نام پژوهشگر: غلامحسین غلامحسینزاده
ناهید طهرانی ثابت تقی پورنامداریان
صنایع بدیعی از دیرباز مورد توجه و استفاده ی شاعران و نویسندگان بسیاری بوده است. علی رغم تغییراتی که در شعر نو به وجود آمده و با وجود اظهارات صریح نیما مبنی بر ناکارآمدی دانش بدیع، حضور آرایه های ادبی را در شعر نو نمی توان انکار نمود. بررسی و تحلیل ویژگی های کمی و کیفی این صنایع در شعر چهار تن از مشهورترین شاعران نوپرداز یعنی نیما، سپهری، اخوان و شاملو هدف این پژوهش است، که در آن ضمن بررسی تاریخ بلاغت عربی و فارسی، دانش بدیع از دیدگاه علوم زبان شناسی و نشانه شناسی با روشی توصیفی- تحلیلی، مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته است. مطالب این رساله در هفت فصل تدوین شده است. فصل اول به بیان مسأله و فرضیات و پیشینه ی تحقیق اختصاص دارد. بررسی تحلیلی تاریخچه ی بلاغت و بدیع در زبان عربی و فارسی در فصل دوم آمده، که طی آن جایگاه بدیع در میان علوم بلاغی به خوبی روشن شده است. فصل سوم به موضوع بدیع از دیدگاه مطالعات زبان شناختی اختصاص یافته که در آن قابلیت های آموزه های مکتب فرمالیسم، مطالعات زبان شناختی شعر، دانش نشانه شناسی و نیز زبان شناسی متن در بررسی فنون بدیع در نظر بوده است. از آن جا که در برخی از تعاریف موجود، ابهاماتی وجود دارد، فصل چهارم به بررسی تاریخی- تحلیلی شش صنعت بدیعی یعنی واج آرایی، هجاآرایی، سجع، جناس، تضاد و ایهام اختصاص و در انتها ضمن تبیین تقسیم بندی های موجود فنون ادبی، تقسیم بندی دیگری مبتنی بر انواع تداعی ارائه شده است که در تحلیل ویژگی های صنایع بدیع در شعر نو کارآمد است. در فصل پنجم تعاریف موجود حدود هفتاد صنعت رایج به شکلی تطبیقی آمده است. در فصل ششم ضمن بررسی ویژگی های شعری شاعران مذکور، صنایع بدیعی در مقیاسی برابر یعنی در هشتاد صفحه از اشعار پایانی دفتر شعر نیما، حجم سبز سپهری، آخر شاهنامه ی اخوان و باغ آینه ی شاملو استخراج شده است. فصل هفتم به نتیجه گیری اختصاص یافته است. نتیجه ی نهایی این که صنایع بدیعی در شعر نو بر اساس انواع تداعی شکل گرفته و قصد و عمدی در کاربرد آن ها دیده نمی شود. اگرچه شاعران قصد صنعت پردازی نداشته اند، اما هر کدام به نوعی خاص اهتمام بیشتری داشته، که این موضوع با ذهنیت شاعرانه و ویژگی های زبانی و فکری آنان قابل توجیه است. از میان صنایع موجود، فنون لفظی بدیع که ما آن را در این رساله تداعی های آوایی نامیده ایم، بیشترین مقدار را به خود اختصاص داده است. صرف نظر از کیفیت به کار بردن فنون بدیعی که در بخش نتیجه گیری به آن پرداخته شده، اخوان بیش از دیگران و سپهری کمتر از صنایع بدیعی استفاده کرده اند.
لیلا مرادی غلامحسین غلامحسینزاده
با اینکه فنون روایتپردازی از دیرباز مورد توجه نویسندگان و منتقدان بوده است، اما برخی از وجوه آن تا قرنهای متمادی مغفول مانده و اخیراً درباره آنها مباحث دقیقی مطرح شده است. یکی از این مباحث، بحث دیدگاه روایتگری در داستان است که نظریهپردازانی همچون ژرار ژنت، واین بوث، میکی بال، سیمور چتمن، رولان بارت و استانزل و دیگران درباره آن نظرهای مختلفی ارائه کردهاند. یکی از جدیدترین نظریات در این حوزه، دیدگاه روایتگری سیمپسون است که با استفاده از ابزارهای زبانشناختی و به شکلی دقیق و نظامیافته، انواع متفاوت شیوههای روایتگری را تقسیمبندی و تحلیل میکند. در طرح او دیدگاههای مکانی، زمانی و روانشناختی یک روایت؛ و چگونگی تشخیص آنها تحلیل و بررسی میشود تا دیدگاه ایدئولوژیکی نویسنده داستان تعیین و تبیین شود. تحقیق حاضر، به نقد و بررسی نظریه مذکور اختصاص یافته است و برای بخش تحلیلی رساله، از روایتهای مثنوی مولوی استفاده شده است که یکی از موفقترین آثار روایی در جذب مخاطب است. از این رو در این تحقیق پس از تعریف دقیق زاویهدید و امکانات مختلف آن، سطوح چهارگانه نظریه سیمپسون معرفی و تحلیل شده است. سپس روایتهای دفتر اول مثنوی (ده روایت) در چارچوب مدل مذکور مورد تحلیل و بررسی قرار گرفته است؛ آنگاه نقش دیدگاه روایتگری در روایتهای مذکور تحلیل شده و نشان داده شده است که مولانا در لحظات پردازش روایتهای مثنوی تا چه اندازه و چگونه از ظرفیتها و امکانات مختلف دیدگاه روایتگری، برای ایجاد جذابیت و تأثیر بر مخاطب استفاده کرده است؛ و نوع راوی و زاویهدید و موضع او چه ارتباط معناداری با محتوای روایتها دارد.