نام پژوهشگر: محمدسعید عبدخدایی
معصومه محمدحسین زاده مقصود امین خندقی
پژوهش حاضر به بررسی رابطه بین انگیزش تحصیلی و خودکارآمدی کامپیوتری دانشجویان دوره های آموزش الکترونیکی و میزان رضایت آنان از برنامه های درسی این دوره ها پرداخته است. روش پژوهش توصیفی، از نوع همبستگی است. جامعه آماری این پژوهش شامل تمامی دانشجویان دانشگاه فردوسی که در نیمسال دوم سال تحصیلی 89 – 88 حداقل یک واحد الکترونیکی می گذرانند، می باشد. نمونه با حجم 240 نفر از جامعه (n=800) انتخاب شده است. برای جمع آوری اطلاعات از سه پرسشنامه انگیزش تحصیلی، خودکارآمدی کامپیوتری و احساس رضایت دانشجویان از برنامه های درسی این دوره ها، استفاده شده است. روایی و پایایی پرسشنامه با استفاده از نظر اساتید و متخصصان و روش آلفای کرونباخ تایید شده و برای تجزیه و تحلیل داده ها از آزمونهای آماری رگرسیون چندگانه، پیرسون، اسپیرمن، t-test، anova و مقایسه میانگین با ارزش ثابت، استفاده شده است. تجزیه و تحلیل داده ها نشان داد که نمره انگیزش تحصیلی، خودکارآمدی کامپیوتری و میزان رضایت دانشجویان از برنامه های درسی دوره های آموزش الکترونیکی بیشتر از میانگین است، اما این میزان از نقطه مطلوب کمتر است. بین میزان انگیزش تحصیلی دختران و پسران و نیز بین انگیزش تحصیلی دانشجویان دانشکده های مختلف تفاوت معناداری مشاهده نشد. دانشجویان دانشکده ریاضی نسبت به دانشکده های دیگر از خودکارآمدی کامپیوتری بیشتری برخوردار بودند، همچنین پسران نسبت به دختران دارای خودکارآمدی کامپیوتری بیشتری بودند. رضایت دانشجویان دانشکده های علوم انسانی بیشتر از دانشجویان دانشکده های علوم تجربی و ریاضی بود. رابطه معناداری بین سه متغیر مشاهده نشد. همچنین نتیجه رگرسیون چندگانه نیز نشان داد که نمی توان رضایت از برنامه-های درسی دوره ها را بر حسب میزان انگیزش تحصیلی و خودکارآمدی کامپیوتری آنها پیش بینی کرد. واژه های کلیدی: آموزش الکترونیکی، برنامه درسی، انگیزش تحصیلی، خودکارآمدی کامپیوتری، رضایت از دوره.
صفیه اخلاقی امیری بهرامعلی قنبری هاشم آبادی
هدف از این پژوهش بررسی اثربخشی زوج درمانی گروهی مبتنی بر خودنظم بخشی بر افزایش صمیمیت زناشویی بود. این پژوهش با بهره گیری از مبانی تئوری خودنظم بخشی، به منظور ارتقاء صمیمیت بین زوج ها طراحی شده است. محتوای اساسی زوج درمانی مبتنی بر خودنظم بخشی این است که خود زوج ها (نه درمان گر)، تغییرات طولانی مدتی را در رابطه شان ایجاد کنند. جامعه ی آماری این پژوهش عبارت بود از زوج های مراجعه کننده به منظور دریافت خدمات مشاوره و روان درمانی در حوزه ی مسائل زناشویی به کلینیک روان شناسی دانشگاه فردسی در زمستان 1388 و بهار 1389. نمونه شامل 8 زوج بود که در دو گروه آزمایش و کنترل گمارده شده و گروه آزمایش، 5 جلسه گروهی زوج درمانی مبتنی بر خودنظم بخشی را دریافت نمودند. یافته های حاصل از پژوهش نشان داد زوج درمانی گروهی مبتنی بر خودنظم بخشی موجب افزایش معنادار صمیمیت دریافتی (فرضیه ی اصلی)، صمیمیت عاطفی، جنسی، عقلانی و تفریحی در مقایسه با گروه کنترل شده، اما بر صمیمیت انتظاری تأثیری نداشت (فرضیه ی فرعی الف). همچنین مشخص شد که جنسیت آزمودنی ها تأثیری بر میزان اثربخشی زوج درمانی مبتنی بر خودنظم بخشی نداشت (فرضیه ی فرعی ب). به علاوه این شیوه ی درمانی موجب کاهش معنادار فاصله ی بین صمیمت دریافتی و صمیمیت انتظاری گروه آزمایش، در مقایسه با گروه درمان شد (فرضیه ی فرعی ج). نتیجه گیری نهایی این است که زوج درمانی گروهی مبتنی بر خودنظم بخشی می تواند شیوه ای موثر در ارتقاءصمیمیت زناشویی بوده و درمان گران و مشاوران در حوزه ی زوج درمانی می توانند با به کارگیری فراصلاحیت های خودنظم بخشی به درمانی کوتاه مدت و موثر دست یابند. در
فرناز روشنی حسین حسن آبادی
چکیده: امروزه ، شیوع ناسازگاریهای زناشویی عامل مهمی در سلامت جسمی و روانی زوجین و فرزندانشان شناخته شده است و متخصصین سلامت روان را بر آن داشته که توجه بیشتری به حیطه زوج درمانی داشته باشند. در میان رویکردهای زوج درمانی، رویکرد عقلانی هیجانی رفتاری و رویکرد هیجان مدار دو روش درمان کاملا متفاوت هستند که اساسا دیدگاه نظری متفاوتی به مقوله ناسازگاریهای زناشویی دارند. از این رو، پژوهش حاضر بر آن شد به مقایسه اثر بخشی این دو رویکرد بر افزایش میزان سازگاری زناشویی در زوجهای ناسازگار می پردازد . این تحقیق از نوع شبه آزمایشی با پیش آزمون ، پس آزمون و گروه گواه است . بدین منظور تعداد 24 نفر از افراد متاهل که بدلیل تعارضات زناشویی به مراکز مشاوره خصوصی و کلینیک دانشکده روانشناسی دانشگاه فردوسی مراجعه نمودند ، با روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند . از این تعداد ، 16 نفر در دو گروه آزمایشی و 8 نفر در گروه کنترل قرار گرفتند و درمان بر روی هر یک از زوجین اجرا گردید . تمام این افراد پرسشنامه سازگاری زناشویی (das) را در سه مرحله پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری 2 ماه بعد از خاتمه درمان تکمیل کردند. افراد گروههای آزمایشی در 10 جلسه درمان 1 ساعته شرکت کردند. نتایج نشان می دهد بین هر دو گروه درمانی و گروه کنترل از نظر اثربخشی درمان تفاوت معناداری وجود دارد. این یافته ها نشانگر آنست که هر دو عامل باورهای غیر منطقی و دلبستگی ناایمن میتواند باعث کاهش سطح سازگاری زناشویی شود و درمان آنها در افزایش رضایتمندی زناشویی نتیجه بخش است. اما بین میزان اثر بخشی دو گروه آزمایشی با هم تفاوت معنی داری وجود نداشت.
الهام محمدپورشورچه محمدسعید عبدخدایی
در مطالعه ی حاضر، توانایی تمایزگذاری افراد افسرده از افراد مضطرب و گروه کنترل در آزمون ترکیبی تصویری-زیر آستانه ای استروپ هیجانی، در مقایسه با آزمون استروپ هیجانی استاندارد بررسی شد. به این منظور، آزمون ترکیبی استروپ هیجانی فوق و آزمون استروپ هیجانی استاندارد، هر دو در حیطه ی افسردگی، با یکدیگر مقایسه شدند. پیش از اجرای این دو آزمون مذکور، پرسشنامه های اضطراب و افسردگی بک به عنوان معیار مقایسه اجرا شد. به این ترتیب، نخست این سوال مورد آزمون قرار گرفت که آیا آزمون ترکیبی تصویری زیر آستانه ای استروپ می تواند افراد افسرده را از افراد کنترل و افراد مضطرب تمیز دهد. در مرحله ی بعد، سوال این بود که آیا توانایی تشخیصی افسردگی در آزمون ترکیبی-تصویری زیرآستانه ای استروپ هیجانی دقیق تر از آزمون استروپ هیجانی استاندارد است. شرکت کنندگان افسرده با ملاک معناداری در آزمون افسردگی بک - متوسط و شدید(??n= ) و شرکت کنندگان مضطرب با ملاک معناداری در آزمون اضطراب بک – متوسط و شدید(اما عدم معناداری در آزمون افسردگی بک) (??n= ) و شرکت کنندگان کنترل با عدم معناداری در هر دو آزمون افسردگی و اضطراب بک(??n= ) در آزمون های استروپ هیجانی استاندارد و ترکیبی بررسی شدند. در آزمون استروپ ترکیبی مورد بررسی، هر تصویر از میان ?? تصویرغمگین، ?? تصویر شاد و ?? تصویر خنثی، به مدت ?? میلی ثانیه قبل از ارائه ی یک کلمه-رنگ همخوان یا ناهمخوان ارائه شد. پاسخ شرکت کنندگان به صورت دستی بوسیله ی فشردن کلید های مشخص شده روی کیبورد کامپیوتر انجام شد. شرکت کنندگان باید رنگ صحیح کلمه را در سریع ترین زمان تشخیص می دادند و کلید مورد نظر را می فشردند. نمرات تداخل توسط نرم افزار مورد استفاده محاسبه شد. نتایج به دست آمده، وجود همبستگی میان میانگین نمره ی افسردگی از پرسشنامه ی افسردگی بک به عنوان معیار و نمرات تداخل در کلمه-رنگ های ارائه شده بعد از تصاویر غمگین به طور همخوان و ناهمخوان درآزمون استروپ ترکیبی تایید نکرد. همچنین ملاک معناداری تحلیل واریانس، مبنی بر تفاوت میان دو آزمون استروپ هیجانی استاندارد و استروپ هیجانی ترکیبی مشاهده نشد. واژه های کلیدی: افسردگی، آزمون استروپ ترکیبی تصویری-زیرآستانه ای استروپ هیجانی، آزمون استروپ هیجانی استاندارد، اعتبار افتراقی
حسین خادمیان سیدعلی کیمیایی
هدف پژوهش حاضر، بررسی رابطه بین ابعاد مختلف کارکردهای روان شناختی خانواده با کیفیت زندگی، خودکارآمدی وراهبرد های مقابله ای نوجوانان بود. دراین پژوهش تعداد 397 نفر از دانش آموزان مقطع متوسطه شهرستان شاهرود که درسال تحصیلی 90-89 در مدارس مقطع متوسطه این شهرستان مشغول به تحصیل بودند ازطریق روش نمونه گیری خوشه ای چند مرحله ای به عنوان نمونه انتخاب شدند. به منظور جمع آوری اطلاعات از پرسش نامه های، کارکردهای روان شناختی خانواده ، مقیاس خودکارآمدی عمومی شرر و مقیاس ارزیابی کیفیت زندگی سازمان بهداشت جهانی استفاده شد. نتایج نشان داد، بین کارکرد های روان شناختی درابعاد ارتباط، پیشرفت، سوادعاطفی، معنویت ومذهب، اوقات فراقت، ساختار وسازمان، احساس امنیت، حل تعارض، رفت وآمد واستقلال با کیفیت زندگی همبستگی مثبت وبعدکنترل همبستگی منفی معنادار وجوددارد. بین ابعاد ارتباط، پیشرفت، سواد عاطفی، ساختار وسازمان، حل تعارض واستقلال با خودکارآمدی همبستگی مثبت وبا کنترل رابطه منفی وجود دارد. ابعاد ارتباط، سوادعاطفی، معنویت ومذهب، احساس امنیت واستقلال با راهبرد مقابله ای مساله محور همبستگی مثبت وابعاد پیشرفت، احساس امنیت واستقلال با راهبرد مقابله ای هیجان مداررابطه منفی و ابعاد اوقات فراغت وکنترل با راهبرد مقابله ای هیجان مدار رابطه مثبت داشت. نتایج نشان داد که 48 درصد از واریانس کیفیت زندگی، 32 درصداز واریانس خودکارآمدی و14 درصد از واریانس راهبرد مقابله ای مساله مدار و10 درصد از واریانس راهبرد مقابله ای هیجان مدار ناشی ازکارکرد های روان شناختی خانواده می باشد. ودرنهایت نتایج بیانگر تفاوت دربین دانش آموزان دختر وپسر درمیزان ونوع کارکردهای روان شناختی خانواده، کیفیت زندگی ، خودکارآمدی وراهبرد های مقابله ای بود.
فاطمه شریفی حسین کارشکی
پژوهش حاضر با هدف بررسی رابطه ادراک دانش آموزان از سبک های فرزندپروری والدین با خودتنظیمی و جهت گیری مذهبی آنان انجام گرفته است. جامعه آماری این پژوهش کلیه دانش آموزان مقطع متوسطه ناحیه 2 شهر کرمان در سال تحصیلی 90-89 می باشد. نمونه پژوهش شامل 385 نفر از دانش آموزان دختر و پسر است که به روش نمونه گیری خوشه ای انتخاب شدند. داده ها از طریق پرسشنامه های ادراک سبک فرزندپروری والدین گرولنیک و جهت گیری مذهبی آذربایجانی و خودتنظیمی ولرند و همکاران جمع آوری شد. روش تحقیق توصیفی از نوع همبستگی است. نتایج پژوهش برای فرضیات که با روش معادلات ساختاری انجام شد، نشان داد که بین ادراک از سبک فرزند پروری والدین و جهت گیری مذهبی وخودتنظیمی تحصیلی دانش آموزان ارتباط مثبت و معناداری وجود دارد و همچنین بین جهت گیری مذهبی و خودتنظیمی نیز ارتباط معناداری وجود دارد و جهت گیری مذهبی می تواند خودتنظیمی را به صورت معکوس پیش بینی کند. نتایج پژوهش برای پاسخدهی به سوالات نشان داد که بین خودتنظیمی در دختران و پسران تفاوت معنادار است. همچنین در جهت گیری مذهبی بین دختران و پسران تفاوت معناداری مشاهده شد. دختران از پسران هم خودتنظیم ترند و هم در متغیر اخلاق عملکرد بهتری نسبت به پسران دارند.
رضا مسرور غلامرضا رییسیان
رازداری که فضیلتی اخلاقی و رفتاری است، ابعاد گسترده ای دارد ،از طرفی مسائل اخلاقی در هر مکتبی از جایگاه والایی برخوردارند. در این پژوهش سعی شده است تادیدگاه اسلام(قرآن وحدیث)_بعنوان دین اخلاق_و روانشناسی_بعنوان علم رفتار شناسی_در خصوص جایگاه رازداری وابعاد آن به دست آید،همچنین با نگاهی جامع به آیات وروایات مرتبط با موضوع و تحلیل های رفتاری روانشناسی علاوه بر دستیابی به نظر جامع وکامل اسلام و روانشناسی نسبت به ابعاد مختلف موضوع،موارد تناقض و یا ابهام_با محوریت روایات_رفع گردد،همچنین نقش و اهمیت رازداری در روابط اجتماعی وعاقبت فرد وجامعه، آشکار گردد.با پژوهش انجام یافته، علاوه بر دستیابی به اهداف فوق ،همراه ساختن تحلیل های روانشناسی در کنار روایات، بالندگی معارف اسلامی را نشان داد وروشن نمود که عالی ترین و ژرف ترین اصول ونکات نسبت به موضوع اخلاقی رازداری در چهارده قرن پیش در کلام الهی و معصومین(علیهم السلام) متجلّی شده است و سخنان روانشناسان موی?دی بر آیات الهی و کلام معصومین(علیهم السلام) است.
بی بی مریم سالاری حسین کارشکی
یکی از اهداف مورد تاکید در هر نظام آموزشی، بویژه در آموزش عالی افزایش و بهبود مهارت های تفکر انتقادی در فراگیران است. با این وجود تفکر انتقادی بدون گرایش نسبت به آن کسب نخواهد شد. بنابراین بررسی عواملی که بر گرایش به تفکر انتقادی موثرند، موضوعی ارزشمند است. هدف این پژوهش بررسی روابط میان ادراکات محیطی و انگیزش درونی با گرایش به تفکر انتقادی بر اساس یک الگوی علی است. نوع این پژوهش همبستگی است و جامعه آماری پژوهش کلیه ی دانشجویان مقطع کارشناسی دانشگاه فردوسی مشهد در سال تحصیلی 89-90 می باشد. نمونه مورد مطالعه شامل 359 نفر است که با استفاده از روش نمونه گیری طبقه ای غیرنسبی انتخاب شدند. ابزار مورد استفاده برای جمع آوری داده ها شامل پرسش نامه گرایش به تفکر انتقادی کالیفرنیا (فاسیون و همکاران، 1992)، فرزندپروری ادراک شده (ریان، گرولنیک و دسای، 1997)، ارزشیابی کلاسی ادراک شده (الخروصی، 2009) و انگیزش درونی (آمابیل، 1994) بود. برای تحلیل داده ها از ضریب همبستگی پیرسون به منظور بررسی رابطه بین متغیرها استفاده شد، نتایج نشان داد که رابطه فرزندپروری ادراک شده با انگیزش و گرایش به تفکر انتقادی مثبت و معنادار بود ولی رابطه ارزشیابی ادراک شده و انگیزش درونی معنادار نبود. همچنین رابطه انگیزش و گرایش به تفکر انتقادی از لحاظ آماری معنادار بود. نتایج الگوی معادلات ساختاری نیز نشان داد که الگوی پیشنهادی از برازش برخوردار بوده و گرایش به تفکر انتقادی از طریق فرزندپروری و ارزشیابی کلاسی ادراک شده تبیین شده است (91/0 gfi =و070/0rsmea =).
فاطمه محمدی محمدسعید عبدخدایی
این پژوهش با هدف بررسی رابطه سبک هویت و هویت علمی با پیشرفت تحصیلی در دانشجویان دانشگاه فردوسی، انجام شد. نمونه مورد پژوهش شامل 371 نفر دانشجو دختر و پسر در مقطع کارشناسی دانشگاه فردوسی مشهد بود. به منظور جمع آوری داده ها از پرسش نامه سبک های هویت بنیون و آدامز و پرسش نامه سبک هویت علمی حسین لطف آبادی استفاده شد که در میان شرکت کنندگان توزیع شد. برای تحلیل داده ها از ضریب همبستگی پیرسون و رگرسیون به منظور بررسی رابطه بین متغیرها استفاده شد. نتایج نشان داد بین پیشرفت تحصیلی (معدل) و سبک هویت زودشکل گرفته و پیشرفت تحصیلی(معدل) و هویت علمی، رابطه ی مثبت و معناداری وجود دارد. همچنین نتایج این پژوهش بیانگروجود رابطه ی مثبت معنی دار بین سبک هویت و هویت علمی بود. ضریب رگرسیون برای بررسی این موضوع که کدام یک از سبک های هویت پیش بینی کننده بهتری برای پیشرفت تحصیلی و هویت علمی هستند نیز بیانگر آن بود که هویت زود هنگام به صورت مثبت و هویت آشفته به صورت منفی و معکوس از قدرت پیش بینی معناداری برای این منظور دارا بوده است.
نرگس تقوی قوچان محمدسعید عبدخدایی
این پژوهش با بهره گیری از مبانی تئوری سبک های دلبستگی، تمایزیافتگی خود، فقدان پدر و صمیمیت زناشویی به منظور بررسی رابطه موجود بین این متغیرها و نیز پیش بینی صمیمیت زناشویی بر اساس متغیرهای ذکر شده، طراحی شده بود. جامعه آماری این پژوهش عبارت از زنان متأهل شاهد مراجعه کننده به مناطق سه گانه بنیاد شهید انقلاب اسلامی مشهد و مرکز مشاوره شاهد بود. نمونه شامل 148 خانم در بازه سنی20 تا 35 سال و با حداقل تحصیلات دیپلم در دو گروه دارای پدر خوانده و گروه بدون پدر خوانده بود. ابزارهای پژوهشی را سبک های دلبستگی (aaq: هازان و شیور،1987)، تمایزیافتگی خود (dsi: اسکورون و دندی، 2004)، و صمیمیت زناشویی (pair: شافر و السون،1981) تشکیل دادند. روش آماری مورد استفاده در این پژوهش، واریانس سه راهه (فرضیه پژوهش)، همبستگی پیرسون (سوال اول و دوم)، و تحلیل رگرسیون چندگانه (سوال سوم پژوهش) بودند. یافته های پژوهش نشان داد که هر کدام از متغیرهای سبک دلبستگی و تمایزیافتگی خود ونیز وجود یا عدم وجود پدرخوانده در تعامل با سبک دلبستگی، تأثیر معناداری بر صمیمیت زناشویی داشتند. همچنین به شکل جزئی تر سبک های دلبستگی ایمن و اجتنابی، و سطح درون روانی تمایزیافتگی یعنی، موقعیت من و پاسخ دهی هیجانی، تأثیر معناداری بر صمیمیت زناشویی داشتند (فرضیه پژوهش). نتایج همچنان نشان دادند که بین سبک دلبستگی اجتنابی و صمیمیت زناشویی همبستگی منفی و معنادار و بین سبک دلبستگی ایمن و صمیمیت زناشویی، همبستگی مثبت و معناداری وجود دارد (سوال اول پژوهش). نتایج همچنین نشان دادند که بین موقعیت من و صمییمت زناشویی، همبستگی مثبت و معنادار و همچنین بین گریز عاطفی و نیز هم جوشی با دیگران با صمیمیت زناشویی رابطه منفی و معناداری وجود دارد (سوال دوم پژوهش). در نهایت نتایج نشان دادند که مدل ارائه شده به طور معناداری قادر به پیش بینی صمیمیت زناشویی است و در این میان، موقعیت من، گریز عاطفی، و همجوشی با دیگران و همچنین سبک دلبستگی ایمن به خوبی قادر به پیش بینی صمیمیت زناشویی هستند.نتیجه گیری نهایی این است که ارتقاء سبک دلبستگی و نیز تمایزیافتگی خود، می تواند بهبود و افزایش میزان صمیمیت زوجین را پیش بینی کند و درمانگران و مشاوران در حیطه های فردی و بویژه زوج درمانی و خانواده درمانی می توانند با بکارگیری این راهبردها به نتایج خوبی دست یابند.
آسیه صفرزاده محمدسعید عبدخدایی
هدف از این پژوهش بررسی رابطه اهمال کاری و میزان استفاده از سبک های دفاعی در مادران با اهمال کاری و میزان استفاده از سبک های دفاعی در دختران نوجوان بود. نمونه مورد بررسی 372 نفر که نیمی دختر دبیرستانی و نیمی مادرانشان بودند. پرسشنامه های سبک های دفاعی اندروز، سینگ و بوند (1993) و مقیاس اهمال کاری تاکمن (1991) بین آزمودنی ها توزیع شد. داده های به دست آمده از طریق ضریب همبستگی پیرسون، تحلیل رگرسیون چندگانه، تی مستقل و تحلیل واریانس یک راهه مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. نتایج پژوهش نشان دهنده رابطه های معنادار بین اهمال کاری مادران با اهمال کاری دختران، میزان استفاده از سبک دفاعی رشدیافته در مادران با میزان استفاده از سبک دفاعی رشدیافته در دختران، میزان استفاده از سبک دفاعی رشدنایافته در مادران با میزان استفاده از سبک دفاعی رشدنایافته در دختران و میزان استفاده از سبک دفاعی نورتیک در مادران با میزان استفاده از سبک دفاعی نوروتیک در دختران بود. همچنین از بین سبک های دفاعی، بهترین پیش بینی کننده اهمال کاری در کل آزمودنی ها، میزان استفاده از سبک دفاعی رشدنایافته در آنان بود، بهترین پیش بینی کننده اهمال کاری دختران، میزان استفاده از سبک دفاعی رشدنایافته در آنان، بهترین پیش بینی کننده سبک دفاعی رشدنایافته در دختران، میزان استفاده از سبک دفاعی رشدیافته در آنان، و بهترین پیش بینی کننده سبک دفاعی نوروتیک در دختران، میزان استفاده از سبک دفاعی رشدیافته در آنان بود.
حمیده قایدی فر محمدسعید عبدخدایی
پژوهش حاضر با هدف بررسی رابطه بین متغیرهای سبک های دلبستگی و احساس انسجام با خودتنظیمی انجام شد. این پژوهش کاربردی و از نوع همبستگی است. جامعه آماری این پژوهش دانش آموزان دختر پایه دوم و سوم مقطع متوسطه دبیرستان های دولتی شهرستان کازرون بودند که با استفاده از روش نمونه گیری طبقه ای نسبی 255 نفر به عنوان نمونه پرسشنامه های سبک دلبستگی هازن و شیور، خودتنظیمی و احساس انسجام فلنسبرگ را تکمیل کردند. برای تحلیل داده ها از ضریب همبستگی پیرسون به منظور بررسی رابطه بین متغیرها استفاده شد که نشان داد بین خودتنظیمی و سبک دلبستگی ایمن با احساس انسجام رابطه مستقیم و معنادار، بین سبک دلبستگی دوسوگرا با خودتنظیمی و احساس انسجام رابطه منفی و معنادار وجود داشت. ضریب رگرسیون برای بررسی میزان پیش بینی خودتنظیمی و احساس انسجام نشان داد که می توانند بوسیله سبک دلبستگی دوسوگرا و ایمن پیش بینی شوند. از تحلیل واریانس به منظور بررسی تفاوت بین میزان خودتنظیمی و احساس انسجام روانی در هر یک از سبک های دلبستگی استفاده شد که نشان داد نیمرخ این متغیرها در افراد دلبسته ایمن بیش تر از افراد دلبسته ناایمن است. در نهایت نتایج تحلیل مسیر برای بررسی رابطه سبک های دلبستگی با خودتنظیمی به میانجی گری احساس انسجام حاکی از آن است که سبک های دلبستگی به طور غیرمستقیم و با میانجی گری احساس انسجام می توانند با خودتنظیمی رابطه داشته باشد.
الهه اسماعیلی سید محسن اصغری نکاح
با توجه به افزایش روزافزون کودکان و نوجوانان بی سرپرست و آسیب های هیجانی و مشکلات تحصیلی که در آن ها بر اثر جدایی از کانون خانواده به وجود می آید، ضرورت شناسایی ویژگی های روان شناختی و آموزشگاهی دانش آموزان بی سرپرست و ارایه ی خدمات روان شناختی و تربیتی متناسب به ایشان بیشتر احساس می شود، لذا هدف این پژوهش، مقایسه ی خودکارآمدی تحصیلی، سازگاری و کیفیت زندگی در مدرسه در دختران عادی و بی سرپرست مقطع راهنمایی است. روش پژوهش حاضر علّی مقایسه ای بود و جامعه ی آماری، دانش آموزان دختر مقطع راهنمایی شهر مشهد را که در سال تحصیلی 92- 91 مشغول به تحصیل بودند، در بر می گرفت. نمونه ی آماری شامل 25 دختر بی-سرپرست و 125 دختر عادی بود. با توجه به محدود بودن تعداد دختران بی سرپرست در مقطع مورد نظر، کل جامعه ی آماری (معادل 25 نفر) به صورت سرشماری به عنوان نمونه انتخاب شد. سپس با استفاده از جدول مورگان و با در نظر گرفتن شرایطی نظیر معلم، مدرسه و موقعیت مدرسه و کلاس، به ازای هر دانش آموز بی سرپرست از بین دانش آموزان عادی همکلاسی آن ها به صورت تصادفی از هر کلاس 5 دانش آموز به عنوان نمونه ی عادی برگزیده شد. ابزار پژوهش عبارتند از: پرسشنامه ی خودکارآمدی تحصیلی مورگان و جینکز، پرسشنامه ی سازگاری سینها و سینگ و پرسشنامه ی کیفیت زندگی در مدرسه ی اندرسون و بورک. داده ها از طریق آزمون آماری t مستقل و تحلیل واریانس چند متغیره مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. نتایج پژوهش نشان داد: 1- بین خودکارآمدی تحصیلی دانش آموزان عادی و بی سرپرست تفاوت معناداری مشاهده شد؛ به طوری که دانش آموزان عادی نسبت به دانش آموزان بی سرپرست، نمرات بالاتری در خودکارامدی تحصیلی کسب کردند. 2- دانش آموزان عادی و بی سرپرست از نظر سازگاری به طور معناداری متفاوت از یکدیگرند؛ به نحوی که دانش آموزان عادی نسبت به دانش آموزان بی سرپرست نمرات پایین تری در سازگاری کسب کردند. 3- دانش آموزان عادی و بی سرپرست ادراک متفاوتی از کیفیت زندگی در مدرسه دارند؛ به طوری که دانش آموزان عادی نسبت به دانش آموزان بی سرپرست نمرات بالاتری در کیفیت زندگی در مدرسه به دست آوردند.
زهرا رضایی محمدسعید عبدخدایی
چکیده پژوهش با هدف بررسی رابطه بین متغیرهای احساس انسجام و تمایزیافتگی با شادکامی و کیفیت زندگی انجام شد . پژوهش با توجه به هدف کاربردی و با توجه به عدم دخالت محقق در داده ها توصیفی ، از نوع همبستگی می باشد . جامعه پژوهش زنان معلم شهر مشهد بود و نمونه به حجم 360 نفر به روش چندمرحله ای از بین معلمان نواحی هفتگانه آموزش و پرورش شهر مشهد انتخاب شدند . ابزارها پرسشنامه احساس انسجام فلسنبرگ ، تمایزیافتگی ، شادکامی آکسفورد و کیفیت زندگی بود . جهت تحلیل داده ها از ضریب همبستگی پیرسون و رگرسیون چندگانه استفاده شد . نتایج بدست آمده نشان داد رابطه معنی داری بین احساس انسجام و تمایزیافتگی وجود ندارد . همچنین نتایج بدست آمده حاکی از آن است که بین احساس انسجام و شادکامی ، احساس انسجام و کیفیت زندگی و نیز تمایزیافتگی و شادکامی رابطه مثبت و معنی داری وجود دارد . و نیز بین تمایزیافتگی و کیفیت زندگی رابطه معنی داری بدست نیامد . ضریب رگرسیون برای بررسی میزان پیش بینی شادکامی و کیفیت زندگی از طریق متغیرهای احساس انسجام روانی وتمایزیافتگی نشان داد که متغیر احساس انسجام و سپس متغیر تمایزیافتگی پیش بینی کنندگان معنی دار شادکامی بودند و متغیر احساس انسجام بیشتر از تمایزیافتگی در شادکامی افراد موثر است . همچنین در تعامل احساس انسجام و کیفیت زندگی احساس انسجام پیش بینی کننده کیفیت زندگی بود ، اما تمایزیافتگی نقشی نداشته است . کلید واژه ها : احساس انسجام ، تمایزیافتگی ، شادکامی ، کیفیت زندگی
سمیرا هدایت بهرامعلی قنبری هاشم آبادی
رضایت زناشویی از جمله مولفه های مهم در روابط زوجین است که عدم وجود آن اثرات منفی را بر زوجین و خانواده می گذارد. دیدگاه های مختلفی به بررسی این مولفه پرداخته اند. در این میان درمان مبتنی بر تصویرسازی ارتباطی (irt) و درمان راه حل-محور (sft) دو درمانی هستند که با دیدگاه های مختلف به این مقوله پرداخته اند. از این رو، پژوهش حاضر برآن شده است به مقایسه اثربخشی این دو درمان بر افزایش میزان رضایت زناشویی زنان متأهل بپردازد. این تحقیق از نوع شبه آزمایشی با پیش آزمون، پس آزمون و گروه کنترل است. به این منظور تعداد 27 زن متأهل که جهت بهبود روابط زناشویی به مراکز مشاوره شهر مشهد مراجعه نمودند با روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. و از این تعداد، 18 نفر در دو گروه آزمایش و 9 نفر در گروه کنترل قرار گرفتند. ابزار مورد استفاده در این پژوهش پرسشنامه رضایت زناشویی انریچ است که در مرحله پیش آزمون و پس آزمون توسط آزمودنی ها تکمیل گردید. افراد گروه های آزمایش در 8 جلسه درمان یک ساعت و نیمه شرکت کردند. برای بررسی داده ها از تحلیل کوواریانس و آزمون t استفاده شد. نتایج نشان می دهد بین هر دو گروه درمانی و گروه کنترل از نظر اثربخشی درمان تفاوت معناداری وجود دارد. یافته ها بیانگر آن است که هر دو گروه درمانی باعث افزایش رضایت زناشویی می شود. اما از نظر اثربخشی هر دوگروه آزمایشی با هم تفاوت معناداری نداشتند.
فاطمه ظریف محمدسعید عبدخدایی
هدف از این پژوهش بررسی اثر بخشی بازی های زبان شناختی بر رشد مهارت های زبان دریافتی و بیانی کودکان بی سرپرست و بدسرپرست می باشد. پژوهش حاضر از نوع شبه آزمایشی با طرح پیش آزمون-پس آزمون با دو گروه آزمایش و کنترل است. جامعه آماری کلیه کودکان پسر 6-4 سال بی سرپرست و بدسرپرست می باشند که در مرکز نگهداری حضرت علی اصغر(ع) مشهد ساکن هستند. روش نمونه گیری، در دسترس می باشد. بدین منظور 18 نفر از کودکان به روش گمارش تصادفی به دو گروه آزمایش و کنترل تقسیم شدند. سپس برای گروه آزمایش 12 جلسه 45 دقیقه ای بازی های زبان شناختی ارائه گردید. آزمون رشد زبان told-p:3(خرده مقیاسهای واژگان تصویری، واژگان شفاهی، واژگان ربطی، درک دستوری و تقلید جمله) به عنوان پیش آزمون و پس آزمون استفاده گردید. در تجزیه و تحلیل داده ها از روش تحلیل کواریانس mancova استفاده گردید. یافته ها نشان داد که کودکانی که بازی های زبان شناختی را دریافت کرده اند، در پس آزمون افزایش معناداری در زبان دریافتی،زبان بیانی، واژگان تصویری،درک دستوری و واژگان شفاهی در مقایسه با گروه کنترل داشتند.
لیلا قندهاری بهرام علی قنبری هاشم آبادی
هدف پژوهش حاضر بررسی اثر بخشی گروه درمانی با رویکرد معنوی- مذهبی بر افزایش عزت نفس و معنویت دانشجویان مهاجر و همچنین تعیین سهم افزایش معنویت در افزایش عزت نفس بود. از میان دانشجویان مهاجر دانشگاه فردوسی مشهد 20 نفر برای بررسی هدف پژوهش به شیوه تصادفی در دو گروه آزمایش و کنترل قرار گرفتند. اعضای گروه آزمایش، در هشت جلسه گروه درمانی معنوی- مذهبی شرکت کردند. نتایج بررسی داده ها حاکی از این بود که شرکت در جلسات گروه درمانی با رویکرد معنوی- مذهبی باعث افزایش عزت نفس و معنویت دانشجویان مهاجر می گردد. همچنین نتایج نشان داد که افزایش عزت نفس با افزایش معنویت رابطه معناداری دارد و از طریق افزایش معنویت می توان افزایش عزت نفس را پیش بینی کرد. تلویحات یافته های پژوهش از لحاظ نظری و عملی بحث شد.
نفیسه مظفری محمدسعید عبدخدایی
هدف پژوهش حاضر، بررسی روابط بین سبک های دفاعی، احساس انسجام روانی و سلامت روان بود و بررسی این مسئله که آیا احساس انسجام روانی می تواند به عنوان میانجی رابطه ی سبک های دفاعی و سلامت روان ایفای نقش کند؟ پژوهش حاضر توصیفی و از نوع همبستگی بود. جامعه آماری این پژوهش زنان متأهل 30 تا 40 ساله شهر مشهد بودند. نمونه ی مورد مطالعه در این پژوهش که با روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شد شامل 250 نفر بود. ابزار گردآوری داده ها پرسشنامه سبک های دفاعی، پرسشنامه سلامت روان و مقیاس احساس انسجام فلسنبرگ بودند. داده ها با استفاده از همبستگی پیرسون، تحلیل رگرسیون چندگانه، تحلیل مسیر و تحلیل واریانس تحلیل شدند. نتایج نشان داد که بین احساس انسجام و سلامت روان رابطه ی معناداری وجود دارد (p<0/0005)، بین احساس انسجام و سبک دفاعی رشد یافته رابطه ی مثبت معناداری وجود دارد (p<0/0005).، بین سبک دفاعی رشد یافته و سلامت روان رابطه ی معناداری وجود دارد (p=0/009)، بین سبک رشد نایافته و سلامت روان رابطه ی معناداری وجود دارد (p<0/0005). متغیر سبک دفاعی رشد یافته می تواند پیش بینی کننده ی بهتری برای احساس انسجام روانی باشد، متغیر سبک دفاعی رشد نایافته نیز پیش بینی کننده ی بهتری برای سلامت روان است. هم چنین احساس انسجام می تواند میانجیگری معناداری بین سبک دفاعی رشد یافته و سلامت روان باشد
نفیسه نوری محمدسعید عبدخدایی
هدف پژوهش حاضر، بررسی رابطه اظهار دینداری و اهمال کاری با نقش واسطه ای سبک های دفاعی بود. و بررسی این مسئله که آیا سبک های دفاعی می تواند به عنوان میانجی رابطه ی اظهار دینداری و اهمال کاری ایفای نقش کند؟ تحقیق حاضر توصیفی و از نوع همبستگی می باشد. جامعه آماری افراد 20 تا 60 ساله ساکن شهر مشهد و نمونه مورد بررسی که با روش نمونه گیری دردسترس انتخاب شد، 384 نفربودند. ابزار گردآوری داده ها مقیاس اهمال کاری تاکمن، پرسشنامه سبک های دفاعی و مقیاس دینداری خدایاری فرد و همکاران بود. داده ها با استفاده از همبستگی پیرسون، تحلیل رگرسیون چندگانه، تحلیل مسیر و تحلیل واریانس مورد بررسی قرار گرفت. نتایج به دست آمده نشان داد که بین میزان اظهار دینداری و اهمال کاری همبستگی منفی معنادار وجود دارد (۰۱/۰p<)، بین میزان اظهار دینداری و سبک دفاعی رشد یافته همبستگی مثبت معنادار وجود دارد (۰۱/۰p<)، بین اظهار دینداری و سبک دفاعی نوروتیک همبستگی مثبت معنادار وجود دارد (۰۱/۰p<). از یافته ها می توان این نتیجه را گرفت که متغیر عواطف دینی، سبک دفاعی رشد یافته و سبک دفاعی رشد نایافته پیش بینی کننده های خوبی برای اهمال کاری می باشند. همچنین سبک های دفاعی نمی تواند نقش میانجی گرایانه ای بین اهمال کاری و دینداری ایفا کنند.
شهربانو عالی محمدسعید عبدخدایی
هدف پژوهش حاضر از یک سو طراحی درمان ترکیبی خانواده – محور مبتنی بر مدل تحول یکپارچه ی انسان و مقایسه ی اثربخشی آن با بازی درمانی فلورتایم در بهبود نیمرخ عصب – روانشناختی اختلال asd و از سوی دیگر ساخت و اعتباریابی ابزار سنجش کارکرد تحولی خانواده بود که در قالب دو مطالعه مورد بررسی قرارگرفت؛ در مطالعه ی اول براساس مبانی نظری مدل تحول یکپارچه ی انسان، پرسشنامه ای برای سنجش کارکرد تحولی خانواده تهیه و روایی آن با استفاده از روش های روایی محتوایی، ملاکی، روایی سازه (تحلیل عاملی) و پایایی آن با روش های آلفای کرونباخ و بازآزمایی سنجیده شد. نمونه ی مطالعه ی اول را 148 نفر از مادران کودکان 4 تا 6 سال مهدکودک های شهر مشهد در سال تحصیلی93-1392 تشکیل می دادند، که به روش نمونه گیری خوشه ای چند مرحله ای از میان مناطق شهرداری مشهد انتخاب شدند. روایی ملاک این پرسشنامه با ابزار سنجش کارکرد خانواده ی مک مستر(fad) محاسبه و ضریب0/75- به دست آمد. تحلیل عاملی مؤلفه های اصلی با دوران واریماکس انجام شد که با در نظر گرفتن یک مدل 7 عاملی 67/25 درصد از کل واریانس تبیین شد. درخصوص پایایی نیز، ضریب بازآزمایی پرسشنامه ی کارکرد تحولی خانواده0/93 و آلفای کرونباخ کلی این پرسشنامه 0/92 است. همچنین آلفای کرونباخ برای خرده مقیاس های این پرسشنامه از 0/53 تا0/72 به دست آمد که بیانگر پایایی مطلوب این مقیاس به طور کلی می باشد. بنابراین در مجموع می توان گفت؛ پرسشنامه ی محقق ساخته ی کارکرد تحولی خانواده از روایی و پایایی مطلوبی برخوردار است و از آن می توان در حیطه های پژوهشی و درمانی در شناسایی قوت ها و ضعف های خانواده در دستیابی به توانمندی های تحولی استفاده کرد. در مطالعه ی دوم سعی شد تا براساس این مدل، درمان خانواده – محور طراحی و اثربخشی آن در ترکیب با بازی درمانی فلورتایم بر بهبود اختلال asd بررسی شود. مطالعه ی دوم در چهارچوب یک طرح تک آزمودنی در طول 6 ماه روی 12 کودک (3 گروه 4 نفره) 8-3 ساله ی مبتلا به اختلال asd و خانواده های آنها اجرا شد و اطلاعات در سه مرحله ی پیش آزمون، پس آزمون و سه ماه بعد، در پیگیری جمع آوری شد. برای بررسی اثربخشی درمان از پرسشنامه ی محقق ساخته ی کارکرد تحولی خانواده، پرسشنامه ی سنجش تعامل هیجانی– کارکردی، پرسشنامه ی تحول هیجانی – کارکردی، مقیاس استرس والدگری، مقیاس سنجش اوتیسم کودکی استفاده شد. همچنین در مرحله ی پیش آزمون و پس آزمون نقشه ی مغزی 5 نفر از کودکان ثبت شد. سپس یافته ها به دو صورت فردی و گروهی تحلیل شدند. در مجموع نتایج مطالعه ی دوم نشان داد که درمان ترکیبی خانواده – محور مبتنی بر مدل تحول یکپارچه ی انسان که در این مطالعه طراحی شده است، می تواند اثربخشی بازی درمانی فلورتایم را افزایش دهد و به عنوان یک رویکرد درمانی مؤثر در درمان اختلال asd به کاررود.
مینا کلبعلی محمدسعید عبدخدایی
چکیده ندارد.
زهرا کاملی بهرامعلی قنبری هاشم آبادی
این پژوهش با هدف بررسی اثربخشی گروه درمانی شناختی متمرکز بر طرحواره برتعدیل طرحواره های ناسازگار اولیه در دختران نوجوان بی سرپرست و بد سرپرست انجام گرفت.پژوهش حاضر از نوع کاربردی و طرح پیش آزمون –پس آزمون با گروه کنترل است. در این پژوهش با استفاده از روش نمونه گیری در دسترس از میان دختران نوجوان بی سرپرست و بد سرپرست ساکن در مرکز شبه خانواده حضرت علی اصغر(ع) ،20 نفر انتخاب شدند(20=n) و بطور تصادفی در دو گروه آزمایش و کنترل جایگزین شدند. پرسشنامه طرحواره های ناسازگار اولیه یانگ(فرم کوتاه) در پیش آزمون برای هر دو گروه اجرا شد.سپس در گروه آزمایش مداخله گروه درمانی شناختی متمرکز بر طرحواره اجرا شد.پس از پایان دوره 11جلسه ای درمان بار دیگر پرسشنامه طرحواره های ناسازگار اولیه یانگ (فرم کوتاه)بعنوان پس آزمون در هر دو گروه اجرا گردید. نتایج حاصل از تحلیل آماری با آزمون tمستقل نشان می دهد که گروه درمانی شناختی متمرکز بر طرحواره در مقایسه با گروه کنترل ،بطور معنادار باعث کاهش نمره کلی در پرسشنامه طرحواره های ناسازگار اولیه یانگ شده است(باسطح معناداری p0.000=). در مورد هر یک از طرحواره ها به طور جداگانه نیز در نتایج حاصل از آزمون tجز در طرحواره شکست و رهاشدگی درمان برکاهش نمرات سایر طرحواره ها بطور معنادار موثر بود.