نام پژوهشگر: حمیدرضا رضانیا
حمیدرضا ورکشی حمیدرضا رضانیا
دانش شناخت شناسی، شاخهای از فلسفه است که ماهیت، حدود، منابع، ملاک و معیار معرفت را بررسی میکند و قابلیت اعتماد به ادعاهای معرفتی را میسنجد. در میان مسائل شناخت شناسی، مسئله ارزش شناخت؛ یعنی «ملاک» و «معیار» شناخت حقیقی از میان شناخت ها و اختلاف های معرفت شناسانه ی دانشمندان که انسان پی به خطای برخی از آن ها برده، از اساسی ترین مسئله شناخت شناسی به شمار می رود که سابقه طرح آن به آغاز فلسفه باز می گردد. در این پژوهش برآنیم تا به بررسی و مقایسه دیدگاه دو فیلسوف تأثیر گذار؛ «دیوید هیوم» و «علامه سیّد محمد حسین طباطبایی(ره)» در این مسئله بپردازیم، تا وجوه افتراق و احیاناًً اشتراک این دو دیدگاه را روشن سازیم. و در نتیجه، کارآمدی و استحکام فلسفه اسلامی صدرائی و نا کارآمدی و سستی فلسفه تجربه گرای غربی روشن گردد. برای رسیدن به این مهم ابتداء به مبانی نظری شناخت شناسی هر دو فیلسوف از قبیل؛ جایگاه و چیستی شناخت، منشأ ادراکات، جوهر نفسانی و روش تحقیق در شناخت شناسی پرداخته، سپس «ملاک» یا همان چیستی حقیقت و «معیار» و ابزار رسیدن به حقیقت، از نگاه این دو فیلسوف بازگو خواهد شد. در نتیجه هر چند هر دو فیلسوف بر نظریه مطابقت انگاری تأکید دارند، امّا هیوم بر اساس مبانی تجربه گرایی خویش امکان دست یابی به واقعیت را ردّ می کند و به حقیقت پدیداریی که با علیّت ( طبق تعریف خویش از علیت) قابل دست یابی است قائل می شود. امّا علامه طباطبایی(ره) با تکیه بر شهود قلبی و عقل، علاوه برحس و مسبوق بودن هرعلم حصولی به علم حضوری، امکان دست یابی به حقیقت را اثبات می کند. بر اساس دیدگاه وی همه علوم حصولی؛ اولیه؛ مستقیماًً و ثانویه؛ با وساطت معیار میانی یا همان بدیهیات از مشاهده امر مجرد از موجودات مجرد عقلی یا مثالی گرفته شده اند؛ نفس ابتدا موجودات مجرد عقلی و مثالی را در ظرف وجودی خودشان مشاهده می کند و سپس ذهن از آن ها مفهوم و یا تصویر می سازد
علی اکبر عبادی نیک علی عباسی
چکیده: نگاه عمل گرایانه و توجه به کارکردهای دین یکی از روشهایی است که در حوز? دین پژوهی و عرص? تبلیغ دین مورد استفاده قرار می گیرد. در نصوص دینی هم استفاده از این روش قابل مشاهده است. اما در استفاده از این روش سوالاتی قابل طرح است: تا چه اندازه می توانیم در مقام شناخت و شناساندن دین به جنب? عملی و کارکردهای آن تکیه کنیم؟ آیا در هم? عرصه های دینی این روش به یک سان قابل بهره گیری است؟ استفاده از این روش با چه ملاک ها و معیار هایی باید انجام پذیرد؟ و چه مزایا یا آفاتی می تواند به دنبال داشته باشد؟ در این تحقیق با تأمل در آیات و روایاتی که به بیان کارکردهای آموزه های دینی پرداخته اند و همچنین تأملات عقلی به این نتیجه می رسیم که استفاده از روش عمل گرایی و توجه به کارکردها در حوزه هایی از مسائل دینی مثل عرص? تبلیغ و ترویج دین می تواند مزایایی مثل ایجاد انگیزه و گرایش عمومی به دین، بیان پیوند میان دین و زندگی و رفع توهم تنافی بین دین و علم را به دنبال داشته باشد. اما از طرفی هم استفاد? نادرست از این روش می تواند منجر به آفاتی چون ابزاری و دنیایی شدن دین، عدم توجه به حقانیت یا بطلان ذاتی یک دین، گرایش به اندیش? پراگماتیسم و کثرت گرایی دینی شود. برای بهره مندی صحیح از روش کارکردگرایی و دوری از این آفات، در عین بهره مندی از مزایا، لازم است معیار ها و ضوابطی را مورد لحاظ قرار دهیم، من جمله: توجه به کارکردهای دنیایی و اخروی، توجه به اصیل بودن کاکردهای اخروی و تبعی بودن کارکردهای دنیایی، عدم از استفاده از روش کارکردگرایی در حوزه های کاملاً نظری دین مثل اثبات حقانیت و همچنین توجه به این نکته که در آموزه های اعتقادی و آموزه های عملیِ تعبدی، تکیه بر کارکردهای دین با محدودیت های بیشتری همراه است و امکان بروز آفات در این حوزه از مسائل دینی بیشتر است بر خلاف مسائل عملی توصلی و آموزه های اجتماعی که تکیه بر کارکردها در این حوزه با محدودیت کمتری مواجه است. کلید واژه ها: دین، عمل گرایی، کارکرد، تکالیف عملی و اخلاقی، آموزه های اعتقادی و آموزه های اجتماعی.
مراد آیدوغدو ابوالفضل کیاشمشکی
همه موجودات مشهود ظاهر عالم باطن است. و ناظرین را به ماورای خود یعنی به علت شان که همان باطن است سوق می دهند. از این جهت همه آنها از ویژگی کلمات برخوردارند. زیرا ویژگی اصلی کلمات این است که مخاطب را به ما واری خود سوق می دهند. پس می توان هم موجودات را به عنوان کلمه خدا تلقی کرد. انسان هم از آن جهت که موجودی از موجودات کلمه خدای متعال و از آن جهت که ظاهر کننده اسمایی از اسمای خدای متعال است که موجودات دیگر توانایی ظاهر کردن آنها را ندارند کلمه تامه خدای متعال می باشد. از این لحاظ می توان همه موجودات را به سه قسم تقسیم کرد موجودات مجرد محض مادی محض و مرکب از هر دو انسان موجودی از موجودات قسم سوم است. بنابراین حقیقت انسان ثنائی و دو بعدی است. یک بعد او ملکوتی و آسمانی است بعد دیگرش ملکی و زمینی. حکمت آفرینش انسان از یک طرف به خدای متعال بر می گردد و از طرف دیگر به خود انسان از آنجا که خدای متعال واجب الوجود و دارای همه صفات کمالیه از جمله رحمانیت و جوادیت است به خدای متعال باز می گردد و از آنجا که انسان از موجوداتی که قابلیت بهره مند شدن از نور وجود را دارد به انسان بر می گردد. پس چون انسان از موجوداتی است که قابلیت بهره مند شدن از نور وجود را دارد خدای متعال به او وجود بخشید. خلقت انسان از ساختار وجودی خاصی برخوردار است این ساختار وجودی موجب شده است که انسان هم از قابلیت صعود و هم از قابلیت سقوط برخوردار باشد. برای اینکه انسان راه صعود را انتخاب کند خدای متعال به انسان لطف نمود و با اراده اختیاریش او را راهنمایی کرد. و در این راستا رسولان را فرستاد. مهمترین و اصلی ترین عنصری که موجب صعود و سقوط انسان می شود نحوه نگرش و انسان شناسی انسان است که یا خود را موجودی مخلوق و وابسته دانسته و به خالقش توجه دارد یا خیر. انسان با نحوه نگرشش مقامی را در عالم امکان برای خود انتخاب می کند و در راستای نحوه نگرش اوست که هویت انسانی انسان شکل می گیرد. خدای متعال برای ظاهر ساختن هویت انسانی انسان که در راستای نگرش او در درونش شکل یافته انسان را مورد امتحان و آزمایش قرار می دهد تا اینکه هر وقت خدای متعال او را در جایگاه انتخاب شده اش قرار داد در اعتراض برای او باز نباشد حقیقت و هویت انسانی انسان در این عالم برای قلیلی از افراد مثل اولیاء الهی ظاهر است و بعد از عالم دنیا برای همه افراد انسان بالعیان ظاهر خواهد شد.
زهیر المسیلینی حمیدرضا رضانیا
الموضوع المنتخب للدراسههو"ولایه المعصومین التکوینیه من وجهه نظر العقل و النقل و العرفان" و أرید من قید "المعصومین" المعصومون الاربعه عشر من أمه نبینا محمد دون غیرهم من سائر الأمم، ولیس هذا یعنی أن غیرهم لیس له هذه الولایه، بل أرید التأکید علی أن موضوع هذه الرساله یتمحور حول اثبات الولایه التکوینیه للمعصومین الأربعه عشر فحسب، وذلک لأن الحدیث عن الولایه التکوینیه بشکل عام خارج عن نطاق الرساله العلمیه التی یجب أن تکون جزئیه قدرالأمکان، و قد قمنا بتقسیم هذه الدراسه- بعد بیان مقدمه تطرقنا فیها ألی بیان أهمیه هذا الموضوع و الأهداف المتوخاه منه-ألی فصول أربعه: الفصل الاول: و قد خصصته للحدیث عن المعنی اللغوی والاصطلاحی للولایه التکوینییه، وسائر المباحث التمهیدیه التی لها علاقه بالمباحث التصوریه لهذا المفهوم. ویتلوه الفصل الثانی الذی اشتمل علی ایضاح مفهوم الولایه التکوینیه من وجهه نظر قرآنیه وروائیه، واستعراض الأدله والشواهد القرآنیه و الروائیه التی تثبت الولایه التکوینیه للمعصومین مردفا لها بأقوال العلماء علی ثبوت الولایه التکوینیه لهم، و بعد ذلک ناقشت أهم الاستدلالات التی استدل بها المنکرون علی نفی الولایه التکوینیه، ثم خصصت فی أخر هذا الفصل بحثا تحت عنوان: (الردود علی الشبهات المطروحه بشأن هذا الفصل) و أجبت فیه عن أهم الشبهات التی لها علاقه بالفصل المذکور ثم یتعقبه الفصل الثالث المخصص للبحث عن مفهوم الولایه التکوینیه من وجهه نظر فلسفیه و علاقتها بنظام العلیه الذی تخضع له هذه الظواهر الکونیه و أشرنا ألی بعض المباحث الفلسفیه و الکلامیه التی لها علاقه بمفهوم الولایه التکوینیه. ثم ختمنا الرساله بالفصل الرابع الذی ضم أهم مباحث العرفان النظری ذات العلاقه بمفهوم الولایه التکوینیه، و تطرقنا الی نظریات العرفاء حول مفهوم الولایه و علاقتها بالأنسان الکامل، و دوره الوجودی فی نظام الکون.
حسین مرتضی انباروی محمد رضاپور
رساله حاضر موضوعش نقش اعتماد به معاد در زندگی بشر می باشد در راستای تبیین آثار و نقش اساسی اعتقاد به معاد در زندگی بشر است. برای فراهم آوردن بستر تحقیق گزارشی از دیدگاههای فلسفه و کلام عرفان اسلامی اراوه شده است و نیز از منظر قرآن و حدیث عقیده معاد مورد توجه قرار گرفته است. نکات مهم رساله صرف احتمال معاد در زمینه های مختلف زندگی تاثیر فراوان دارد. اعتقاد به معاد، دید انسان را نسبت به مرگ متغیر می سازد و انسان مرگ را همچون معبری و پلی می بیند که برای رسیدن به زندگی خیر و جاودان از آن عبور کند. و نگاه معتقد به معاد به مرگ یک نگاه مثبت است که به ملاقات پروردگار می انجامد. شناخت هویت و حصول کمال حقیقی بدون اعتقاد به معاد غیرممکن است هویت انسان و حقیقت او در این هیکل بدنی او خلاصه نمی شود بلکه حقیقت او روح او است که از آن به من و تو حکایت می شود. در حوزه اخلاق، اعتقاد به معاد است که به زندگی معنا می دهد و از پوچی و بی معنایی نجات می دهد اعتقاد معاد تنها عامل برای یافتن ملاک ارزشهای اخلاقی می باشد پروش فضایل اخلاقی در سایه اعتقاد به معاد انجام می پذیرد اعتقاد به معاد بهترین عامل رفع اضطرابهای روحی و روانی از زندگی انسان بوده و آرامشی عمیق و ماندگار را موجب است. در حوزه اجتماعی صحیح ترین و ریشه ای ترین راه حل مسائل اقتصادی اعتقاد به معاد است عقیده معاد نظام اقتصادی را از ظلم و نابرابریها و چپاولگری پاک می کند مشکل نظامهای اقتصادی جهان بی اعتقادی به معاد است اعتقاد به معاد سازندگی واقعی را تعریف و سیر به سوی آن را با نشاط و پرطراوت می سازد و بدان شتاب می بخشد سازندگی کسانیکه بهرمنده از این باورند نسبت به آنان که فاقد این اعتقاد اند سالم تر و با کیفیت تر است اعتقاد به معاد در همه عرصه های حیاب روحیه ایثار و مجاهدت را در انسان می پروراند و موجب می شود که وی در همه میدانها آماده باشد تا آنجا که برای آزمانهای حقیقی و اسلامی جان خود را فدا کند. بهترین ضامن اجرای قوانین اعم از مدنی و مذهبی اعتقاد به معاداست چراکه اعتقاد به معاد در جلوت و خلوت و حتی در نیت بیش از هر عامل بازدارنده ای انسان را کنترل می کند و با یادآوری عدالت الهی که ظرف ظهور آن آخرت است انسان را از انحراف و ظلم باز می دارد. علت اصلی انکار معاد بی بند و باری است شبهات منکرین معاد یا صرفا استبعاد است و یا راجع به برخی مباحث بنیادی چون وجود خدا و چیستی هویت انسان است. لذا انکار معاد انکار خداوند نبوت و دیگر معارف دینی است و سرچشمه همه بدیها انکار معاد است. اعتقاد به معاد بدون التزام عملی به آن از لحاظ تاثیر و نقش با انکار معاد تفاوتی ندارد و قهرا برای بهره مندی این آثار اولا باید نظام بینشها گرایشها و کنشها را براساس اعتقاد به معاد بازسازی نمود. ثانیا موانع التزام عملی به آن را مرتفع نمود.
جمال الدین شوکوراف حمیدرضا رضانیا
انسان کامل یکی از مهمترین موضوعات و دغدغه های متفکران در هر دوره فکری بوده و هست. اینکه انسان کامل کیست؟ و چه ویژه گیهایی را باید دارا باشد و عناصر و مولفه های آن از پرسش های این پژوهش می باشند. این پژوهش درباره انسان کامل از دیدگاه دو متفکر بزرگ شرق و غرب، اسلام و مسیحیت مرتضی مطهری و فریدریش نیچه انجام یافته است. علی رغم اینکه بین این دو متفکر در مبحث انسان همسانی های ظاهری دیده می شود، تفاوتها و ناهمسانی ها خیلی بیشتر است. هم با در نظر گرفتن همین خصوصیت، این پژوهش متشکل از چهار فصل می باشد: بحث های مقدماتی و کلیات و مفهوم شناسی و پیشینه این پژوهش و غیره... بوده است. بحث دوم انسان کامل از نظر استاد مرتضی مطهری مورد مداقه قرار گرفته است. خلاصه دیدگاه شهید مرتضی مطهری این است که «انسان کامل آن انسانی است که کمالات انسانی همگان در وی به اوج خود برسد، یعنی انسان به معنای واقعی کلمه باشد». از دیدگاه فردریش نیچه در باب انسان کامل یا ابر انسان پرداخته ایم. به نظر وی کمال انسان «میل به قدرت است نه نطق و عقل، لذا ابرمرد در منظر او همان قیصر مسیح، گوته ناپلئون است». او خودش را آموزگار ابرمرد می داند. در بخش نهایی به مقایسه انسان کامل استاد مرتضی مطهری و فریدریش نیچه همت گماشته ایم. و نقدهای استاد مطهری به مکتب قدرت و خاصه به نیچه که انسان را در قدرت منحصر نموده و دیگر کمالات انسان را نادیده می گیرد، بیان داشته ایم. نیز با استخراج همسانی ها و ناهمسانی ها بین این دو متفکر خاتمه یافته است. در کل انسان کامل استاد مرتضی مطهری و فریدریش نیچه علاوه بر تفاوتهای مبانی دینی و فلسفی، ناهمسانی های متفاوتی دارد. پس انسان کامل استاد مرتضی مطهری و فریدریش نیچه بیشتر مشترک لفظی است تا مشترک معنوی.
روح الله نصیری اطهر حمیدرضا رضانیا
موضوع پایان نامه تحلیل و تبیین رابطه ملک و ملکوت المیزان و تفسیر التحریر والتنویرجناب ابن عاشور می باشد جناب علامه هم رویکرد عقلی و هم رویکرد نقلی به این موضوع دارد در حالی که جناب ابن عاشور بیشتر با رویکرد نقلی به موضوع پرداخته است این موضوع را در سه بخش معرفت شناسی هستی شناسی و انسان شناسی بررسی کردند و به تناسب هر بخش ملک و ملکوت را تحلیل و تبیین کرده ایم در بخش معرفت شناسی صحبت از علم و ارتباط آن با انسان و ارتباط ادراکات انسان با عوالم هستی به میان آمده است و ادراکات ظاهری و باطنی پلی شده برای معرفت عوالم ظاهری و باطنی. در این بخش جناب علامه علم حصولی را مسبوق به علم حضوری می داند و تجرد علم در کلام علامه جایگاه خاصی دارد در حالی که جناب ابن عاشور اگر چه قائل به تجرد علم و ارتباط انسان با علم است ولی سخنان او بسیار مجمل می باشد. در بخش هستی شناسی جناب علامه عالم هستی را فیض واحد حق تعالی می داند که این فیض واحد دارای مراتب مختلف می باشد و این مراتب به شدت و ضعف و سهمی که از وجود دارند با هم اختلاف دارند علامه عوالم مختلف وجود را همان عوالم مختلف هستی می داند که عبارتند از عالم عقل و عالم مثال و عالم ماده و عالم هستی را مرکب می داند از حقایق شهودی و غیبی و دنیا و برزخ و قیامت را به عنوان ظاهر و باطن عالم معرفی می کند و جناب ابن عاشور عوالم را به عوالم بالا و پایین تقسیم می کند و قائل به عالم ملکوت و مجردات می باشد نظرات هر دو مفسردر این بخش به هم نزدیک استولی جناب علامه علاوه بر رویکرد نقلی با مبانی عقلی به این مباحث پرداخته است در بخش سوم ملک و ملکوت از منظر انسان شناسی بررسی شده است جناب علامه نفس انسان را جسمانیه الحدوث و روحانیه البقا می داند و آن را از عالم امر می داند و جنبه ملکوتی و امری انسان را مقدم بر وجود خلقی او معرفی می کند و قائل به تطابق عوالم انسانی و عوالم هستی می باشد و جناب ابن عاشور نیز انسان را دارای بعد امری و خلقی معرفی می کند و بعد امری او را مقدم بر بعد خلقی می داند و او نیز قائل به تطابق عوالم هستی و عوالم انسانی می باشد.
کلب حیدر حمیدرضا رضانیا
در این مجموعه نحوه ارتباط انسان با خداوند از جهت آزادی و بندگی مورد بحث واقع شده است که دارای پنج فصل می باشد. فصل اول: کلیات و واژه های کلیدی، ارتباط، انسان، خدا، آزادی و بندگی مورد بحث واقع شده. ارتباط:در اصطلاح بمعنای یوستن چیزی به چیزی دیگر است خواه این یوستن ذاتی باشد یا غیر ذاتی وبطور تکوینی باشد یا به نحو تشریعی انسان:زندهّ خدا جوینده ای که می میرد الله:یعنی ذاتی که از کنه اندیشهّ بشری مستور وهمهّ عقول در آن متحیرماندند.در عین حالیکه آن مقام قدسی سزاوارعبادت است وانسان درمقام اضطرار با فطرت خویش به او بناهنده شده واز او امید نجات دارد آزادی: رفع هر نوع وابستگی ومحدودیت های که مانع رسیدن انسان به کمال باشد بندگی: یعنی عبد در مقابل مولی تسلیم محض باشد و از اوامرونواهی او بیروی کند درفصل دوم: بندگی و آزادی وآثار آن از دیدگاه قرآن کریم مورد بررسی قرار گرفته است که خداوند متعال انسان را بعنوان بندهّ خویش معرفی کرده وکمال انسان را در بندگی خویش منحصر ساخته وبه کسانی که از بندگی خدا سربیچی کردند مورد لعن قرار داده البته بخاطر دار امتحان بودن دنیا کمک خودرا به هر دو گروه ارزانی داشته وراه خطا وصواب را به همه نشان داده وعاقبت خیررا برای بندگان خوش بشارت داده یعنی کسانی که ازخدا بیروی کنند سربلند وسعید اند . درفصل سوم: بندگی و آزادی از دیدگاه روایات مورد بررسی واقع شده که در روایات انسان آزاده کسی است که ازبنددنیا و خواهشات نفسانی آزاد باشد وبندهّ واقعی کسی است که به ذات حق تسلیم باشد و در مقابل حق.متواضع باشد ودر مقابل او برای خود حیثیتی قائل نشود ومهمترین مانع در راه عبودیت هوی است وبهترین یاور در راه عبودیت تقوی است و زهد درفصل چهارم: بندگی و آزادی از دیدگاه فلسفه مورد بررسی واقع شده وبیان شده که باقرار گرفتن سه اصل در کنار هم الف:اصل علیت ب:اصل سنخیت بین علت ومعلول ج:اصل عدم صدفه و اتفاق در بدید آمدن موحودات وابستگی انسان باخدا روشن می شود وخاضع بودن انسان در مقابل خدا اثبات می گردد مه عین بندگی است وآزادی نیز برای انسان اثبات می گردد چون انسان موجودی است مختار و صاحب اراده ودارای جوهری که در حال حرکت است بس انسان مجبور است که آزاد باشد اما باید راهی را انتخاب کند که با طبیعتش ملائم باشد که آن تقوی است و از راهی که برای طبیعتش نا ملائم است بگریزد که آن فجور است و بی تقوائی بس با این بیان نظری? افرادی مثل سارتر که آزادی را به معنای بی بندوباری تعبیر می کنند رد می شود. درفصل پنجم: بحث سعادت از دیدگاه عقل و نقل مورد بررسی واقع شده وبیان شده که انسان رستگار کسی است که بند? خداوند باشد و از خدا بیروی کند که در قبال بندگی بروردگار در دنیا حیات طیبه ودر آخرت حیات جاودانی بر از نعمتهای فراوان نصیبش می شود و در آخر نتیجه گیری نهایی صورت گرفته که انسان طبق نحوه نگرش خود از جهان و انسان و خدا , آزادی و بندگی و سعادت را معنی می کند اما سعادت واقعی در همان است که اسلام برای انسان بیان نموده ... و آن اطاعت از خداوند متعال است.
حمیدرضا رضانیا شهرام پازوکی
چکیده ندارد.