نام پژوهشگر: یارعلی کرد فیروزجایی
مرتضی یوسفی راد غلامرضا بهروزلک
چکیده مسأله مشارکت مردم در امور سیاسی از دغدغه های اساسی متفکرین سیاسی عصر حاضر می باشد. چنین دغدغه ای امروزه در قالب نظام های سیاسیِ مردم سالار در تلقی های مختلف خود را نشان داده است. مساله این رساله آن است که در فلسفه سیاسی مشاء مردم از چه جایگاهی در امر سیاست برخوردارند؟ جامعه سیاسی ما ناگزیر است یا به مفاهیم تولیده شده خاصه مسأله مردم سالاری در همان هنجارها و انگاره های فکری که چنین مسأله در آنها تولید شده تن در دهد و آن را پذیرا باشد یا با توجه به سنت فلسفی خود و با اعتقاد به توانمندی آن نسبت به جایگاه برجسته مردم، آن را به بازتولید وا دارد. فلسفه سیاسی مشاء والگوی حکومت مطلوب آن از جمله سنت های توانمند فلسفی حیات سیاسی گذشته ماست که در زمان خود توانمندی خود را در مواجهه با رویکرد غایت گرایانه از زندگی سیاسی نشان داده است. پرسش آن است الگوی حکومت مطلوب فلسفه سیاسی مشاء از چه ماهیتی برخوردار بوده و از چه قابلیت ها و ظرفیت هایی برای جایگاه و نقش آفرینی مردم در امر سیاست برخوردار می باشد؟ ادعا آن است که فلسفه سیاسی مشاء در عصر خود الگوی حکومتی خود را بر پایه حاکمیت عقل و شرع و پیوند دین و دنیا و معنویت ارائه نمود و ماهیتی عقلانی ـ وحیانی به خود گرفت و در عصر حاضر نیز بنیان های نظری و معرفتی آن مولد ظرفیتی است که می تواند مسأله مردم سالاری را در هنجارها و انگاره های نظری و ارزشی خود بازتولید نماید و الگوی حکومتی خود را حکومتی مردم گرا و سازگار با مردم سالاری نشان دهد درعین حال لازم نیاید نظام سیاسی ملتزم به رویکردهای اومانیستی، سکولاریستی و فردگرایی از مردم سالاری گردد آن گونه که در لیبرال دموکراسی مشهود است. در مبانی نظری و معرفتی حکومت مطلوب فلسفه سیاسی مشاء، مشارکت مردم هم شرط وجود و بقاء و هم شرط کمال فرد است و نیز هم در سطح نیازهای مادی و معنوی و هم در سطح مصالح فردی و مصالح جامعه نقش آفرینی می کند. از سوی دیگر تحقق این نوع مشارکت متوقف بر حضور و مشارکت مردم در ساختار قدرت در امر تصمیم گیری های کلان می باشدو در نهایت در این نوع حکومت، رسالت و وظیفه حکومت دخالت دادن فرد در سرنوشت سیاسی خود بوده و وظیفه فرد مشارکت کردن در قدرت و تصمیم گیری ها جهت حفظ وجود و فعلیت و تکمیل کمالات خود است و حکومت نیز با لزوم فراهم ساختن زمینه های آن، ناگزیر از پاسخگویی به خواسته ها و نیازمندی های مردم در دو سطح مادی و معنوی می باشند.
محمدعلی شمس آبادی محمدتقی یوسفی
مباحث الهیات بالمعنی الاخص در آثار ابن سینا و ملاصدرا به صورت مشروح مورد بحث قرار گرفته است و آیت الله جوادی آملی به عنوان یکی از حکمای معاصر به آنها توجه داشته و در جهت توضیح و تبیین آنها مباحث شایان توجهی ارائه کرده است و به پاره ای از شبهات نیز پرداخته اند. آیت الله جوادی آملی در برهان صدیقین دیدگاه صدرا را به طور کامل نمی پذیرد و دیدگاه علامه طباطبائی را می پسندد. در برهان امکان و وجوب بعد از پذیرش دیدگاه صدرا، یادآوری می¬کند که تحلیل فقری امکان صدرا، ریشه در سخنان گذشتگان دارد. ارزش برهان معجزه در دیدگاه ایشان به برهان امکان و وجوب است. به نظر ایشان برهان نظم در دیدگاه متکلمان غربی، بر خلاف فیلسوفان و متکلمان مسلمان یک برهان تام است. ایشان با چند تقریر به تبیین برهان پرداخته و ضعف آن را محدودیت کبرای قیاس دانسته و برای اثبات¬گری آن نیاز به تتمیم را مورد توجه قرار داده است. برهان حرکت و برهان حدوث دو برهانی هستند که در یک جا امّا به صورت مجزّا که البته غیر تام هستند، تقریر شده است. در برهان فطرت، مشکل اصلی برهان را صغرای آن می¬داند. در ادامه، تقریر و اشکالات برهان وجودی آنسلم و تجربه دینی و براهین اخلاقی مورد بررسی قرار گرفته است. در صفات خداوند سعی بر این شده که اکثریت صفات ذاتی و فعلی از جهت ایجابی و سلبی در مکاتب سه گانه و از دیدگاه آیت الله جوادی آملی مورد بررسی قرار گیرد. البته در افعال خداوند با توجه به سهم و فهم کتب، ایشان تقریر و تبیین کامل و متفاوتی ندارند.
ستار سبحانی نیا محمد تقی یوسفی
چکیده: یکی ازمهمترین مباحث فلسفه اخلاق، بحث رابطه دین واخلاق است.این بحث از با سابقه ترین مباحث فلسفه اخلاق به شمار می رود و شاید بتوان آن را ازنخستین مسائل فلسفه اخلاق در یونان باستان به شمار آورد. نیز می توان در میان اندیشمندان مسلمان مسئله دین واخلاق را از کهن ترین و پرنزاع ترین مسائل فلسفه اخلاق به شمار آورد، گرچه به این عنوان نبوده بلکه تحت عنوانی چون حسن و قبح افعال مطرح بود.به طور کلی همه دیدگاه های مطرح شده را می توان تحت سه دیدگاه کلی تباین ، اتحاد ، تعامل فرض کرد، عده ای اعتقاد دارند که بین دین واخلاق تباین وجود دارد و بین آنها هیچ رابطه ای نیست.برخی هم معتقدند که بین دین واخلاق اتحاد وجود دارد. برخی دیگر هم قائل به رابطه تعامل بین دین واخلاق می باشند.آیت الله مصباح یزدی نیز به عنوان یکی از اندیشمندان مسلمان در مورد رابطه دین و اخلاق اعتقاد دارند که دین و اخلاق از جهت مبنایی با هم اتحاد و وحدت دارند واین وحدت به شکل جزء و کل می باشد. یعنی اگر دین را به عنوان یک کل در نظر داشته باشیم،اخلاق بخشی از ارکان اصلی این کل به حساب می آید. اخلاق بخشی از دین است.زمانی که ما دین را تعریف میکنیم واجزاءآن را بررسی می کنیم می بینیم که اخلاق یکی از سه جزءدین است و اخلاق اگر بخواهد ثابت و بدون تغییر باشد ضامن لازم دارد و آن چیز غیر از توحید نمی باشد و از طرف دیگر ایمان نیز بوسیله اخلاق کریمه حفظ می شود.در این تحقیق ما به بررسی اجزاء، قلمرو ،کارکردها، و هدف دین و اخلاق پرداختیم . طبق دیدگاه ایشان، دین دارای قلمروی گسترده و دارای کارکردهای مختلفی می باشد، دین درعرصه های متفاوت زندگی بشر وارد شده و دارای برنامه هست.لذا به نظر ایشان دین و اخلاق هم در اجزاء و هم در کارکردها و هم در قلمرو دارای ارتباط با همدیگر می باشند و در نهایت از مجموع کلمات استاد مصباح این نتیجه را برداشت کردیم که، از منظر وی بین دین واخلاق رابطه هست البته نه تباین و نه تعامل بلکه رابطه از نوع اتحاد جزء وکل می باشد. لذا نسبت به این دیدگاه اشکالاتی مطرح شده که از منظر استاد مصباح به آنها پاسخ دادیم. ازمجموع نظرات استاد این نکته را برداشت کردیم که اگر دین واخلاق را آن گونه که در غرب تعریف می کنند تعریف کنیم، شاید این اشکالات وارد باشد اما با تعریفی که ما در اسلام از دین واخلاق داریم و اخلاق را جزء دین می دانیم این اشکالات وارد نمی باشند.
رامین باباحسینی یارعلی کرد فیروزجایی
فلسفه اسلامی از علوم رایج در زمان ماست که علی رغم دانش آموختگان فراوان، در مسیر رشد و بالندگی خود مورد، نقدها وچالش های فراوانی قرار گرفته است. فلسفه اسلامی به حکم وصفی که او را همراهی می کند دانشی است که با اسلام نسبت دارد و افزون بر آن که فیلسوفان آن مسلمان بوده اند، از فرهنگ اسلامی نیز تأثیر پذیرفته است، از این روی فلسفه ی اسلامی در یک تعریف ساده عبارت است از نظام عقلانی ای که در طرح مسائل و استدلالات جدید، تصحیح برخی خطاهای فلسفی، اهتمام بیشتر به مسائل خاص و ...متأثر از معارف اسلام بوده و پیرامون موجود بما هو موجود بحث می کند. فلسفه ی اسلامی دارای کارکردهایی است همچون: - بررسی و تبیین مبانی فلسفی علم کلام - بررسی و تبیین مبانی فلسفی علوم انسانی اسلامی مانند مبانی هستی شناسی، معرفت شناسی و انسان شناسی - تبیین مبانی عقلی نظام سیاسی اسلام و دفاع از آنها به فلسفه ی اسلامی اشکالات و شبهاتی همچون ناسازگاری فلسفه با آموزه های اسلام، تقلیدی بودن فلسفه ی اسلامی، نهی اسلام از فلسفه و.... وارد شده است که علّت عمده ی طرح این گونه شبهات، نا آشنایی با تبیین صحیح اندیشه ها و مسائل فلسفی می باشد.
زهرا باغبانان عسکری سلیمانی امیری
در این تحقیق به نقد و بررسی نظریه اعتبارات شیخ اشراق از دیدگاه صدرا پرداخته شده است . تقسیم مفاهیم و درک تمایز آنها از دیرباز مورد توجه متفکران بوده است . در فلسفه اسلامی سهروردی بیش از همه به این مسئله توجه کرد و برای پیشگیری از خلط اعتبار و حقیقت ، صفات را به دو دسته تفکیک کرد: 1- صفات عینی ( معقولات اولی ) صفاتی هستندکه مستقیم از خارج گرفتــه شــده و از آن حکـایت می کنند ، مثل : سیاهی . 2- صفات ذهنی ( معقولات ثانی ) صفاتی هستند که بعد از تحقق صفات عینی در ذهن – با توجه به حیثیت های ذهنی آنها – از این صفات گرفته شده و بر آنها – از همین حیث ذهنیت – عارض می شوند ؛ یعنی فقط وجود ذهنی دارند برخلاف صفات عینی که هم وجود خارجی دارند و هم وجود ذهنی دارند . شیخ اشراق مفاهیم فلسفی مثل وجود ، وجوب ، امکان و ... را مانند مفاهیم منطقی ، از معقولات ثانی ( ذهنی صرف ) دانست . او برای تفکیک صفات ذهنی از عینی ، دو معیار را به عنوان قسطاس مطرح کرد : 1- معیار اول : « کل ما حصل من وقوعه التکرر و التسلسل فهو امر ذهنی اعتباری » این قاعده تنها عدم زیادت خارجی معقولات ثانی را اثبات می کند ؛ ولی شیخ اشراق از آن عدم خارجیت معقولات ثانی را نتیجه گرفت . 2- معیار دوم : « کل مایمتنع تاخره عن وجود موصوفه فهو اعتباری » شیخ اشراق ، با استدلال و با کمک این معیارها اعتباری بودن وجود ، امکان ، وجوب، جوهریت و لونیت و ... اثبات کرد. صدرا نیز صفات را به دو قسم عینی و ذهنی تقسیم کرد ، اما صدرا صفات عینی را به عکس شیخ اشراق ، منحصر در صفات انضمامی ندانست ؛ بلکه صفات انتزاعی یعنی مفاهیم فلسفی را نیز از صفات عینی می داند . به نظر صدرا صفات انتزاعی ( معقولات ثانی فلسفی) علی رغم اینکه فاقد فرد خارجی اند ، ولی دارای مصداق خارجی هستند و اشیاء خارجی و ذهنی ، و معقولات اولی اعم از آنکه در خارج یا ذهن باشند به آنها متصف می شوند ، مفاهیم فلسفی بهره و حظی هرچند ضعیف از وجود دارند ، آنها در خارج وجود مستقل ندارند ولی به وجود منشأ انتزاع خود موجود هستند ، و ذهنی صرف نیستند و صدرا بر خلاف شیخ اشراق تنها مفاهیم منطقی را ذهنی صرف دانست . به نظر صدرا ، حقیقت وجود ، اصیل است و متن خارج را پر کرده است . و مفاهیم فلسفی حیثیات انباشته در متن وجودند که با هم تغایر وجودی دارند که تغایر آنها ، اختلاف مراتب وجودی یک وجود واحد است . که هر مرتبه ، از آن حیثیت که در مرتبه خاصی قرار دارد،بهره خاصی از وجود دارد ، که مغایر با دیگری است .
زهراسادات حسینی یارعلی کرد فیروزجایی
چکیده ندارد.