبندی میان آن ها مباحث اصلی در سه بخش مستقل تنظیم شده است. فصل سوم به بررسی رابطه شکاکیت با نسبی گرایی در سه مرحله پرداخته است. فصل چهارم رابطه پلورالیزم معرفتی با شکاکیت و توضیح معنای لغوی و اصطلاحی پلورالیزم و تحدید و تعریف آن تبیین شده است.
حسین مطیع مهدی گلشنی
رابطه دین و فناوری و امکان تحقق به فناوری اسلامی از جمله موضوعاتی است که برای تحقق جنبش نرم افزاری و نهضت تولید علم و معرفی سبک زندگی اسلامی و در نهایت تمدن سازی ضرورت ویژه ای دارد. این مسئله که متأسفانه تاکنون ابعاد و زوایای آن به طور دقیق بررسی نشده است مستلزم دانستن مبانی و پیش فرضهای فناوری از یک سو و همچنین آثار لوازم و پیامدهای آن از دیگر سوی و نقد دینی هر کدام است. لازم است با تشریح تعامل و تأثیر متقابل دین و فناوری بر یکدیگر به تبیین روشن در این زمینه دست یافت. نیز در این راه گریزی از ذکر نظریات رقیب و نقد آنها و بررسی علل ناکافی بودن آنها نیست. همچنین باید به رابطه دین و فناوری در دوره های تاریخی (ادبیات موضوع) و شیوه های جلوگیری از تکبن فناوریهای مضر به جوامع انسانی و محیط زیست نیز نظر داشت. این رساله با پیمودن این مسیر و پیشنهاد راهکار جذب گزینشی برای حاکم شدن جهان بینی اسلامی بر فناوری به اثبات نظریه خود یعنی امکان و مطلوبیت فناوری اسلامی پرداخته و با معرفی اوصاف سلبی و ایجابی فناوری اسلامی آن را تکمیل کرده است. این تحقیق بنیادی است و نوع روش تحقیق آن تبیینی و تحلیلی می باشد و روش گردآوری اطلاعات نیز کتابخانه ای است و روش تجزیه و تحلیل اطلاعات آن هم روش تحلیل اسنادی سامان پذیرفته است.
حبیب الله فهیمی ابوالفضل کیاشمشکی
در روزگاری که «ایسم» های گوناگون با طنازی بر سر بازار اندیشه ها «آیه» های ما را مهجور می خواهد، و غلبه ی خواست های احساسی و شبه نیاز بر ذهن و ضمیر انسان معاصر او را تنگ حوصله و کم تحمل نموده است، رساندن پیام معنویت دین و تبلیغ ارزش های اسلامی، توجه بیشتر و بهتر رسالت گزاران به هنر را، ضروری می سازد. پیرو اثبات نیازمندی ما به هنر، این پرسش ابرو می نماید که اصولا هنر از نظر دانشمندان مسلمان چه خاستگاهی دارد و مبانی نظری آن چیست؟ هدف از این تحقیق روشن ساختن پیوند هنر و فلسفه در جهان اسلامی است به این معنا که این دو جریان عظیم فرهنگی در دنیای اسلام، اصولا نسبتی باهم دارد یا نه؟ اگر دارد ربط و نسبت آن ها چگونه است؟ می خواهیم بدانیم فلسفه اسلامی در شکوفائی هنر اسلامی نقش داشته یا نه و ما تا چه اندازه مجازیم که پشتوانه نظری هنر را در فلسفه و عرفان بجوئیم. و اینکه این نوشته جستجوی معیار و ملاکی برای اسلامی بودن و یا نبودن هنر است و بر چه اساس و معیاری هنر را به اسلامی و غیر اسلامی تقسیم می کنیم؟
قربانعلی هادی علی شیروانی
این پژوهش در موضوع، مبانی هرمنوتیکی نظریه قرائت های مختلف از دین با نگاه انتقادی، با ذکر چکیده در یک مقدمه و چهار فصل و یک نتیجه تدوین و تنظیم شده است؛ پس از بیان مقدمه در فصل اول؛ طرح تحقیق آمده، در آن سوالهای اصلی، فرضیه ها و پیشینه موضوع بیان شده؛ و نیز واژه های کلیدی چون: دین، هرمنوتیک، تعدد قرائت ها، تفسیر، نقد، معرفت شناسی و...توضیح داده شده است. فصل دوم؛ به تبیین و نقد آراء و دیدگاههای شلایرماخر، هایدگر، گادامر و... در باب هرمنوتیک و تأویل اختصاص دارد. شلایرماخر با دوری دانستن پدیده ی فهم تاحدودی دسترسی به مقصد مولف را ممکن می داند. دیلتای در امر تفسیر دستیابی به نیت مولف را مهم می شمارد، اما هایدگر و گادامر با دخالت دادن پیش فرضهای مفسر در عمل تفسیر و حلقوی دانستن تفسیر، دست یابی به نیت مولف را مهم ندانسته بلکه غیر مستقیم، امکان فهم های گوناگون را از یک متن و یا هر اثر دیگر را که همه پذیرفتنی است، پیشنهاد می کنند. در نقد این دیدگاهها دخالت تام و تمام پیش فرضها پذیرفته نشده و نکات دیگری از اندیشه های آنان نیز مورد نقد قرار گرفته است. در فصل سوم؛ نظرات اندیشمندان مسلمان در باب نواندیشی دینی، تعدد قرائت ها و هرمنوتیک دین بررسی شده است. اقبال لاهوری و شریعتی در قرائت دین دیدگاه معتدل دارند. سید قطب و رشید رضا بنیادگرا هستند و ابوزید، سروش و شبستری دیدگاهی افراطی دارند و مانند گادامر پیش فرضهای مفسر را در امر قرائت و تفسیر متون دینی و آموزه های دین موثر می دانند. این دیدگاه تکثر فهم از یک اثر را در پی دارد، که مورد نقد قرار گرفته است. در فصل چهارم؛ نقد و بررسی دیدگاههای مطرح شده در فصل های دوم و سوم بر مبنای دین شناسی سنتی و اجتهاد حوزوی ارائه شده است و در نهایت با ذکر نتیجه این اثر پایان یافته است.
جبار حسین شاه علیرضا قایمی نیا
زبان همواره پدیده مهمی برای بشر بوده است. آرمان اجتماعی زیستن انسان و ارتباط جمعی او با زبان به انجام می رسیده است. لذا زبان برای او ابزار مهمی تلقی می شده است. درستی و نادرستی اندیشه به خود فرد اندیشمند میبوط بود و زبان فقط ابزار انتقال دهنده اندیشه و اندیشه همیشه جان تازه در کالبد مرده زبان می دمید. تحقیق حاضر به مقایسه تطبیقی دو علم معناشناسی معاصر و علم اصول فقه و اشتراک و افتراق مبانی و مسایل آن ها می پردازد. نویسنده در چهار فصل ابعاد مختلف این دو علم و ویژگی هایشان را شرح می دهد. او به شباهت های آرای برخی اندیش مندان علم معناشناسی مانند فرکه و کریپکی با دیدگاه های اصولی محقق اصفهانی، شباهت نظریه راسل با نظریات امام خمینی اشاره کرده و یکسان بودن اصل همکاری در علم معناشناسی با مبنای حجیت اصول لفظیه در علم اصول فقه، شباهت فراوان اصول فرعی، اصل همکاری در علم معناشناسی جدید با بحث مقدمات حکمت علم اصول فقه، قرابت زیاد لوازم محاوره ای و غیر محاوره ای در علم معناشناسی جدید با دلالت های سیاقی علم اصول فقه و سابقه زیاد مبحث بافت زبانی و غیر زبانی در علم اصول فقه و روش شناسایی تفسیر را بیان می کند. وی در فصل اول ضمن بازکاوی مباحث مقدماتی، مانند طرح پیشینه تحقیق و نحوه ساماندهی آن، به شرح برخی مفردات تحقیق و... می پردازد. در فصل دوم به تبیین معناشناسی جدید پرداخته و ماهیت، قلمرو، روش و اهمیت معناشناسی و مباحث اصلی مطرح در این علم از قبیل نظریه های معنا، نظریه مکالمه و بحث بافت را بررسی کرده است. او در فصل سوم با تحلیل مباحث الفاظ در علم اصول فقه و ضمن بیان چیستی، موضوع و روش های به کار گرفته شده در علم اصول فقه و مباحث اصلی الفاظ، مثل بحث وضع، دلالت، مفاهیم و قراین، به بیان قرابت های موجود در علم معناشناسی جدید و علم اصول فقه می پردازد. در فصل چهارم مقایسه تطبیقی این دو علم از لحاظ روش شناسی، نحوه بیان موضوعات و مسایل و نزدیکی و شباهت های بسیار آن ها از جنبه روش شناسی، با ذکر نمونه های فراوان بررسی گردیده است.
مراد آیدوغدو ابوالفضل کیاشمشکی
همه موجودات مشهود ظاهر عالم باطن است. و ناظرین را به ماورای خود یعنی به علت شان که همان باطن است سوق می دهند. از این جهت همه آنها از ویژگی کلمات برخوردارند. زیرا ویژگی اصلی کلمات این است که مخاطب را به ما واری خود سوق می دهند. پس می توان هم موجودات را به عنوان کلمه خدا تلقی کرد. انسان هم از آن جهت که موجودی از موجودات کلمه خدای متعال و از آن جهت که ظاهر کننده اسمایی از اسمای خدای متعال است که موجودات دیگر توانایی ظاهر کردن آنها را ندارند کلمه تامه خدای متعال می باشد. از این لحاظ می توان همه موجودات را به سه قسم تقسیم کرد موجودات مجرد محض مادی محض و مرکب از هر دو انسان موجودی از موجودات قسم سوم است. بنابراین حقیقت انسان ثنائی و دو بعدی است. یک بعد او ملکوتی و آسمانی است بعد دیگرش ملکی و زمینی. حکمت آفرینش انسان از یک طرف به خدای متعال بر می گردد و از طرف دیگر به خود انسان از آنجا که خدای متعال واجب الوجود و دارای همه صفات کمالیه از جمله رحمانیت و جوادیت است به خدای متعال باز می گردد و از آنجا که انسان از موجوداتی که قابلیت بهره مند شدن از نور وجود را دارد به انسان بر می گردد. پس چون انسان از موجوداتی است که قابلیت بهره مند شدن از نور وجود را دارد خدای متعال به او وجود بخشید. خلقت انسان از ساختار وجودی خاصی برخوردار است این ساختار وجودی موجب شده است که انسان هم از قابلیت صعود و هم از قابلیت سقوط برخوردار باشد. برای اینکه انسان راه صعود را انتخاب کند خدای متعال به انسان لطف نمود و با اراده اختیاریش او را راهنمایی کرد. و در این راستا رسولان را فرستاد. مهمترین و اصلی ترین عنصری که موجب صعود و سقوط انسان می شود نحوه نگرش و انسان شناسی انسان است که یا خود را موجودی مخلوق و وابسته دانسته و به خالقش توجه دارد یا خیر. انسان با نحوه نگرشش مقامی را در عالم امکان برای خود انتخاب می کند و در راستای نحوه نگرش اوست که هویت انسانی انسان شکل می گیرد. خدای متعال برای ظاهر ساختن هویت انسانی انسان که در راستای نگرش او در درونش شکل یافته انسان را مورد امتحان و آزمایش قرار می دهد تا اینکه هر وقت خدای متعال او را در جایگاه انتخاب شده اش قرار داد در اعتراض برای او باز نباشد حقیقت و هویت انسانی انسان در این عالم برای قلیلی از افراد مثل اولیاء الهی ظاهر است و بعد از عالم دنیا برای همه افراد انسان بالعیان ظاهر خواهد شد.
علاءالدین ملک اف رضا اکبریان
جوهره اصلی انسان شناسی ابن عربی نظریه انسان کامل است. انسان کامل در منظر ابن عربی صاحب عقل حقیقت شناس و قلب حق گراست. به نظر وی انسان کامل صورت کامل حق و آئینه صفات الهی است و واسطه میان حق و خلق است که به واسطه وی فیض به عالم می رسد. همچنین مقصود اصلی از ایجاد عالم نیز انسان کامل است. وی به وسیله اسماء الهی در عالم تصرف می کند. چون تنها انسان کامل است که با دارا بودن کمال انسانیت و صورت الهی به مقام خلافت و نیابت الهی دست می یازد. تفکر ملاصدرا در باب انسان عمیقا به دیدگاه متافیزیکی او مرتبط است. ایشان در پرتو نظریه اصالت وجود، حرکت جوهری، جسمانی بودن حدوث نفس انسانی، به انسان توجه دارد. از این رو، به نظر وی هستی انسان مقدم بر ماهیت اوست. لذاست که در هر مرحله ای به نحوی تجلی می کند که با مرتبه قبلی متفاوت است. در نظر وی انسان ماهیت معین ندارد و به همین سبب است که انسان موجودی شگفت انگیز است. اینجاست که انسان کامل در اندیشه ملاصدرا اهمیت پیدا می کند، چرا که انسان همواره در جستجوی معنا و در هر آنی در مسیر تکامل است. ملاصدرا علاوه بر اینکه در مراحل سه گانه طبع، نفس و عقل تحولات انسان را تبیین می کند، بر این است که انسان کامل تنها موجودی است که در جا نمی ماند و هر لحظه با اندیشه و عمل خود را می سازد. به نظر ملاصدرا اندیشه و عمل انسان به وسیله اشتداد وجودی و استکمال جوهری به فعلیت می رسد. تا اینکه از ظلمات ماده منزه می گردد. ایشان بنابر اصالت وجود، اعمال، رفتار و نیات انسانی را نشأت گرفته از وجود می داند. از آنجا که وجود ذومراتب است و شدت و ضعف دارد، آثار و خواص نشأت گرفته از وجود هم مراتب مختلف خواهند داشت. از این رو همه انواع مختلف جهان هستی از جمله انسان به میزان بهره مندی اش از کمالات وجودی، از آثار و خواص آن بهره مند خواهد شد. مقصود وی از انسان کامل علاوه بر پیامبران و اولیاء، اقطابی است که حقیقت باطنی شان همه استعدادات جهان هستی را شامل می شود. و همه صفات کمال را در خود منعکس می سازد. به نظر وی هر انسانی بالقوه انسان کامل است ولی تا زمانی که بالقوه را به بالفعل تبدیل ننموده، هیچ اثری ندارد. با مقایسه دیدگاه این دو اندیشمند روشن می شود که ابن عربی مباحث خویش را بیشتر با اصالت شهود به اثبات می رساند، درحالی که ملاصدرا از روش عقلی بهره جسته و سپس به سراغ ذوق و شهود می رود. ابن عربی جایگاه انسان کامل را در مرتبه الوهیت و ربوبیت می بیند و ابائی ندارد که «رب» را به مصادیق انسان کامل مانند قطب تأویل کند و انسان کامل را از حیث برابری ظاهر و مظهر مستلزم تحقق تمامی اسماء الهی از جمله اسم «الله» بداند. ولی ملاصدرا انسان کامل را خلیفه خداوند و مظهر و مرآت حق تعالی می داند که خداوند در وی ظهور کرده است. از آنجا که «بسیط الحقیقه کل الأشیاء» است، کامل ترین وجود هم بسیط محض است و هرچه وحدت و بساطت وجود افزایش یابد جامعیت آن نیز افزایش می یابد و هرچه کثرت وجود افزایش یابد، ناقص تر می شود و از جامعیت آن کاسته می شود.
عمار فوزی محمد تقی فعالی
پژوهش حاضر، دیدگاه های عارفان معاصر در کشف و شهود عرفانی یا همان تجربه عرفانی و مولفه های آن را تجزیه و تحلیل کرده و شیوه های عقلانی و برهانی آنان در تبیین مفهوم مکاشفه عرفانی و شاخصه های آن را شرح می دهد. از نظر نویسنده عرفای متأخر براهمیت علمی و ارزش عملی مکاشفه با روش های خاص خود تأکید می کردند و در زنده نگاه داشتن و پویا ساختن مسایل عرفانی اهتمام می ورزیدند و با این که خود هر کدام به عنوان یک فقیه، متکلم و فیلسوف تمام عیار بودند، اما بر مسأله مکاشفه پای بندی خاصی نشان داده و مقولات جدیدی در این عرصه پدید آوردند؛ به طوری که مسأله تجربه دینی غرب، حاصل برخی از همین تفکرات معقول و مسوول عرفای متأخر مسلمان محسوب می شود. نگارنده در سه فصل روش خاص هر یک از عارفان متأخر به ویژه امام خمینی، آیت الله سیدعلی قاضی، آیت الله میرزا محمدعلی شاه آبادی و علامه سیدمحمدحسین طباطبایی را در تبیین مسایل عرفانی و کشف و شهود عارفانه مطرح و در پایان، روش های بحث عرفانی آن ها را با هم مقایسه کرده است. فصل اول به کلیاتی از بحث تجربه گرایی دینی و زمینه های تاریخی آن اختصاص دارد و دیدگاه های برخی فلاسفه غرب و بعضی از متکلمان مسلمان، مانند اشاعره، معتزله، جهمیه، حنابله، اهل حدیث و... نظریات متصوفه و عرفای مسلمان منعکس می گردد. آن گاه مبانی نظری تجربه دینی و تجربه عرفانی که طبق آن نوع خاصی از معرفت به وسیله کشف و شهود به دست می آید، که از عقل بالاتر بوده و با هیچ زبانی قابل وصف نیست، وصف گردیده و دیدگاه برخی عرفای متأخر در این زمینه بیان شده است. در فصل دوم با عنوان"مکاشفه" دیدگاه های آیت الله سیدعلی قاضی، میرزا محمدعلی شاه آبادی، علامه طباطبایی و امام خمینی در امکان مکاشفه، ارزش مکاشفه، اقسام مکاشفه، کیفیت مکاشفه، رابطه بین ریاضت و مکاشفه، معرفت زا بودن کشف و شهود عرفانی، رابطه فطرت و مکاشفه، رابطه معرفت نفس و مکاشفه، رابطه تهذیب اخلاقی و مکاشفه، نسبت بین عشق و عرفان و تجربه عرفانی و رابطه بین سلوک عرفانی و مکاشفه تبیین می گردد. در فصل سوم نوع نگرش این چهار دانشمند و عارف و روش خاص شان در عرفان نظری و عملی و نگاه ویژه آنان به تجربه عرفانی و مکاشفه با هم مقایسه می گردد.
سکندر علی بلیغی ابوالفضل کیاشمشکی
خداوند به اقتضای امور گوناگونی که تحت تدبیر او قرار دارد، موصوف به صفات متعددی است که هر صفت، جایگاه او در جهان آفرینش را معین و گوشزد می نماید. یکی از صفات خداوند که این تحقیق آن را مورد بررسی قرار داده، صفت "ربوبیت" است. ربوبیت به معنای پرورش دادن، مالکیت، تدبیر و به کمال رساندن موجودات است. نتیجه حاصل از این معانی آن است که خدا هم خالق موجودات است، و هم بعد از خلقت تمام امور آن ها را تدبیر می کند. در آیات قرآن و روایات معصومین( به معانی و مصادیق متعددی از ربوبیت تکوینی و تشریعی خداوند اشاره شده است. در ربوبیت تکوینی، سخن از آفرینش موجودات و هدایت آن ها به سوی رشد است. و ربوبیت تشریعی، به موضوع انسان، فرایند حرکت و تکامل روحی او، هدایت و معنویت الهی در زندگی انسان، و غایت خلقت او می پردازد. از آن جا که هدایت، جزئی از ربوبیت بوده، و إعمال هدایت تشریعی از سوی خدا بدون واسطه ممکن نیست، خداوند نسبت به ارسال پیامبران و واسطه های فیض ربوبی اقدام نموده است. از علل و براهین ضرورت نبوت می توان به برهان لطف، نیاز بشر به قانون، نظریه استخدام و نظریه حکمت خداوند اشاره نمود. درباره ربوبیت تشریعی و مسأله نبوت، شبهاتی نیز از سوی مخالفان مطرح شده است. گروهی از منکران و شبهه افکنان مسأله نبوت، کسانی هستند که منکر خدا و به تبع آن، منکر نبوت هستند؛ ولی عده ای دیگر از آنان به خدا اعتقاد دارند اما به دلایلی منکر اصل نبوت شده اند. شبهاتی که بر اصل توحید و نبوت وارد شده به دو دسته تقسیم می شود؛ برخی از آن ها مانند شبهات مربوط به صدر اسلام که توسط مشرکین وارد می شد، مشهور به شبهات قدیم هستند؛ دسته دوم شبهاتی است که در قرون اخیر و در پی پیشرفت های علمی و تکنولوژیکی مطرح شده است. تمامی این شبهات توسط دانشمندان اسلامی بررسی شده، و پاسخ کافی به آن ها داده شده است.
شاهد علی هادی علی عباسی
بحثی که در این رساله بررسی شده است صفات خدا در کلام اسلامی و مسیحی (قرون وسطی) است به این معنی که بحث توصیف در کلام اسلامی و مسیحی چگونه است. دیدگاه های مکاتب مختلف کلام اسلامی و کلام مسیحی در مورداین بحث چیست. معروفترین مکاتب کلام اسلامی معتزله اشاعره و امامیه می باشد در این رساله سعی شده است که دیدگاه هر مکتب را از نظر بزرگان آن مکتب بررسی شود. دیدگاه معتزله که عینیت ذات با صفات باشد از دیدگاه بزرگان این مکتب استخراج شده است و همچنین ثابت شده که معتزله دو نظریه و دو تفسیر جداگانه درباره عینیت ذات با صفات را مطرح کرده اند که یکی دیدگاه معروف نیابت است و دیگری همان دیدگاهی است که متکلمان امامیه به آن معتقدند که قدما معتزله به این دیدگاه اعتقاد دارند. مکتب اشاعره نیز معتقد است که صفات خداوند زائد بر ذات اند البته اشاعره نیز دو تفسیر کلی از این دیدگاه ارائه داده اند بعضی از بزرگان اشاعره بر تعدد قدما اعتقاد دارند بعضی ها سعی می کند ثابت کنند که لازمه نظر اشاعره تعدد قدما نیست. مکتب امامیه نیز صفت را مفهومی می داند که ذهن انسان از کمالات یک شی استنباط می کند و معتقدند که صفات خداوند مصداق عین ذات خداوند اند و تغایر صرفا مفهومی است نه مصداقی. در کلام مسیحی هرچند درباره صفا خداوند دیدگاهایی مانند دیدگاه های بزرگان کلام اسلامی مطرح شده اند و درباره صفات خداوند تشابهات زیادی بین دو دین است ولی در صفت توحید که مهمترین وصف خداوند کاملا از یکدیگر متمایز اند. چون متکلمان مسیحی در عین حالی که بر وحدت خدا معتقدند خدا را یک ذات در سه شخص می دانند. آنها معتقدند که ذات خداوند یکی است که در سه شخص ظهور نموده است و پدر پسر و روح القدس این سه شخص با سه اقنوم اند.
ابراهیم الموسوی ابوالفضل کیاشمشکی
چکیده ندارد.
حیات الله ناطقی اکبر میرسپاه
ابومنصور محمد بن محمد ماتریدی در اوایل قرن چهارم در شرق جهان اسلام ظهور نموده و همانند ابوالحسن اشعری که در مرکز جهان اسلام برخاست به اتحاد طریق میانه در میان افراط و تفریطی که از سوی معتزله از یک سو و اهل حدیث و حنابله از سوی دیگر اعمال می شد همت گماشت وی علی رغم عظمت و تاثیر علمی عمیق بر متکلمان بعد از خود همچنان ناشناخته مانده و حتی آثار قلمی اش بجز تعداد اندک بصورت خطی باقی مانده و به نشر سپرده نشده است. در این نوشتار آرایی را که او در باب مباحث خداشناسی ابراز داشته با آراء علامه سید محمد حسین طباطبایی که یکی از ارجمندترین چهره های علمی شیعی است بصورت تطبیقی مورد ارزیابی قرار می گیرد. علامه و ماتریدی در مسایلی اتفاق و در مسایلی هم اختلاف نظر دارند. اختلاف نظرهایی که بین این دو دانشمند وجود دارد همگی به یک شکل نیست در برخی از مسایل هر دو نفر دیدگاه متفاوت دارند اما در برخی دیگر تفاوت دیدگاه وجود ندارد بلکه این مسایل از سوی ماتریدی با اجمال بیان شده ولی علامه با تفصیل بیان کرده است. مسایل مورد اتفاق ایشان که در این تحقیق مورد توجه قرار گرفته است به صورت کلی عبارتند از: پذیرش حدوث زمانی عالم پذیرش برهان حدوث به عنوان یکی از براهین نتیجه بخش نادرست دانستن توصیف خداوند به وحدت عددی تعدادی از براهین اثبات توحید تفکیک بحث اسماء الهی از بحث صفات الهی تفکیک اسم از اسم اسم غیریت اسم و مسمی عدم توقیفیت اسماء الهی عینیت ذات و صفات حدوث قرآن و برخی از راه حل های مشترک در خصوص مشکله معناشناختی صفات الهی. مسایل مورد اختلافی که مورد توجه قرار گرفته است عبارتند از: انحصار براهین خداشناسی در برهان حدوث وانحصار حدوث در حدوث زمانی از سوی ماتریدی و عدم پذیرش چنین انحصاری از سوی علامه تقریر متفاوت علامه از حدوث عالم که براساس حرکت جوهری استوار است شفافیت بیشتر سخن علامه در خصوص و حدت غیرعددی خداوند تفاوت جدی در برهان تمانع و برهان استخراج شده از آیه شریفه لوکان فیهما آلهه لا الله افسدتا سکوت ماتریدی درباره بسیاری از مباحث در ارتباط با اسماء الهی صفات فعلیه که ماتریدیان در این باره متفاوت با فرق دیگر اسلامی سخن گفته اند قائل شدن ماتریدی به کلام نفسی قائل شدن ماتریدی به تفویض در باب صفات خبری و قائل شدن وی به جواز رویت حسی خداوند در قیامت.
اکبر عروتی موفق محسن جوادی
مسئله سعادت به عنوان یکی از مباحث اصلی اخلاق و فلسفه اخلاق، از بنیادی ترین و قدیمی ترین مباحث فلسفی بشر است. تمامی انسان های صاحب اندیشه پیوسته در جستجوی آن بوده و هستند. به همین جهت اکثر فلاسفه و اندیشمندان در طول تاریخ سعی نموده اند تا در نظام فلسفی خود جایی برای بحث از آن باز نموده و ابعاد و زوایای مختلف آن را از دیدگاه خود مورد بررسی قرار دهند . در این رساله دیدگاه حکمت اشراق و حکمت مشاء (افلاطون ،ارسطو ، فارابی و سهروردی) در باره سعادت در محدوده سئوالات پژوهشی ارائه شده در این رساله یعنی روش-شناسی بحث از سعادت، ماهیت سعادت، مولفه های درونی وعوامل بیرونی سعادت و رابطه عوامل الاهیاتی و متافیزیکی با سعادت، مورد بررسی قرار می گیرد. سعادت در هر دو دیدگاه فعالیتی عقلی است اما در باره دخالت عناصر دبگر در چیستی سعادت و نیز در تفسیری که از فعالیت عقلی دارند، دارای اختلاف می باشند.از نظرافلاطون سعادت آدمی در معرفت عقلی و لذت بدنی و حسی بی ضرر ، مشروع و معتدل است. ارسطو یودایمونیا (سعادت) را با بهره گیری از برهان کارکرد، فعالیت اخلاقی و نظری(تأمل) می داند. البته در باره تفسیر نظریه ارسطو دو دیدگاه وجود دارد: جامع که دراین رساله از آن دفاع می شود و غالب(عقل گرایانه)که در این رساله رد می شود. از نظر فارابی سعادت حقیقی، غایت نهایی انسان بوده و فضیلت های نظری، فکری، خلقی و صناعات عملی لازمه آن می باشد. فارابی از دیدگاهی در باره سعادت دفاع می کند که امروزه در فلسفه اخلاق معاصر به دیدگاه غایت جامع معروف است. از نگاه سهروردی سعادت حالت و وضعیت خوبی است که در نهایت انسان را به سوی بهشت جاودانی هدایت می کند. از نظر او سعادت قصوی تشبه به مبادی عالیه است و از جمله نتایج آن اتصال عقلی به عالم علوی است. برخلاف ارسطوکه معتقد بود سعادت را در همین جهان باید جست و جو کرد، از نظر فارابی و سهروردی سعادت قصوی در آخرت متحقق می شود. واژگان کلیدی: یودایمونیا، سعادت، خیر نهایی، سعادت نهایی، فعالیت عقلی، غایت جامع ،غایت غالب، افلاطون، ارسطو، فارابی، سهروردی، حکمت اشراق، حکمت مشاء .
شمسوری جوهری محمد مهدی گرجیان عربی
همانطور که در مقدمه بحث گفته شد که هدف از این پژوهش ، بررسی چگونگی ارتباط انسان با خداوند است. انسان از چه راه می تواند به خدا رسیده وگمراه نشود، زیرا راههای رسیدن به خداوند زیاد است و در آن میان، راه بهتری وجود دارد که انسان با شناخت درست آن می تواند با موفقیت به مطلوب خود برسد. خدا خواهی و خدا شناسی فطرت انسان است، انسان به فطرت خود خدا را می خواهد و می شناسد. حتی کمونیست ها یا آگزیستانسیالیست های الحادی که ظاهراً خدا را نمی پذیرند ولی اگر آنها با اندکی دقت، نیازهای دورنی و معنوی خود را نگاه کنند و دچار انحراف از عوامل دیگری نباشند آنها نیز مانند دیگران که به خداوند سبحان معتقد هستند خدا را باور خواهند کرد. هیچ چیز در این عالم از خداوند بی نیاز نیست. انسان فقیر است، زیرا وجود ماسوای وجود خداوند سبحان، وجود ممکن است و ممکن الوجود آنچه در فلسفه وعرفان آمده است همیشه در حال نیاز وفقر است. فقر ذاتی ممکنات است. این پژوهش دارای چهار بخش می باشد؛ که عبارتند از : بخش نخست « حقیقت وجود »، بخش دوم « حقیقت انسان » ، بخش سوم « انسان و ارتباط » و بخش چهارم « انسان کامل حلقه اتصال میان مخلوق و خالق » . و در پایان خاتمه بحث خواهد بود. به طور اجمال در بحث وجود، نظریات مختلف پیرامون احکام و خصوصیات وجود بیان خواهد شد، و به تعبیر دیگر، مسألهی ارتباط، تنها مربوط به قلمرو تشریعی نیست، بلکه در امور تکوینی نیز مطرح است، زیرا بنیان ارتباط میان انسان و خدا، و جهان بالا و جهان پائین و ...که در این سلسله وجود دارد، أمر تکوینی است، ومهمترین آنها مسأله وجود و احکام آن است، بدون شناخت حقیقت وجود و درک معانی آن هرگز نمی توانیم وجود خدا، انسان، و جهان را ثابت یا فهم کنیم. در بخش دوم ، حقیقت انسان از عالم ذرّ تا عالم دنیا مورد بررسی قرار خواهد گرفت. انسان چه نوع موجودی است؟ و جقیقت انسان چیست؟ و قران درباره انسان چه می گوید؟ همه این مباحث، در این فصل مطرح خواهد شد. علت آوردن دو بخش نخست این بود که تا حقیقت وجود و انسان شناخته نشود نمی توان نیاز حقیقی او را تشخیص داد؛ چه بسا انسانهایی درگذشته و تا امروز بخاطر عدم شناخت کامل انسان و نیاز های حقیقی او ، در گمراهی به سر برده اند. وقتیکه انسان خود را شناخت یقیناً خدا را می خواهد زیرا به او نیاز دارد. در اینجا معنی ارتباط میان خالق و مخلوق ظاهر می شود و ضرورتهای آن را می توان فهمید. در بخش سوم و چهارم مستقیما وارد بحث خواهیم شد. در مرحله سوم رابطه انسان و خدا مطرح است. در طول این بحث حقیقت رابطه، رابطه انسان با خداوند، رابطه انسان با انسان های دیگر و رابطه انسان با طبیعت و جهان خارج بحث خواهد شد. در بخش چهارم حلقه اتصال میان خالق و مخلوق بررسی می شود؛ یعنی در این بخش حقیقت انسان کامل، و ضرورتهای وجود او در این عالم و نیاز سایر موجودات به وجود او بیان خواهد شد. در آخر این بخش ، راه رسیدن به سعادت ابدی و کمال انسانی با دلایل قران و عقل بحث خواهد شد. در لابلای این پژوهش علاوه بر ادلهی قرآنی و روایی، نظایر و شواهد دیگری نیز آورده خواهد شد از جمله، سخن عرفا، فلاسفه اسلام و غرب و دیدگاههای مکتبهای مختلف عقلی و تجربی. سپس آنها را با دلیل های نقلی و عقلی سنجیده وبررسی می کنیم کدام نظریه بیشتر با گفتهی خدا و معصومین (علیهم السلام) همخوانی دارد. در پایان این تحقیق، خاتمه بحث خواهد آمد. در این خاتمه، نتایج بحث های گذشته به طور اجمال بیان خواهد شد.
انسیه ماهینی ابوالفضل کیاشمشکی
یکی از راههای شناخت و نقد اندیشه ها، مقایسه نظرات گوناگون بزرگان فکر و اندیشه با یکدیگر و داوری کردن میان آنهاست. در پژوهش حاضر، هدف بررسی تطبیقی نظریات دو عارف متأله فارسی زبان جهان اسلام مولوی و ملاصدرا در خصوص مسئله ی « از خودبیگانگی» است. در جریان مطالعه تطبیقی افکار مولوی و ملاصدرا، سعی بر آن بود تا تصور، ابزار انگار باشد. بر همین اساس مسأله اصلی مورد پژوهش در کنار توصیف مواضع خلاف و وفاق، تبیین مواضع نیز بوده است. از این رو برای فهم عمیق تر و درک کامل تر مسأله علاوه بر تطبیق مبانی، برخی موارد که به کلیات فردی و مکتبی بازگشت داشته مورد بررسی قرار گرفت و در ادامه به تعریف و تبیین مسئله از خودبیگانگی از نظر هر دو اندیشمند، پیامدها،علل بروز و راهکارهای درمان آن به صورت تطبیقی پرداخته شد. آنچه ضرورت پیگیری پژوهش را بیشتر می سازد آن است که بررسی این مسئله، علل و راهکارهای آن منحصر به قرون گذشته نبوده بلکه با توجه به این که حرکت در مسیر خلاف فطرت بشری است در دوران معاصر با توجه به شرایط موجود، طرح آن اهمیت بیشتری می یابد، خصوصاً بررسی راهکارهای درمان آن که با توجه به فضای فکری، فرهنگی و دینی مولوی و ملاصدرا، در سرزمین های اسلامی ایجاد معرفت افزایی و در صورت تأثیر گذاری و عمل، معضل خودباختگی را خصوصاً در بین نسل جوان برطرف خواهد نمود . از نظر مولوی انسان دارای هویتی الهی است که در اثر هبوط،از آن دور افتاده و دچار خود فراموشی شده است.آنچه این فراموشی اجباری اولیه را تشدید می کند تعلق و آمیزش با ماده و مادیات و تأثیر قوای طبیعی حیوانی است که باعث شده کم کم تیرگی و ظلمت بر وی چیره شده او را از عالم پاک و روشن دور سازد و بدین سبب در درون خود عذاب و شکنجه مرغ محبوس را احساس می کند و می نالد و هوای بازگشت به وطن اصلی خود می کند. می توان این سیر استکمالی در آثار مولوی را در قالب قوس نزول و صعود به تصویر کشید.از خودبیگانگی نقطه مقابل خودشناسی است از این رو پیامدهای آن عدم حضور و وجود پیامدهای خودشناسی است که به برخی از آنها از دید مولوی اشاره می شود.از دید مولوی دو دسته عوامل باعث عدم شناخت خویشتن است که برخی عوامل درونی و بعضی بیرونی اند که در جایگاه خود مورد بررسی واقع می شود.از نظر وی نقطه مقابل علل از خودبیگانگی،راه هایی برای خودیابی و غلبه بر از خودبیگانگی است .بصورت اختصار راه درمان آن از دید مولوی چیزی جز یافتن مأوای اصلی و بازگشت به آن و در نتیجه خروج از غفلت نیست. ملاصدرا در حکمت متعالیه، در صدد تعالی و تکامل انسان است.غایت انسان شناسی ملاصدرا علامت گذاری راه و مسیر کمال انسان است تا آدمی به نهایت کمال وجودی خود برسد و آن، همان سعادت انسان و حیات مطلوب اوست.حال اگر انسان به معرفت نفس نایل نگردد و طریق تهذیب نفس پیشه نکند، در مسیر کمال قرار نمی گیرد بلکه روز به روز از خویشتن خویش فاصله گرفته و با خود بیگانه می شود و در نتیجه پیامدهای زیادی ایجاد خواهد کرد. بنابراین سعی شد با تأکید بر افکار صدرالمتألهین، ضمن بررسی پیامدها و علل از خودبیگانگی، راهکارهای آن نیز بیان شود. اکثر دیدگاههای حکیم شیرازی و ملای رومی با توجه به اشتراکات وسیع فرهنگی، اجتماعی و دینی شبیه یکدیگر و در نتیجه مکمل یکدیگر بوده و موارد اندکی اختلاف که به مبانی فکری مربوط می باشد بین آن دو وجود داشت. به نظر می رسد هرچند از نظر پارادایمی اندیشه های هر دو متفکردر این خصوص بسیار به هم نزدیک می باشند؛ اما صدرالمتألهین در بحث خویش از روش حکمی – عرفانی استفاده می نماید اما مولوی بیان خود را در روشی عرفانی به صورت تمثیلی بیان کرده که برای عموم قابل فهم می باشد. این تحقیق پژوهشی توصیفی- تحلیلی است که در جمع آوری اطلاعات از روش کتابخانه ای پیروی می کند.
سید جواد احمدی ابوالفضل کیاشمشکی
چکیده مسأله حدوث و قدم عالم از زمان های دیرین افکار اندیشمندان را به خود جلب کرده است. در متون دینی نیز، عالم (همه مخلوقات) به صفت «حدوث» معرفی گردیده و «قِدَم» منحصراً برای حق تعالی اثبات شده است. دانشمندان در تفسیر آیات و روایات دالّ بر حدوث عالم، نظرهای متفاوتی ارائه نموده و از هماهنگی دیدگاه خود با متن دینی دفاع کرده اند. از دیدگاه های مهم در این زمینه، نظریّه کلامی علامه حلّی، دیدگاه حدوث دهری میرداماد و حدوث زمانی مورد نظر صدرالمتألّهین است. بررسی میزان هماهنگی دیدگاه های سه گانه با مفاد متن دینی، مستلزم تبیین اجمالی سه نظریّه مذکور و مقایسه آن با معنی مستفاد از آیات و روایات است. از این رو، با تحلیل و پژوهش پیرامون آیات و روایات ناظر به حدوث عالم، چنین استنتاج شد که «زمان» از جمله مخلوقات و متصف به حدوث است؛ پس دیدگاه حدوث زمانی از منظر متن دینی قابل پذیرش نیست. از سویی دیگر، نظریه قدمت غیری و حدوث ذاتی عالم نیز خلاف ظاهر متن دینی است؛ چه این که ظهور آیات و روایات بر تأخّر انفکاکی وجود عالم از وجود خالق است، به این معنی که هستی عالم مسبوق است به عدم مقابلی که بدون تقیّد به زمان با وجود عالم در تناقض می باشد و با آن قابل جمع نیست. به عبارت دیگر، وجود جمیع ماسوی الله دارای ابتداء و آغازی فرازمانی است و زمان (زمان حاصل از تغیر تدریجی وجود عالم طبیعت) توأم با آفرینش اولین موجود مادی از کتم عدم واقعی، آغاز گردید. با بررسی آثار و کتاب های علامه حلّی، میرداماد و صدرالمتألهین، معلوم شد که ایشان بر این نکته اتفاق نظر دارند که دیدگاه حدوث زمانی مبتلا به ضعف و اشکال است؛ چنان که دیدگاه حدوث ذاتی و مسبوقیت وجود ممکنات به عدم ذاتی را صرفاً یک تحلیل عقلی و مبیِّن اصل نیازمندی هر مخلوقی به خالق هستی بخش دانسته اند که حدوث مورد نظر متن دینی را تأمین نمی کند. بنابراین هر سه دانشمند مذکور، عقیده به قدمت غیری عالم را خلاف آموزه های دینی اعلام نموده اند. ایشان قائل به حدوث عالم به معنی مسبوقیت جمیع ماسوی الله به عدم مقابل می باشند. با این تفاوت که صدرالمتألهین، حدوث مستفاد از متن دینی را حدوث زمانی تشخیص داد و بر اساس نظریه حرکت جوهری و این که «زمان» بُعد و امتدادی از وجود تدریجی عالم طبیعت است، بیان نمود که آیات و روایات بر قدمت فیض الهی و حدوث زمانی مستفیض (آفرینش لحظه به لحظه و حدوث تدریجی عالم اجسام) دلالت دارد. اما علامه حلّی تأکید نمود آن سان که تبیین قدمت خداوند نیازی به عنصر «زمان» ندارد، معنی و حقیقت حدوث عالم نیز بی نیاز از «زمان» می باشد و عالم به نحو ابداعی (بدون احتیاج به ماده پیشین و زمان سابق) با سابقه عدم محض غیرزمانی آفریده می شود و ازاین رو، هستی عالم ـ به لحاظ بدایت و آغاز ـ منتهی به عدم مقابل فرازمانی است. میرداماد نیز ضمن تأیید مسبوقیت وجود همه مخلوقات (مجرد و مادی) به عدم واقعی غیرمقید به زمان، آن عدم را عدم دهری (لاشییء مطلق) نام نهاد که با جعل وجود مخلوق توسط آفریدگار، به نحو کلی نقض و طرد می گردد. میرداماد معتقد است، عدم دهری با ویژگی صراحت و خلوص و پیراستگی از هرگونه امتداد حقیقی یا وهمی و متوهم، با هستی ممکنات در تقابل و تناقض است و موجب تأخر انفکاکی آنان از وجود خالق می باشد. به نظر می رسد سه دیدگاه مذکور (به طور کلی و با قطع نظر از میزان صحّت مبانی و ادله) در محور های ذیل با نتایج حاصل از بررسی آیات و روایات، هماهنگ اند: 1. نفی حدوث ذاتی؛ 2. نفی ازلیت غیری عالم؛ 3. مردود دانستن حدوث زمانی منسوب به متکلمان؛ 4. مسبوقیت وجود عالم به عدم مقابل؛ 5. تأخّر انفکاکی هستی مخلوقات از وجود خالق؛ 6. ابداعی بودن فاعلیت خداوند؛ 7. پیراستگی وجود پروردگار از زمان و یا هرگونه امتداد وهمی و متوهّم. واژگان کلیدی متن دینی، حدوث عالم، قدم عالم، تقدم و تأخر، حدوث و قدم زمانی، حدوث و قدم ذاتی، حدوث و قدم دهری، علامه حلّی، میرداماد، صدرالمتألّهین.