نام پژوهشگر: محمد سعید عبدخدایی
شیما یاری بهرامعلی قنبری هاشم آبادی
این پژوهش با هدف بررسی اثربخشی گروه درمانی مبتنی بر رویکرد وجودی بر میزان استرس افراد مبتلا به دیابت انجام پذیرفت. پژوهش حاضر کاربردی و از نوع نیمه آزمایشی می باشد. با استفاده از روش نمونه گیری داوطلبانه از میان زنان مراجعه کننده به کلینیک دیابت پارسیان مشهد (در محدوده سنی 30 تا 50 سال، دارای مدرک دیپلم و متاهل) تعداد 22 نفر برای شرکت در پژوهش انتخاب شدند، 12 نفر در گروه کنترل و 12 نفر در گروه آزمایش به طور تصادفی گمارده شدند که این تعداد بعد از ریزش به 10 نفر در هر گروه کاهش یافت. این افراد در ابتدا با آزمون dass جهت اندازه گیری میزان استرس، مورد آزمون قرار گرفته بودند و از میان افرادی که نمره استرس آنها (15 به بالا) بود برای شرکت در این آزمون انتخاب شده بودند. سپس در گروه آزمایش، مداخله گروه درمانی مبتنی بر اصالت وجود به مدت 12 جلسه (هر جلسه 90 دقیقه) اجرا شد. بعد از اتمام این دوره درمان به منظور سنجش میزان تغییر متغیر وابسته (میزان استرس)، مجددا آزمون dass به عنوان پس آزمون در هر دو گروه اجرا شد. نتایج تحلیل های آماری آزمون t به تایید فرضیه (با معناداری 0005/ 0< p) انجامید. بدین ترتیب گروه درمانی با رویکرد اصالت وجود در گروه آزمایش به طور معناداری موجب کاهش استرس در مقایسه با افرادی که درمان رایج را دریافت کرده اند (گروه کنترل) می شود.
اعظم تجری حسین کارشکی
هدف از پژوهش حاضر مطالعه ی راهبردهای خودتنظیمی و اهداف پیشرفت دانشجویان دانشگاه فردوسی و دانشگاه آزاد اسلامی مشهد انجام گرفته است. جامعه ی آماری این پژوهش کلیه ی دانشجویان مقطع کارشناسی دانشگاه فردوسی و دانشگاه آزاد اسلامی مشهد در سال تحصیلی 88-89 می باشد. نمونه ی پژوهش شامل 400 نفر از دانشجویان دانشگاه فردوسی و 400 نفر از دانشجویان دانشگاه آزاد می باشد که به روش نمونه گیری خوشه ای چند مرحله ای انتخاب شدند. روش پژوهش توصیفی از نوع پیمایشی است، که به بررسی یک فرصیه ی اصلی، سه فرصیه ی فرعی و شش سوال می پردازد. نتایج پژوهش برای فرضیات نشان داد که بین اهداف پیشرفت و خودتنظیمی رابطه ی مثبت و معناداری وجود دارد. هر سه نوع اهداف تبحری و رویکردی و اجتنابی با خودتنظیمی رابطه ی مثبت و معناداری دارند. همچنین، نتایج پژوهش برای سوالات نشان داد که بین زیرگروه های علمی از نظر خودتنظیمی تفاوت معناداری وجود دارد. دانشجویان زیرگروه انسانی از دانشجویان زیرگروه فنی و علوم پایه خودتنظیم ترند و دانشجویان زیرگروه علوم پایه از دانشجویان زیرگروه فنی خودتنظیم تر. اما خودتنظیمی در دختران و پسران و در دانشگاه فردوسی و دانشگاه آزاد تفاوتی ندارد. همچنین دانشجویان زیرگروه انسانی از دانشجویان دو زیرگروه دیگر تبحری تر و اجتنابی تر بودند. دختران از پسران هدفمندتر، و دانشجویان دانشگاه آزاد عملکردی تر از دانشجویان دانشگاه فردوسی بودند.
فرهاد سلجوقی محمد سعید عبدخدایی
چکیده هدف این پژوهش با هدف بررسی تاثیر ارزشیابی سنتی و توصیفی بر آگاهی فراشناخت و اهداف پیشرفت دانش آموزان پسر پایه پنجم ابتدایی شهر مشهد انجام گرفت. طرح ارزشیابی توصیفی با استفاده از ارزشیابی تکوینی، ارزشیابی عملکردی و دادن بازخورد توصیفی از سال تحصیلی 84-1383 تاکنون در دو ناحیه شهر مشهد(نواحی3 و 5) و در هر منطقه دو مدرسه به صورت آزمایشی بر روی دانش آموزان پسرمدارس ابتدایی اجرا شده است.?بنابر این، جامعه آماری پژوهش حاضر محدود به این نواحی بوده است. در این پژوهش به صورت سرشماری کلیه دانش آموزان پسر مشمول طرح توصیفی(108دانش آموز) و هم چنین 118 دانش آموز از مدارس هم سطح آن ها که تحت پوشش طرح ارزشیابی توصیفی نبودند، هدفمند بر حسب پیشنهاد کارشناس مقطع ابتدایی نواحی3 و5 برای شباهت سازی نمونه ها (شباهت های فرهنگی، محیطی، تحصیلی و خانوادگی دانش آموزان) در مدارس دو نوبته (رزاقی و عادل) از کلاس های نوبت دوم به صورت تصادفی و در مدارس یک نوبته (نشاط و صابری) از مدارس پیشنهاد شده، انتخاب شدند. ابزارهای اندازه گیری مورد استفاده در این پژوهش عبارت بودند از: 1)پرسشنامه آگاهی فراشناختی پانوئورا و فیلیپو(2005) 2)پرسشنامه اهداف پیشرفت میدگلی و همکاران(1998). برای تحلیل داده ها از روش های آماری تی برای گروههای مستقل، تحلیل واریانس چندمتغیری????????? استفاده شد. نتایج نشان داد که سطح آگاهی فراشناختی دانش آموزان پایه پنجم ابتدایی مدارس مشمول طرح ارزشیابی توصیفی به طور معناداری، بیشتر از دانش آموزان پایه پنجم مدارس عادی هم سطح آنهاست. بین گروههای توصیفی و سنتی در متغیر اهداف پیشرفت تفاوت معناداری بدست آمد. نتایج تحلیل های تکمیلی نشان داد که میزان جهت گیری هدف تبحری دانش آموزان گروه توصیفی به طور معناداری، بیشتر از دانش آموزان مدارس عادی هم سطح آن ها و میزان جهت گیری عملکردی-اجتنابی دانش آموزان مشمول به طور معناداری کمتر از دانش آموزان مدارس عادی بود و?بین جهت گیری عملکردی-رویکردی دانش آموزان گروه ارزشیابی توصیفی وگروه ارزشیابی سنتی تفاوت معناداری مشاهده نشد. واژه های کلیدی:ارزشیابی توصیفی،?تکوینی،?فراشناخت،?اهداف پیشرفت
نجمه آزادفر زهره سپهری شاملو
هدف پژوهش حاضر بررسی رابطه ادراک سبک های فرزندپروری و مذهبی بودن والدین با هوش معنوی دانشجویان دانشگاه فردوسی مشهد می باشد. به این منظور نمونه ای به حجم 290 آزمودنی ، از بین دانشجویان دانشگاه فردوسی در مقطع کارشناسی با روش نمونه گیری خوشه ای یک مرحله ای انتخاب شدند. پرسشنامه سبک های فرزندپروری شیفر (1965)، پرسشنامه مذهبی بودن والدین گرنکویست (1998) و پرسشنامه هوش معنوی ناصری (1387) به روش گروهی توسط آزمودنی ها تکمیل شد . این پژوهش یک هدف اصلی و چهار هدف فرعی داشت که در قالب 5 سوال مورد بررسی قرار گرفت . این سوالات به وسیله آزمون های manova ، mancova ، همبستگی پیرسون و رگرسیون مورد تحلیل قرار گرفتند . نتایج حاصل از اجرای رگرسیون نشان داد که از میان سبک های فرزندپروری ادراک شده و مذهبی بودن والدین ابتدا مذهبی بودن والدین بیشترین پیش بینی کنندگی را برای هوش معنوی فرزندان دارا بود و پس از آن به ترتیب سبک فرزندپروری سهل گیر و سپس سبک فرزندپروری دموکراتیک ، پیش بینی کننده هوش معنوی فرزندان می باشند . دو سبک فرزندپروری مستبد و بی اعتنا پیش بینی کننده هوش معنوی فرزندان نمی باشند (29/23 f=و 0005/0 p<) . همچنین نتایج حاصل از آزمون همبستگی پیرسون نشان داد که مذهبی بودن والدین با هوش معنوی دانشجویان رابطه مثبت معنی داری را نشان می دهد .
مرضیه سروی علی غنایی چمن آباد
هدف از پژوهش حاضر بررسی تأثیر تعاملی حرکت درمانی و بیوفیدبک بر مسائل عصب- روانشناختی مادران کودکان مبتلا به اختلالات یادگیری می باشد. کل آزمودنی ها در این پژوهش از مادران کودکان مبتلا به اختلالات یادگیری انتخاب شده بودند(24 نفر)، که بطور تصادفی در سه گروه آزمایش اول (7 نفر)، آزمایش دوم (7 نفر) و گواه (10 نفر) تقسیم شدند. قبل از شروع مطالعه تمام آزمودنی ها بوسیله آزمون هایی از جمله: پرسشنامه حرمت خود کوپراسمیت، سیاهه اضطراب حالت –صفت اشپیل برگر و هوش هیجانی بار-اُن مورد ارزیابی قرار گرفتند. گروه آزمایش اول یک دوره سه ماهه حرکت درمانی (24 جلسه، دو جلسه در هفته و 90 دقیقه) را تجربه کردند و گروه آزمایش دوم علاوه بر حرکت درمانی، آموزش بیوفیدبک (هر دو هفته یکبار، جمعاً 6 جلسه) را نیز تجربه کردند. پس از اتمام دوره آموزش، کلیه آزمودنی ها بوسیله ابزارهای فوق الذکر مورد ارزیابی مجدد قرار گرفتند. برای بررسی نرمال بودن یافته های سه گروه، از آزمون کلموگروف- اسمیرنوف استفاده شد، لذا با توجه به نرمال بودن نمرات اضطراب، حرمت خود و هوش هیجانی در سه گروه، در این پژوهش برای مقایسه میانگین نمرات از آزمون t مستقل با 0.05=? استفاده شد. نتایج پژوهش نشان داد که حرکت درمانی در متغیرهای اضطراب حالت- صفت و حرمت خود گروه آزمایش اول نسبت گروه کنترل تفاوت معنادار ایجاد نکرده است، اما سطح هوش هیجانی این گروه نسبت به گروه کنترل در پس آزمون تفاوت معناداری یافته است. در مورد تأثیر تعاملی حرکت درمانی و بیوفیدبک، یافته های پژوهش نشان داد که پس از اتمام این دو نوع درمان بین میزان اضطراب حالت و صفت، حرمت خود و هوش هیجانی گروه آزمایش دوم نسبت به گروه گواه تفاوت معناداری وجود داشته است و مقایسه نتایج گروه آزمایش اول و دوم حاکی از تفاوت معنادار گروه آزمایش دوم در تمامی متغیرها بجز حرمت خود نسبت به گروه آزمایش اول است. با توجه به یافته های پژوهش به نظر می رسد که ترکیب حرکت درمانی با آموزش بیوفیدبک در مقایسه با استفاده مجزای این دو نوع درمان برای بهبود مسائل روانشناختی با تأثیر بر سیستم عصبی مرکزی، نتایج موثرتری را در پی خواهد داشت.
یونس فاتحی محمد سعید عبدخدایی
چکیده هدف پژوهش حاضر بررسی میزان شیوع اهمال کاری تحصیلی و ارتباط آن با خودکارآمدی تحصیلی و عادت های مطالعه در دانش آموزان مقطع متوسطه شهر شیراز می باشد. پژوهش حاضر توصیفی از نوع زمینه یابی و همبستگی می باشد. جامعه آماری پژوهش مورد نظر شامل کلیه دانش آموزان مقطع متوسطه شهر شیراز می باشد که در سال تحصیلی 90-1389 مشغول به تحصیل بودند. با توجه به شیوه نمونه گیری چندمرحله ای تصادفی از بین نواحی 4 گانه آموزشی شهر شیراز ناحیه 3 به عنوان نمونه انتخاب شد. در مطالعه اول پژوهش جهت بررسی میزان شیوع اهمال کاری تحصیلی دانش آموزان، 592 نفر(293 پسر و 299 دختر) انتخاب شدند و پرسشنامه اهمال کاری تحصیلی سولومون و راث بلوم(1989) را دریافت و تکمیل نمودند. همچنین در مطالعه دوم پژوهش به منظور بررسی ارتباط اهمال کاری تحصیلی با خودکارآمدی تحصیلی و عادت های مطالعه تعداد 375 نفر(182 پسر و 193 دختر) به طور تصادفی از بین نمونه انتخاب شده در مطالعه اول پژوهش انتخاب شدند و پرسشنامه های خودکارآمدی تحصیلی مورگان-جینکز(1999) و عادت های مطالعه پالسان-شارما(1989) را دریافت و تکمیل نمودند. نتایج به دست آمده نشان داد که پسران به طور معناداری از اهمال کاری تحصیلی بیشتری نسبت به دختران برخوردار بودند. همچنین دانش آموزان از لحاظ اهمال کاری تحصیلی به تفکیک پایه و رشته تحصیلی با یکدیگر تفاوت داشتند و این تفاوت از لحاظ آماری معنادار بود. به طوری که بیشترین اهمال کاری تحصیلی به ترتیب در پایه های اول و دوم و سوم و رشته های عمومی، انسانی، تجربی و ریاضی مشاهده گردید. همچنین نتایج به دست آمده حاکی از آن است که 42 درصد از تغییرات مشاهده شده در اهمال کاری تحصیلی دانش آموزان مربوط به تفاوت در خودکارآمدی تحصیلی و عادت های مطالعه آن ها می باشد. بعلاوه بین اهمال کاری تحصیلی و خودکارآمدی تحصیلی دانش آموزان همبستگی معکوس و معناداری وجود دارد. همچنین، بین اهمال کاری تحصیلی و عادت های مطالعه دانش آموزان رابطه معکوس و معناداری وجود داشت. افزون بر این، نتایج نشان داد که بین خودکارآمدی تحصیلی و عادت های مطالعه دانش آموزان همبستگی مستقیم و معناداری وجود دارد. در کل نتایج نشان داد که دانش آموزانی که از خودکارآمدی تحصیلی بیشتر و عادت های مطالعه بهتری برخوردار بودند، اهمال کاری تحصیلی کمتری را گزارش کردند و بالعکس، دانش آموزانی که خودکارآمدی تحصیلی کمتر و عادت های مطالعه نامناسبی داشتند، اهمال کاری تحصیلی بیشتری نیز داشتند. کلید واژه ها: اهمال کاری تحصیلی، خودکارآمدی تحصیلی، عادت های مطالعه، جنسیت، پایه و رشته تحصیلی، دانش آموز
زینب مرتضایی محمد سعید عبدخدایی
هدف این پژوهش، بررسی وضعیت اهمالکاری تحصیلی در دانشجویان دانشگاه فردوسی و رابطه آن با آشنایی با راهبردهای یادگیری و مهارت های حل مسأله می باشد. بدین منظور نمونه ای به حجم 600 نفر از دانشجویان دانشگاه فردوسی مشهد با روش نمونه گیری سهمیه ای غیر احتمالاتی انتخاب شدند. پرسشنامه های اهمالکاری سولومون و راثبلوم (1984)، حل مسأله هپنر (1982) و پرسشنامه مهارت های یادگیری کرمی (1384) توسط آزمودنی ها تکمیل شد. تحلیل نتایج حاصل از اجرای همبستگی پیرسون نشان داد که اهمالکاری تحصیلی با کمبود آشنایی با مهارت های حل مسأله همبستگی مثبت و معنی دار دارد. همچنین مولفه های میزان آشنایی با راهبردهای یادگیری و معدل تحصیلی با اهمالکاری همبستگی منفی معنی دار دارند. از طریق رگرسیون چندگانه مشخص شد که کمبود آشنایی با مهارت های حل مسأله و راهبردهای یادگیری پیش بینی کننده های مناسبی برای اهمالکاری تحصیلی می توانند باشند. همچنین میانگین نمرات اهمالکاری تحصیلی در دو گروه جنسیتی و در چهار مجموعه دانشگاهی تفاوت معنی داری را نشان داد. درنمونه مورد بررسی مردان درمقیاس اهمالکاری نمرات بالاتری کسب کردند. همچنین نتایج پس از اجرای آزمون توکی نشان می دهد که در میزان میانگین اهمالکاری تحصیلی بین مجموعه های آموزشی علوم انسانی، فنی و مهندسی و کشاورزی تفاوت معنی دار وجود داشت. بدین معنا که گروه انسانی نسبت به گروه فنی و کشاورزی میزان اهمالکاری تحصیلی کمتری را نشان دادند و گروه کشاورزی هم نسبت به گروه فنی، میانگین اهمالکاری کمتری را گزارش دادند. میانگین اهمالکاری تحصیلی در مجموعه آموزشی علوم پایه با مجموعه های آموزشی دیگر تفاوت معناداری نشان نداد. به منظور بررسی میزان شیوع اهمالکاری تحصیلی، بنا برنمرات گزارش شده در مقیاس اهمالکاری تحصیلی سولومون و راثبلوم (1984)، افراد در سه گروه به قرار زیر دسته بندی شدند: افرادی با اهمالکاری بسیار خفیف با کسب پائین ترین سطح نمرات در مقیاس مورد نظر، یعنی از 21 تا 49، افرادی با میزان اهمالکاری متوسط بانمراتی از 49تا77 و افرادی با نمرات 77 تا105 در گروه افرادی دارای اهمالکاری شدید قرار داده شدند. مجموع درصد فراوانی نمرات متوسط تا شدید ـ یعنی افرادی که رفتارهای اهمالکاری راگزارش کرده اند ـ برابر با 72/5درصد می باشد.
الهام نیکبخت محمد سعید عبدخدایی
پژوهش حاضر به منظور بررسی اثربخشی واقعیت درمانی گروهی بر افزایش انگیزش تحصیلی و کاهش اهمال کاری تحصیلی صورت گرفت.روش این پژوهش از نوع آزمایشی با طرح پیش آزمون پس آزمون با گروه کنترل میباشد. جامعه پژوهش شامل دانش آموزان دختر مقطع متوسطه شهر مشهد است که در سال تحصیلی 90-89 حداقل در یکی از دروس خود نمره قبولی نگرفته اند و برای شرکت در کلا سهای جبرانی ثبت نام نموده اند . نمونه پژوهش به شکل داوطلبانه از میان دانش آموزانی که به پرسشنامه اهمال کاری و انگیزش تحصیلی پاسخ داده اند و بیشترین نمره اهمال کاری یا کمترین نمره انگیزش را کسب کرده اند ؛ انتخاب و سپس به دو گروه آزمایش و کنترل تقسیم شد، هر گروه 10 نفر را شامل میشد و بعد از آن گروه آزمایش 8 جلسه واقعیت درمانی گروهی را دریافت کرد ولی گروه کنترل هیچ نوع برنامه ای نداشت. برای تحلیل داده ها از آزمون(tمستقل) استفاده شد و در انتها تحلیل داده ها نشان داد که واقعیت درمانی گروهی بر افزایش انگیزش تحصیلی تاثیر معناداری نداشته اما به طور معناداری موجب کاهش اهمال کاری تحصیلی گشته است.
اکرم خوارزمی حسین کارشکی
هدف از پژوهش حاضر بررسی نقش نیازهای اساسی خودتعیین گری، کیفیت اطلاعات و قابلیت کاربرد در علاقمندی به تداوم یادگیری الکترونیکی بر اساس یک الگوی علّی است. روش پژوهش از نوع تحلیل مسیر است که به آزمون الگوی روابط علّی از طریق ضرایب همبستگی می پردازد. جامعه آماری این پژوهش کلیه ی دانشجویان مقطع کارشناسی دانشکده مجازی علوم حدیث شهر مشهد در سال تحصیلی 90-89 می باشد. نمونه ی پژوهش شامل 218 نفر از دانشجویان رشته های علوم حدیث، علوم و معارف قرآنی و آداب و اخلاق پزشکی می باشد که به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. برای تحلیل داده ها از ضریب همبستگی پیرسون و الگوی تحلیل مسیر به منظور بررسی رابطه بین متغیرها استفاده شد. نتایج پژوهش نشان داد که تمام متغیر های مشاهده شده الگو شامل خودمختاری ادراک شده، شایستگی ادراک شده، ارتباط ادراک شده، تداوم استفاده از یادگیری الکترونیکی، انگیزه درونی و کیفیت اطلاعات ادراک شده و قابلیت کاربرد ادراک شده، دو به دو با هم همبستگی دارند (01/0.(p< با اجرای الگوی تحلیل مسیر برای آزمون مدل رابطه نیاز های خود تعیین گری (خودمختاری ادراک شده، شایستگی ادراک شده، ارتباط ادراک شده) و تداوم استفاده از یادگیری الکترونیکی از طریق انگیزه درونی و همچنین رابطه بین باور های شناختی (کیفیت اطلاعات ادراک شده، قابلیت کاربرد ادراک شده) و تداوم استفاده از یادگیری الکترونیکی از طریق رضایت از دوره های یادگیری الکترونیکی، مشخص شد که الگوی پیشنهادی از برازش خوبی برخوردار است (97/0=gfi، 085/0= (rsmea.
نعیمه جلایر محمد سعید عبدخدایی
هدف این پژوهش بررسی روابط میان سبک های فرزند پروری ادراک شده و سبک های تفکر با راهبردهای مقابله ای است. نوع این پژوهش همبستگی و جامعه آماری آن کلیه دانش آموزان پایه اول دوره دبیرستان شهرستان کلاله در سال تحصیلی 91-92 بود. نمونه مورد مطالعه شامل 250 نفر است که با استفاده از روش نمونه گیری طبقه ای انتخاب شدند. ابزار مورد استفاده شامل پرسشنامه سبک های فرزند پروری بوری (paq) (1991) و سبک های تفکر استرنبرگ و واگنر (1992) و راهبرد های مقابله ای بیلینگز و موس (1981) بود. برای تحلیل داده ها از روش رگرسیون چندگانه و تحلیل مسیر استفاده شد. نتایج نشان داد که رابطه سبک های فرزند پروری ادراک شده و سبک های تفکر با راهبردهای مقابله ای مسئله مدار و هیجان مدار معنادار است. همچنین نتایج تحلیل مسیر نشان داد الگوی پیشنهادی که رابطه سبک های فرزند پروری ادراک شده و راهبردهای مقابله ای با واسطه گری سبک های تفکر را مورد بررسی قرار می دهد از برازش خوبی برخوردار نیست (243/0=rmsea ،63/0gfi=).
کلثوم ایثاری زهرا طبیبی
اهداف پژوهش حاضر بررسی رابطه برخی از مولفه های کنش های اجرایی از جمله بازداری، انعطاف پذیری شناختی و حافظه کاری با اهمال کاری تحصیلی در دانش آموزان مبتلا به ناتوانی یادگیری است. همچنین بررسی این مسئله که کدام یک از مولفه های کنش های اجرایی نقش بیشتری داشته و پیش بینی کننده بهتری برای اهمال کاری تحصیلی هستند. طرح پژوهش از حیث گردآوری داده ها در دسته تحقیقات توصیفی غیر آزمایشی قرار می گیرد، همچنین روش پژوهش از نوع همبستگی است. 60 دانش آموز پایه ی سوم تا ششم دبستان مبتلا به ناتوانی یادگیری شهر کرمان در پژوهش شرکت کردند. برای سنجش اهمال کاری تحصیلی از پرسشنامه اهمال کاری تحصیلی سولومون و راثبلوم فرم دانش آموز استفاده شد. همچنین برای سنجش کنش های اجرایی حافظه کاری، بازداری، انعطاف پذیری شناختی به ترتیب، آزمونهای فراخنای ارقام وکسلر کودکان، واژه- رنگ استروپ و ویسکانسین (wcst) استفاده شد. برای تحلیل داده ها از ضریب هبستگی پیرسون و رگرسیون به منظور بررسی رابطه بین متغیرها استفاده شد. نتایج همبستگی نشان داد حافظه کاری، بازداری و انعطاف پذیری شناختی که از مولفه های کنش های اجرایی هستند، ارتباط مثبت و معناداری با اهمال کاری تحصیلی دارند. نتایج تحلیل رگرسیون چند گانه نشان داد، از بین مولفه های کنش های اجرایی؛ مولفه حافظه کاری با میزان 61/0، مجموعه خطاهای ویسکانسین (نشان دهنده انعطاف پذیری شناختی) با میزان 50/0 و تداخل زمان واکنش (نشان دهنده بازداری) با میزان 39/0 به ترتیب از قوی ترین تا ضعیف ترین پیش بین کننده های اهمال کاری بودند. یافته-های این پژوهش می تواند به بدنه علمی پژوهش ها در زمینه علل احتمالی اهمال کاری تحصیلی کمک -نماید. با توجه به این که کنش های اجرایی و مولفه های آن قابل آموزش است، از این رو تدوین برنامه های مناسبی در زمینه آموزش مولفه های کنش اجرایی پیشنهاد می شود. از این راه سطح اهمال کاری دانش-آموزان مبتلا به ناتوانی های یادگیری را در زمینه تحصیل کاهش داد.
زهره نعمت پور سید امیر امین یزدی
این پژوهش با هدف اصلی بررسی اثربخشی آموزش گروهی شناختی- هیجانی- رفتاری بر بهبود دلبستگی و باورهای دانش آموزان دختر شهرستان صالح آباد انجام پذیرفت. پژوهش حاضر کاربردی و از نوع شبه آزمایشی و طرح پیش آزمون– پس آزمون با گروه کنترل می باشد. پرسشنامه های مورد استفاده دلبستگی کولینز و رید (raas) و نیز پرسشنامه ی باورهای غیرمنطقی جونز بوده و جلسات آموزشی به صورت 10 جلسه ی 90 دقیقه ای و هفته ای دو جلسه بوده اند. نتایج حاصله از تحلیل آماری با آزمون تحلیل واریانس چند متغیری نشان داد که آموزش گروهی شناختی- هیجانی- رفتاری در گروه آزمایش در مقایسه با گروه کنترل تأثیر معنی داری در نمرات دلبستگی ایجاد نکرده است. لیکن نتایج آزمون تحلیل کوواریانس نشانگر کاهش معنادار نمرات باورهای غیرمنطقی، در اثر آموزش این طرح می باشد. آماره ی مجذور سهمی اتا نشان داد که 37% تغییرات نمره پس آزمون ناشی از شرکت در گروه آموزشی rebt بوده است.