نام پژوهشگر: فضل ا... احمدی
فرشته پورمحسنی کلوری علی فتحی آشتیانی
عوامل پیش بینی کننده موفقیت یا شکست در ازدواج و زندگی زناشویی، همواره، مورد توجه پژوهشگران حوزه خانواده بوده است. در پژوهش حاضر، از یکسو عوامل موثر بر رضایتمندی زناشویی از دیدگاه زوجین بررسی شد و براساس عوامل موثر بر تجربه رضایتمندی زناشویی زوجین، برنامه "توانمندسازی مهارت های ارتباطی"جهت توانمندسازی زوجین طراحی گردید و از سوی دیگر اثربخشی برنامه توانمندسازی مهارت های ارتباطی و برنامه توانمندسازی انریچ بر رضایتمندی زناشویی زوجین مورد بررسی قرار گرفت. بخش اول مطالعه، به روش کیفی و با رویکرد نظریه زمینه ای انجام شد. جهت جمع آوری اطلاعات از مصاحبه ساخت نایافته استفاده شد. مطالعه با نمونه گیری هدفمند شروع و تا اشباع داده ها ادامه یافت و طی آن 34 نفر متاهل ساکن استان اردبیل مورد مصاحبه قرار گرفتند. مصاحبه ها ضبط و سپس بلافاصله به نگارش درآمدند و همزمان پس از هر مصاحبه، تجزیه و تحلیل داده ها با استفاده از روش استرابرت و کارپنتر در دو مرحله مفهوم سازی با سه گام کدگذاری باز، کدگذاری محوری و کدگذاری انتخابی، و توسعه مفهوم با سه گام نمونه گیری کاهشی، نمونه گیری گزینشی از متون و منابع و نمونه گیری گزینشی از داده ها، انجام گرفت. با توجه به نتایج به دست آمده از مطالعه نظریه زمینه ای، در مرحله مفهوم سازی و در گام کدگذاری باز، 600 کد اولیه بدست آمد که در مرحله کدگذاری محوری، کدهای اولیه، براساس شباهت ها و تفاوت ها در 20 طبقه قرار گرفتند و در کدگذاری انتخابی، طبقات حاصل از کدگذاری محوری در 4 طبقه اصلی قرار گرفتند که عبارتند از: 1-ویژگی های فردی هر یک از زوجین، 2- تعاملات زوجین، 3- رویدادهای تنیدگی زا و 4- بافت فرهنگی و اجتماعی که زوجین در آن زندگی می کنند؛ در ادامه فرآیند تجزیه و تحلیل یافته ها، هشت متغیر حاصل شد که عبارتند از: ویژگی های فردی آسیب زننده، فقدان مهارتهای ارتباطی سازگارانه، عدم تجربه جنسی رضایتبخش، تعارض نقش، عدم رعایت حقوق مالی زنان، اعتیاد به مواد مخدر، تعصبات فرهنگی و عدم اعتماد میان زوجین و مشکلات اقتصادی. این عوامل به عنوان مشکلات روانی-اجتماعی اساسی بودند که مانع از تجربه رضایتمندی زناشویی در شرکت کنندگان در تحقیق بودند. در میان این هشت متغیر، فقدان مهارتهای ارتباطی سازگارانه به عنوان متغیر اصلی انتخاب شد و برنامه توانمندسازی مهارت های ارتباطی مبتنی بر این عوامل طراحی گردید. در مرحله دوم پژوهش، ابتدا 36 زوج پرسشنامه سلامت عمومی و پرسشنامه رضایتمندی زناشویی را تکمیل نمودند و به گونه تصادفی در دو گروه آزمایش و یک گروه کنترل جایگزین شدند. برنامه توانمندسازی ازدواج انریچ طی 6 جلسه، و برنامه توانمندسازی مهارت های ارتباطی طی 9 جلسه به هر یک از گروه های آزمایشی، آموزش داده شد. پس از پایان آموزش برنامه های توانمندسازی، زوجین دوباره پرسشنامه رضایتمندی زناشویی را تکمیل نمودند. داده ها با استفاده از آزمون تحلیل واریانس یکراهه و آزمون t گروه های مستفل مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند. با توجه به یافته ها، رضایتمندی زناشویی در هر دو گروه آزمایشی، به طور معناداری افزایش یافته بود؛ اما مقایسه میزان اثربخشی دو برنامه توانمندسازی، بر رضایتمندی زناشویی زوجین تفاوت معناداری نشان نداد. در مجموع یافته های پژوهش حاضر حاکی از آن است که آموزش برنامه های توانمندسازی، از بروز ناسازگاری-های زناشویی و طلاق جلوگیری کرده و موجب بهبود کیفیت زندگی زناشویی همسران می گردد.
زهرا ملازم فضل ا... احمدی
مقدمه: مراقبت مفهوم پیچیده و چند بعدی است و امروزه مراقبت پرستاری در بخش های جراحی نقش مهمی در سیستم های مراقبتی ایفا می کند. کیفیت و اثر بخشی مراقبت ها ی ارائه شده به بیماران جراحی یکی از عوامل مهم و تاثیر گذار بر پیامدهای تهدید کننده این بیماران است، با توجه به ماهیت تعاملی، چند بعدی و فرهنگی پدیده مراقبت از بیمار لازم است این موضوع در بستر و زمینه های اجتماعی و فرهنگی خاص مورد بررسی قرار گیرد. در عین حال با توجه به اینکه مراقبت در بخش های جراحی از بخش های غیر جراحی می تواند متفاوت باشد و تا کنون تئوری و یا مدل مستقلی برای مراقبت از بیمار در بخش های جراحی عمومی ارائه نگردیده است. به منظور ارائه راهبردهائی برای بهبود مراقبت از بیماران جراحی عمومی و توسعه تئوری های مبتنی بر زمینه که در آن به تجارب افراد درگیر در مراقبت توجه شده باشد بررسی درک بیماران و پرستاران از مراقبت و فرآیند مراقبت ضروری به نظر می رسد. روش: این پژوهش با دو هدف کلی به منظور کاوش چگونگی مراقبت از بیماران جراحی عمومی و طراحی مدل تجویزی، مراقبت از بیماران جراحی انجام شده است .هدف اول با مطالعه کیفی از نوع گراندد تئوری پیگیری شد و داده ها از طریق مصاحبه بدون ساختار و نیمه ساختار و مشاهده در مراکز آموزشی درمانی دانشگاه علوم پزشکی شیراز از پرستاران، بیماران، همراهان و پزشک جمع آوری گردید. همه مصاحبه ها به نگارش درآمد و تجزیه و تحلیل داده ها همزمان با جمع آوری آنها و با استفاده از مقایسه مداوم و طبق روش اشتراس کوربین صورت گرفت. در مرحله بعد بر اساس هدف دوم طراحی مدل تجویزی با استفاده از روش سنتز نظریه به روش واکر و اوانت، طراحی مدل صورت گرفت. یافته ها :یافته های پژوهش حاضر در دو مرحله ارائه گردیده است، در این مرحله 740 کد اولیه در 47 طبقه جای گرفتند. در کد گذاری محوری این 47 طبقه در 4 طبقه محوری دسته بندی شدند که شامل" عوامل نامساعد محیط کار"، "تلاش پرستار برای مقابله"، " احساس خطر و تهدید در بیمار و "تلاش بیمار برای مقابله" بود. در این بین" تلاش برای مقابله" بعنوان متغیر مرکزی نقش محوری و اصلی را در فرآیند مراقبت داشت. بر اساس تبیین ارتباط این مفاهیم نظریه زمینه ای "تلاش برای مقابله" استخراج شد. سپس در مرحله دوم با استفاده از متغیر اصلی نظریه زمینه به عنوان مفهوم مرکزی و پارادایمیک و بر اساس روش سه مرحله ای واکر و اوانت «مدل مراقبت کار آمد» طراحی گردید. بر همین اساس باز سازی شناختی، بهبود روابط بین فردی و بهبود حمایت اجتماعی به عنوان راهبردهائی جهت دستیابی به مراقبت کارآمد تعیین شدند. نتیجه گیری: در این تحقیق تلاش پرستاران برای مقابله با محیط کار نامساعد و به کار گیری گسترده راهبردهای مقابله ای ناکارآمد باعث قرار گرفتن بیماران در شرایط غیر مراقبتی و احساس خطر و تهدید در آنان شده بود و آنان نیز به نوبه خود در جهت مقابله با شرایط غیر مراقبتی تلاش می کردند. با توجه به عوامل و فرآیندهای ذکر شده و پیامدهای آنها، بهبود مراقبت های پرستاری از طریق راهبردهائی امکان پذیر است که منجر به مقابله موثر و کارا در پرستاران شود و دانش نظری و تئوری حاصل از مطالعه کیفی مبنای بسیار مفید و هدایت کننده ای برای طراحی یک مدل تجویزی گردید. در این راستا توصیه می شود این مدل در تحقیق مداخله ای مستقل مورد ارزشیابی قرار گیرد. کلمات کلیدی: مراقبت از بیمار، جراحی عمومی، مقابله، مراقبت کار آمد. گراندد تئوری
حسین حبیب زاده فضل ا... احمدی
چکیـده مقدمه: حرفه ای شدن از مباحث اساسی در پرستاری است. در سالهای اخیر سازمان های مراقب سلامتی در سطوح ملی بر حرفه ای شدن در پرستاری توجه و تأکید کرده اند. تحولات سریع در محیط های مراقبت بهداشتی، سازمانها را جهت طراحی سیستم ارائه مراقبت ابداعی و خلاق تحریک می کند. طراحی و اجرای مدلهای جدیدی از حرفه ای شدن پرستاری جهت برآوردن این نیاز در سازمان های بهداشتی درمانی پیشنهاد می شود. به دلیل فقدان مدل ارتقاء حرفه پرستاری درایران وبا توجه به فقدان اطلاعات تحقیقی و مستندی که به روشن سازی این عرصه کمک نماید، انجام تحقیقی در زمینه تبیین فرایند حرفه ای شدن ، ضروری به نظر می رسید تا با ارایه الگویی بر اساس تجربیات پرستاران ایرانی، شایستگی های پرستاران حرفه ای جهت سازماندهی و اجرای مراقبت های با کیفیت بالا ارتقا یابد. هدف: مقصود از از انجام این مطالعه عبارت است از تبیین فرایند حرفه ای شدن پرستاری و طراحی الگوی حرفه ای شدن در پرستاری ایران. روش: این مطالعه در بخش اول با به کارگیری روش تحقیق کیفی (گراندد تئوری)، نئوری زمینه ای پویائی هویت حرفه ای،ارائه و در مرحله بعد، بر اساس این نظریه، مدلی خاص (به روش واکر و اوانت) به نام مدل ارتقاء حرفه پرستاری را طراحی و معرفی کرده است. نتایج: نتایج این مطالعه در دو بخش ارائه شده است. در بخش اول داده ها نشان دادند فرایند حرفه ای شدن پرستاری، فرایند "تعالی حرفه ای پویایی" است که با ادراک و احساس "هویت حرفه ای مخدوش" شروع می شود و با تلاشی پیگیر در راستای نیل به شاخص های حرفه ای شدن، قالبی بنام "پویائی هویت حرفه ای" را شکل داده و در نهایت بدنبال آرمانی بزرگتر به نام "هویت حرفه ای مطلوب و شایسته" پایان می پذیرد. نتایج نشان داد فرایند حرفه ای شدن متاثر از عوامل و شرایط گوناگون زمینه ای شامل حمایت و اعتقادات و باورها و مفاهیم مشخص انگیزه و نگرش، توسعه علمی، تحقیقاتی در پرستاری، اخلاق، معنویت و پرستاری، کسب قدرت و توسعه ارتباط با جامعه می باشد. در بخش دوم بر اساس مفاهیم مستخرج از نظریه تحقیق و بر اساس روش سه مرحله ای واکر و اوانت مدل ارتقاء حرفه پرستاری، در شش گام; تشکیل شورای رهبری حرفه، تشکیل کمیته استراتژیک ارتباط حرفه با جامعه، تشکیل کمیته استراتژیک اصلاح فرهنگ و ساختار سازمانی، تشکیل کمیته استراتژیک اصلاح آموزش پرستاری، تشکیل کمیته استراتژیک توسعه تحقیقات و پایش نتایج; طراحی و معرفی گردید. بحث و نتیجه گیری: شناخت پدیده حرفه ای شدن و روشن سازی مسیر آن، بسیار ضروری و مبنای توسعه رشته پرستاری است. چرا که برای توسعه تمامی حرفه ها ، ابتدا باید فرایند حرفه ای شدن آن تبیین گردد. با به کارگیری راهکارهای عملیاتی (شش گانه) ارائه شده درمدل می توان به ارتقاء حرفه امیدوار بود و چشم انداز روشن، جامع و رو به جلویی را برای پرستاری ترسیم نمود.
منیر نوبهار فضل ا... احمدی
مقدمه: بازنشستگی، پدیده اجتماعی پیچیده و قابل انتظار در مراحل زندگی است. انتقال به این دوران، با از دست دادن تعادل و اعتبار همراه است. بازنشستگی فرآیند تدارک و گذر از نقشی به نقش دیگر است. با توجه به نقش و وظایف پرستاران در سیستم های بهداشتی کشور و در سطح جامعه، این قشر از جایگاه ویژه ای برخوردارند. در حال حاضر، تعداد زیادی از پرستاران در حال بازنشستگی هستند، عوامل متعددی بر سازگاری در پرستاران بازنشسته تاثیرگذار است. تاکنون تئوری یا مدلی در زمینه فرآیند سازگاری در پرستاران بازنشسته ارائه نشده است. به منظور تبیین تئوری و طراحی مدل فرآیند سازگاری در پرستاران بازنشسته، انجام پژوهش زمینه ای که در آن تجارب پرستاران بازنشسته تبیین گردیده و ارائه مدل سازگاری در پرستاران بازنشسته امکان پذیر گردد، ضروری به نظر می رسد. این پژوهش با دو هدف کلی تبیین فرآیند سازگاری در پرستاران بازنشسته و طراحی مدل تجویزی سازگاری در پرستاران بازنشسته انجام شد. روش: هدف اول پژوهش با مطالعه کیفی از نوع تئوری زمینه ای پیگیری شد و داده ها از طریق مصاحبه بدون ساختار و نیمه ساختار و یادداشت های عرصه از پرستاران بازنشسته شهر سمنان جمع آوری گردید. مصاحبه ها ضبط و بلافاصله نوشته شد. نمونه گیری به صورت هدفمند شروع شد و به تدریج به صورت تئوریک تا اشباع داده ها ادامه یافت. با 23 مشارکت کننده مصاحبه انجام شد. هم زمان با جمع آوری داده ها، تجزیه و تحلیل مقایسه ای مداوم به روش اشتراوس کوربین انجام شد و فرآیند سازگاری در پرستاران بازنشسته تبیین گردید. هدف دوم پژوهش طراحی مدل تجویزی سازگاری در پرستاران بازنشسته بود که به روش سنتز نظریه واکر و اوانت، طراحی مدل صورت گرفت. یافته ها: یافته های پژوهش در رابطه با هدف اول، در مرحله کدگذاری باز 1887 کد اولیه بود که در 44 طبقه دسته بندی شد، سپس این طبقات، با کدگذاری محوری به 5 طبقه محوری طبقه بندی شدند، که شامل "تهدید هویت"، "تعاملات منفی"، "بازسازی هویت"، "عوامل پشتیبان" و "عادی شدن زندگی" بود. دغدغه اصلی مشارکت کنندگان تهدید هویت بود. در این بین "بازسازی هویت" به عنوان متغیر مرکزی نقش اصلی را در فرآیند سازگاری در پرستاران بازنشسته داشت. بر اساس تبیین ارتباط این مفاهیم نظریه زمینه ای سازگاری در پرستاران بازنشسته استخراج شد. سپس در مرحله دوم با استفاده از شناسایی مفاهیم اساسی فرایند سازگاری "مدل بازسازی هویت"، با مفهوم مرکزی "آماده سازی بازنشستگی" طراحی گردید. بر همین اساس برخورداری ار آموزش مناسب، پیشگیری از تنگناهای مالی بعد از بازنشستگی، متناسب سازی شرایط کاری قبل از بازنشستگی و کاهش تعاملات منفی به عنوان راهبردهایی جهت دستیابی به آماده سازی بازنشستگی مشخص شد. نتیجه گیری: بازنشستگی پدیده ضروری در مراحل تکاملی است، نگرانی اصلی پرستاران بازنشسته تهدید هویت بود، به طوری که سازگاری آن ها با این تنش، آنان را تا سرحد به پایان رسیدن زندگی و مرگ می کشاند، تهدید هویت حاکی از توجه ناکافی به ضرورت آماده سازی بازنشستگی بود. متغیر اصلی مطالعه بازسازی هویت بود. آماده سازی پرستاران برای بازنشستگی از طریق راهبردهایی امکان پذیر است که منجر به سازگاری ایمن و راحت با بازنشستگی می شود. دانش نظری و تئوری حاصل از این مطالعه کیفی مبنای سودمند و موثری برای طراحی یک مدل تجویزی شد. ارزشیابی این مدل کاربردی در یک پژوهش مداخله ای پیشنهاد می گردد.
علی اکبر واعظی زهره ونکی
مقدمه : یکی از راه هایی که بتوان اجرای فرآیند آموزش مداوم و بهسازی پرستاران را اثربخش نمود آن است که برنامه های آموزشی بر اساس الگوی مناسب، موقعیتهای بیمارستانی و شرایط بالینی پرستاران اجرا شوند. لذا این مطالعه با هدف طراحی الگوی آموزش مداوم دربهسازی پرستاران انجام شده است. روش : برای طراحی مدل از رویکرد استقرایی استفاده شده که طی دو مرحله انجام گردید : ابتدا یک مطالعه کیفی به روش گراندد تئوری با مشارکت( 25 نفر) سوپروایزر آموزشی، مدیران پرستاری و پرستاران و با انجام مصاحبه های بدون ساختار بود. نمونه گیری ابتدا هدفمند و سپس نظری و تجزیه و تحلیل داده ها به روش اشتراوس و کوربین(1998) انجام شد. پس از شناسایی نطریه زمینه ای در فرآیند آموزش مداوم در مرحله دوم مطالعه مدل با استفاده از راهبرد ساخت نظریه واکر و اوانت(2005) با طی نمودن سه گام ؛ انتخاب مفهوم اصلی بر گرفته از مرحله اول مطالعه ، مرور بر متون و سازماندهی آنها طراحی شد. یافته ها : تجزیه و تحلیل داده ها درمرحله اول نشان داد که آموزش مداوم پرستاران در بستری بدون پشتیبانی ، هماهنگی، همکاری ، نظارت و مشارکت سیستماتیک بطور غیراثربخش اجرا می شود . دغدغه اصلی افراد کسب و حفظ مقبولیت خود و سازمان شان در راستای اجرای قانون آموزش مداوم است. آنها در مقابله با این دغدغه به دو راهبرد هنجارگرایی با آموزش غیر اثربخش و عملکرد وجدان مدار برای بهره جوئی از آموزش متمسک می شوند که البته پیامد آن طیفی ازکارایی تا عدم کارآیی آموزشها ست. لذا در راستای این یافته ها مدل آموزش مداوم مشارکتی مبتنی بر صلاحیت طراحی گردید تا اجرای آموزش مداوم از هنجارگرایی به سمت " ارتقاء صلاحیت " پرستاران سوق پیدا نماید. نتیجه گیری : با توجه به تاثیر عوامل مختلف بر فرآیند آموزش مداوم پرستاران پیشنهاد میشود که آموزش مداوم پرستاران طبق مدل آموزش مداوم مشارکتی مبتنی بر صلاحیت اجرا شود تا با استفاده از رویکرد سیستمی، مشارکت همه ذینفعان در درون و بیرون سازمان و توجه به سطح صلاحیت پرستاران به بهبود صلاحیت علمی و مهارتی آنان بیانجامد.
محسن تقدسی ربابه معماریان
مقدمه: پیامد های متعدد جسمی و روانی متعاقب تعویض دریچه قلب، بیماران را نیازمند مراقبت های خاص نموده است. از انجایی که مراقبت در بستر اجتماعی و فرهنگی رخ می دهد. هدف این مطالعه تبیین فرایند مراقبت در بیماران بعد از تعویض دریچه قلب وارائه مدل مراقبتی مناسب می باشد. روش: این مطالعه به روش نظریه زمینه ای در بیماران بعد از تعویض دریچه قلب درمراکز درمانی تهران وکاشان طی سالهای 1393-1391انجام شد. روش جمع اوری داده ها مصاحبه های نیمه ساختار یافته و یادداشت در عرصه بود . نمونه گیری به صورت هدفمند شروع و به تدریج با نمونه گیری نظری تا اشباع نظریه ادامه یافت. که با22مشارکت کننده، 33 مصاحبه انجام شد تحلیل داده ها به روش تحلیل مقایسه ای مداوم اشتراس کوربین(1998) بود که مرحله کدگذاری باز، محوری و انتخابی انجام شد. پس از ظهور نظریه مرتبط با مطالعه، از راهبرد ساخت نظریه واکر و اوانت (2011)استفاده شد. یافته ها: از تحلیل داده ها در مرحله کدگذاری باز، 2017 کد اولیه، 40 زیر طبقه و 18 طبقه بدست آمد. در مرحله کدگذاری محوری، 6 طبقه محوری شامل"زندگی در حصار تهدید حیات حیلت "،"بستر مراقبت غیر اثر بخش"،" رها شدگی بیمار در نظام سلامت"،" حمایت خانواده ،" خود مدیریتی" ،"سازگاری با دریچه" شکل گرفت. تحلیل داده ها نشان داد دغدغه اصلی مشارکت کنندگان، "نگرانی از دست دادن دریچه جایگزینی قلب"بود بیماران در مواجهه با این نگرانی و برطرف کردن دغدغه خود از راهبرد اساسی"خود مدیریتی "استفاده کردند. خود مدیریتی ، یک فرآیند منحصر به زمینه، چندبعدی و تعاملی شامل راهبردهای: مسئولیت پذیری، تاب آوری، تعدیل زندگی و توکل به خدا بود . بعد از ظهور نظریه خود مدیریتی، با استفاده از نظریات مرتبط، مدل "مر اقبت پر ستاری ارتقاء خود مدیریتی در بیماران بعد از تعویض دریچه قلب " طراحی شد. مفاهیم مدل شامل توکل به خدا، درک ازخود، مسئولیت پذیری، خود کار امدی، خود مراقبتی ،خود ارزیابی و توسعه نقش پر ستار بود نتیجه گیری: بیماران با وجودبستر مراقبت غیر اثر بخش و احساس رها شدگی و زندگی در حصار تهدید حیات توانستند با حمایت خانواده و خود مدیریتی به ساز گاری با دریچه جایگزینی قلب برسند. با توجه به توسعه نقش پر ستار، مدل مراقبت پر ستاری ارتقاء خود مدیریتی در بخش ترخیص به منظور مراقبت بیماران بعد از تعویض دریچه قلب ارائه گردید کلمات کلیدی: تعویض دریچه قلب، تجارب بیماران، مدل مر اقبت پر ستاری ارتقاء خود مدیریتی، نظریه زمینه ای
علیرضا سالار فضل ا... احمدی
مقدمه: در میان دانش های مختلف بشری شاید بتوان دانش مدیریت را جز با اهمیت ترین، پیچیده ترین و مشکل ترین دانش زمان حاضر به حساب آورد. و هیچ شغلی در جامعه ما حیاتی تر از شغل مدیریت نیست از جمله مشاغل تاثیر گذار در رفاه وسلامتی ملی، شغل پرستاری است. که در این ارتباط مدیریت پرستاری آن هم در حیطه بالینی در ارتقاء سطح سلامت جامعه نقش مهمی راایفاء می نماید. لذا لازم است که سرپرستاران از فرآیند مدیریت بخش ها آگاهی داشته و بر مبنای مدل های زمینه ای مداخلات خود را انجام دهند. از این جهت مطالعه حاضر با هدف تبیین فرآیند مدیریت سرپرستاران و ارائه مدل مدیریتی کاربردی انجام می شود. روش: ابتدا با استفاده از روش تحقیق کیفی نظریه زمینه ای، فرآیند مدیریت سرپرستاران بر اساس تجارب آنها در بیمارستان های زاهدان مورد بررسی قرار گرفت. مصاحبه ها ی بدون ساختار، روش اصلی جمع آوری داده ها بود. نمونه گیری با انتخاب سرپرستاران به صورت هدفمند شروع گردید و به تدریج به صورت نمونه گیری تئوریک بر اساس کد ها و طبقات بدست آمده تا اشباع نظریه ادامه یافت. در این مطالعه تا رسیدن به مرحله اشباع نظریه، با 25 مشارکت کننده (شامل 22نفرسرپرستار، 1 نفرپرستار، 1نفرمدیر خدمات پرستاری و 1نفرپزشک)مصاحبه انجام شد، تحلیل داده ها به روش تحلیل مقایسه ای مداوم استراوس و کوربین انجام گردید. پس از شناسایی مفاهیم اساسی فرآیند مدیریت سرپرستاران، و مدل کاربردی مدیریتی، با استفاده از راهبرد ساخت نظریه واکر و اوانت، طراحی و ارائه گردید. یافته ها: تحلیل داده ها نشان داد که مهمترین دغدغه اصلی مشارکت کنندگان"تهدید موقعیت سازمانی " بوده و آنها در این مواجهه با این نگرانی از راهبرد اساسی و پایه ای "حفاظت تساهلی از خود و سازمان" جهت حفظ موقعیت سازمانی خود استفاده می کردند. این راهبرد اصلی، یک فرآیند منحصر به زمینه می باشد. که شامل گام های، رفتار انفعالی، کنار آمدن با شرایط نامتعارف کاری، سازش اجباری، هدایت وظیفه مدار، تسلیم ناگزیر در برابر خواسته های مدیران ارشد، برقراری ارتباط کم اثر، و عدم حمایت از پرسنل در صورت به خطر افتادن موقعیت، به عنوان گذرگاه هایی برای حفظ وضعیت جاری بود، که مشارکت کنندگان در پاسخ به نگرانی اصلی اتخاذ می کردند، که در نهایت منجر به کنار آمدن با شرایط موجود در محیط کار می گردید. در طی این فرآیند عوامل، احساس سرپرستار از نارضایتی بیمار، نگرانی از موقعیت خود در آینده، عدم تناسب اختیار و مسئولیت، خستگی جسمی و عاطفی، تقابل منافع فردی و شغلی، جو نامناسب کاری، و ازدحام و شلوغی بخش نقش بازدارنده را در مدیریت سرپرستاران ایفا می کردند. از این جهت دانش نظری و تئوری حاصل از این مطالعه کیفی مبنای سودمند و موثری برای طراحی یک مدل تجویزی می باشد. لذا پس ازشناسایی مفاهیم اساسی فرآیند مدیریت سرپرستاران با محوریت مفهوم مدیریت حفاظت کننده و اثربخش که حاصل مطالعه زمینه ای بوده، و همچنین با توجه به استراتژی های منحصر به فرد بر اساس این مطالعه و هم چنین با استفاده از نظریه های مرتبط مدل کاربردی مدیریتی مناسب طراحی گردید. نتیجه گیری: نتایج مطالعه نشان داد که عوامل تعاملی مختلفی وجود دارد که برمدیریت سرپرستاران تاثیرمی گذارد که محوریت آن با مفهوم مرکزی "حفاظت تساهلی از خود و سازمان" می باشد. لذا از این جهت دانش نظری و تئوری حاصل از این مطالعه کیفی مبنای سودمند و موثری برای طراحی یک مدل تجویزی شد. بر این اساس کاربرد مدل پیشنهاد شده در این مطالعه می تواند به سرپرستاران در بکارگیری یک رویکرد مثبت در این موقعیت کمک می کند، تا به حداکثر اثربخشی ممکن برسند.
محبوبه اقدمی فاطمه الحانی
چکیده ندارد.