نام پژوهشگر: حسن محدثی گیلوایی
محمد جواد قنبری حسن محدثی گیلوایی
بررسی روایت های موجود از مهاجرت نخبگان یا فرار مغزها، موضوع رساله حاضر است. متونی که به مهاجرت نخبگان پرداخته اند هرکدام بسته به راوی و زمینه تاریخی خود روایتی از مهاجرت نخبگان عرضه کرده اند که می توان با رویکردی ساختارگرایانه نسبت به کشف طرح و پیرنگ آنها اقدام نمود. در این راستا تقریبا تمامی کتاب هایی که به این موضوع مربوط می شدند جمع آوری و مطالعه گردید و از میان آنها آثار چهار نویسنده مربوط به چهار دوره دهه چهل و پنجاه، دهه شصت، دهه هفتاد و دهه هشتاد انتخاب شد. احسان نراقی در دوران قبل از انقلاب اسلامی، علی محمد حاضری در دهه شصت، غلامرضا ذاکرصالحی در دهه هفتاد و رضا امیرخانی در دهه هشتاد نویسندگانی هستند که در زمان خود به عنوان تاثیرگذار ترین افرادی که به این مسأله پرداخته اند شناخته می شوند. برای تحلیل روایت از نظریات روایت شناس روس، ولادیمیر پراپ استفاده گردیده است. تحلیل متونی که به مهاجرت نخبگان پرداخته اند به مثابه روایت می تواند انواع کنش گران موجود و شیوه بازنمایی آنان در این متون را به ما عرضه کند. همچنین با مقایسه تطبیقی این روایت ها می توان به عناصر مشترک و متمایز آن ها پی برد. این روایت ها از برهم کنش سه کنش گر اصلی یعنی، نخبه، مسئولین حکومتی و کشورهای بیگانه غربی ساخت یافته اند و آنچه که عمدتا این روایت ها را از یکدیگر متمایز می کند تلقی متفاوت آنها از کشورهای غربی است که مقصد مهاجرت نخبگان تلقی می شوند. تحلیل و تطبیق این روایت ها نشان می دهد که از دهه چهل تا هشتاد نسبت به کشورهای توسعه یافته غربی مدام، چرخشی نظری رخ داده است و متناوبا، کشورهای غربی بازنمایی متفاوتی در این روایت ها داشته اند. مطابق الگوی پراپ که سه دسته قهرمان یعنی قهرمان قربانی، ضدقهرمان و قهرمان منجی را از هم تفکیک می کند، نخبه مهاجر در این روایت ها همواره قهرمان قربانی است و مدیران دولتی و کشورهای غربی نیز به طور متناوب در هر دوره به عنوان ضدقهرمان بازنمایی می شوند. به نظر می رسد در روایت های علمی قهرمان منجی به شکلی پنهان در جایگاه مولف قرار میگیرد.
کاظم امامی گلستان حسن محدثی گیلوایی
در مسیر مدرن شدن ایران در دوره ی حکومت پهلوی اول و دوم، شرایطی چون آمرانه بودن این مدرنیزاسیون، مهاجرت فزاینده، شهرنشینی، انسداد سیاسی و بی توجهی به نهادهای دینی و حتی مبارزه با آن ها، افزایش اقتصاد دلالی، افزایش فروش نفت و به تبع آن افزایش انتظارات از نظام حاکم و عدم تحقق این انتظارات، زمینه اعتراضات روز افزون را فراهم ساخت. چنین شرایطی گروه های دینی را به مبارزه علیه نظام حاکم کشاند و اسلام به عنوان ابزار مبارزاتی در کانون توجه گروه های دینی قرار گرفت. نقش اسلام هم به دلیل تفسیرهای خاصی که از آن می شد و هم به عنوان کاربرد آن در مبارزات برخی کشورها نظیر الجزایرو تونس و ... به طور چشم گیری افزایش یافت. تفسیری از اسلام که می بایست پاسخ گوی مشکلات اجتماعی باشد.این تفسیر نو از اسلام به مرور بدل به تفکری انقلابی و در نهایت اسلام انقلابی شد. چنین تفسیر انقلابی از اسلام یا گفتمان اسلام انقلابی در تقابل با گفتمان انقلاب اسلامی شکست خورد و به حاشیه رانده شد و دیگر به مانند گذشته منشا اثر نشد. این تحقیق بر آن است که پاسخ دهد چطور و در چه شرایط اجتماعی، اسلام انقلابی بدل به گفتمان غالب عصر خود شد و توانست چنین تاثیری را از خود بر جای گذارد. در این تحقیق ما به روش تاریخی متوسل شدیم.